پنهان داشتن حقایق‏

إِنَّ الَّذِینَ یَکْتُمُونَ ما أَنْزَلْنا مِنَ الْبَیِّناتِ وَ الْهُدى‌ مِنْ بَعْدِ ما بَیَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِی الْکِتابِ أُولئِکَ یَلْعَنُهُمُ اللَّهُ وَ یَلْعَنُهُمُ اللَّاعِنُونَ.

 پنهان داشتن حقایق‏

 

إِنَّ الَّذِینَ یَکْتُمُونَ ما أَنْزَلْنا مِنَ الْبَیِّناتِ وَ الْهُدى‌ مِنْ بَعْدِ ما بَیَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِی الْکِتابِ أُولئِکَ یَلْعَنُهُمُ اللَّهُ وَ یَلْعَنُهُمُ اللَّاعِنُونَ.

إِلَّا الَّذِینَ تابُوا وَ أَصْلَحُوا وَ بَیَّنُوا فَأُولئِکَ أَتُوبُ عَلَیْهِمْ وَ أَنَا التَّوَّابُ الرَّحِیمُ.

بى‌تردید کسانى که آنچه را ما از دلایل آشکار و وسیله هدایت نازل کردیم پس از آن که همه آن را در کتاب «تورات و انجیل» براى مردم روشن ساختیم پنهان مى‌کنند «تا جامعه به قرآن و پیامبر ایمان نیاورند» خدا لعنتشان مى‌کند، و لعنت کنندگان نیز لعنتشان مى‌نمایند.

مگر کسانى که به حقیقت توبه کردند و مفاسد خویش را اصلاح نمودند، و آنچه را پنهان کرده بودند براى مردم روشن ساختند، پس توبه آنان را مى‌پذیرم زیرا من بسیار توبه‌پذیر و مهربانم.

شرح و توضیح‌

در رابطه با پنهان نمودن حق و کتمان حقیقت در آیه چهل و دوم سوره بقره و درباره‌ى توبه در آیه سى و هفتم همین سوره در حد لازم توضیح داده شد، در این بخش مطالبى را به صورت اشاره ذکر مى‌کنم.

پنهان داشتن حقایق‌

منظور از بینات اصل آیات و منظور از هدى دلالت آیات بر معارف و احکام الهى است، بینات و مفاهیم گسترده آن حقایقى هستند که در خور فهم عموم مردم براى تأمین سعادت دنیا و آخرت آنان نازل شده، و راه رشد و کمال را به آنان مى‌نمایاند، و زمینه‌اى براى ایجاد حرکت عقلى و اصلاح اخلاق و اعمال و موجب تربیت آنان و نجات و رستگارى است.

معمولًا رسانیدن این حقایق بر عهده کسانى است که آگاه به بینات و هدایت‌اند، و مسئولیت عظیم نجات آنان از فرهنگ‌هاى شیطانى و اباطیل و خرافات بر دوش آنان است، و وظیفه عقلى و شرعى دارند که از مردم دستگیرى نموده، آنان را به صراط مستقیم حق رهنمون گردند، گرچه به شهادت آنان یا دچار شدنشان به سختى‌ها و رنج‌ها منتهى گردد، اینان اگر به خاطر هوا و هوس چند روزه، و پر کردن جیب خود با جاهل نگاه داشتن مردم، و حفظ ریاست و موقعیت خویش به کتمان حقایق و پنهان داشتن بینات و هدى اقدام نمایند جنایت و خیانت غیر قابل جبرانى مرتکب شده، زیرا مردم را از رشد و تربیت و رسیدن به سعادت دنیا و آخرت و اتحاد با اهل ایمان محروم نموده‌اند و از خیر کثیر بازداشته‌اند!!

آیه شریفه گرچه شرح حال احبار یهود و علماى مسیحى است، که آیات و بینات و هدایت تورات و انجیل به ویژه آیات بیان کننده اوصاف پیامبر اسلام را در آن دو کتاب از عوام یهود و نصارى پنهان داشتند، و حقایق آن دو منبع الهى را کتمان نمودند، و پیروان خود را در ضلالت و گمراهى باقى گذاشتند، و سبب انتقال ضلالت و گمراهى به نسل‌هاى پس از نسل خود تا قیامت شدند، ولى باید انصاف داد که آیه شریفه شامل هر عالم و آگاهى است که با کتمان حقایق و پوشانیدن واقعیات سبب گمراه ماندن هر امت و هر نسلى مى‌شوند.

آیات الهى و بینات و هدى به سود مردم و براى ترقى و تعالى جامعه، و براى رسیدن همه انسان‌ها به کمالات و خیرات، در کتاب‌هاى آسمانى بیان شده، و رسانیدن آن حقایق بر آگاهان فرض و لازم است و کتمانش حرام و گناه کبیره‌ مِنْ بَعْدِ ما بَیَّنَّاهُ لِلنَّاسِ.

جامعه انسانى فطرتاً نیازمند به دین، و مایل به صراط مستقیم و عاشق تأمین خیر دنیا و آخرت است، بر دانشمندان دینى است که با توضیح بینات و هدى نیاز فطرى مردم و میل انسانى انسان‌ها را پاسخ گفته، و آنان را از منجلاب هوا و هوس و اسارت در زنجیرها و بندهاى خطرناک فرهنگ‌هاى شیطانى برهانند، و اگر به کتمان حقایق برخیزند به لعنت خدا و لعنت همه لعنت کنندگان دچار خواهند شد.

از رسول خدا درباره دانشمندى که دانش خود را از مردم کتمان مى‌کند، و سبب محرومیت آنان از امور دین و دنیا مى‌شود روایت شده:

«من کتم علماً یعلمه جاء یوم القیامة ملجماً بلجام من نار:» «1»

کسى که دانشى را که میداند از مردم پنهان نماید، وارد روز قیامت مى‌شود در حالى که دهنه‌بندى از آتش بر دهان اوست.

و نیز از رسول خدا روایت شده است:

«من سئل عن علم یعلمه فکتمه الجم یوم القیامة بلجام من نار:» «2»

اگر از دانشمندى که داراى دانش مفیدى است پرسشى شود و او دانشش را کتمان نماید، روز قیامت دهنه‌بندى از آتش بر دهانش مى‌زنند.

از آیه شریفه استفاده مى‌شود که کتمان حق با توجه به نیاز جامعه به اظهارش از بزرگ‌ترین گناهان و کتمان کننده در گناهان توده مردمى که حق از آنان پنهان نگاه داشته شده شریک است، و نیز از آیه شریفه استفاده مى‌شود که دعوت مردم به توحید و عدالت، و تعلیم احکام به آنان، و رسانیدن پیام‌هاى حق به ایشان که تامین کننده سعادت دنیا و آخرت است واجب و لازم است.

تفسیر عیاشى از حضرت صادق (ع) روایت مى‌کند: این آیه‌ إِنَّ الَّذِینَ یَکْتُمُونَ .... درباره امیرمؤمنان (ع) نازل شده است.

المیزان مى‌گوید: کتمان ولایت و حق امامت امیرمؤمنان یکى از مصادیق آیه و از باب جرى و انطباق است زیرا کسانى که نصوص وارده بر ولایت آن حضرت را کتمان کردند از مصادیق واضح این آیه‌اند. «3» با توجه به این که به خواست حضرت حق بنا دارم در آیات مربوط به اهل بیت و حقایقى که در مسئله ولایت در آن آیات تجلى دارد مطالب مستدل و استوارى را ارائه دهم ولى در زمینه گفتار امام صادق (ع) نازل شده به اشارتى در این باب قناعت مى‌کنم:

یقینى است که هر جامعه‌اى براى تحقق آرمان‌هاى مثبتش و ساخته شدن کاخ سعادتش، و تأمین آنچه را به خیر اوست، و دفع شرور از فضاى زندگى‌اش نیازمند به رهبرى آگاه، مدبر، شایسته، پرقدرت، کارگردان، و مؤمن و صالح، و بصیر به مصالح و مفاسد امت، و ادامه دهنده راه پاکان و نیکان است.

خداى مهربان به همین خاطر براى نظام گرفتن حیات جوامع، و دلالت آنان به راه خیر و سلامت، و زمینه سازى براى تحقق سعادت دنیا و آخرت آنان پیامبران‌ بزرگوارش را مبعوث به رسالت فرمود، و همراه آنان کتاب‌هائى که راهنماى جوامع به سوى کمالات است فرستاد، و آنچه را که از دستورات و قوانین مورد نیاز انسان‌هاست در آن کتاب‌ها مقرر نمود، و یقیناً به رسولان با کرامتش سفارش کرد که براى حفظ زحماتشان، و بقاى مدرسه وحى و فرهنگ انسان‌پرور آسمانى، جانشینى لایق و خلیفه‌اى شایسته به امت معرفى کنند، تا جانشین بر حقشان راه آنان را ادامه دهند، و حجت‌هاى الهى را به مردم ابلاغ نمایند، و مفاهیم کتاب‌هاى آسمانى را از دستبرد منحرفان و باطل‌گرایان حفظ کنند، و بر استحکام و استوارى برنامه‌هاى حق بیفزایند، و جامعه را از خطر سقوط در ضلالت و گمراهى که پیش از بعثت دچار آن بودند حفظ نمایند، و از پراکندگى و تفرقه و اسیر شدن به دست شیاطین و آلوده شدن به فرهنگ‌هاى منحط بشرى و افتادن در چاه هوا و هوس، و قرار گرفتن در مدار بسیار خطرناک دین‌سازى، و مرگ عقلى و وجدانى، و غرق شدن در خرافات و اباطیل نگاه دارند.

خوانندگان عزیز آیا عقل سلیم جز این حکم مى‌کند، و به غیر این حقیقت نظر مى‌دهد؟

آیا یک پیامبر با آن همه زحمات طاقت فرسائى که براى ساختن یک جامعه آزاد و سالم تحمل مى‌کند، و همه وجود پرقیمت خود را براى هدایت یک امت هزینه مى‌کند مناسب است که امت را پس از خود رها نموده به خود واگذار نماید، تا هر چه را خودش بخواهد تصمیم بگیرد، و به هر راهى که مایل باشد برود، و هر شخصى را علاقه داشته باشد گرچه از علم و بصیرت و آگاهى و دانائى و مدیریت و تدبیر تهى‌دست باشد بر خود مسلط نماید، و راه رشد دینى و تربیتى را بر ملت ببندد، و جامعه را به مسیرى که خلاف راه پیامبر است بیندازد، و فضاى تحریف مفهوم آیات کتاب آسمانى را آماده کند؟!

طبیعتاً از یک فرد عادى بسیار بعید است که براى پس از خودش جهت حفظ نظام خانواده‌اش وصیت ننماید، و براى تمشیت امور مالى و معنوى و خانوادگى‌اش سفارشى نکند چه رسد به پیامبران الهى که از عقلى پخته و نورانیتى ویژه برخوردار بودند، و احدى مانند آنان دلسوز ملت و جامعه نبود، و به ویژه پیامبرى چون محمدبن‌عبدالله (علیهما السلام) که عقل کل و مجلاى صفات و اسماء حق، قلبش عرش حق، و وجودش مشرف به حقایق و نسبت به امت رؤف و رحیم و براى آینده امت سخت‌ترین دغدغه و بیشترین اضطراب و شدیدترین دلهره را داشت.

آرى از جانب حق بر پیامبر اسلام واجب و لازم بود که براى پس از خود جانشینى مورد رضاى خداوند و خلیفه‌اى بصیر به همه امور امت و داناى به همه احکام الهى معرفى کند که شایسته باشد اسرار قرآن و نبوت را به او بسپارد، و مبهمات امور را براى او بیان نماید، و لایق باشد که حجت پیامبر بر امت، و دلیل و راهنماى جامعه به سوى توحید ناب، و سعادت دنیا و آخرت باشد، و در برابر تحریف معانى کتاب و تحمیل آراء و عقاید مبطلین بر آیات قرآن مجید بایستد و نگذارد حقایق الهى به دست دین‌سازان خائن به انحراف کشیده شود، من از فرد فرد امت مى‌پرسم آیا چنین شخص شایسته‌اى که جز مقام نبوت همه مقامات پروردگار اسلام را دارا باشد، و با همه توان بتواند راه نبوت را با مقام ولایت تداوم بخشد و در این مسیر هر مصیبت و رنجى و هر زحمت و مشقتى را تا مرز شهادت تحمل نماید جز على بن ابیطالب امیرمؤمنان کیست؟!

به همین خاطر پیامبر بزرگوار اسلام از همان ابتداى بعثت تا لحظات پایان عمر شریف خویش بنا به روایات بسیار استوارى که فریقین نقل کرده‌اند امیرمؤمنان را با بکار بردن کلمه وصى و خلیفه به عنوان جانشین پس از خود معرفى کرد، و این مسئله عظیم را در روز غدیر با سخنرانى بسیار مفصل خود در برابر هزاران نفر که از اطراف و اکناف اجتماع کرده بودند اعلام نموده از مردم بر وفادارى به آن بیعت و پیمان گرفت، «5» ولى هواپرستان و ریاست طلبان این حقیقت را با وسوسه و فتنه‌گرى پس از درگذشت پیامبر کتمان نمودند، و عالمان دربارى، و حقوق بگیران دستگاه ستم با تحریف معناى ولایت آن را پنهان داشتند و بخش عظیمى از امت را از آثار امامت و ولایت و فهم صحیح قرآن و به دست آوردن احکام واقعى دین محروم نمودند و از فیوضات الهیه دور کردند، و امت را در کنار فرقه ناجیه یعنى پیروان اهل بیت به فرقه‌هاى مختلف و حزب‌هاى گوناگون تقسیم نمودند!

چون لازم عقلى و واجب شرعى است که وصى پیامبر براى حفظ امت از انحراف، و پیش‌گیرى از غلّو غالین و ابطال آراء مبطلین و تأویل جاهلین از همه امت در همه امور برتر باشد، و قرب به حق در او بیش از همه دیده شود، و همه خصلت‌هاى خیر مانند آگاهى به ظاهر و باطن قرآن، و سنت رسول الله و فهم دین و حقایق الهیه، به صورت جامع و کامل در او قرار داشته باشد، و نسبت به همه در جهاد فى سبیل الله با زبان و جان و مال پیش افتد، و شوق و رغبتش به آنچه نزد خداست، شدت داشته باشد، و از همه مهم‌تر مصداق اتم و اکمل مقام با عظمت عصمت و مصونیت از خطا و لغزش در همه امور باشد، رسول خدا به اشاره غیب و به خواست حق امیرمؤمنان على‌بن‌ابى‌طالب را که جامع همه کمالات و فاقد همه نواقص بود، و علم و دانش و بینائى و بصیرت، و کرامت و شرافت و صدق و صفا و خلاصه همه خصائل خیر سیل‌وار از وجودش جارى‌ بود به وصایت و خلافت انتخاب کرد و در این زمینه حجت را تا قیامت بر مردم تمام نمود.

از رسول خدا روایت شده که: در گفتارى طولانى به امیرمؤمنان خطاب کرد:

«ان الله تبارک و تعالى فضل انبیاء المرسلین على ملائکته المقربین، و فضلنى على جمیع النبیین و المرسلین و افضل بعدى لک یا على و للائمة من بعدک و ان الملألکة لخدامنا و خدام محبینا، یا على الذین یحملون العرش و من حوله یسبحون بحمد ربهم و یستغفرون للذین آمنوا بربهم و بولایتنا، یا على: لو لا نحن و خلق الله تعالى لا آدم و لا حوا و لا الجنته و لا النار و لا السماء و لا الارض ...» «6»

به یقین خداى تبارک و تعالى پیامبران را بر همه فرشتگان مقرب برترى داد، و مرا بر همه انبیا و رسولان برترى بخشید، یا على و پس از من برترى ویژه تو و امامان بعد از تو است، و بیتردید فرشتگان خدمتگذاران ما و دوستان ما هستند. یا على فرشتگانى که حمل کننده عرش‌اند و فرشتگان حول عرش در حالى که خدا را همراه حمد تسبیح میگویند براى مؤمنان به پروردگارشان و مؤمنان به ولایت ما از حضرت حق درخواست آمرزش میکنند، یا على اگر ما نبودیم خدا آدم و حوا، بهشت و دوزخ آسمانها و زمین را نمیآفرید.

توبه و اصلاح و بیان حقایق‌

مراد از توبه در آیه شریفه مورد بحث پشت کردن به هواى نفس و ریاست‌خواهى و فرصت‌طلبى و روى نمودن به حضرت حق و رجوع به محضر حضرت محبوب است، و مراد از اصلاح جدى بودن نیت و خلوص قلب در مسئله توبه است، به صورتى که توبه به حقیقت انجام گیرد و تنها لقلقه زبان نباشد.

و مراد از بَیَّنُوا اظهار آیات و روشن نمودن احکام و حلال و حرام خدا براى مردم و عمل به آن است، زیرا در کتمان حق به دو حق ستم شده: یکى حق خدا و دیگر حق مردم.

حضرت حق آیات و معانى آن را براى رشد مردم نازل کرده و کتمان آن، ستم به حق ربوبیت خدا، و ستم به رشد و تعالى و تکامل انسان است. کتمان کننده در صورتى توبه‌اش تحقق پیدا مى‌کند که اولًا به حقیقت توبه کند، یعنى از کتمان کردن حق دست بردارد، ثانیاً حقایق را براى مردم بیان کند، ثالثاً کسانى را که با کتمان حق در گمراهى گذارده از گمراهى نجات دهد و فسادى که از کتمان حق پدید آمده اصلاح کرده جبران نماید، با چنین توبه‌اى قطعاً خداى مهربان چنان که آیه به آن صراحت دارد توبه کننده را مى‌پذیرد و او را مورد عفو و مغفرت قرار مى‌دهد.

 

پی نوشت ها:

 

 

______________________________

(1)- تفسیر فخر رازى ج 4 ص 184 چاپ مؤسسه مطبوعات اسلامیه مصر.

(2)- مجمع‌البیان چاپ اعلمى ج 1 ص 447.

(3)- المیزان ج 1 ص 556.

(5)- الغدیر، عبقات الانوار، المراجعات، احقاق الحق.

(6)- علم الیقین فیض ج 1، ص 381.

 

 

برگرفته شده از:

کتاب  : تفسیر حکیم جلد چهارم

نوشته : استاد حسین انصاریان



قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان