بهعبارت دیگر، میتوان گفت که پیش از قرن 19 میلادی، معمولا انسان بهعنوان سوژه اصلی موردبررسی قرار نمیگرفت؛ در واقع موضوعاتی خارج از ابژه «انسان» موردتحلیل و واکاوی قرارداده میشد، اما بعد از دورهای که رفتارهای انسان بهعنوان «فرد» زیر ذرهبین رفت و حتی برخی از کوچکترین اعمال آن نیز برای نهادهای قدرت مهم شد، ماجرا تفاوت کرد. همینطور، برای آنکه بتوان رفتارهای انسان ایزولهشده را تجزیه و تحلیل کرد، نیاز به چارچوب نظری وجود داشت، از اینرو اخلاقگرایی و عقلگرایی بهعنوان بستری برای بررسی رفتارهای انسان توسط «امانوئل کانت» و «رنه دکارت» صورتبندی شد. بعد از آن نیز رفتهرفته سازوکارهای اخلاقگرایانه و عقلگرایانه به وسیله برخی دیگر از اندیشمندان و نظریهپردازان بسط داده شد.
این نظریات، بهعنوان پایههای دوره مدرن، موجب شد تا انسان امروزی بتواند خود را از جامعه و طبیعت جدا فرض کند. آدام اسمیت، یکی از این شخصیتها و نظریهپردازان بود. او در علوم انسانی توانست دانش اقتصاد را بهعنوان شاخهای مستقل مطرح کند. در واقع آدام اسمیت، سیستم بازار آزاد را مبتنی بر اصول بنیادین جهان مدرن یعنی اخلاقیات و عقلانیت، گسترش داد، اما از اوایل قرن 21 میلادی، مباحث جدیدی در دانش اقتصاد مطرح شد. در این راستا، حتی پیش از قرن بیستویکم میلادی، تلاشهای علمی دانیل کانمن و ایموس تورسکی شروع شدهبود. روی هم رفته میتوان گفت که رشته اقتصاد رفتاری، از تعامل علمی میان شاخههای روانشناسی و اقتصاد بهوجود آمدهاست. ماجرای اقتصاد رفتاری از آنجایی شروع شد که برخی از مفروضات اساسی در دانش اقتصاد متعارف، زیر سوال رفت. بهطور مثال در اقتصاد متعارف، فرض بر این است که افراد با داشتن اطلاعات کامل و عقلانیت، انتخابها و تصمیمات خود را اتخاذ میکنند، از اینرو در اقتصاد رفتاری، برخلاف اقتصاد متعارف، مفروضات مربوط به تصمیمات عقلانی تحتشرایط اطلاعات کامل زیر سوال رفتهاست، چراکه احساسات درونی و محدودیتهای بیرونی مختلف بر تصمیمگیری افراد اثر میگذارد. بر این اساس، تصمیمات غیرعقلانی زیادی در شاخه اقتصاد رفتاری نشانداده شدهاست.
اقتصاد رفتاری، شاخهای جدید
از ابتدای قرن جاری میلادی تا به امروز، مقالات معتبر متعددی در این زمینه نوشته شدهاست. به واسطه مطالعه برخی از این مقالات، ممکن است به گزارههایی قابلاستفاده و کاربردی نیز دستیافت. از دیدگاه دانش اقتصاد، امروزه انسان برای رسیدن به تصمیمات عقلانی، به اطلاعات زیادی نیاز دارد. در این راستا، بازارهای مالی یکی از آن جاهایی است که تاثیرات ناشی هیجانات، احساسات و خطای شناختی مختلف در تصمیمات افراد مشاهده شدهاست. بدین جهت، در دهههای اخیر از منظر اقتصاد رفتاری پژوهشها و تحقیقات زیادی در حوزه بازارهای مالی صورت گرفتهاست. در این متن، مقالهای با عنوان تبیین مدل سوگیریهای احساسی سرمایهگذاران موثر بر نوسانات قیمت سهام، مورد واکاوی قرارگرفت. متن علمی یادشده توسط مهدی عباسیاصل، محمدرضا رستمی و مهرزاد مینویی نوشته شدهاست؛ در واقع مقاله اخیر به اثر سوگیریهای احساسی سرمایهگذاران بر نوسانات قیمت سهام پرداخته است. به اینترتیب، سوگیریهای احساسی با تکیه بر سوگیریهای داشته بیشنگری، کوتاهنگری، بهینهنگری و سازگارگرایی موردبررسی قرار گرفتهاست. توضیح مختصر در مورد هرکدام از این سوگیریها و جهتگیریها، ماجرا را کمی روشنتر خواهد کرد. طبق تحقیقات انجام شده، سوگیری احساسی داشته بیشنگری مربوط به موضوع مالکیت است.
این مورد، با شرایط حفظ و نگهداری از سهام ارتباط دارد. در سمت دیگر، سوگیری احساسی کوتاهنگری به مقوله برنامهریزی در مورد سهام پرداخته و موقعیتهای مختلف را مدنظر قرار میدهد. در سوی دیگر نیز میتوان گفت که سوگیریهای احساسی بهینهیابی، اوضاع انتظارات سرمایهگذاران را بررسی کرده است، بهخصوص از این منظر که سرمایهگذار نسبت به روند سوددهی و شرایط خود در بازار سرمایه چه انتظاراتی دارد. در نهایت، اثر سوگیریهای احساسی سازگارگرایی با تاکید بر اجتناب و ترسهای موجود، به موضوع اجتناب سهامدار از تغییر وضعیت و دلایل نگهداری سهام زیانده پرداخته است. با این توصیفها بهتر است چارچوب مقاله مذکور روشن شود. بیان این موضع مهم است، چراکه به روند انتقال مفاهیم کمک خواهد کرد، بنابراین باید توجه داشت که شاخه مالی رفتاری بهعنوان زیرشاخهای از اقتصاد رفتاری بهشمار میرود و مقاله مذکور نیز در همین چارچوب قرار دارد. لازم به ذکر است که مدلهای مالی رفتاری به جهت توضیح رفتار سرمایهگذاران یا پدیدههای غیرمعمول توسعهیافتهاند؛ درست در جاییکه مدلهای عقلایی چیز زیادی برای توصیف این پدیدهها ندارند. همینطور، شاخه مالی رفتاری پدیدههای مختلف مالی را در ابعاد وسیعی بررسی میکند، بنابراین این شاخه علمی، رفتار سرمایهگذاران و تمام تصمیمات را در سطح کل بازار، مدلسازی و تفسیر کرده است. این در حالی است که مشکلاتی برای ارائه تعریف دقیقی از این شاخه وجود دارد، چراکه دو سطح متفاوت برای مالیرفتاری درنظر گرفته شدهاست. حوزه مالی رفتاری در هر دو سطح خرد و کلان موردبررسی قرار گرفتهاست.
اشتباهات بورسی به مسوولیت چه کسی تمام میشود؟
نکات بسیاری در این رابطه وجود دارد، اما به منظور طولانینشدن گزارش، مفاهیم مهم به اختصار بیان شدهاست. آنطور که در خود مقاله بیان شده، در مالی رفتاری خرد، سوگیریهای سرمایهگذاران در سطح فردی تجزیه و تحلیل شدهاست. در بحث مدیریت دارایی و سرمایهگذاری، تمرکز اصلی بر مالی رفتاری خرد است. بهعبارت دیگر، این بحث بر روی مطالعه رفتار سرمایهگذاران در سطح فردی متمرکز است. این شاخه برای کمک به روند سرمایهگذاری به شناسایی سوگیریهای رفتاری تاکید داشتهاست. بهعلاوه آنکه به تاثیر سوگیریهای رفتاری بر تصمیمات تخصیص داراییها، پرداخته است، اما در سمت مقابل، مالی رفتاری کلان این پرسش را مطرح میکند که آیا بازارهای مالی کارآ هستند، یا اینکه بهشدت در معرض تاثیرات رفتاری قرار دارند، درحالیکه مالی رفتاری خرد به این پرسش میپردازد که آیا سرمایهگذاران عقلانی رفتار میکنند یا اینکه اشتباهات احساسی و شناختی میتواند بر تصمیمات مالی آنها تاثیرگذار باشد.
در مجموع، مالی رفتاری خرد به دو بخش روانشناسی شناختی و محدودیت در آربیتراژ تقسیم میشود. اصطلاح آربیتراژ به کسب سود از اختلاف میان دو نرخ برای یک کالای مشخص اطلاق شدهاست. بدنه اصلی مقاله موردنظر، پیرامون دانش روانشناسی شناختی نوشته شدهاست، بنابراین در این تحقیق به تبیین مدل سوگیریهای احساسی سرمایهگذاران بر نوسانات قیمت سهام در بورس اوراقبهادار تهران پرداخته شدهاست. نتایج حاصل از این پژوهش علمی، بهصورت کلی نشانداد که عوامل رفتاری شامل سوگیری احساسی داشته بیشنگری، سوگیری احساسی کوتاهنگری، سوگیری احساسی بهینهنگری و سوگیری احساسی سازگارگرایی بر نوسانات قیمت سهام در بورس اوراقبهادار تهران اثرگذار بودهاند. بهعبارت کلی و واضح، سوگیریهای بیانشده در روند بورس تهران تاثیر قابلتوجهی داشتهاند؛ در واقع میتوان ادعا کرد که برخلاف ایدههای عقلگرایانه، در این نوع از بازار (بورس تهران)، خطاهای احساسی و شناختی به اندازه چشمگیری آشکار شدند. تصمیمات سرمایهگذاران در بازار مذکور بیش از آنکه تحتتاثیر عقلانیت باشد تحتتاثیر احساسات، هیجانات و خطاهای شناختی بودهاست.
در انتهای این مقاله شرح جالبی بر تحلیل رفتار نوشته و به جهت افشاگری از اوضاع بازارهای مالی، اهمیت ویژهای دارد. نوشته شدهاست: «تشریکمساعی بین علوم مالی و علوم اجتماعی که با عنوان رفتار مالی شناخته میشود، باعث ژرفترشدن دانش ما از بازارهای مالی شدهاست. حضور علوم نامبرده در مباحث مالی، مشاوران مالی را تبدیل به پزشکان مالی کردهاست. میر استتمن، به مشاوران مالی توصیه میکند: الگوی پزشکان را پیروی کنید: بپرسید، گوش کنید، تشخیص دهید، آموزش دهید و معالجه کنید. مشاوران مالی که بهعنوان پزشک عمل میکنند، دانش مالی خود را با توانایی راهنمایی اربابرجوع ترکیب میکنند. به دیگر سخن، آنها درباره ریسک و بازده فکر نمیکنند، بلکه درباره ترس، اشتیاق و اشتباهاتی که احتمالا در مورد اربابرجوع مرتکب خواهند شد، میاندیشند. همانگونه که پزشکان بهداشت و رفاه افراد را ارتقا میبخشند، مشاوران مالی نیز ثروت و رفاه افراد را بالا میبرند. انقلاب الکترونیکی در ارتباطات که مهمترین رویداد دوران ماست، باعث دگرگونی کامل نهادهای مالی در آینده خواهد شد، بنابراین قدر مسلم این است که ما باید از تمام ذخایر علمی خود استفاده کنیم تا مطمئن شویم که این دگرگونی منجر به زندگی بهتری برای همه ما میشود و این بدین معنا است که ما باید هم نظریههای رفتاری و هم نظریههای نئوکلاسیک را بهکار بگیریم. با توضیحی که درباره نظریههای رفتار مالی ارائه شد، ناگفته پیداست که عامل تعیینکننده در اثربخشبودن یا نبودن این دسته نظریهها خود سرمایهگذار است. میلتون فریدمن معتقد است؛ تنها کسی که بهدرستی میتواند شما را متقاعد کند، خود شما هستید و این خود شما هستید که باید مباحث را سر فرصت در ذهن خود تغییر دهید، بنابراین نظریههای کمّی و بسیار دقیق که در متون علمی و درسی دیده میشوند، برای کارآترشدن بازارها شرط لازمند، اما قطعا شرط کافی برای بازار کارآ، سرمایهگذاران کارآ هستند، یعنی سرمایهگذارانی که سوگیر نیستند و مشاورانشان پزشکان مالی هستند.»