در نشست نقد و نظر گروه رسانهای «دنیایاقتصاد» با حضور دکتر الهه کولایی، استاد دانشگاه تهران و دکتر محمود شوری، معاون موسسه مطالعات ایران و اوراسیا (ایراس) ریشههای حمله روسیه به اوکراین، چرایی تداوم این جنگ و سناریوهای احتمالی پیشرو به بحث گذاشته شد.الهه کولایی، استاد دانشگاه تهران به عنوان سخنران اول این نشست نظراتش را بیان کرد و محمود شوری نیز در ادامه به بررسی جنگ روسیه و اوکراین پرداخت.
قبل از شروع جنگ، روسیه یکسری تحرکات جنگی داشت از جمله الحاق شبهجزیره کریمه و همچنین تصرف بخشهایی از جنوب شرقی اوکراین. به نظر شما قبل از حمله سراسری روسیه به اوکراین، امکان یک توافق مرضیالطرفین بین کییف و مسکو وجود داشت یا بروز جنگ اجتنابناپذیر بود؟
کولایی: وقتی در مورد جنگ اوکراین یا روند شکلگیری جنگ صحبت میکنیم ناچار هستیم به روابط روسیه و اوکراین به عنوان یکی از کشورهای مستقل پس از فروپاشی اتحاد شوروی نگاهی داشته باشیم.
به نظر من باید این تحولات را در یک فرآیند زمانی مورد توجه و تحلیل قرار داد. وقتی به مساله جنگ اوکراین نگاه میکنیم، نمیتوانیم به حضور نظامی روسیه در سوریه توجه نکنیم، یا نمیتوانیم به حمله نظامی سال 2008 روسیه به گرجستان بیتوجه باشیم. همچنین نمیتوانیم به روند گسترش اختلافها که در میان روسیه و اروپا و آمریکا در سه دهه پس از فروپاشی اتحاد شوروی شکل گرفت، نگاهی نداشته باشیم. بنابراین برای تحلیل جنگ اوکراین و روندی که این جنگ ممکن است پیدا کند، فرآیندی که به بروز این جنگ منجر شد، باید مورد توجه قرار بگیرد.
در روسیه پس از فروپاشی اتحاد شوروی، یک نگاه بسیار خوشبینانه نسبت به بازتنظیم روابط روسیه با غرب وجود داشت. اما در سه دهه بعد از فروپاشی، تحولاتی را شاهد هستیم که در متن آنها علایق ژئوپلیتیک روسیه نادیده گرفته میشود، یا مورد انکار قرار میگیرد. اوکراین یکی از عرصههایی است که این رویارویی در آن شکل گرفت. بنابراین باید به این مسیری که پیموده شده، توجه داشته باشیم. بهویژه رویارویی الگوهای مورد نظر روسیه و الگوهای غربی مهم است که اوکراین را تقریبا به یک الگو تبدیل میکند که در دیگر کشورهای بازمانده از فروپاشی اتحاد شوروی میتواند تکرار شود؛ هم در داخل حوزه «خارج نزدیک» که همان جمهوریهای پیشین اتحاد شوروی هستند و هم در بیرون از این محدوده. بنابراین بررسی تحولاتی که به این جنگ منتهی شد، مهم است.
باید توجه داشت که نگاه مسکو به جمهوریهای پیشین عضو اتحاد چگونه تحول پیدا کرده است. ابتدا روسیه این نگاه را داشت که این کشورها به عنوان دولتهای مستقل ملی میتوانند با هر کشور و هر نهادی ارتباط داشته باشند. اما این ادراک به تدریج با علایقی که در آیینهای امنیتی نظامی روسیه در سه دهه گذشته بازتاب پیدا کرده، تغییر کرد. وقتی از سال 1993 تا 2022 روند شکلگیری آیینهای نظامی، امنیتی و تدبیر سیاست خارجی روسیه را بررسی میکنیم، این تحول بهخوبی قابل مشاهده است. در این چارچوب جنگ اوکراین هم جایگاه خود را پیدا میکند. بسیاری از صاحبنظران معتقد هستند آنچه به جنگ منجر شد، تکرار همان شرایطی بود که پیشتر در گرجستان در سال 2008 شکل گرفته بود که بعد به جداسازی جمهوری خودمختار آبخازیا و استان خودمختار اوستیای جنوبی از گرجستان منجر شد. این اقدامها با هدف اعمال فشار به تفلیس، برای کنترل روند گرایش به سوی غرب بود.وقتی به این روند نگاه میکنیم تشدید این رودررویی را میبینیم؛ یعنی خوشبینی و نگاه مثبت به اهداف و سیاستهای غرب به تدریج از میان میرود. البته این روند به صورت خطی و ممتد نیست. در این مسیر تلاشهایی برای اعتمادسازی دوباره صورت میگیرد.در مورد مساله سوریه، مسکو تلاش میکند الگوی تامین امنیت و نقش داشتن بازیگری را که میتواند در امنیت منطقهای و بینالمللی تاثیرگذار باشد، به نمایش بگذارد. این الگو در سوریه ویژگیهای خود را دارد.
روسیه الگوی گرجستان را در اوکراین اجرا میکند، ولی با ویژگیهای متفاوتی که جنگ در این کشور پیدا میکند اوکراین تبدیل میشود به عرصه رویارویی روسیه با نیروهای نظامی و تجهیزاتی که غرب (آمریکا و اروپا) در اختیار کییف قرار میدهد. به این ترتیب با یک فراز جدیدی روبهرو میشویم.
آیا جنگ سوریه یک پایلوت نظامی برای روسیه باهدف آمادهسازی در جنگ اوکراین بود؟
کولایی: جنگ سوریه عرصهای برای روسیه بود تا کارآمدی نقشداشتن خود را در تامین امنیت بینالمللی به نمایش بگذارد و نشان دهد یک بازیگر تاثیرگذار در تامین صلح و امنیت بینالمللی در مبارزه با داعش است. ولی عرصه اوکراین متفاوت است، زیرا فرآیند شکلگیری این منازعه متفاوت است و رویارویی به شکل متفاوتی اتفاق میافتد. در اینجا شاهد هستیم مداخلههایی که غرب، بهویژه آمریکا از هنگام انقلاب نارنجی سال 2004، و پیش از آن، در مسائل داخلی اوکراین انجام میدهد، موجب ورود روسیه به مرحله نظامی میشود.
مانند رخداد فروپاشی اتحاد شوروی و 11 سپتامبر، جنگ اوکراین نیز یک تاریخ مهم است و جهان به پیش و پس از آن تقسیم میشود. پس از جنگ اوکراین نوعی گفتمانسازی در رابطه با جهان آزاد و نیز جهانی که میخواهد اقتدارگرایی و فضای دوران اتحاد شوروی را بازآفرینی کند، شکل میگیرد. ولادیمیر پوتین خیلی روشن در این زمینه صحبت میکند.
ملیگرایان روسیه نیز پیشتر این بحث را مطرح کرده بودند که باید به علایق امنیتی روسیه احترام گذاشته شود.درست است که اتحاد شوروی از میانرفته، اما روسیه یک هویت تاریخی است که باید به ملاحظات ژئوپلیتیک آن توجه شود. یکی از ملاحظات ژئوپلیتیک که در رابطه با اوکراین مورد توجه قرار میگیرد، مداخلات غرب در اوکراین بهویژه با توجه به اهمیت بحث گسترش ناتو است.
بحث این است که اگر اوکراین بخواهد در یک فرآیند زمانی به ناتو بپیوندد خیلی فضا مبهم میشود. پیشتر از سوی مسکو اعلام شده که چنین مسالهای قابل قبول نیست. اوکراین باید موقعیت سرزمینی میانی خود را حفظ کند.
اوکراین میتوانست به نوعی هم نگرانی امنیتی روسیه را حفظ کند و هم ارتباطش را با غرب حفظ کند؟ به بیان دیگر میتوانست وسط بازی کند تا مانع از بروز جنگ هم شود؟
کولایی: یکی از بحثهایی که بعد از جنگ اوکراین مطرح شده بهکارگیری الگویی شبیه دو دولت در آلمان شرقی و آلمان غربی است. نوعی بازسازی گفتمان جنگ سرد را شاهد هستیم که در حال گسترش یافتن است، آن هم بدون اینکه آن ایدئولوژیهای متعارض وجود داشته باشد. در دوران جنگ سرد شاهد تقابل نظام سرمایهداری و نظام کمونیستی بودیم. پس از فروپاشی اتحاد شوروی آن الگو کنار گذاشته شد. اما به تدریج جای ایدئولوژی را علایق ژئوپلیتیک روسیه گرفت. نادیده گرفتن و انکار این ملاحظات از سوی غرب زمینه را برای جنگ اوکراین فراهم ساخت.
در دوران آغازین استقلال در موضوع گسترش ناتو این احتیاط و دقت در رفتار رهبران ناتو وجود داشت که روسیه را نسبت به این مساله حساس نکنند و به علایق امنیتی این کشور توجه داشته باشند.روسیه از همان دهه 1990 و دوره یلتسین مرتب روی این مساله تاکید داشت که همکاریهای روسیه با ناتو تا زمانی ادامه پیدا میکند که جمهوریهای پیشین اتحاد شوروی به عضویت ناتو فراخوانده نشوند.بنابراین چه در مورد گرجستان و چه در مورد اوکراین، روسها به شدت اعلام موضع کرده بودند.در مورد اوکراین، از پیش اعلام شده بود که از نظر روسیه پذیرفتهشدن هر کدام از این جمهوریها در ناتو به معنای کنار گذاشتن همه توافقها و همکاریهایی است که مسکو با ناتو داشته است. در مجموع میتوان گفت از سوی غرب بهویژه آمریکا، عقبنشینیای در برابر علایق روسیه دیده نمیشود. در همان دهه 1990 مادلین آلبرایت، وزیر امور خارجه بیل کلینتون، در شرایطی که هنوز روابط روسیه و آمریکا تیره و تار نشده بود، بحث «مهار جدید» را مطرح میکند مبنی بر اینکه روسیه باید در مرزهای خود مهار شود و به جمهوریهای سابق وارد نشود. این رویکرد بهطور کامل با ایده «خارج نزدیک» روسیه در تقابل بود. از دید مسکو جمهوریهای پیشین اتحاد شوروی حوزه «منافع خاص» روسیه برآورد شدند که آمریکا و اروپا باید آن را به رسمیت بشناسند. بنابراین چنین تلاقی دیدگاههایی از همان زمان اتفاق میافتد و تحولات بعدی ادامه این رویکردی است که آن زمان شکل گرفته بود. برخی در آمریکا بحثهای جورج کنان در مورد مهار یا سدبندی شوروی را با سیاستی که ریگان بعدها دنبال میکند، مقایسه میکنند. به عقیده این گروه، راهبرد مهار جورج کنان موثر نبود.باید رویکردی را دنبال کرد که ریگان در برابر شوروی پیش گرفت. باید تلاش برای نابودی و از میان بردن توانایی این کشور را هدف قرار داد.
در بیست ماهی که جنگ روسیه و اوکراین شروع شده، روسیه چقدر توانسته به اهداف خود برسد؟
کولایی: اگر نگاهی به آیین نظامی روسیه بیندازیم که در سالهای اخیر متناسب با شرایط بازنگری شده است، درمییابیم که نگاه روسها نسبت به غرب، اروپا و جمهوریهای پیرامونیشان چقدر تغییر کرده است. این تغییر نگاه در میدان نبرد در اوکراین نیز قابل دیدن است. از سال 2010 به این سو، روسها بیان میکنند در صورتی که روسیه یا جمهوریهای پیرامونی با تهدید امنیتی روبهرو شوند، برخلاف دوران اتحاد شوروی استفاده نخست از سلاح هستهای را حق خود میدانند. بنابراین استفاده از سلاح هستهای به عنوان ضربه نخست به آیین نظامی و امنیتی روسیه راه پیدا میکند. امروز نیز میبینیم یکی از دغدغههای جدی در اوکراین، به عنوان یک سناریوی قابل بررسی این است که این جنگ به مرحلهای وارد شود که روسها بخواهند از سلاحهای تاکتیکی هستهای استفاده کنند. بحثی که روسها در آیین نظامیشان دارند این است که سلاح هستهای را برای کنترل یا کاهش تنش استفاده میکنند، نه برای ارتقا و تصاعد آن تنش. به باور روسیه، استفاده از سلاح هستهای میتواند به آنها، به شکل کاملا کنترلشده و در شکل تاکتیکی این امکان را بدهد که سطح این رویارویی را تغییر دهند.بنابراین به نظر میرسد در فضای امروزی جنگ اوکراین و با توجه به سیاستی که در سالهای گذشته آمریکا و اروپا دنبال کردهاند تا این کشور را در مرزهای فدراسیون روسیه مهار کنند، مسکو سیاستهای نظامی و امنیتی خود را تغییر داد.
در اوکراین میتوانیم این موضوع را ببینیم که چطور دولت روسیه از جمعیتهای روسزبان و روستبار استفاده کرده است. بعد از فروپاشی اتحاد شوروی خیلی به این بحث پرداخته میشود که رابطه جمعیتهای روستبار و روسزبان اوکراین با مسکو چیست؟ این عده به اوکراین وفادار هستند یا به روسیه؟ این واقعیتها در عرصه عمل وجود دارد. از دوره پریماکف بر این مساله تاکید شد که روسیه باید از همه ابزارهای قدرت خود استفاده کند که یکی از ابزارهای قدرت، این روستبارها در قلمرو هر یک از جمهوریهای پیشین عضو اتحاد هستند. در این زمینه اوکراین بیشتر مورد نظر روسیه بود که بیشترین جمعیت روسها را داشت. در نتیجه اقدام نظامی روسیه، در اوکراین بر پایه تحولاتی است که از سالهای قبل در این کشور و محیط پیرامون آن شکل گرفته بود.
همچنین خوشبینی و اعتمادی که در روسیه غربگرای آغاز فروپاشی اتحاد شوروی وجود داشت، پاسخ دریافت نکرد. روسیه این خوشبینی را در رفتارهای خود منعکس کرد، اما پاسخی از طرف غرب نگرفت. جریانهای غربگرا و ملیگرا در روسیه ریشههای خیلی عمیق تاریخی دارند.بحث امروز یا دوران اتحاد شوروی نیست. موضوع این است که گروههایی معتقد هستند راهی جز همگرایی با غرب برای روسیه وجود ندارد. برخی نیز معتقد هستند که روسیه نباید تجربه عقیم و ناکارآمد دوران اتحاد شوروی را تکرار کند. به باور آنها، رویارویی با غرب راه نجات روسیه نیست.ملیگراهای روس معتقد بودند که یلتسین امتیاز زیادی به غرب داده اما مابهازای مناسب را دریافت نکرده است. بنابراین برای بررسی دلایل جنگ روسیه علیه اوکراین، باید به ریشههای تاریخی، شرایط ژئوپلیتیک و دخالتهای غرب توجه داشت که با نگاهی به این نفوذ و مداخله غرب درمییابیم که روسیه یک پاسخ واکنشی داشته است.
در مقطع فعلی روسیه در اوکراین دنبال چیست؟ دنبال اشغال این کشور است یا میخواهد یک امتیاز بزرگ بگیرد؟
کولایی: طبیعی است که در ارتباط با اهداف روسیه میتوان سناریوهای مختلفی را مطرح کرد که در حال شکلگرفتن است یا سطوح مختلفی از مطلوبیتها را بیان کرد. برای روسیه طیفی از گزینهها مطرح بوده است. ولی در مورد جنگ یا اقدام نظامی در اوکراین همانطور که اشاره شد، الگویی از پیش در رابطه با حمله به گرجستان وجود داشت که یک جنگ پرشدت کوتاهمدت انجام شود. مسکو میخواست همان الگو را در مورد کییف نیز اجرا کند تا یک ضربه سریع و پرشدت بزند و نتیجه بگیرد، اما اینطور نشد. درواقع روسیه به دنبال یک جنگ طولانی نبود.
چرا این پیشبینی محقق نشد؟ اشتباه محاسباتی روسیه چه بود؟
کولایی: گروهبندی آمریکا و اروپا با احیای نگرش جنگ سرد، یکسری کلیشهها را بازتولید کرد. امروز جهان به پیش و پس از جنگ اوکراین تقسیم شده است. یک گفتمانسازی هم از سوی غرب صورت گرفت مبنی بر اینکه دفاع از کییف علیه مسکو در برابر حمله نظامی روسیه، دفاع از جهان آزاد است. این نگاه نوعی بازگشت به فضای جنگ سرد دوران اتحاد شوروی است. اما ایدئولوژی کنار گذاشته شده و فقط ژئوپلیتیک وجود دارد. در سیاست خارجی روسیه در طول تاریخ این کشور عامل ژئوپلیتیک بسیار اثرگذار بوده است. تلاش روسیه این بوده که با اهرم انرژی در نظام سیاسی-امنیتی جدید اروپا نقش داشته باشد. درواقع طرحهای نورد استریم یک و دو، قراردادهای بسیار متنوع و همگراییهای اقتصادی که روسیه با آلمان در سه دهه گذشته داشت، یکی از مهمترین اهداف ریاست جمهوری پوتین بوده است.
پس میتوان گفت که غرب، روسیه را بازی نداد؟
کولایی: پوتین در برابر موج دموکراسیخواهی در جمهوریها و انتقادهایی که از سوی غرب مطرح میشود، میگوید ما مدل دموکراسی خودمان را داریم. قرار نیست الگوی غرب را وارد کنیم. این به آن معناست که روسیه تلاش داشته که یک گفتمانسازی دوباره را برای احیای مدل روسی داشته باشد. یعنی همان چیزی که در نظریههای اوراسیاگراها و ملیگراهای روس مطرح میشود، مبنی بر اینکه روسیه، روسیه است و قرار نیست غربی شود. ابتدا قرار بود روسیه غربی شود، اما پاسخهایی را که انتظار میرفت، از غرب دریافت نکرد. علت اینکه غربگراها در روسیه کنار گذاشته شدند، این است که سیاستهایشان، سیاستهای موفقی نبود.
این پارادایم فکری جدید در روسیه تا چه حد اندیشههای خود پوتین است و تا چه حد تفکرات مردم روسیه که در اندیشههای پوتین بازتاب پیدا کرده است؟
کولایی: مهمترین دغدغه مردم روسیه که به جغرافیا و تاریخ این کشور بازمیگردد، دغدغه امنیت است.مردم روسیه پس از فروپاشی اتحاد شوروی، نگران فروپاشی فدراسیون روسیه بودند.روسیه در آستانه مسائل و مشکلات زیادی قرار گرفت. بعد از آن تصویر پوتین، به عنوان تصویر منجی روسیه برای مردم ارائه شد. یعنی روسیه نگران فروپاشی فدراسیون، به دنبال فروپاشی اتحاد بود.این بحثی است که برژینسکی به روشنی مطرح میکند.در دوران اتحاد شوروی یکی از طرفداران پروپاقرص جدایی جمهوریها و فروپاشی امپراتوری از راه این روابط قومی و ملیتی، برژینسکی بود.وی پس از فروپاشی اتحاد شوروی در کتاب خود این بحث را مطرح میکند که هنوز روسیه بزرگترین کشور جهان است. مادلین آلبرایت میگوید روسیه را باید در مرزهای خودش مهار کرد. چنین رویکردی مورد انتظار روسها نبود، آن هم در برابر امتیازهایی که به غرب دادند. به همین دلیل روسها از نیمه دوم دهه نود (میلادی) سعی میکنند، نشانههای استقلال عمل خود را به نمایش بگذارند، که یکی از آنها قرارداد همکاریهای هستهای با ایران در سال 1994 است. یعنی همان زمانی که ناکامیها و شکستهای غربگرایی در حال بروز و ظهور است. بنابراین روسها به سمتی حرکت میکنند که استقلالعمل خود را برخلاف مخالفت آمریکا و مجموع کشورهای غربی به نمایش بگذارند.بنابراین فرآیند شکلگیری شکاف میان روسیه و غرب بسیار مهم است.روسیه پس از این وارد مرحله نظامی و رودررویی شد. رودررویی بعد از گذشت دو، سه سال از فروپاشی اتحاد شوروی شروع شده بود. یعنی زمانی که روسها متوجه شدند علایق امنیتی، نیازهای اقتصادی و ملاحظات سیاسیشان توسط غرب به رسمیت شناخته نمیشود.در آمریکا و اروپا نیز این موضوع خیلی مورد توجه بود. زمانی که یلتسین پارلمان مسکو را گلوله باران کرد یا در جنگ چچن خشونتهای زیادی اعمال شد، این تردیدها و ناباوریها نسبت به مسکو شدت گرفت.اما مردم روسیه میگفتند امنیت برایشان خیلی اهمیت دارد. میدانید که روسیه مرز طبیعی ندارد. شرق و غرب آن اقیانوس است؛ این سرزمین همیشه و به شکل تاریخی در معرض هجوم اقوام مختلف بوده است. در چنین شرایطی برای مردم روسیه یک حکومت قوی که بتواند امنیتشان را تامین کند، بسیار مهم بود. مردم روسیه در دهه 1990 و پس از جنگ اول چچن، ناامنی را در زندگی روزمره خود تجربه کردند. بنابراین به دنبال رهبری بودند که بتواند امنیت را برای آنها حفظ کند. این همان عاملی است که پایه قدرت پوتین در دوره اول و دوم ریاست جمهوریاش میشود. البته در کنار این، جریانهای طرفدار دموکراسی و طرفدار ارزشهای غربی نیز وجود دارند و فعال هستند، اما سرکوب میشوند. در روسیه سرکوب این جریانها با خشونت و گستردگی بسیار اتفاق میافتد.
الان پوتین محبوبیت زیادی دارد. اگر فرض را بر این بگیریم که یک انتخابات کاملا آزاد در روسیه برگزار شود، آیا پوتین باز هم میتواند برنده انتخابات شود؟
کولایی: اینجا بحث گزینههای موجود مطرح میشود و باید به واقعیتهایی که سه دهه پس از فروپاشی اتحاد شوروی خود را نشان داد توجه داشته باشیم. طبیعی است که برای مردم روسیه بعد از فروپاشی، آزادی و رسیدن به ارزشهای مبتنی بر حقوق انسانیشان بسیار ارزشمند بود اما همانطور که اشاره کردم در سلسله مراتب نیازها وقتی قرار میگیرند، اولین چیزی که مردم روسیه نیاز دارند این است که امنیت داشته باشند و تروریستهای چچن زندگی روزمره آنان را هدف قرار ندهند. برخورد دولت روسیه نیز با این نوع خشونتها، یک برخورد فیزیکی کاملا خشن بود. بنابراین این تجربهها، مساله تامین امنیت و حس تعلق به یک قدرت بزرگ برای مردم روسیه بسیار مهم بوده است. باید توجه داشت که مردم روسیه بعد از فروپاشی اتحاد شوروی خیلی تحقیر شدند. آنها دوران یلتسین در دهه 90 را تجربه کردند، اما پوتین به نوعی غرور روسی را احیا کرد. بعد از فروپاشی اتحاد شوروی، دوباره باندهای قدرت و جریانهایی که منابع ملی را در اختیار میگیرند، تشکیل میشوند. الیگارشها و مافیای جدید قدرت، این توان را دارند که شخصیتپردازی کنند. از پوتین در آغاز دهه اول قرن 21 این تصویر ساخته و به مردم ارائه میشود. بنابراین برآیند مجموعه عواملی که ساختار جدید قدرت را شکل میدهد این است که فردی مانند پوتین در راس قدرت قرار بگیرد و با جدیت از منافع روسیه دفاع کند. ولادیمیر پوتین از فروپاشی شوروی به عنوان یک فاجعه ژئوپلیتیکی یاد میکند. یا مصوبه دومای روسیه در سال 1996 که فروپاشی اتحاد شوروی را مردود خواندند. این رویکرد و سخنان پوتین برای جمهوریهای پیشین شوروی، رهبران و مردم آن، پیام دارد. ولی اولویتهای امنیتی و سیاسی در این کشور از نظر جایگاه و موقعیت آن متفاوت است. در این میان مرز طولانی روسیه و کشورهای شرق اروپا از مسیر اوکراین، موقعیت خاصی به این کشور میدهد. بسیاری معتقد هستند مداخلهها از طرف آمریکا در اوکراین برای تقویت دموکراتیکسازی و مهار روسیه عامل رودررویی روسیه و اوکراین بود. آمریکا باید به دغدغههای امنیتی روسیه توجه میکرد. درواقع باید نوعی توافق میان روسیه و غرب، از طریق نپیوستن یا طرح نشدن تقاضای پیوستن اوکراین به ناتو مبنا قرار میگرفت تا کار به اینجا نمیکشید. بنابراین به نظر میرسد الگویی که روسیه به دنبال آن بوده است، تامین اهداف امنیتی این کشور از راه پذیرفتهشدن ملاحظات امنیتیاش در اوکراین است. درواقع برپایه این الگو، اوکراین نباید عضو ناتو شود. اوکراین باید یک وضعیت بیطرف را بین اروپا، نظام امنیتی مبتنی بر نقش ناتو و آمریکا، در برابر روسیه و ترتیبات امنیتی آن داشته باشد.
تحریمهای غرب چقدر میتواند روسیه را در این مسیر جدید متوقف یا از آن منحرف کند؟
کولایی: بدون تردید این تحریمها تاثیر زیادی روی روسیه برجا گذاشته است. اما به خاطر دارم زمانی که شوروی در آستانه فروپاشی بود، برخی در مورد نقش بینالمللی روسیه، این بحث را مطرح میکردند که روسیه میتواند به رهبر ناراضیان نظم بینالمللی تبدیل شود. روسیه ممکن است در شکلگیری نظم جدید بینالمللی نقش مثبت نداشته باشد، ولی میتواند در بالای جریان مخالفان و نیروهای تجدیدنظرطلب ناراضی از وضع موجود قرار بگیرد. همچنین روسیه هم سعی کرد یک گروهبندی در برابر غرب ایجاد کند. تشکیل بریکس یا دیگر اتحادیههای منطقهای و تلاش برای گسترش همکاری با چین، تلاش روسیه در جهت گروهبندی جدید در برابر آمریکاست.
میتوان گفت اوکراین، سرپل این رودررویی در مرحله نظامی است. میتوان ارتقای این تنش را به عنوان یک سناریو در نظر داشت. همچنین باید توجه داشت که روسها در آیین امنیتی خود خیلی روی مساله استفاده از سلاحهای هستهای تاکتیکی تمرکز دارند.
شما استفاده روسیه از سلاح هستهای در جنگ اوکراین را محتمل میدانید؟
کولایی: منتفی نمیدانم. مسالهای است که خودشان مطرح کردهاند. ایده آنها نیز این است که سلاح هستهای را برای کنترل تنش استفاده میکنند.
شما راجع به پارادایم جدید فکری روسیه صحبت کردید. امروز ایران در شرایطی است که در موقعیت پرچالش از سمت کشورهای غربی قرار دارد. آیا امکان یک ارتباط برد-برد بین ایران و روسیه در این شرایط وجود دارد؟
کولایی: خیر! ما در تحلیل روابط ایران و روسیه باید منابع قدرت دو کشور و توان بازیگری آنها را مورد توجه قرار دهیم. همچنین نگاه روسیه به ایران عامل بسیار مهمی است. مساله بعدی نیز جایگاه ایران در بازی خاورمیانهای روسیه یا سیاست خاورمیانهای این کشور است. باید دریابیم که ایران برای روسیه چه جایگاهی دارد.
روسیه بعد از فروپاشی اتحاد شوروی خیلی سریع به خاورمیانه بازمیگردد. بنابراین ایران باید روسیه را در فضای خاورمیانه ببیند.
در بحثهایی که اخیرا در خصوص روابط روسیه با کشورهای حوزه جنوبی خلیجفارس بود، بعضیها برآشفتند که چرا اینگونه رفتار شده است؟ در حالی که این رویکرد روسها طبیعی است. در فرآیند سیاست روسیه در این منطقه این نوع رفتارها کاملا قابل پیشبینی است. به نظر میرسد با توجه به موقعیت ایران و بازی مبتنی بر تضاد پایداری که در این سالها بهویژه در مورد آمریکا وجود داشته، روسها بیشتر دنبال حوزههای همکاری و تعارض هستند. این درست است که کلیشههای دوران جنگ سرد احیا شده، ولی روسها قواعد حاکم بر نظام بینالملل را انکار نمیکنند و نسبت به این روابط و قواعد قدرت به عنوان بازیگری که خواستار سهم و موقعیت بیشتری است، عمل میکنند. بنابراین در یک رابطه تقابل، تعارض و همکاری همزمان با ایران بازی میکنند؛ یعنی هیچ وقت باب گفتوگو و بدهبستان برای آنان بسته نیست.
یعنی از ایران به عنوان کارت بازی در بزنگاهها استفاده میکنند؟
کولایی: باوجودی که گاهی صحبت از اتحاد راهبردی دو کشور میشود، اما ایران همیشه نقش یک کارت را در معاملهها و چانهزنیهای روسیه داشته است. اگر منابع روسی، دیدگاههای کارشناسان روسی و دانشگاهیان را دنبال کنیم میبینیم که نسبت به ایران و همکاری با آن اصلا دید مثبتی ندارند. ولی موقعیت ژئوپلیتیک ایران به عنوان یک اهرم بسیار نافذ و سودمند برای روسیه به هیچ وجه مورد انکار قرار نمیگیرد. از این رو، روسیه در سطوح، جنبهها، اشکال و موقعیتهای مختلف از روابط با ایران بهرهبرداری میکند. علت این مساله نیز به رفتار خود ایران بازمیگردد؛ ایران بهگونهای رفتار کرده که این اجازه را به روسیه داده تا از آن به عنوان کارت بازی خود استفاده کند. اما اگر روابط خارجی ایران مبتنی بر الزامهای ژئوپلیتیک بود، میتوانستیم هم با کشورهای غربی و هم کشورهای شرقی، روابط سودمند و سازنده داشته باشیم.
سوال آخر اینکه اخیرا حملات بین حماس و اسرائیل که از 7 اکتبر آغاز شد، شدت بیشتری گرفته است. این جنگ چه پیامدهایی برای کرملین دارد؟
کولایی: من 10 سال پیش مقالهای در مورد رابطه روسیه و حماس منتشر کردم. روسیه در دو دهه اخیر تلاش کرده به یک بازیگر تاثیرگذار در محیط بینالمللی تبدیل شود. ورود روسیه به جنگ سوریه نیز برای اثبات این توانایی بوده است. آنان میخواستند ثابت کنند که توانایی حل چالشهای بینالمللی را دارند. بنابراین در مورد مساله حماس هم روسیه تلاش میکند که نقش خود را در مسائل اعراب و اسرائیل به شکلی بازسازی کند. از یکسو رابطه روسیه با اسرائیل بسیار مهم است و از سوی دیگر مساله اوکراین، نوع همکاریهای اسرائیل با اوکراین و نارضایتیهای کرملین از این سیاست تلآویو، برای مسکو اهمیت دارد.
با توجه به مسائلی که در حوزه پیرامونی روسیه وجود دارد، خیلی فضایی برای فعال شدن جدی و تاثیرگذار روسیه در جنگ غزه باقی نمانده است. هرچند بدون تردید مسکو از ظرفیتهای دیپلماتیک خود برای تاثیرگذاری بر این تحولات استفاده خواهد کرد، ولی با توجه به تحولات قفقاز شمالی و تمرکز روسیه بر اوکراین به نظر نمیرسد شرایط با هدف ایفای نقش فعال روسیه در این جنگ فلسطین و اسرائیل وجود داشته باشد.
آقای دکتر شوری، 20 ماه از جنگ روسیه و اوکراین میگذرد و به نظر میرسد هر دو طرف ماجرا در پیشبینیهایشان شکست خوردهاند. از یک طرف روسیه تصور میکرد یک پیروزی سریع و برقآسا در این جنگ خواهد داشت که به نظر میرسد تبدیل به یک جنگ فرسایشی شده و از طرف دیگر، غربیها فکر میکردند تحریمهایی که بر روسیه اعمال میکنند میتواند یک ترمز خیلی قوی در برابر اقدامات نظامی روسیه تلقی شود. دلیل این اشتباه محاسبات از سمت روسیه و غرب چیست؟
شوری: برای تحلیل این مساله باید برگردیم به این موضوع که اصلا چرا این جنگ رخ داد و در عمل آیا امکانی برای این وجود داشت که مسیر دیگری طی شود یا خیر؟ به نظر میرسد شاید روی کاغذ و به لحاظ تئوریک میشد به گونه دیگری فکر کرد و انتظار داشت که روند رویدادها بین روسیه و غرب به سمت و سوی دیگری سوق پیدا کند. اما در واقعیت روابط بینالملل خیلی نمیتوان به این اما و اگرها توجه داشت. به هر حال واقعیتها آنگونه که باید رخ دهند، رخ میدهند و مجموعه متنوعی از عوامل تاثیرگذار هستند تا یک رویداد رخ بدهد. جنگ روسیه و اوکراین را باید در چند بستر مختلف مورد ارزیابی قرار داد؛ اگر بخواهیم یک نگاه تاریخی به موضوع داشته باشیم، این روندها و تعارضات بین روسیه و غرب و این فرازونشیبها که یکسو به جنگ منتهی شده و سوی دیگر به همکاری و دورههای تعامل، دورههای متنوعی را در روابط روسیه و غرب رقم زده است. اوایل قرن 18 را داریم که در دوران پترکبیر، جنگهای روسیه با سوئد آغاز میشود و بعد از آن هم با لهستان و بعد هم با ناپلئون.
در ادامه جنگ جهانی اول و دوم رخ میدهد که در تمامی این دورانها بین روسیه و غرب، تعارضات ادامه دارد. بعضا نیز این تعارضات به سمت نوعی تعامل و همکاری پیش رفته است. اما واقعیت این است که هیچگاه روابط روسیه و غرب به نقطه آرامش نرسیده است که این به نوع نگاه و نقشآفرینی دو طرف در سطح نظام بینالملل بازمیگردد. روسیه با توجه به وسعت جغرافیایی و با توجه به ظرفیتها و توانمندیهای خود در سطح نظام بینالملل برای خود جایگاه ویژهای قائل است و غرب هم همین انگاره را در مورد خود دارد و بنابراین در کنار هم قرار گرفتن این دو قطب قدرت، همیشه اصطکاکهایی را ایجاد کرده است. اینکه امروز شاهد این جنگ هستیم یک امری است که شاید تاحدود زیادی اجتنابناپذیر بود. از سوی دیگر بعد از فروپاشی شوروی برای اولین بار روسیه یک کشور حائلی بین خود و اروپا میبیند. تا پیش از آن، روسیه یا شوروی، هممرز اروپای سنتی بوده است.
درواقع روسیه همیشه یک رابطه بلاواسطه با اروپا داشته که این امر به آن کشور کمک کرده بود تا خود را یک قدرت اروپایی بداند و در مسائل اروپا تاثیرگذاری داشته باشد. امروز این مساله که کشوری مانند اوکراین که روسها آن را به لحاظ فرهنگی و تاریخی بخشی از خود میدانند، بخواهد مانع آنها با اروپا شود برای روسیه قابل تحمل نیست. البته من جنگ را تایید نمیکنم بلکه فقط وضعیت را توضیح میدهم.
امروز دو کشور بلاروس و اوکراین، واسطه و مانع بین اروپا و روسیه هستند که برای روسها قابل پذیرش نیست. روسیه مایل است با ابزار انرژیاش با اروپا بازی کند ولی باید از خاک اوکراین استفاده کند. روسها در این سالها تلاش کردند که با بستن شیرهای گاز از اهرمی که دارند استفاده کنند و حتی سعی داشتند تا حد امکان اوکراین را دور بزنند و رابطه بلاواسطهای با اروپا داشته باشند اما در عمل نتوانستند در این مسیر پیش بروند. با اتفاقاتی که در اوکراین رخ داد این جنگ و این وضعیت اجتنابناپذیر بود. لذا هر دو طرف برآوردهای اشتباهی داشتند.
بزرگترین استراتژیستهای روس نیز بر این مساله تاکید دارند. لوکیانف یکی از استراتژیستهای بزرگ روسیه بارها اذعان کرده که فکر نمیکردیم غرب تا به این اندازه به حمایت از اوکراین بپردازد و با تمام توان نظامی خود پشت اوکراین بایستد. روسیه چنین برآوردی نداشت که وارد این جنگ شد. حتی مسکو تصور نمیکرد که دولت کییف تا این حد دوام بیاورد. روسیه گمان میکرد که با اولین حمله دولت ولودیمیر زلنسکی ساقط میشود و به اهداف خود دست پیدا میکند اما اشتباه کرد.
به نظر شما مهمترین عاملی که روسیه نادیده گرفته بود که این پیشبینی محقق نشد چه بود؟
شوری: روسیه در شرایطی قرار داشت که باید دست به عمل میزد. روسها معتقد بودند روندی که غرب شروع کرده بود در عمل داشت مرزهای اروپا و ناتو را در کنار مرزهای شرقی اوکراین قرار میداد و این موضوعی نبود که برای مسکو قابل قبول باشد. روسها هر لحظه این احتمال را میدادند که غرب و ناتو اعلام کند که اوکراین عضو ناتو شده است و این شرایط را برای روسیه کاملا سخت میکرد بنابراین به سمت نوعی پیشگیری گام برداشتند.
بعد دیگر مساله این است که روسها به این نتیجه رسیده بودند که باید مساله اوکراین را یک بار برای همیشه حل کنند چون نمیشد که اوکراین بخواهد این گونه بین روسیه و اروپا بازی دوگانه داشته باشد و در عین اینکه هیچ دوستیای با روسیه ندارد از منافع بودن در کنار این کشور استفاده کند. به همین دلیل به نظر میرسد پوتین به عنوان یک سیاستمدار در شرایطی قرار گرفت که باید دست به انتخاب تاریخی میزد. ما امروز میگوییم که این انتخاب تاریخی اشتباه بوده و روسیه را دچار مشکلاتی کرده اما رویکردهای مختلفی در روسیه وجود دارد که بحثها را به گونه دیگری مطرح میکنند. برخی معتقد هستند که باید به تاریخ رجوع کرد و اگر پترکبیر در جنگ 20 ساله 1700 تا 1720 با سوئد وارد جنگ نمیشد، روسیه به دریای بالتیک راه پیدا نمیکرد. در مقابل تصور غرب این بود که با ابزارهای مختلفی که دارند و با جنگ هیبریدی که دنبال میکنند، روسیه نمیتواند ادامه دهد. طبق آنچه روند موجود نشان میدهد دلیلی وجود ندارد که روسیه الان بخواهد از موضع خود کوتاه بیاید و هیچ دلیلی هم وجود ندارد که غربیها عقبنشینی کنند.
یعنی در کوتاهمدت جنگ تداوم دارد؟
شوری: بدون شک در کوتاهمدت این جنگ فرسایشی ادامه خواهد داشت اما در میانمدت یا بلندمدت به همین صورت پیش نمیرود. روند تاریخی نشان میدهد که روسیه و غرب نمیتوانند زیاد در تعارض با هم قرار بگیرند. دیگر نه روسیه تحمل 40 سال جدایی جنگ سرد را دارد و نه غرب میتواند کنار بنشیند و تماشا کند که قدرت بزرگی مانند روسیه بدون اینکه ابزار کنترلکنندهای برای آن وجود داشته باشد بخواهد سیاستهای خود را در سطح منطقهای و جهانی دنبال کند.
به نظر شما در شرایط فعلی جنگ، زمان به نفع کدامیک از طرفین است؟ روسها یا غربیها؟
شوری: اگر به عوامل مختلف نگاه کنیم در هر دو سوی مساله میتوان عواملی را دید که حکایت از آن دارد که یکی از دو طرف ممکن است نتوانند ادامه دهند. در غرب اکنون این پرسشها مطرح است که تا چه زمانی قرار است از اوکراین حمایت کنند؟ به لحاظ اقتصادی و نظامی این حمایتها چقدر دیگر میتواند تداوم داشته باشد؟ در اوکراین نیز این سوال مطرح است که تا کی باید کشته شوند و چقدر کشش دارند جنگ را ادامه دهند؟ از نظر اراده، طبیعتا قدرتی مانند ایالات متحده آمریکا هیچ دلیلی ندارد که بخواهد در مقابل روسیه کوتاه بیاید اما در مورد اروپا نمیتوان اینگونه نظر داد. در بلندمدت روند رشد اقتصادی در بسیاری از کشورهای اروپا مانند آلمان کاهشی شده و این، روندی نیست که مردم اروپا انتظار آن را داشته باشند.
مردم غرب این تصور را داشتند که اقتصاد جهانی شده و تمام اقتصادهای دنیا بههم پیوند خورده است و این امر میتواند صلح و رشد اقتصادی را برای همه به ارمغان بیاورد اما امروز با جهانی تقسیمشده مواجه هستیم که هم روسیه و هم غرب را تضعیف میکند. از سوی دیگر در داخل روسیه بحثهای متعددی بین تحلیلگران روسی در خصوص جنگ مطرح است. یک طیف کاملا مخالف جنگ هستند و طیف دیگر میگویند باید جنگ ادامه پیدا کند. حتی این دسته معتقدند که تا مرز تهاجم هستهای باید این نبرد ادامه داشته باشد.
الان روسیه با گرفتن چه امتیازی حاضر است در این جنگ کوتاه بیاید؟
شوری: قطعا نه غرب امتیازی به روسیه میدهد و نه روسیه حاضر است به غرب امتیازی بدهد. تنها وضعیتی که میتواند قابل تصور باشد، وضعیتی شبیه به کرهشمالی و کرهجنوبی یا آلمان شرقی و آلمان غربی است که در نقطهای شرق و غرب به این نتیجه رسیدند که باید جنگ را تمام کنند. البته روسیه بدون شک از مناطقی که در اوکراین به دست آورده عقبنشینی نخواهد کرد. روسیه این مسائل را در بخشی از قانون اساسی خود آورده است و بارها هم پوتین و هم مدودف به این مساله اشاره کردهاند که مسائلی که در قانون اساسی روسیه ذکر شده، قابل بحث نیست. کریمه، دونتسک و لوهانسک مناطقی هستند که جدیدا به روسیه اضافه شدهاند و قابل بحث نیست. شاید تنها گزینهای که در این میان ممکن است،آتشبس موقت و فریز کردن وضعیت در شرایط موجود است.
باتوجه به جنگ فلسطین و اسرائیل آیا نگاهها و افکارعمومی از سمت جنگ روسیه و اوکراین به سمت این جنگ معطوف شده است؟
شوری: مساله روسیه الان مساله افکار عمومی جهان یا اخبار نیست، مساله روسیه این است که به لحاظ واقعی با تحریمها و درگیریها در خاک اوکراین مواجه است و باید این مسائل را حل و فصل کند. اینکه فضای جهانی به کدام سمت و سو میرود مشکلی را از روسیه حل نمیکند. بنابراین به نظر من این مساله نمیتواند تاثیر مستقیمی بر شرایط جنگ در اوکراین داشته باشد. مگر اینکه تصور کنیم روسیه بخواهد به گونهای با تداوم بخشیدن به این جنگ جبهه جدیدی را برای غرب باز کرده و غرب را ناگزیر کند که کمکهای خود را بین رژیم صهیونیستی و اوکراین تقسیم کند. البته مطمئن نیستم که روسیه این توانمندی را داشته باشد.
با توجه به فضای پرتنش روابط ایران و غرب و نزدیکی ایران و روسیه آیا امکان بیطرفی ایران در جنگ روسیه و اوکراین وجود دارد؟
شوری: از ابتدای جنگ روسیه و اوکراین، ایران اعلام کرده که در این جنگ، بیطرف فعال است. این یک بعد مساله است و بعد دیگر این است که چه تصویری از ما ساخته شده و وجود دارد. واقعیت این است که ما هرچقدر هم که خودمان را بیطرف بدانیم حداقل یک طرف جنگ، ما را بیطرف نمیداند و منفعت غربیها، اوکراینیها و خیلیهای دیگر این است که ایران و روسیه در مساله جنگ اوکراین باهم پیوند بخورند؛ حال چه این پیوند واقعی باشد و چه اینکه فقط در رسانهها مطرح شود. درواقع سه جریان علاقهمند به پیوند روسیه و ایران در جنگ اوکراین هستند که در وهله نخست خود اوکراین است که میخواهد با این پیوند، یک جبهه شر در جهان ایجاد کند و مدعی شود که در برابر جبهه شر قرار گرفته است.
دوم غرب است که علاقهمند است با اینگونه بحثها افکار عمومی داخل خود را در قبال حمایتهایش از اوکراین و فشار بر ایران توجیه کند. در کنار آن یک اپوزیسیون خارجنشین ایرانی وجود دارد که علاقهمند هستند با پیوند زدن ایران و روسیه، انتقاداتی را علیه جمهوری اسلامی شکل دهند. در این فضایی که شکل گرفته، ایران اگر هزاران سند هم ارائه دهد که دخالتی در این جنگ نداشته باز برای آنهایی که نمیخواهند این مساله را بپذیرند اهمیتی نخواهد داشت.