ژاله آموزگار در نشست تخصصی کوروش هخامنشی از افسانه تا واقعیت:

کوروش بزرگ، نماد و هویت تاریخی ماست

اغلب پیرامون شخصیت‌های تاریخی را هاله‌ای از افسانه می‌پوشاند و شخصیت تاریخی‌شان کم‌رنگ می‌شود. این موضوع درباره‌ی کوروش هم پیش آمده است. همه با روایت‌های جذاب زندگی او، آشنا هستیم و خواب پدربزرگ مادری او، آستیاگ، را به یاد داریم. فراموش نکنیم خواب دیدن و از راه خواب به حقایقی دست یافتن، بُن‌مایه‌ی روایت‌های کهن است و راه‌یابی به دنیای فراسوی دیگر.

عصر ایران- دکتر ژاله‌ آموزگار، استاد دانشگاه و استوره‌شناس، در نشست تخصصی «کوروش هخامنشی از افسانه تا واقعیت»؛ در پرتو اسناد و مدارک باستان‌شناسی که از سوی پژوهشگاه میراث فرهنگی و گردشگری با همکاری موزه‌ی ملی،  پسین یکشنبه 7 آبان‌ماه 1402 خورشیدی برگزار شد سخن گفت. عنوان سخنرانی او «کوروش، در فراسوی زمان و مکان» نام داشت.

آموزگار در آغاز سخنانش به اشاره به این که: «به احترام کوروش، شخصیتی که نماد و هویت تاریخی ما بوده و هست و امروز را بدو اختصاص داده‌اند، اینجا هستم»، گفت: «در تاریخ جهان، شخصیت‌هایی هستند که نمی‌تون آن‌ها را زاده‌ی روز و ماه و سال ویژه‌ای دانست.

آن‌ها اگرچه از دل تاریخ بیرون می‌آیند و زمینی هستند، اما به دلایلی، فرامکانی می‌شوند و مردم آرمان‌های سرخورده‌ی خود را در وجودشان می‌یابند. به گمان من، کوروش در نگاه ایرانیان چنین جایگاهی یافته است.»

آموزگار سپس افزود: «دوره‌ی هخامنشی در حافظه‌ی تاریخی و روایی ایرانیان همیشه برجستگی ویژه‌ای داشته است. کوروش در فراز برترین شاهان این سلسله جای دارد.

در حالی که تاریخ برای داریوش بزرگ که در قانون‌مندی و روش فرمانروایی الگویی برای اداره کشورها بود، نتوانسته است چنین جایگاهی را فراهم آورد. کوروش از پیکره‌ی یک زمامدار بیرون آمده است، اوج گرفته و به نمادی پدرانه درآمده است. در کتاب‌های تاریخ، دوران فرمانروایی او را از 559 تا 529 پیش از میلاد دانسته اند. در تبارشناسی سلسله‌ی هخامنشی نیز او به هخامنش (نیای هخامنشیان) پیوند می‌یابد، اما کوروشی که در ذهن‌های ما جا گرفته ورای این شخصیت تاریخی است.»

به سخن آموزگار، اغلب پیرامون شخصیت‌های تاریخی را هاله‌ای از افسانه می‌پوشاند و شخصیت تاریخی‌شان کم‌رنگ می‌شود. این موضوع درباره‌ی کوروش هم پیش آمده است. همه با روایت‌های جذاب زندگی او، آشنا هستیم و خواب پدربزرگ مادری او، آستیاگ، را به یاد  داریم. فراموش نکنیم خواب دیدن و از راه خواب به حقایقی دست یافتن، بُن‌مایه‌ی روایت‌های کهن است و راه‌یابی به دنیای فراسوی دیگر.

آموزگار سپس افزود: «روایت دیگر در زندگی کورش که مورد توجه قرار می‌گیرد، دور شدن او از زندگی درباری و پروش در محیط شبانی است. این سرگذشت، ما را به یاد بسیاری از داستان‌های استوره‌ای یونان و نیز شاهنامه می‌اندازد که به باور پژوهشگران بازمانده‌ای از داستان‌های بسیار کهن هندوآریایی است.»

این سخنران افزود: «کوروش نسب دوسویه دارد: هم از پادشاهان ماد است و هم زمامداران پارس. زمامداری موفق است، کشورگشایی می‌کند و در باختر و خاور به پیروزی‌هایی دست می‌یابد، اما آیا به سبب این پیروزی‌هاست که چنین شخصیتی می‌یابد؟ به نظر من، نه. چون فاتحان بزرگی بودند که خوشنامی کوروش را نداشتند. او در تاریخ‌‌نگاری‌ غرب به صورت فرمانروایی بزرگ شناسنده می‌شود، تاریخ‌نگاران کوروش را ستوده‌اند و او را بزرگ و فرمانروا نامیده‌اند.»

آموزگار درباره‌ی رفتار انسان‌دوستانه‌ی کوروش بزرگ گفت: «فراموش نکنیم در روزگاری که خونریزی و پافشاری در تحمیل باورها، شیوه‌ی پادشاهان بوده است، کوروش به گواهی اسناد تاریخی، از خونریزی پرهیز کرد و با اسیران خوش رفتار بود و باورهایش را به مغلوبان تحمیل نکرد. روش او احترام به عقاید اقوام مغلوب بود، نیایشگاه‌های آنان را پاس می‌داشت و حتا به سپاهیان خویش سفارش می‌کرد که با سلاح وارد نیایشگاه‌ها نشوند.»

سپس با اشاره به استوانه‌ی کوروش افزود: «استوانه‌ی کوروش با تاریخ و افسانه آمیخته است. گروهی آن را منشور حقوق بشر دانسته‌اند؛ شاید به این دلیل که کهن‌ترین سند کتبی از دادگستری و آزاداندیشی نسبت به دگراندیشان است. رفتار دادمنشانه‌ی کوروش در کشورگشایی را باید با رفتار فرمانروایان هم‌روزگار او سنجید.

شاهان آشور که هم‌دوره‌ی او بودند از سر بریدن اسیران و اقوام مغلوب، از سوزاندن اسیران، چشم درآوردن و گوش بریدن سخن می‌گویند. اما در استوانه‌ی کوروش نه فرمانی به غارت دیده می‌شود و نه از سربریدن و چشم درآوردن خبری است. سخن او ساختن است و فراخواندن رانده‌شدگان و بازسازی معابد ویران شده.»
آموزگار در پایان گفت: «در استوانه‌ی کوروش تاریخ و افسانه درهم می‌آمیزد. فتح بابل رویدادی تاریخی است اما در استوانه نقش مردوک، خدای بابلی‌ها، برجسته است. چون اوست که مشروعیت زمینی را با دنیای فراسو پیوند می‌دهد. مردوک به کوروش و آمدن او به بابل مشروعیت می‌بخشد. کوروش را یاری کرد که بدون خونریزی بر بابل چیره شود.

بجز مردوک، نام خدایان دیگری هم آمده است که کوروش را ستوده‌اند. رفتار کوروش مردوک را شاد می‌کند. این‌گونه می‌شود که کوروش تاریخی به استوره‌ای تبدیل می‌شود که با کیخسرو شاهنامه همسانی می‌یابد. همچنان‌که کیخسرو در حماسه‌ی ما شاهی آرمانی است، کوروش نیز در پهنه‌ی تاریخ ما به زمامداری آرمانی تبدیل می‌شود، ورای زمان و ورای مکان.»

منبع:امرداد

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان