ماهان شبکه ایرانیان

فرق الهامات غیبی و خواطر شیطانی

در سابق مکرر این معنا گذشت که هر لفظی در برابر معنائی وضع شده که مشتمل برغرضی است که از آن معنا منظور است، از آن جمله دو کلمه"قول"و"کلام"است که اگرصوت خارج از دهان آدمی را کلام و قول می گویند برای این است که معنای مورد نظر صاحب صوت را به شنونده منتقل می کند.

در سابق مکرر این معنا گذشت که هر لفظی در برابر معنائی وضع شده که مشتمل برغرضی است که از آن معنا منظور است، از آن جمله دو کلمه"قول"و"کلام"است که اگرصوت خارج از دهان آدمی را کلام و قول می گویند برای این است که معنای مورد نظر صاحب صوت را به شنونده منتقل می کند.

بنا بر این هر چیزی که این اثر و خاصیت را داشته باشد، یعنی مقصد یکی را به دیگری منتقل سازد، آن نیز کلام است، چه صوتی و لفظی باشد و یا اصوات و الفاظی متعدد باشد، وچه آنکه اصلا از جنس صوت نباشد، مثلا اشاره و رمز باشد و انسانها در اینکه صوت مفید فایده تام و کامل را کلام بنامند، هیچ توقف و تردید ندارند، هر چند آن صوت از دهان بیرون نیاید، وهمچنین در نامیدن اشاره هر چند مشتمل بر صوت نباشد.

قرآن کریم هم مانند همه عقلا معانی و مفاهیمی را که به دلها القا می شود کلام خوانده و می بینیم آنچه از ناحیه شیطان به دلهای آدمیان می افتد کلام، قول، امر، وسوسه، وحی و وعده خوانده است.

مثلا در آیه: "و لامرنهم، فلیبتکن آذان الانعام" (1) القای شیطان در دل انسانها را، امر خوانده و در آیه"کمثل الشیطان اذ قال للانسان اکفر" (2) قول نامیده و در آیه: "یوسوس فی صدور الناس" (3) وسوسه و در آیه: "یوحی بعضهم الی بعض زخرف القول" (4) وحی و نیزدر حکایت کلام ابلیس یعنی آیه: "ان الله وعدکم وعد الحق و وعدتکم" (5) و در آیه: "الشیطان یعدکم الفقر، و یامرکم بالفحشاء، و الله یعدکم مغفرة منه و فضلا و الله واسع علیم" (6) وعده شیطان خوانده است.

و این معنا واضح است که اینگونه خطورها که به دل وارد می شود و ما آن را به شیطان نسبت داده یکجا می گوئیم شیطان گفت من به ایشان امر می کنم و جای دیگر می گوییم شیطان گفت یا وعده داد، و یا به اولیای خود وحی کرد و یا وسوسه نموده همه اش قول و کلامی است که از دهان و با حرکت زبان صورت نمی گیرد.

و از همینجا به دست می آید که وعده خدا به مغفرت و فضل که در آیه دیگر در قبال وعده شیطان آمده، نیز کلام است، اما کلامی که به وسیله فرشته صورت می گیرد و آن نیز مانندوسوسه و کلام شیطان متکی بر زبان و فضای دهان نیست، و خدای تعالی در آن آیه وعده به مغفرت و فضل را حکمت خوانده و فرمود"یؤتی الحکمة من یشاء و من یؤت الحکمة فقداوتی خیرا کثیرا" (7).

و نظیر آن، آیه شریفه زیر است که خطور و الهام خدائی را نور خوانده و می فرماید: "ویجعل لکم نورا تمشون به" (8) و آیه شریفه: "هو الذی انزل السکینة فی قلوب المؤمنین، لیزدادوا ایمانا مع ایمانهم و لله جنود السموات و الارض" (9) است که بیانش درتفسیر کلمه"سکینة"در آیه(248)سوره بقره گذشت.

و همچنین آیه: "فمن یرد الله ان یهدیه، یشرح صدره للاسلام، و من یرد ان یضله یجعل صدره ضیقا حرجا کانما یصعد فی السماء، کذلک یجعل الله الرجس علی الذین لا یؤمنون" (10) است که وسوسه شیطان را رجس خوانده و در آیه" رجزالشیطان" (11) آنرا رجز نامیده.

پس از همه این آیات بر می آید که شیطان و ملائکه با آدمی تکلم می کنند اما نه بازبان، بلکه با القای معانی در دل او.

در این میان یک قسم دیگر از تکلم هست که مخصوص خدای تعالی است، و در آیه شریفه: "و ما کان لبشر ان یکلمه الله الا وحیا، او من وراء حجاب" (12) از آن سخن رفته وآنرا به دو قسم تقسیم کرده، یکی تکلم از راه وحی که در این قسم بین خدا و بنده اش حجابی نیست و دوم تکلم از ورای حجاب این بود اقسامی از کلام خدا و کلام ملائکه و شیطانها.

اما کلام خدای سبحان آن قسمش که به نام وحی خوانده می شود کلامی است که برای طرف خطابش بالذات متعین است و محال است که یک پیامبر وحی را به چیز دیگراشتباه کند، برای اینکه گفتیم وحی آن قسم از تکلم خدا است که بین او و بنده مورد خطابش هیچگونه حجابی نیست، و اما آن قسم دیگر از تکلم محتاج به روشنگریها و محکم کاری هائی است که سرانجام منتهی به وحی گردد.

و اما کلام فرشته و شیطان، آیاتی که در همین نزدیکی ملاحظه کردید در تشخیص آن دو کافی است، برای اینکه خطورهای فرشتگان همواره توام با شرح صدر است، و آدمی را به سوی مغفرت و فضل خدا می خواند که آن دو هم به ملاکهای دینی بر می گردد، به چیزی برمی گردد که مطابق دین مبین خدا است، دینی که در کتابش و سنت پیامبرش بیان شده است.

و خطورهای شیطانی همواره ملازم با تنگی سینه و بخل نفس است و آدمی را به پیروی هوای نفس می خواند، و از فقر می ترساند، و به فحشا امر می کند، که همه اینها بالاخره به ملاکهائی بر می گردد، که مطابق با کتاب و سنت خدا و پیامبرش نیست، و با فطرت خود آدمی نیز مخالف است.

مطلب دیگری که تذکرش لازم است این است که انبیا و افراد برجسته ای که پشت سرانبیا هستند بسیار می شود که فرشته و یا شیطان را هم می بینند و هم می شناسند، همچنان که قرآن کریم از آدم و ابراهیم و لوط حکایت کرده است، و این خود بهترین دلیل است بر اینکه آن حضرات احتیاجی به نشانه و ممیز ندارند و اما در آن مواردی که صدائی می شنوند، و صاحب صدا را نمی بینند، البته احتیاج به ممیز دارند همانطور که سایر مؤمنین بدان نیازمندند و آن ممیزهم همانطور که گفتیم باید بالاخره به وحی منتهی گردد و این معنا واضح است.

پی نوشتها:

(1)سوره نساء آیه 119.

(2)سوره حشر آیه 16.

(3)سوره ناس آیه 5.

(4)سوره انعام آیه 112.

(5)سوره ابراهیم آیه 22.

(6)سوره بقره آیه 269.

(7)سوره بقره آیه 270.

(8)و برایتان نوری قرار می دهد تا با آن راه زندگی را طی کنید(سوره حدید آیه 28).

(9)سوره فتح آیه 4.

(10)سوره انعام آیه 125.

(11)سوره انفال آیه 11.

(12)هیچ بشری شایستگی آن را ندارد که خدا با او تکلم کند، مگر به وحی یا از ورای حجاب(سوره شوری آیه 51).

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان