رضا شاهملکی*
امروز گویا سالروز قتل شگفتآور جمال خاشقچی روزنامه نگار منتقد سعودی است. قصدم بررسی سیاسی ماجرا نیست بلکه میخواهم به این بهانه ریشههای تاریخی داستانی همچنان معاصر و در جریان را پیگیری کنم اگرچه به قول استاد باستانی پاریزی در روایت تاریخ و در همان گام اول، با سد اهل سیاست برخورد میکنیم!
تامل برانگیز است که چگونه ماجرای خاشقچی را رسانههای معتبر جهانی در آمریکا و اروپا به دقت دنبال میکردند و نامش سر خط خبرها بود حال آن که وقتی روزنامهنگاران دیگری در همین خاورمیانه زندانی میشدند یا میشوند، ربوده میشدند یا میشوند و کشته میشدند و میشوند خبر هیچیک این همه بازتاب نداشت و ندارد؟
شاید چون خاشقچی جدا از یک مخالف سیاسی بودن، تبعه آمریکا هم بوده. در واقع چیزی شبیه همان واژه دو_تابعیتی آشنای خودمان. با اندکی تامل تاریخی در مییابیم که استبداد و تاریخ استبداد زده نقش نخست این روایت است. چیزی که او را واداشت خود را به آمریکا برساند و تحت الحمایه شود تا بتواند ادامه دهد، هرچند افاقه هم نکرد.
در تاریخ خودمان جمله معروفی بوده: چه فرمان یزدان چه فرمان شاه! یعنی اینکه حکم شاه به مثابه فرمان خداوند نیز هست و البته اینگونه جان و مال ملت (محمدعلی شاه می گفت رعایا، چون به واژه ملت حساسیت داشت!) در دست شاه است. عموما ملجأ و پناهگاهی نیز برای تظلم خواهی نبود. هرچند شاه نباید از عدالت که یکی از شروط مشروعیت فرمانروا بود خارج می شد اما استبداد کمتر در بند "نصایح الملوکها" است.
باری، بست نشستنها و خانه و حرم برخی علما و شفاعت کردن بزرگان؛ تنها پناه محکومین و مغضوبین بود و البته این موارد همواره در دسترس نبودند و چندان فراگیر نیز نبودند و یا در حاشیه بودند. مگر چندبار تیمور لنگی پیدا میشد که در عین خونخواری، شفاعت صوفییی مانند شهابالدین بسطامی در حق مردم هرات را بپذیرد؟
در تاریخ ما شانس هم کمتر به نپمردم روی خوش نشان داده تا مثلا کریمخانی به قدرت برسد که به قول عبدالکریم شیرازی و در روزگار او: (...شیراز از اکثر بقاع ربعِ مسکون معمورتر و از اغلب بلادِ مشهوره عالم امکان مشهورتر، خُلقش در کمال آرام و در بستر امن و امان ...) [ تاریخ زندیه]
تقریباً از اوایل دوره قاجار که ایران روابطش با جهان غرب در تمام سطوح عمق بیشتری یافت، سر و کله سفارتخانه های غربی هم پیدا شد.سفارت روس و انگلیس و البته بعدها عثمانی پیشتاز بودند. بنا براین آنها از اوضاع جامعه و دربار ایران با خبر بودند و ایران بدلیل فقدان سفارت در کشورهای دیگر، بی خبر از اوضاع جهان...
امیرکبیر که خود دشمن سر سپردگی بود نخستین کسی است که به اهمیت تاسیس سفارت در ممالک دیگر پی برد. باز هم به امیر کبیر باز خواهیم گشت. این سفارت خانههای خارجی در واقع دولتی در دولت بودند و روز به روز نیز دامنه دخالت هایشان گسترش مییافت. تا جایی که حتی در امور داخلی حرمسرا نیز دخالت می کردند! در این بین حکومت استبدادی راه خود را می رفت. مصادره ها و فرمان های مجازات بی محاکمه و برکناری ها و... به دلیل فقدان قانون که میبایست پناه طبیعی مردم باشد جاری و ساری بود.
این عاملی شد تا عده ای به این فکر بیفتند تا خود را تحت الحمایه قرار دهند. شواهد فراوان است. از آقاخان نوری صدر اعظم مملکت که خودرا برای فرار از مصادرهها و مجازات های فراتر از قانون (کدام قانون؟ راستی تا یادم نرفته بگویم ناصرالدین شاه هم به کلمه قانون حساسیت داشت! و میگفت به جای قانون بگویید قاعده!) تحت الحمایه (سرسپرده) انگلیس کرده بود تا عباس میرزا ملک آرا برادر ناتنی ناصرالدین شاه که توطئه اهل حرم قصد از میان برداشتن اورا داشت و با تحت الحمایگی انگلیس نجات یافت تا خود محمدعلی شاه که سری در سفارت روس داشت تا فلان شاهزاده و فلان وزیر و فلان سفیر و فلان مدیر دوتابعیتی!
در واقع استبداد و بی قانونی موجب میشد افراد خود را تحت الحمایه دولت نیرومند تر خارجی قرار دهند. نتیجه آنکه هم دامنه دخالت خارجی گسترده تر میشد و یارگیری از رجال و سردمداران افزونتر و هم وقتی مامور مالیات مثلا سراغ فلان الدوله می رفت که بیا و مالیات خود را بده، می گفت بنده تحت تابعیت انگلیس هستم و با قوانین شما کاری ندارم!
این بلایی است که از استبداد برخاسته بود، و این چرخه در خاورمیانه تکرار و تکرار و تکرار شده وگرنه چه کسی دیده در دوره قاجار و یا پهلوی یک انگلیسی یا فرانسوی تابعیت دولت عثمانی را بگیرد؟ آنها هم که تحت الحمایه نبودند و روح بلندی داشتند سر از باغ نگارستان در می آوردند یا سر از حمام فین و یا بر سر دار و گاه به تیر غیبی گرفتار.
این پوشش خبری گسترده از داستان رازآلود جمال خاشقچی نیز کارکردهای مهم برای غرب داشت که مهم ترین آن دادن سیگنال تشویقی به آنانی بود که هنوز سودای وطندوستی در سر داشتنند و دارند. این پیام مخابره میشود که ببینید ما چگونه از تحت الحمایههای خود دفاع میکنیم، حال که قانونی نیست تا به آن پناه ببرید، پس بشتابید که شما نیز میتوانید برای خود نامی در دفتر تاریخ سر سپردگی دست و پا کنید.
------------------------
* تاریخ پژوه