عصر ایران؛ مهرداد خدیر- «اینکه ما در سه یا پنج ثانیه آخر میبازیم، اتفاق نیست. من این را اتفاق نمیدانم. حتما باید کادر فنی هم جواب دهند. این ریشه تاریخی دارد... بزرگترین ایراد کشتی ایران در این سی چهل سال همین است که ما در ثانیههای آخر میبازیم.
چند روانشناس هم آوردیم و نتوانستیم بدانیم چرا ما کمتر از خودمان کشتی میگیریم؟ آنچه به ذهن من رسیده این است که ما در طول تاریخ یک بار خاک کشورمان را از دست ندادیم آن هم در هشت سال دفاع مقدس بوده. چرا؟ چون ایمان قوی داشتند. من اعتقاد دارم آدمی که از خدا بترسد خدا همه را از او میترساند. آدمی که گناه نکند از کی میترسد؟ من خیلی سعی کردم در سه چهار سال گذشته این را جا بیندازم نه این که بچهها را نماز شب خوان کنم اما باید این را جا بیندازیم. ما باید این مشکل روانشناختی را حل کنیم.»
اینها سخنان علیرضا دبیر رییس فدراسیون کشتی ایران در بیان چرایی باختهای کشتی گیران ایرانی است. از سخنان او این گونه برداشت میشود که هر چه خداترسی بالاتر برود ترس به جان رقیبان و حریفان میافتد و در نتیجه احتمال باخت در ثانیههای اخیر روی تشک کشتی کمتر میشود. خداترسی اما مگر برای مدال آوری در کشتی است؟ خداترسی احساس حضور و نظارت بر تمام اقوال و افعال ماست ( عالم محضر خداست. در محضر خدا معصیت نکنید) نه این که ترس ما را به جان رقیبی بیندازد که دشمن ما هم نیست!
نویسنده این سطور البته هیچ تخصصی درباره کشتی ندارد و مثل دیگر مردم به کشتیگیران و نماد ورزش ایران علاقهمند است منتها مگر صحبت های رییس فدراسیون که برای خود ژانری شبیه علیرضا منصوریان فوتبال ابداع کرده به کشتی ربط دارد؟
باید تصریح کرد این بار نمیتوان او را به تظاهر متهم کرد چرا که به نظر میرسد به آنچه میگوید باور دارد ولی جای شگفتی است که هادی عامل گزارشگر هم به او نمیگوید چرا خداوند کاینات باید در وجود حریف ترس بیندازد؟ مگر تنها خدای کشتیگیر ایرانی است؟ آن وقت در بازیهای داخلی چه؟ کی باید از کی بترسد؟
صحبتهای علیرضا دبیر آدم را یاد مشهورترین دیالوگ تاریخ سینما می اندازد در فیلم «نجات سرباز رایان» که فرمانده میگوید: برین جلو خدا باماست و سرباز می گوید: اگه خدا با ماست،پس کی با اوناست که ما رو این جوری تکه پاره میکنن!
از گاندی پرسیدند خدا چیست؟ گفت: خدا حقیقت است. دوباره پرسیدند: خدا حقیقت است یا حقیقت، خداست؟ او پاسخ داد هم خدا حقیقت است و هم حقیقت خداست. آنگاه توضیح داد: چرا می گوییم دروغگو دشمن خداست و نمیگوییم شیطان دشمن خداست؟ چون دروغ در مقابل حقیقت قرار دارد.
کشتی یک ورزش است. جنگ دروغ و حقیقت که نیست تا یک طرف خدا/ حقیقت قرار داشته باشد و سوی دیگر دروغ/ حریف و خدا طرف دیگر را از ما بترساند. برای فهم این سخن می توان از بامزه ترین خاطره علی پروین مدد گرفت که البته باید با لحن خود او شنید و همان که به عنوان سرمربی پرسپولیس بازی مهمی با سایپا با هدایت شاگرد سابق خود محمد مایلی کهن داشته و دست به دامن عزیز رفته شده است: مادر.
پروین میگوید: «رفتم سر قبر مامان نصرت و از او خواستم کمکمون کنه تا ببریم. داشتیم برمیگشتیم نزدیک درِ بهشت زهرا دیدم مَمّد مایلی هم اومده سر قبر مامانش. فرداش که بازی رو پرسپولیس باخت فهمیدم زور مامان ممّد مایلی بیشتر از مامان نصرت بوده!»
به عبارت دیگر فقط مادر علی پروین پسرش را دوست نداشته مادر مایلی کهن هم این گونه بوده است. حالا خدا هم که تنها متعلق به جناب علیرضا دبیر و ایرانیان نیست. مخلوقات دیگری هم دارد.
محاسبات نشان می دهد از بدو پیدایش انسان خردمند یا انسان به شکل امروزی 118 میلیارد آدم در این دنیا زندگی کرده اند که شامل 8 میلیارد باشنده کنونی هم می شود.
این که فکر کنیم خدا فقط هوای ما را دارد و به خاطر همین ترس ما را در دل دیگری میاندازد که تازه بنده خدا دشمن ما هم نیست و آمده کشتی بگیرد در باورهای ایدیولوژیک هم جا ندارد. حتی فردی مانند سعید جلیلی با عقاید و آرای خاص خود به تازگی گفته است:
«امام رضا میگوید دیگری را جایگزین ما نکن:وَلَا تَسْتَبْدِلْ بِنا غَیرَنا. یعنی دعا می کند گرفتار استبدال نشویم. سنت استبدال چیست؟ این است که اگر جمعیتی، ملتی، مردمی خسته شدند، سست شدند، تنبلی کردند، خداوند این توفیق را از آنها میگیرد و این توفیق را به کسان دیگری میدهد...شما دیدید در طول تاریخ، دین خدا معطل مردم سرزمین حجاز نشد؛ آنها نشد، مردم عراق جایگزین شدند؛ عراق نشد ایران؛ ایران نشد، لبنان. ملت ما در این چند دهه این توفیق را پیدا کرد که این افتخار به آن داده شد که یاور دین خدا باشد.»
ملاحظه میکنید که با منطق دینی هم طرفی که سست و خسته میشود میبازد و صحبت از این نیست که ترس او را به جان دیگری بیندازد. با منطق آقای دبیر باخت خود او در المپیک آتن چه دلیلی داشت؟ ترس او از خدا کم شده بود و ترس او را به جان رقیب نینداخت؟
تازه مگر گفته نمی شد قهرمانی و برد و باخت مهم نیست و پهلوانی مهم است؟ چرا به خاطر باخت پای خدا را به میان آوریم و ترس را؟ کشتی می گیرند و مدالی به دست می آورند و مانند رضا سوخته سرایی و علیرضا سلیمانی و آن دو کرمانشاهی ( برداران محبی) در قلب مردم خانه می کنند یا مثل امروزی ها حواله خودرو دریافت می کنند و می توانند مثل آقای بیر به جایگاه های مدیریتی هم برسند. الگوی تمام عیار عیاری و جوان مردی و لوطی منشی را هم داریم که درس رفاقت می داد نه ترس و وقتی می دید طرف آسیب دیده به آن نقطه ضعف کار نداشت و می برد یا می باخت دوستش داشتند و داریم و هنوز همه می گویند آقا تختی!
هر چند این احتمال هم هست که علیرضا دبیر دیده این حرف ها خریدار دارد (و مدیر عامل پرسپولیس هم برای خود شیرینی پای حمایت رونالدو از فلسطین را به میان کشید) او هم اصرار دارد خود را وفادارتر از آنچه هست نشان دهد ولی این احتمال قوث نیست.
البته احتمالات دیگر هم متصور است. اما چرا به خداترسی ربط میدهد؟ اگر به این نتیجه برسند که خود او بخشی از مشکل است چه؟ آیا حاضر است کنار برود؟ این احتمال نیست که برخی کشتی گیران با رسول خادم راحتتر بودند تا با علیرضا دبیر؟
با این همه متوجه نشدیم که آیا مراد رییس فدراسیون این است که اگر حسن یزدانی بیشتر از خدا بترسد خداوند هم حریفان را در مقابل او به ترس میاندازد؟ آن وقت این حرف ستایش قهرمان ملی است یا سرزنش او؟! توصیه کلی به خدا ترسی خوب است اما اولا این حرف را باید روحانی یا مشاور بگوید ثانیا ربطی به برد و باخت ندارد. برای خداوند کاینات طلا با نقره چه تفاوت دارد آخر که ترس از خودش راب ه جان کسی بیندازد تا او به جای طلا نقره بگیرد؟!
میتوان زیاد سخت نگرفت و گفت منظور دبیر این است که بچه های ما مشکل کمبود اعتماد به نفس دارند و به خاطر همین کم میآورند.
این حرف درستی است اما «اعتماد به نفس» موضوعی مربوط به روانشناسی است و «خدا ترسی» مقولهای مذهبی و چون روانشناسی با نفس سر و کار دارد و مذهب با خدا برخی تعبیر روانشناسی اسلامی را هم متناقضنما میدانند چون در اسلام بر اتکال به خداوند تاکید شده و در روانشناسی بر اعتماد به نفس.
اصلا نیاز به این جور حرف زدنها نیست. تختی را همه به عنوان یک بچهمسلمان نمازخوان میشناختند و از این اداها هم درنمیآورد. کشتی با فرهنگ ما عجین است و آقای دبیر در این فقره نباید نگران هجوم فرهنگ غربی باشد.
چون در این فقره سخنان او را مانند نماز خواندن وسط جلسه نمیدانم و حس میکنم باور دارد تنها حدس این است که عین و ذهن را مخلوط کرده است. نمونه اعلای این اختلاط از مسعود کیمیایی کارگردان نامدار سینما سر زد که مدعی شد پیکر فروغ فرخزاد را او شستوشو داده است!
معلوم بود این اتفاق نیفتاده اما قصد دروغگویی هم نداشت. بلکه آنچه را که در ذهن پرورانده بود عین پنداشت. عین، همان است که روی تشک دیدیم. در ذهن آقای دبیر اما چه میگذرد والله اعلم و شاید اگر او را هم به سبب همسوییها استاد دانشگاه کنند دانشجویان او بتوانند کشف کنند: اینها که میگوید یعنی چه؟!
همان گونه که خاطره علی پروین با لحن خود او با مزه است جمله آخر پاراگراف قبل را هم با لحن مهران مدیری باید خواند!