جان مینارد کینز پس از قرارداد صلح ورسای جزوهای نوشت با نام «پیامدهای اقتصادی صلح» که در سال1919 منتشر شد. او در این جزوه ضمن انتقاد بر قرارداد صلح مینویسد که با این نوع قرارداد نه آلمان قادر است خسارات جنگ را بپردازد و نه آنکه امیدی به بهبودی اوضاع اقتصادی آلمان میرود. او در این کتاب حتی پیشبینی کرده بود که فشار خساراتی که بر آلمان وارد میشود، آن کشور را وادار به عکسالعمل شدیدی خواهد کرد. سال1923 کشورهای فرانسه و بلژیک از آنکه نتوانسته بودند خسارت قابل قبولی از کنفرانس صلح بهدست آورند با اعزام نیرو منطقه روهر را که مرکز صنعتی آلمان بود، تصرف میکنند. این اتفاق سلسلهاتفاقات پیاپی را به دنبال خود میآورد که موضوع دو کتابی میشود که ولکر اولریش مورخ و روزنامهنگار آلمانی و مارک جونز ایرلندی مینویسند. عناوین هر دو کتاب بامسما هستند. عنوان کتاب مارک جونز «1923: بحرانهای فراموش شده در سال کودتای هیتلر» و عنوان کتاب ولکر اولریش: «آلمان 1923: ابرتورم – پوتش هیتلر و دموکراسی در بحران» است.
کتاب جونز به یک سال قبل از 1923 برمیگردد. آلمان برای دموکراسی میجنگد. از یک طرف کمونیستهای آلمانی هستند، طرف دیگر ناسیونالیستها و یک گروه سوم هم هست که تندروهای آلمانی هستند که شکست آلمان در جنگ جهانی اول را تقصیر سیاستمداران و در رأس آنها یهودیها میدانند. در این اوضاع و احوال وقتی آلمان وارد سال1923 میشود با یک تهاجم خارجی مواجه میشود که اقتصاد ضعیف آن را به آشوب مبتلا میسازد. فرانسه برای غرامت خود سرزمین سرشار از معدن روهر را تصاحب میکند. از اینجا است که ابرتورم آلمان آغاز و در میانه سال یک دلار معادل 10میلیون مارک میشود. فایننشالتایمز در معرفی این کتابها به نکتهای اشاره میکند: یکی از فضیلتهای این کتابها آن است که کاری را توانستهاند انجام دهند که آمریکاییها نتوانستهاند با تخریب آن بنای سال 1945 – یعنی معبد شرافت که نماد 16جان باخته کودتای نافرجام پوتش را دربرداشت - به آن برسند: یعنی کمک کنند تا شکست کودتای نافرجام هیتلر را از روایت 1923 جدا و متمرکز کنند؛ پرآشوبترین سالی که جمهوری وایمر آشوبزده با آن مواجه بود. همانطور که جونز و اولریش نشان دادهاند، سال1923 تنها سال بحران نبود یا حتی اوج رسیدن به یک بحران اما در عوض سالی با چندین بحران بود. ابهام رویدادهایی که در سال1923 به هم قفل شده بود، بسیاری از معاصران را گمراه کرده است. تاریخدانان با یک معما مواجه شدهاند: چگونه آشوبی را که تجربه شده بود سادهسازی کنند یا حتی سعی کنند زاویه رویدادها را توضیح دهند. مانند خود سال1923 این سال یک سال با کنش رده بالایی بود.
برای آلمانیهای معاصر بنمایه سال1923 نامعلوم بود. در دورههای مختلف کشور بر لبه جنگ داخلی، انقلاب کمونیستی، دیکتاتوری نظامی، انفجار اجتماعی یا ترکیبی از موارد بالا مواجه بود. همانطور که ویکتور کلمپرر در خاطرات روزانهاش نوشته: «هر روز شما میگویید که یک فاجعه باید از راه برسد، بدون آنکه بدانید کدام فاجعه.»
به نوشته فایننشال تایمز، سال با اشغال روهر از سوی فرانسه و بلژیک شروع شد- جونز موکدا از واژه تجاوز استفاده میکند. هدف ظاهری فرانسه در اعزام نیروی نظامی به مراکز صنعتی غرب آلمان اعمال فشار برای ادعای خسارات جنگی بود. اما انگیزههای دیگری هم وجود داشت از جمله طراحی مجدد نقشه اروپا بود نقشهای که فرانسه در کنفرانس صلح 1919 نتوانسته بود آن را به اجرا درآورد. حالا بدخواه چه کسی بود؟ برلین یا پاریس؟
روایت زنده، واضح و پایدار جونز چشمانداز تکاندهنده خشونت داستان روهر را به تصویر میکشد. جونز که در سایه مشکلات ایرلند در دهههای 1980 و 1990 بزرگ شده است، با نگاهی دقیق به ماهیت آشفته همه چیز مینویسد: خشونت جنسی علیه همسران افسران پلیس آلمان، گروگانگیری و تلاش مقامات اشغالگر برای سرکوب پارتیزانهای آلمانی.
تجاوز روهر بدتر از جنایت، یک اشتباه بود. اما این اشتباه بهایش را هم پرداخت. در آلمان تورم را به ابرتورم تبدیل کرد. اما تجسمی که اولریش از این سال میکند تکاندهنده است. به عبارتی تجسم اولریش از تاثیرات اجتماعی دقیق است. رقابتی در زندگی روزانه برای خرج کردن هر پول نقدی قبل از آنکه ارزش بیشتری از آن کسر شود، شروع شده بود. مادران دخترانشان را برای فروش گذاشته بودند تا پول کافی برای غذا خوردن داشته باشند. کارگران با کارفرماهای خود میجنگیدند. جنایتکاران خردهپا که بسیار خوشحال بودند، به نمادهای شادیآور یک زمان دیوانه تبدیل شده بودند. اثرات بعدی تجربه آلمان با ابرتورم را میتوان در سیاست «هاوکیش» و ضدتورمی «بوندنس بانک » و اکنون حوزه یورو مشاهده کرد.
در اصل بحران مالی بحران سیاسی را بهوجود میآورد یا به عبارتی آن را تغذیه میکند. محال است کشوری را پیدا کنید که تورم بالا داشته باشد؛ اما بحران سیاسی در آن بهوجود نیاید. به همین خاطر بسیاری از آلمانیها هرکز جمهوری وایمر را دوست نداشتند و آن را فرزند ناخوانده صلح ناعادلانه و سیستم بیگانه حکومت پارلمانی میدیدند. در سال1923 ابرتورم و جداییگرایی منطقهای که با تجاوز خارجی شروع شده بود بهگونهای دیده میشد که انگار این جمهوری ممکن است از هم بپاشد. وفاداری ارتش هم در هالهای از ابهام بود.
درحالیکه یک جنبش استقلال طلبانه در سرزمین راین می سوخت و باواریا هم کم و بیش بهطور مستقل از برلین بر لبه دیکتاتوری فوق راستگرایانه قرار گرفته بود، یک ائتلاف سوسیالیست کمونیست هم در ساکسونی از طریق اعمال قدرتهای اضطراری توسط حکومت مرکزی خلع شد. استفاده از ابزارهای فراپارلمانی حکومت که طبیعی شده بود یک دهه بعد مسیر هیتلر به قدرت را از طریق ابزارهای شبه قانونی هموار کرد.
پوتش هیتلر تنها تلاش هیتلر برای کسب قدرت از طریق خشونت در سال1923 نبود. حتی این تلاش، خونین هم نبود. این فقط آخرین اتفاق بود. هیتلر در ماه نوامبر بعد از همه سخنرانیهای آتشین او در تمام آن سال گفت چارهای نداشت جز عمل: «ما نمیتوانستیم بهطور دائم آنها را به التهاب بیندازیم.» دادگاه بعدی او هم یک تشریفات مسخره بود. او فقط هشت ماه را در زندان گذراند که در آن کتاب «نبرد من»را نوشت. جونز مینویسد که زندانی کردن هیتلر هم یک «اشتباه وحشتناک» بود. اما دیگر تا آن زمان مردم خواهان حرکت بودند. خطر فوری رد شده بود. جمهوری زنده مانده بود. یک ارز رایج – و تخلیه تند عمومی – ابرتورم را به پایان خود نزدیک کرده بود. یک کهکشان سیاسی بینالمللی منجر به معاملهای برای غرامت در سال1924 شد و نیروهای فرانسوی سال بعد از روهر خارج شدند.
در ظاهر آلمان ثبات یافته بود. توهم نیمی از یک دهه را گذرانده بود. آنهایی که همه چیز را از دست داده بودند چیزی برای باختن نداشتند. ترس چندین بحران در یک سال در عمق روان آلمانها مانده بود.
آنهایی که پیگیر بابیلون برلین هستند این موارد را در این دو کتاب پیدا نمیکنند. (اولریش یک فصل عالی اما مقداری بیبنیه درخصوص فرهنگ وایمر دارد؛ جونز هم به سیاست و خشونت چسبیده است). هر دو آثار گاهی اوقات از یک چارچوب گستردهتر بهره می برند. آلمان تنها کشور دچار آشوب در سال1932 نبود؛ چراکه شوکهای بعد از جنگ و ظهور فرهنگ مردان قوی سراسر کره زمین را درنوردیده بود.
آنچه خوانندگان از این کتابها درمییابند، هشداری از گذشته با درسهایی است که هنوز مناسب امروزه است: بحران بحران را تغذیه میکند؛ دموکراسی یک کار سخت است؛ بز طلیعه را باید زودتر از همه مورد خطاب قرار داد؛ هنجارها، زمانی که شکسته شوند به سختی بازسازی میشوند؛ اثرات اجتماعی اقتصادی تورم میتوان کشنده باشد و زمانی که بخش بزرگی از جمعیت مشروعیت بنیادین رژیم را زیر سوال میبرند، سرنوشت آن رژیم بدون شک در دست حوادث است.
فایننشالتایمز در پایان به نکته قابل تاملی اشاره میکند: هیتلر در سال1923 شکست خورد؛ اما در سال1933 موفق شد. از بین رفتن هنجارهای دموکراتیک میتواند مرگآور باشد حتی اگر اثرات آن با تاخیر باشد. بهای آزادی، هوشیاری ابدی است.