با توجه به خطابى که از جانب حضرت حق به ابراهیم در آیه شریفه مطرح است، باید گفت این خطاب در زمانى به ابراهیم شده که آن حضرت از مقام نبوت برخوردار بوده است، چون حضرت حق به غیر پیامبر وحى نمىکند و جز با پیامبر سخنى مستقیم ندارد. و از این که مقام امامت را براى ذریهاش درخواست مىنماید معلوم مىشود زمان درخواست از وجود اسماعیل و اسحاق برخوردار بوده، و چون اسماعیل و اسحاق بر اساس آیات قرآن در روزگار کهنسالى به او عنایت شده و این عنایت پس از داشتن مقام نبوت بوده پس مقام امامتى که به او داده شده پس از
با توجه به خطابى که از جانب حضرت حق به ابراهیم در آیه شریفه مطرح است، باید گفت این خطاب در زمانى به ابراهیم شده که آن حضرت از مقام نبوت برخوردار بوده است، چون حضرت حق به غیر پیامبر وحى نمىکند و جز با پیامبر سخنى مستقیم ندارد. و از این که مقام امامت را براى ذریهاش درخواست مىنماید معلوم مىشود زمان درخواست از وجود اسماعیل و اسحاق برخوردار بوده، و چون اسماعیل و اسحاق بر اساس آیات قرآن در روزگار کهنسالى به او عنایت شده و این عنایت پس از داشتن مقام نبوت بوده پس مقام امامتى که به او داده شده پس از مقام نبوت است و مقامى فوق مقام نبوت، و سخنى که برخى از مفسران غیر شیعه دارند که منظور از مقام امامت مقام نبوت است سخنى بىمورد و کاملًا خلاف آیات قرآن مجید است، در حقیقت مقام امامت براى ابراهیم تکمیل مقام نبوت او و دلیل بر رسیدنش به اوج مرتبه معنوى و قله با عظمت کمال و جامعیت است، و روایات نقل شده از اهل بیت هم این معنا را تأیید مىکند.
در کتاب شریف کافى از حضرت صادق (ع) روایت شده است:
«قد کان ابراهیم علیه السلام نبیا و لیس بامام حتى قال الله تعالى: «انى جاعلک للناس اماما قال: و من ذریتى قال لا ینال عهدى الظالمین» من عبد ضما او وثنا لا یکون اماما:» «1»
ابراهیم داراى مقام نبوت بود، و امامت براى وى نبود تا خدا به او گفت من تو را امام و پیشواى مردم قرار مىدهم، پرسید این مقام در ذریه من نیز خواهد بود؟ خطاب رسید پیمان و عهدم به ستمگران نمىرسد، آنان که بت پرستیدند داراى چنین مقام و مرتبهاى که امامت است نمىشوند.
از حضرت صادق (ع) نیز روایت شده:
«ان الله عزوجل اتخذ ابراهیم عبداً قبل ان یتخذه نبیا، و ان الله تعالى اتخذه نبیا قبل ان یتخذه رسولا و ان الله اتخذه رسولا قبل ان یتخذه اماما فلما جمع له الاشیاء قال: و من ذریتى .....» «2»
خداى عزوجل ابراهیم را به عنوان عبد انتخاب کرد، پیش از آن که او را به نبوت انتخاب نماید، و او را به نبوت اختیار کرد پیش از آن که مقام رسالت به او عنایت کند، و به مقام رسالت برانگیخت پیش از آن که مقام امامت را به او عطا نماید، چون به مقام امامت نایل آمد قرار گرفتن این مقام را در برخى از فرزندانش درخواست کرد.
در هر صورت از آیات قرآن و روایات استفاده مىشود که مقام امامت براى حضرت ابراهیم در اواخر عمرش و پس از نبوت و رسالتش قرار داده شد کتاب کافى شریف در روایتى از حضرت صادق (ع) نقل مىکند:
پیامبران و رسولان خدا چهار طبقهاند:
1- پیامبرى که فقط براى خود پیامبرى دارد و وظائف شخصى خود را از حضرت حق دریافت مىکند و نسبت به دیگران از نظر پیامبرى مسئولیت ندارد و براى غیر خود تعیین تکلیف و وظیفه نمىکند.
2- پیامبرى که در خواب مىبیند و آواز فرشته را مىشنود و او را به چشم نمىبیند و به احدى مبعوث نیست و خود داراى رهبر و امام است چنان که ابراهیم نسبت به لوط رهبر و پیشوا بود.
3- پیامبرى که در خواب ببیند، و آواى فرشته را بشنود و او را با چشم خود ببیند و با او روبرو شود و به یک گروه کم یا بیش مبعوث باشد مانند یونس، خدا درباره یونس مىفرماید:
ما او را براى صد هزار بلکه بیشتر فرستادیم «3»
از صد هزار سى هزار بیشتر بودند و براى یونس امام و پیشوا بود.
4- پیامبرى که هم در خواب ببیند و هم آواى فرشته بشنود و هم در بیدارى فرشته را به چشم ببیند مانند پیامبر اولوالعزم، ابراهیم مدتى پیامبر بود و امام نبود تا خدا فرمود:
به راستى من براى تو مقام امامت قرار دادم گفت: و از نژاد من هم خدا فرمود عهد من به ستمکاران نمىرسد ... «4»
بر اساس آیات کتاب خدا به ویژه آیه مورد بحث و مخصوصاً جمله لا یَنالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ و آیاتى که برابر روایات کتب فریقین به امامت امامان از اهل بیت تفسیر شده، و بر پایه معارف الهیه منصب امامت و رهبرى به ابراهیم خاتمه نیافت، بلکه این مقام و منصب با عظمت جهت هدایت خلق ادامه یافت، تا از افق وجود محمد بن عبدالله و امیرمؤمنان و یازده فرزند معصومش طلوع کرد، و حجت خدا را در همه زمینهها بر مردم تمام نمود و براى دنیا و قیامت آنان عذرى باقى نگذاشت از حضرت صادق (ع) روایت شده:
«الحجة قبل الخلق و مع الخلق و بعد الخلق:» «5»
حجت و امام منصوب پیش از مردم بوده و با مردم نیز هست، و پس از مردم هم خواهد بود.
و نیز از آن حضرت روایت شده:
«ما زالت الارض الا و لله فیها الحجة، یعرف الحلال و الحرام و یدعو الناس الى سبیل الله.» «6»
زمین همیشه نپاید جز آن که براى خدا در آن حجتى باید که حلال و حرام را به مردم بفهماند و مردم را به راه خدا دعوت نماید.
عیاشى از صفوان جمال در توضیح فَأَتَمَّهُنَ گویا از حضرت موسى بن جعفر روایت مىکند که حضرت فرمود.
خداوند امامت را به محمد و على و امامان از نسل على تمام کرد.
صاحب مواهب الرحمن که از فقهاى بزرگ شیعه و عارفى وارسته و محققى تواناست مىفرماید:
صفوان بن یحیى از بزرگان از اصحاب حضرت کاظم است و شخصى ثقه و مورد اطمینان و انسانى والاست و هر چه را روایت مىکند از امام معصوم روایت مىکند. «7»
بحث امامت و این که مقامى فوق نبوت است، و این که این مقام با عظمت براى امیرمؤمنان و یازده فرزند معصوم او بر اساس آیات و روایات ثابت است در صدها کتاب کلامى، علمى، تخصصى، فنى، روائى، استدلالى آمده است که من نیازى نمىبینم در این زمینه به طور مشروح مطالبى را بیاورم فقط به نقل روایتى از مهمترین کتابهایمان کتاب شریف کافى که از مهمترین روایات باب امامت است و به بیان معرفى امام از طریق اوصاف و ویژهگىهایش و مقام امامت و این جایگاه با عظمت از قول سلطان سریر ارتضا حضرت على بن موسى الرضا برخاسته اکتفا مىکنم روایتى که حق را کاملا روشن مىکند، و حجت را بر همه تمام مىنماید، مگر این که کسى دچار تعصب جاهلى و بیمارى تکبر از حق، و عاشق ستمکاران، و مرید ظالمان، و مقدم کننده دیگران در امور دین و دنیا بر امامان بر حق اهل بیت باشد، که آیات و روایات بر چنین کسى هیچ اثرى ندارد!!
عبدالعزیز بن مسلم مىگوید: در ایام على بن موسى الرضا در مرو بودیم، در آغاز ورود خود روز جمعه در مسجد جامع گرد آمدیم، و در موضوع امامت که مورد اختلاف فراوان مردم بود بحث کردیم، چون شرفیاب محضر حضرت رضا شدم و بررسىهاى مردم را در امر امامت به حضرت عرض کردم تبسمى فرمود و به من خطاب کرد:
این مردم نادانند، و از آراء خود فریب خوردهاند، مسلماً خداى عزوجل جان پیامبر اسلام را نگرفت تا دین را براى او کامل کرد، و قرآنى براى او فرستاد که شرح همه چیز در آن است، حلال و حرام و حدود و احکام، و آنچه را مردم به آن نیازمندند همه را در آن بیان کرده «سوره انعام 38» ما در این کتاب چیزى را فرو گذار نکردیم.
در سفر حجة الوداع که آخر عمر پیامبر بود این آیه نازل شد: «امروز دین شما را براى شما کامل کردم و نعمتم را بر شما تمام نمودم و اسلام را براى شما به عنوان دین پسندیدم» امر امامت از تمام نعمت است.
پیامبر از دنیا نرفت تا براى مردم همه معالم دین آنان را بیان کرد، و راهشان را براى آنان روشن نمود و آنان را بر جاده حق واداشت و على را براى آنان رهبر و پیشوا قرار داد، و از چیزى که مورد نیاز امت باشد صرف نظر نکرد تا آن را بیان نمود، هر که گمان مىکند که خدا دینش را کامل نکرده، کتاب خدا را ردّ کرده است و هر که کتاب خدا را ردّ کند به آن کافر است، آیا قدر و موقعیت امامت را در میان امت مىدانند تا از جانب مردم اختیار را انتخاب در آن روا باشد. بىتردید امامت اندازهاى فراتر و مقامى والاتر و مکانتى بالاتر و آستانى منیعتر، و عمقى فروتر از آن دارد که مردم با عقل خود به آن رسند، یا با رأى و نظر خود آن را درک کنند یا به انتخاب خود امامى تعیین کنند!
امامت مقامى است که حضرت ابراهیم پس از آن که مقام نبوت و خلت را پا برجا کرد به آن رسید، این امامت سومین درجه و فضیلتى بود که خدا او را به آن مشرف کرد و نامش را به وسیله آن بلند گردانید و فرمود: «به درستى که من تو را براى مردم امام قرار دادم» خلیل از شادمانى گفت: «و از ذریه و نژاد من هم» «8»
خداى تبارک و تعالى فرمود: «عهد من به ستمکاران نمىرسد» این آیه شریفه امامت هر ظالمى را تا روز قیامت باطل اعلام مىکند و آن را ویژه برگزیدگان پاک مىداند.
سپس خداى تعالى ابراهیم را گرامى مىداشت و امامت را در ذریه برگزیده او نهاد و فرمود «اسحاق و یعقوب را غنیمتى بزرگ به او بخشیدیم و همه را شایسته قرار دادیم و آنان را امامان و رهبرانى مقرر کردیم که به فرمان ما هدایت مىنمودند به آنان انجام کارهاى خیر و اقامه نماز و پرداخت زکات را وحى نمودیم و همه براى ما بنده واقعى بودند. «9»
این امامت پیوسته در ذریه او بود و از یکدیگر قرن به قرن ارث مىبردند تا آن را به پیامبر اسلام به ارث داد و فرمود: «به راستى سزاوارترین مردم به ابراهیم پیروان اویند و پیروان او این پیامبر و اهل ایماناند و خدا سرپرست مؤمنان است» «10» مقام امامت به پیامبر اختصاص داشت و به فرمان خدا آن را به على (ع) چنان که خداى تعالى واجب کرده بود واگذاشت، سپس به ذریه برگزیده او منتقل شد، ذریهاى که خدا به آنان طبق گفتهاش در قرآن علم و ایمان داده است «و کسانى که به آنان علم و ایمان داده شد مىگویند: بىتردید شما بر اساس قضا و قدر ثبت شده در کتاب خدا لوح محفوظ تا روز قیامت از پذیرش حق درنگ کردید و اینک این روز قیامت ولى به شما به حق معرفت نداشتید» «11»
امامت تا قیامت در فرزندان على است زیرا پس از محمد پیامبرى معبوث نمىشود، این نادانان و جاهلان چگونه از نزد خود امام مىتراشند با آن که امامت مقام انبیا وارث اوصیاء است، امامت نیابتى الهى و خلافتى از پیامبر و مقام امیرمؤمنان و میراث حسن و حسین است.
به راستى امامت زمام دین، و نظام مسلمین، و عزت مؤمنین است، امامت بنیاد پاک اسلام و شاخه با برکت آن است، به وسیله امامت نماز و روزه و زکات و حج و جهاد کامل و تمام مىشود، و غنیمت و صدقات بسیار و فراوان مىشود، حدود و احکام به اجرا مىآید، مرزها و نواهى مملکت مصون مىگردند، امام حلال و حرام خدا را بیان مىکند و حدود خدا را برپا مىدارد، و از دین خدا دفاع مىنماید، امام در عالم هستى مانند خورشید طلوع مىکند و بر افق قرار مىگیرد که دست و دیده مردم به مقام و عظمتش نرسد، امام ماه تابان، چراغ فروزان، نور برافروخته، ستاره راهنما در تاریکى شبها و بیابانهاى تنها و گرداب دریاهاست، امام آب گوارائى است براى تشنگى و نجات دهندهاى است از هلاکت، چون آتشى است بر تیه براى سرمازدگان و دلیلى است در تاریکىها که هر که از او جدا شود هلاک است.
امام ابرى است بارنده، بارانى است سیل آسا، خورشیدى است تابان، آسمانى است سایه بخش، زمینى است گسترده، چشمهاى است جوشنده، و غدیر و باغ است، یارى است امین، پدرى است مهربان، برادرى است دلسوز و هنگام ترس و پیشآمدها پناه بندگان خداست، امام در میان خلق امین خدا و حجت بر بندگان و خلیفه اوست در سرزمینها، و دعوت کننده به سوى خدا و دفاع کننده از حقوق اوست.
امام از گناهان پاک و از عیوب بر کنار است، به دانش مخصوص و به حلم و بردبارى موسوم ماست، امام نظام دین و عزت مسلمین و خشم بر منافقین و هلاک کفار است. امام یگانه روزگار خود است، کسى با او مساوى نیست، و
دانشمندى با او برابر نمىباشد، جایگزین ندارد، شبیه و مانندى براى او نیست بدون تحصیل مخصوص به فضل و از طرف خدا محسن به دانش اختصاص یافته کیست که آنگونه که باید به شناخت امام برسد، یا اختیار انتخاب او را داشته باشد؟
هیهات هیهات، خردها دربارهاش گمراهاند، و خاطرها سرگردان، و عقلها حیران، و دیدهها بىدید، بزرگان در این عرصه کوچکاند، و حکیمان مبهوت، و بردباران کوتاه نظر، و هوشمندان گیج و نادان، و شعرا لال و گنگ و ادبا درمانده، و ناطقان بىزبان، شرح یک مقامش را نتوانند، و وصف یکى از فضائلش را ندانند، همه به عجز معترفاند، چگونه مىتوان کنهش را وصف کرد، و اسرارش را فهمید، چگونه کسى به جاى او ایستد و حاجتهائى که برآوردنش ویژه اوست برآورد؟
نه چطور؟ از کجا؟ او در مقام خود اخترى است که برافروزد، و از دسترس دست اندازان و وصف واصفان فراتر است، انتخاب بشر کجا به این پایه رسد، عقل کجا و مقام امام کجا، در میان جوامع کجا چنین شخصیتى یافت شود؟ این جاهلان گمان مىکنند که در غیر خاندان رسول خدا و اهل بیت پیامبر امامى یافت مىشود؟ خودشان تکذیب کننده خود هستند، آرزوى بیجا برند، به گردنه بلند لغزانندهاى گام نهند که آنان را به نشیب پرتاب کند، مىخواهند به عقل نارساى خود امامى تعیین کنند، و به رأى گمراه کنند خویش پیشوائى بسازند، جز دور شدن از مقصد حق بهرهنبرند، خدا آنان را نابود کند تا کى دروغ گویند، اینان به پرتگاه درآمدند.
دروغ بافتند، و سخت به گمراهى افتادند، و به سرگردانى گرفتار شدند، دانسته و فهمیده امام خود را رها کردند، و پرچم باطل برافراشتند، «شیطان کارشان را در برابرشان آرایش داد و آنان را از راه بگردانید با آن که حق در برابر چشمشان بود» «12» از انتخاب خداى جل جلاله و رسول خدا روى برتافتند، و به انتخاب باطل خویش گرائیدند با این که قرآن به آنان مىگوید: «و پروردگارت آنچه را بخواهد مىآفریند و آنچه را بخواهد برمىگزیند، در برابر اراده او و قلمرو تکوین و تشریعاش اختیارى نیست، منزه است خدا و برتر است از آنچه شریک براى او مىگیرند.» «13»
براى هیچ مرد و زن با ایمان اختیارى در برابر حکم خدا و رسولش در امرى از امور نیست. «14»
«چیست براى شما چگونه قضاوت مىکنید؟ آیا شما را کتابى آسمانى از نزد خداست که در آن به سود خود مىخوانید، که هر چه را شما بخواهید و انتخاب کنید براى شما خواهد بود، یا شما را بر ما تا روز قیامت پیمان و سوگند استوارى است که هر چه را به سوى خود حکم کنید ویژه شماست از آنان بپرس کدامشان ضامن این ادعاست یا شریکانى در ربوبیت خدا دارند که از آنان نزد خدا شفاعت کنند پس اگر راستگویند شریکانشان را به میدان آورند» «15»
و خداى عزوجل فرموده: آیا در قرآن تدبر نمىکنند یا قفلها بر دل دارند یا خدا دلشان را مهر نهاده و نمىفهمند؟! «16» یا، گفتند شنیدیم در حالى که از روى حقیقت نمىشنوند، قطعاً بدترین جنبدگان نزد خدا کران از شنیدن حق و لالان از گفتن حق هستند که کلام خدا را اندیشه نمىکنند، اگر خدا نسبت به پذیرفتن حق خیرى در آنان مىدید یقیناً ایشان را شنواى معارف مىکرد و اگر با عنادى که دارند آنان را شنوا کند باز اعراضکنان روى از حق مىگردانند. «17»
یا «مىگویند: شنیدیم و عمداً مخالفت کردیم» «18» «بىتردید فضل و مقام به دست خداست، آن را به هر کس بخواهد عطا مىکند و خدا صاحب فضل عظیم است.» «19»
مردم چگونه مىتوانند از نزد خود امام اختیار کنند با آن که امام باید شخصیتى باشد که: دانا باشد و جهلى در او دیده نشود، سرپرستى باشد که از مسئولیت شانه خالى نکند، معدن قدس و طهارت و نور و زهد علم و عبادت باشد.
از طرف پیامبر مخصوص به دعوت باشد و از جانب او تعیین شود، از نژاد فاطمه زهرا مطهره بتول باشد، در نسب او تیرگى و گفتگو نباشد و از بالاترین خاندان در قبیله قریش و کنگره رفیع بنىهاشم و عترت رسول اکرم و مورد رضاى خداى عزوجل باشد، شرف اشراف و زاده عبد مناف باشد، شکافنده حقایق علم و داراى مقام کامل بردبارى و حلم باشد، مملو از معنویات امامت و داناى به سیاست باشد، واجب الاطاعة باشد و به فرمان خدا قیام کند. ناصح بندگان خدا و حافظ دینش باشد.
به راستى پیامبران و امامان را خدا توفیق عنایت کند، و از مخزون علم و حکمت خود به آنان حقایقى عطا فرماید که به دیگران ندهد، و دانش آنان برتر از دانش همه اهل زمانهاى آنان است چنان که خداى عزوجل فرماید: آیا کسى که رهبرى صحیح کند شایسته پیروى است، یا کسى که نیازمند هدایت است چه شده؟ شما چگونه قضاوت مىکنید؟! «20» به هر که حکمت داده شد خیر بسیار داده شده و جز خردمندان متذکر نشوند. «21» درباره طالوت مىفرماید به راستى خدا او را بر شما برگزید و افزونى در علم و جسم داد، خدا به هر که بخواهد زمامدارىاش را عنایت مىکند، خدا بسیار عطا کننده و داناست، «22» و درباره پیامبرش مىفرماید:
کتاب و حکمت را بر تو فرستاد و آنچه نمىدانستى به تو تعلیم داد و فضل خدا بر تو بزرگ است، «23» و درباره خاندانش که از آل ابراهیم هستند فرمود: آیا به مردم در آنچه خدا از فضل خود به آنان داده حسد مىبرند؟ مسلماً به آل ابراهیم کتاب و حکمت عطا کردیم و به آنان عظمت بخشیدیم، برخى به آل ابراهیم و پیامبر که والاترین فرد از آن خاندان است ایمان آوردند و گروهى اعراض کردند و دوزخ که آتشى سوزان است براى آنان بس است.
مسلماً چون خدا بندهاى را براى اصلاح کار بندگان خود انتخاب کند به او شرح صدر دهد، و در دلش چشمههاى حکمت و فرزانگى بجوشاند، و دانش خود را از راه الهام به او بیاموزد به طورى که در پاسخ هیچ سئوال و پرسشى در نماند و نسبت به حق سرگردان نشود، زیرا از جانب خدا داراى مقام عصمت است و مشمول یارى او و از خطا و لغزش و برخورد ناصواب در امان است، خدا او را به این صفات اختصاص داده تا حجت بالغه بر هر یک از خلقش باشد که او را درک نماید، این فضل الهى است که به هر که خواهد عطا کند و خدا صاحب فضل بزرگ است، آیا بشر قدرت دارد که چنین امامى انتخاب کند، یا انتخاب شده مردم داراى چنین صفاتى است که او را بر همه پیش انداختهاند؟!!
به خدا سوگند که از حدود الهى تجاوز کردند، و قرآن را پشتسر انداختند، گویا مطلب را نمىدانند، هدایت و شفا در کتاب خداست که به آن پشت کردند و پیرو هواى نفس خود شدند و خدا آنان را نکوهش کرد و دشمن داشت، و بدبخت ساخت و فرمود: کیست گمراهتر از آن که پیرو هواى خود شد، بىرهبرى از جانب خدا، به راستى خدا مردم ستمکار را هدایت نمىکند، «24» و فرمود: این کارشان نزد خدا و اهل ایمان دشمنى بزرگ است، اینگونه خدا بر دل هر گردنکش زورگوئى مهر تیره بختى مىنهد. «25»
و درود خدا بر محمد و آتش و سلام کامل فراوانى بر آنان باد. «26»
خوانندگان عزیر شما را به خدا سوگند چند بار این روایت را که در مهمترین کتاب حدیث از قول حضرت رضا ویژگىهاى امام به حق بیان شده مطالعه کنید و دقت نمائید و سپس با کمک گرفتن از عقل خود قضاوت کنید که آیا سخن شیعیان اهل بیت در مسئله امامت صحیح است یا دیگران؟
به امید این که دیگران در این مسئله حیاتى انصاف به خرج دهند و زحمت مطالعه این روایت و کتاب المراجعات سید شرف الدین و الغدیر علامه امینى و عبقات میر حامد حسین هندى، و قادتناى آیت الله العظمى سید محمد هادى میلانى و گم شدهاى در سقیفه دکتر پاکنژاد یزدى، و سقیفه علامه مظفر و ثم اهتدیت تیجانى را تحمل کرده و از تعصب بیجا و تکبر در برابر حق بپرهیزند و به این همه فتنه و فسادى که ملت اسلام دچار به آن هستند خاتمه دهند.
نفى امامت و رهبرى از ستمکاران
«دانشمندان علم اصول با توجه به کلمه الظَّالِمِینَ در آیه شریفه که از باب مشتق است و شامل شرک و غیر شرک مىشود، براى نفى رهبرى و امامت از ظالمین اینگونه استدلال کردهاند که اگر مشتق حقیقت در آلوده به ظلم در گذشته و حال و آینده باشد، پس ستمکار لایق این مقام نیست گرچه در گذشته آلوده بوده و فعلًا آلوده به ظلم نباشد و آینده هم آلوده نشود، و اگر گذشته آلوده نبوده فعلًا آلوده است شایسته این مقام نیست، و اگر گذشته و حالش پاک از ظلم باشد و آینده دچار ظلم شود باز هم لایق این مقام نیست، غیر شیعه به این دانشمندان پاسخ دادهاند اگر مشتق حقیقت در خصوص متلبس به ظلم در گذشته باشد چنان که برخى از دانشمندان علم اصول در فرقههاى غیر شیعه مىگویند استدلال به این آیه درباره کسى که پس از ظالم بودنش و آلوده بودنش به شرک که به قول قرآن در سوره لقمان ظلم عظیم است یا آلوده بودنش به گناه دیگر ایمان آورده و توبه کرده صحیح نیست، بنابراین مردم مىتوانند هر کسى را که مؤمن شده و توبه کرده به این مقام انتخاب کنند و زمام امور مسلمانان و دین را به دست او بسپارند و روى این حساب انتخاب مردم در سقیفه صحیح است! و لازم نیست انتخاب شده از نظر علم مافوق همه باشد، و از مقام عصمت بهره داشته باشد!
ولى شیعه مىگوید: «ظاهر آیه شریفه دلالت دارد که وجود ظلم مانع از دریافت این مقام است لا یَنالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ.
و صرف تلبس به ظلم در نفى رهبرى و امامت از ظالم کافى است، و تلبس به ظلم زمانى دون زمانى مدخلیت در مسئله ندارد، آنچه مدخلیت دارد صرف ظلم است در هر زمانى که باشد.
مردم نسبت به تلبس به ظلم و عدم آن بر چهار گروهاند:
1- متصف به طاعت و عبادت و ایمان و اخلاص از ابتداى عمر تا لحظه خروج از دنیا.
2- متصف به ظلم از ابتداى عمر تا پایان عمر.
3- متصف به ایمان و طاعت در ابتداى عمر و آلوده به ظلم در آخر عمر.
4- متصف به ظلم در ابتداى کار و آراسته به طاعت و عبادت در بقیه عمر.
یقیناً کسى به این منصب غیب مکنون و سرّ مصون، و مقام عظمى جز فرد اول که همه لحظات عمرش به ایمان و طاعت گذشته لایق نیست و اطلاق آیه شریفه بقیه افراد یعنى سه دسته دیگر را قطعاً نسبت به این مقام طرد و نفى مىکند، چنان که اطلاق آیه شریفه اقسام ظلم را چه شرک و چه غیر شرک شامل مىگردد.
بنابراین در این زمینه نیازى به دخالت دادن بحث مشتق که در کتابهاى ادبى و اصولى مطرح است نیست، و به آن همه بحثهاى طولانى و ردّ و ایراد احتیاجى نمىباشد.
آیه شریفه به مسئله مشتق ارتباطى ندارد، سیاق آیه شریفه و اطلاقش دلالت قطعى دارد که صرف وجود ظلم با جعل این منصب از طرف خداى عادل منافات دارد، و بر خداوند عالم و حکیم و عادل شایسته نیست که زمام دین و دنیا و سیاست و حکومت را به دست کسى یا کسانى بدهد که مصداق ظالم است چه این که ظلمش در گذشته باشد یا حال یا آینده.
امام امین خدا بر خلق اوست، و منشأ رابطه میان خدا و میان بندگانش، بنابراین ظلم موجب سقوط این مقام از ظالم و مانع رسیدن این مرتبه به اوست لا یَنالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ چه این که ظلمش در گذشته باشد یا حال یا آینده.
در هر صورت از متن و سیاق آیه شریفه مسائلى استفاده مىشود.
1- اضافهى جعل به پروردگار جاعِلُکَ دلالت بر شرف امامت دارد و این که مقام فضلى از سوى خدا و لطف حضرت اوست، و مقامى نیست که با دست و پا زدن و تشکیل شورا، و فتنهگرى، و اسلحه و زور به دست آید، امرى است آسمانى نه زمینى.
2- از سیاق آیه مبارکه به دست مىآید که امامت مقامى پس از نبوت است، ابراهیم امامت را پس از این که داراى اولاد شد براى ذریهاش درخواست کرد، زیرا پیش از اولاد دار شدن از مقام نبوت بهرهمند بود، و جاعل که اسم فاعل است به معناى قرار دادن امامت در آینده است نه در گذشته، گذشته مقام نبوت براى ابراهیم ثابت بود، و امامت بنا شد پس از اتمام ابتلائات به او عنایت شود.
3- گفتار حضرت حق لِلنَّاسِ اشاره به امتنان خدا بر جمیع انسانها تا قیامت است و این که امامت هبه و لطف حق و از بزرگترین مصالح آنان نسبت به دنیا و آخرت است.
4- از آیه شریفه ادب دعا از درخواست ابراهیم استفاده مىشود، زیرا او آگاه بود که ذریهاش کسانى هستند که اهلیت این مقام را ندارند. بنابراین براى همه ذریه درخواست امامت ننمود، اگر درخواست مىکرد قطعا با مقام نبوت و علم و آگاهىاش تناسب نداشت.
5- آیه آگاهى میدهد که مانع از دریافت مقام امامت منحصر در ظلم است بدون این که زمانى در آن لحاظ باشد، ابراهیم با دریافت پاسخ حق لا یَنالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ، نفرت از ظلم و مبغوض بودن آن را به ذریهاش تا قیامت گوشزد مىکند تا از آن اجتناب نمایند.
6- از جملهى لا یَنالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ استفاده مىشود که امامت داراى شرف خاص، و فضیلت بسیار عظیم، و صاحب بلندى مرتبت است، زیرا امامت با آثارى که در آن است از قیام به مصلحت ناس، و تعهد نسبت به آنان، و سیاستمدارى به نفع امت، عهدى از جانب خداست» «27» و این مقام شایسته کسى جز معصوم نیست.
از وجود مبارک حضرت صادق (ع) در روایتى بسیار بسیار مهم نقل شده است.
«لا یکن السفیه امام التقى»
سفیه رهبر و پیشواى پرهیزکار و صاحب تقوا نمىشود.
سفه: نقصان عقل در دین یاد در دنیاست یا در هر دوى آن است. این که امام صادق سفیه را در مقابل تقى قرار داده، از این رو در رو قرار دادن یا به عبارت دیگر از اینکه سفیه ضد تقى است استفاده مىشود که هر کس تارک تقوا باشد گرچه در امرى از امور اندک دین، و متصف به تقوا نباشد قطعا سفیه است، و لفظ سفه در بسیارى از اخبار اطلاق بر هر کسى شده که عاشق دنیا باشد در هر مرتبهاى از عشق و در هر مرتبهاى از دنیا دنیائى که عشقورزى به آن به فرموده پیامبر رأس همه گناهان است.
بنابراین سفیه انسان کمعقلى است، که بخاطر کمعقلىاش عاشق دنیاست، و حقیقت بر او پوشیده است، و از این طریق آلوده به ظلم است، و چنین کسى نمىتواند واسطه ارائه طریق حق به دیگرى شود، چه رسد به این که بتواند کسى را به حق برساند.
علماى علم کلام براى امامت شروط هفتگانه ذکر کردهاند شروطى که از قرآن و روایات گرفتهاند:
عصمت الهیه، جعل مقام از جانب حق، محجوب نبودن اعمال عباد از او، داشتن دانش و آگاهى به آنچه که مردم به آن نیازمندند، محال بودن پیدا شدن وجودى برتر از او تا قیامت، مؤید بودن به تأییدات الهیه، خالى نبودن زمین از او. «28»
باید گفت این مسئله با عظمت که جعل آن از طرف خداوند براى ابراهیم مقرر شد و بر اساس وعده حق به ذریه معصوم او انتقال یافت، پس از پیامبر بزرگوار اسلام به دست اهل دنیا در افق خاص خودش وجود مبارک امیرمؤمنان به محاق داده شد، تا آثارش در جامعه اسلامى طلوع نکند، و این مقام الهى و ملکوتى به شاهى و سلطنت و حکمرانى مادى انتقال یابد، و با تشکیل جلسهاى که خالى از جمع امت بود، و نفراتى خاص و معدود در آن شرکت داشتند با شعور و مشورتى همراه با عجله و شتاب کسانى را در این جایگاه الهى قرار دادند که خود معترف بودند ما را شایستگى این مقام نیست و افضل از ما در امت وجود دارد.
«اقیلونى اقیلونى و لست بخیر منکم و على فیکم.»
مرا واگذارید، مرا واگذارید که بهتر از شما نیستم و شخصى چون على که لایق این مقام است و پیامبر او را در غدیر معرفى به خلافت و امامت نموده در میان شماست.
ولى او را وادار به پذیرش این مقام کردند، و پس از او این موقعیت را به ارث بردند و سپس به ارث دادند تا کار حکومت و امر دین و سیاست به دست خاندان اموى افتاد، خاندانى که روایات و تاریخ ثابت کردهاند تا آخرین نفرشان در راه نابودى دین و ریشهکن کردن آئین خدا بودند!!
حادثه مصیبتبار کربلا که از اعظم مصائب است، و حادثه حمله خونین یزیدیان به مدینه و سپس به مکه و اتفاق بسیار بسیار ناگوار حدیث سازى و سبگوئى در منابر و خطبهها به اهل بیت پیامبر به ویژه امیرمؤمنان، و ایجاد انحراف در احکام و قوانین الهى و تحریف معانى آیات و معارف و ...... همه و همه نشاندهنده این است که منصب امامت شایسته اهل ستم و گناه نیست چنان که حضرت حق قاطعانه به ابراهیم در برابر درخواستش «وَ مِنْ ذُرِّیَّتِی» اعلام کرد: لا یَنالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ.
پی نوشت ها:
______________________________
(1)- مواهب الرحمن ج 2، ص 16.
(2)- کافى ج 1، ص 175.
(3)- صافات 147.
(4)- کافى ج 2، کتاب حجت، ص 39.
(5)- کافى ج 2، ص 48.
(6)- کافى ج 2، ص 50.
(7)- مواهب الرحمن ج 2، ص 18.
(8)- بقره 124.
(9)- انبیا 71- 72.
(10)- آل عمران 68.
(11)- روم 56.
(12)- عنکبوت 28.
(13)- قصص 68.
(14)- احزاب 36.
(15)- قلم 36- 41.
(16)- محمد 24.
(17)- انفال 21- 23.
(18)- نساء 46.
(19)- حدید 29.
(20)- یونس 35.
(21)- بقره 269.
(22)- بقره 247.
(23)- نساء 54.
(24)- قصص 50.
(25)- غافر 35.
(26)- متن کامل روایت اصول کافى ج 1، ص 116 انتشارات اسوه.
(27)- مواهب الرحمان 14- 15 با توضیح بیشتر.
(28)- مواهب الرحمن 17.
برگرفته از:
کتاب: تفسیر حکیم، ج4،
نوشته: استاد حسین انصاریان