همهی ما طعم تلخ طرد شدن را چشیدهایم و رنجش و آزردگی ناشی از آن را بارها حس کردهایم. طردشدگی مکان و زمان خاصی نمیشناسد؛ ممکن است آن را در هر موقعیت اجتماعی، احساسی یا شغلی تجربه کنید. طرد شدن به هیچ وجه حس خوبی به همراه ندارد زیرا این احساس را به افراد میدهد که دیگران آنها را دوست ندارند و ارزشی برایشان قائل نیستند! اگر میخواهید بدانید حس ناخوشایند طرد شدن از کجا ریشه میگیرد و چطور میتوان با آن مقابله کرد، این مطلب را از دست ندهید.
بنا بر پژوهشهای دکتر «جرالدین داونی» (Geraldine Downey)، استاد روانشناسی دانشگاه کلمبیا، هر چه افراد بیشتر نگران طرد شدن باشند، نسبت به آن حساستر میشوند، تا جایی که سرانجام دچار خودپسزدگی میشوند. در این مرحله فرد احساس خوبی نسبت به خودش ندارد و پیش خود فکر میکند هیچ کس تمایلی به برقراری ارتباط با او ندارد؛ بدیهی است که چنین احساسی به بروز خشم در فرد میانجامد.
البته آنگونه که روانشناس و نویسنده، دکتر «گای وینچ» (Guy Winch) میگوید، طرد شدن تنها نیمی از مسئله است و بیشتر وقتها این خود فرد است که به روند طرد شدن خود دامن میزند: «فرد با انبوهی از واگویههای منفی و نکوهش خود، طردشدگی را به مرحلهای بحرانیتر میرساند!»
رنجش ناشی از طرد شدن از کجا ریشه میگیرد؟
آنگونه که در کتاب گای وینچ، «کمکهای اولیه احساسی: راهکارهایی برای تسکین شکست، طردشدگی، احساس گناه و دیگر زخمهای روانی روزمره» آمده است، تجربهی طرد شدن به دوران باستان برمیگردد.
در دوران باستان، زمانی که انسانها با شکار و ذخیرهی آذوقه و به شکل قبیلهای روزگار میگذراندند، طرد و محروم شدن از حقوق اجتماعی به بهای زندگی انسان تمام میشد. انسان بدون حمایت قبیلهاش جان سالم به در نمیبُرد! بدون پشتیبانی فیزیکی و عاطفی همقبیلهایها، انسان به تنهایی قادر به ادامهی زندگی نبود. بنابراین، انسان از حس طردشدگی به عنوان هشداری برای آگاهی از احتمال جدا ماندن و محرومیت از حمایت دیگران بهره گرفت. هرچه این حس قویتر بود، تلاش فرد برای تغییر رفتارش به منظور رهایی از تبعید و محرومیتِ احتمالی بیشتر میشد. حاصل این تغییر، بقا و ادامهی نسل بود. در مقابل، افرادی که احساس طرد شدن چندان آزارشان نمیداد، اقدام قاطعی برای تغییر رویهشان نمیکردند و احتمالا با تبعید و محرومیت از حقوق اجتماعی، از بقای نسل بازمیماندند.
حقیقت این است که انسانها جانورانی اجتماعیاند و این ویژگی، طردشدگی را از دیدگاه احساسی دردناکتر میکند.
در واقع، طرد انسانها نوعی رویگردانی و تنبیه است؛ هر آنچه آشکارا ما را از جامعه جدا کند، سبب رنج و عذابمان میشود. وینچ باور دارد که این مسئله بُعد مهمی از ماهیت انسان را تشکیل میدهد.
جالب توجه اینکه درد و رنج ناشی از طردشدگی مبنای فیزیولوژیک هم دارد. پژوهشها نشان دادهاند گذرگاههای مغزی که در پی طرد شدن تحریک میشوند، همان گذرگاههایی هستند که در اثر درد فیزیکی نیز تحریک میشوند.
پژوهشی در سال 2011 نشان داد طرد شدن از سوی جامعه و درد فیزیکی هر دو ناحیههای مشابهی را در مغز تحریک میکنند. پژوهش دیگری نیز در همان سال نشان داد این نواحی مشابه، هم در اثر تجربهی طردشدگیِ فرد و هم با مشاهدهی طرد شدن دیگران تحریک میشوند.
پژوهشی در دانشگاه پزشکی میشیگان نیز نشان میدهد مغز در پاسخ به رنج اجتماعی، نوعی مسکن طبیعی آزاد میکند؛ کاری که مغز در پاسخ به درد فیزیکی نیز انجام میدهد.
رابطهی طرد شدن با سلامت عمومی مسئلهای مهم و درخور توجه است. پژوهشی که در مجلهی «علوم روانشناسی بالینی» منتشر شده، نشان میدهد میان طردشدگی و آغاز فرآیند التهاب در دختران نوجوانِ در معرض افسردگی، همبستگی وجود دارد. همچنین کودکانی که قلدری و زورگویی دیگران را (که رگههایی از طردشدگی و محرومیت را در خود دارد) تجربه میکنند، بیشتر در معرض افسردگی، ارتکاب جرم، بیکاری و ناهنجاریهای اجتماعی هستند.
دردناکترین مسئله چیست؟
همهی انسانها نسبت به طرد شدن حساس هستند و آن را ناخوشایند میدانند؛ اما هنگامی که بر مشکلاتشان افزوده میشود و چرخ زندگی چندان بر وفق مرادشان نمیگردد، نسبت به این موضوع آسیبپذیرتر می شوند و حساسیت بیشتری از خود نشان میدهند.
بنا به باور وینچ، عزتِ نفس نقش مهمی در این مسئله دارد.
پژوهشها نشان دادهاند افرادی که عزتِنفس کمتری دارند، در رویارویی با طردشدگی آسیبپذیرترند و به زمانی بیشتر برای غلبه بر این موقعیت نیاز دارند. در مقابل، افراد با عزتِنفس بالا که در عین حال خودشیفته هم نیستند، مقاومت بیشتری در رویارویی با این مسئله از خود نشان میدهند.
به گفتهی دکتر داونی، کسانی که نسبت به طردشدگی حساسترند، چه بسا رفتارهایی از خود نشان دهند که وضعیت را بحرانیتر کند. برای نمونه، اگر فردی با حساسیت بالا در میانهی گفتوگو با فرد دیگر احساس طرد شدن کند، ممکن است چنان درگیر این حس ناخوشایند شود که از توجه به ادامهی گفتوگو غافل شود. این فرد چنان در افکارش دربارهی «چگونگی رهایی از این موقعیت» غرق میشود که دیگر متوجه نمیشود طرف صحبتش چند جمله بعدتر خیلی روشن اعلام میکند «همه چیز روبهراه است». به باور داونی، انحراف افکار از موقعیت کنونی چه بسا برای فرد یک روش دفاعی به شمار رود اما بر ارتباطات و تعاملاتش به یقین تأثیر منفی میگذارد.
اینگونه افراد روش دفاعی دیگری با نتیجهای مشابه دارند. آنها از حضور در موقعیتهایی که ممکن است به تجربهی تلخ طردشدگی بینجامد، پرهیز میکنند؛ حاصل این رفتار به نوعی تنهایی، انزوا و جدا ماندن از دیگران است. همچنین اینگونه افراد بیشتر در معرض اضطراب هستند؛ زیرا هنگامی که فرد در پی گریز از موقعیت باشد، بیشتر دستخوش اضطراب خواهد شد.
برای نمونه، فردی حساس را در یک مهمانی در نظر بگیرید. او میخواهد با دیگران ارتباط برقرار کند، اما پس از آنکه چندین نفر پاسخی مناسب به تلاش او نمیدهند، به دلیل رنجشِ ناشی از طردشدگی، بهکلی از تلاش برای برقراری ارتباط با دیگران دست میکشد؛ و این امر به یقین پیامد مثبتی برای او به همراه ندارد.
اما چطور بفهمیم که آیا نسبت به طردشدگی زیادی حساس هستیم یا خیر؟ پاسخ این پرسش را در عمق وجودتان میدانید. کافی است با خودتان کمی روراست باشید و برای خود روشن کنید آیا به دلایل منطقی از حضور در موقعیتهای خاص فرار میکنید یا به خاطر هراس از طرد شدن؟!
چطور با طرد شدن کنار بیاییم؟
برای کنار آمدن با احساس طردشدگی دو راه وجود دارد: نخست اینکه از همان آغاز اجازه ندهیم ما را آزردهخاطر کند و در حقیقت، رویکرد پیشگیرانه را در پیش بگیریم؛ اما اگر از این مرحله گذشتیم و در نتیجهی طرد شدن حسوحالمان به هم ریخت، باید تلاش کنیم آثار مخرب آن را به کمترین میزان ممکن برسانیم.
روش نخست اهمیت عزتِنفس را نشان میدهد. برای افزایش استقامت در موقعیتهایی مانند مصاحبهی شغلی که احتمال طرد شدن وجود دارد، وینچ یک تمرین 10دقیقهای را توصیه میکند.
مثال مصاحبهی شغلی را در نظر بگیرید. نخست فهرستی از دستکم 5 ویژگی مثبتتان که از نظر هر کارفرمایی ارزشمند است، تهیه کنید. ویژگیهایی از جمله وقتشناسی، تلاشگری، برخورداری از برخی مهارتها و مانند آن. سپس یکی از این ویژگیها را انتخاب کنید و یک یا دو بند دربارهی دلیل اهمیت آن و ارزشی که برای دیگران دارد، بنویسید.
پژوهشها نشان دادهاند با این تمرین و یادآوری ارزشهایتان، در برابر طردشدگیِ احتمالی مقاومتر خواهید شد. البته به گفتهی وینچ این تمرین برای موقعیتهای فوری کاربرد دارد (مثلا برای موقعیتی که قرار است یک سال بعد رخ دهد، چندان اثربخش نیست!).
توصیهی دیگر وینچ یادآوری این نکته است که دیگران دوستتان دارند! برای نمونه، موردِ توجه قرار گرفتن از سوی دوستان پس از تجربهی ناخوشایند زورگویی در مدرسه، تأثیر مثبتی روی کودک دارد و به او نشان میدهد کسانی هستند که به او اهمیت میدهند و برایش ارزش قائلند؛ این به کودک حس تعلق و همبستگی میدهد. این تمرین نقش مهمی در درمان زخمهای احساسی دارد.
رویکرد مؤثر دیگر در رویارویی با طردشدگی، این است که به خاطر بسپاریم ممکن است مسئله اصلا ربطی به ما نداشته باشد! داونی توصیه میکند: «بکوشید خود را از احساسات ناخوشایندی که بهسرعت در شما شکل میگیرند، رها کنید و خودتان را جای طرف مقابل بگذارید.» شاید او روز بدی را سپری کرده باشد؛ شاید مسئله به جای شما در واقع به خود او برمیگردد!
همچنین فراموش نکنید افراد با توجه به رفتار شما واکنشهایشان را تغییر میدهند. انتظار پذیرفته شدن و نشان دادن آن به شکلی مثبت، احتمالا رفتار طرف مقابل را تغییر میدهد. به گفتهی داونی، افرادی که باور دارند به جای طرد شدن پذیرفته میشوند، معمولا به خواستهشان میرسند. ممکن است این رفتار به پذیرش تماموکمال شما نینجامد ولی دستکم توجه دیگران را به خوبی جلب میکند. در چنین شرایطی، شما اوضاع را در اختیار دارید و همانگونه رفتار میکنید که انتظار دارید دیگران با شما رفتار کنند.
داونی همچنین بر اهمیت یک پایگاه حمایتی مؤثر تأکید میکند. گفتوگو با یک دوست قابلاعتماد، دورنمایی از موقعیت در اختیارتان میگذارد. این دوست و همصحبت میتواند معیاری برای سنجش حقیقت ماجرا باشد؛ با پرسشهایی مانند «آیا اغراق میکنم؟»، «به نظرت این منطقی است؟» و مانند آن و بحث و داوری دربارهی آنها میتوانید به یک دید کلی از موقعیت برسید.
برگرفته از: huffingtonpost