ماهان شبکه ایرانیان

چگونه موشک تسلیم اراده های پالوده می شود؟ (بررسی کتاب خط مقدم)

اکنون که هر ایرانی، غیور با افتخار میگوید موشکهای ساخت فرزندان مؤمن و مجاهد بود که به لانه مزدوران تروریست در ورای مرزهای میهن اسلامی فرود آمد تا ضمانت امنیت در مرزهای ملی باشد آیا هموطنان عزیز میدانند این موشکها و موشکهای پیشرفته تر قوی تر کوبنده تر و دوربردتر چگونه متولد شدند و برای طی طریق تکامل چه مسیرهای پر دست اندازی را پیمودند؟ آیا میدانند ...

چگونه موشک تسلیم اراده های پالوده می شود؟ (بررسی کتاب خط مقدم)

اکنون که هر ایرانی، غیور با افتخار میگوید موشکهای ساخت فرزندان مؤمن و مجاهد بود که به لانه مزدوران تروریست در ورای مرزهای میهن اسلامی فرود آمد تا ضمانت امنیت در مرزهای ملی باشد آیا هموطنان عزیز میدانند این موشکها و موشکهای پیشرفته تر قوی تر کوبنده تر و دوربردتر چگونه متولد شدند و برای طی طریق تکامل چه مسیرهای پر دست اندازی را پیمودند؟ آیا میدانند عزیزان جوانمرد کشور برای در اختیار گرفتن فقط چند فروند موشک چه روزهایی در هول و ولا به سر بردند تا بتوانند جواب مردم زیر بمباران لشکر کفر صدامی را بدهند که شاید برای مدتی کوتاه از بمباران خانه های مسکونی امکانات اقتصادی و خدماتی دست بردارد؟ و سرانجام همان شود که ملت با شرف ما میگفت «موشک جواب موشک»! و ظهور موشکها، به وضعیت باز دارندگی در موقعیت دفاعی برسد که اکنون رسیده است؟ دشمنان نیز به همین دلیل، روشن تیر تخاصم خویش را در لفاف بهانه های مختلف رها میکنند تا شاید ذهنی را آلوده سازند. امیدواریم که حتی قلوب بیمار نیز گرفتار تیره سازی ذهن از سوی دشمن نسبت به ابزار دفاعی خودی و بازدارنده دشمن نشوند و این تهاجمها سبب بهبود بیماری بدبینی و حسادت شود و همه در کنار هم و با همبستگی ملی یکپارچه و یک سویه، قدرت دفاعی و بازدارندگی را بیش از پیش افزایش بدهیم.

به نظر میرسد آگاهی از داستان تولد قدم به قدم موشک ساخت کشور اسلامی ما ایران عزیز، بتواند کمکی در این جهت بکند مشق و الگویی برای افزایش اقتدار ملی در زمینه های اقتصادی هم فراهم آورد و از نیاز به اقتصادی مقاومتی هم فراتر رود.

***

«خط مقدم» روایتی است از این ماجرا، کتاب خواننده را به گذشته بر میگرداند؛ به دهه 60 در اوج جنگ تحمیلی و تجاوز بی امان هواپیماها و موشکهای ویرانگر دشمن بعثی به شهرهای ایران کتاب چنین شناسنامه ای دارد:

خط مقدم (روایت داستانی و مستند از تشکیل یگان موشکی در ایران با محوریت زندگی شهید حسن طهرانی مقدم)، نویسنده: فائضه غفار حدادی، محقق: محمد حسین پیکانی، چاپ اول: 1393، ناشر: انتشارات تعالی اندیشه.

ویژگیهای نوشتار

محتوای کتاب مستند است؛ هم اطلاعات موجود در آن و نیز افرادی که اسمشان در برگهای کتاب ثبت و ضبط شده است و هم مکانها منطبق بر واقعیت عنوان شده اند؛ کشورها شهرها امکان مسکونی و سایتهای پرتاب موشک و پادگانها؛ بر مستند بودن محتوا در کتاب تأکید شده است (12، 13) و...) بنابر این کتاب در رده مکتوبات تاریخی قرار میگیرد و از داستان به معنای آمیختگی واقعیت تحلیل رفته در تخیل) فاصله می گیرد.

آنچه نویسنده و محقق کتاب به ترتیب، ذیل «چند خط توضیح و تشکر و عذر خواهی» و «پیش خط» آورده اند، نشانگر راهبرد کار و پژوهش محور بودن آن است و دقت در رسیدن به واقعیت چنان که بود و قرار است تا همان واقعیت به زمان حال و آینده انتقال یابد.

این که در عنوان کتاب «روایت داستانی» به «روایت مستند» اضافه شده، از زاویه نگرش دیگری است؛ زیرا در تألیف و تدوین، کتاب از شگرد معمول در داستان نویسی بهره گرفته شده است؛ از بازگشت به عقب (فلاش بک) موازی سازی نقل وقایع چندگانه حدی ایجاد تعلیق و انتظار و چاشنی کردن ساختار عاطفی به محتوای کتاب از طریق گره زدن مستند جنگ و موشک در اینجا و آنجا با چشم اندازی به نسبت باز از زندگی حسن طهرانی مقدم و همسرش نکته. مهمی که مخاطب هنگام خوانش این کتاب پیش چشمش میآید این است محتوا با محور قرار گرفتن زندگی شهید حسن طهرانی مقدم تألیف شده است و به این علت واضح حضور دیگران پررنگ نمی نماید. (نویسندگان این نکته را یاد آوری کرده اند). تازه این همه زندگی طهرانی مقدم نیست و فقط دوسال را در بر میگیرد؛ به علاوه برخی بازگشتها به عقب و تداعی خاطراتی در زمانهای گذشته برای بار عاطفی دادن به محتوا و البته یادآوری تعدادی از تعلق خاطرهای طهرانی مقدم تا چشم اندازی از کلیت زندگی وی از نوجوانی تا سال 1365 ترسیم شود.

به نظر میرسد که در پایان بندی کتاب نیز خوب عمل شده است. کتاب وقتی مهر ختام میخورد که مرحله ای از ماجرای ورود موشک از خارج به داخل پایان مییابد و مرحله تازه ای شکل میگیرد و بچههای سخت کوش، ایرانی آزمایش سختی را با پیروزی پشت میگذارند و وارد میدان وسیعی میشوند. این جا و در این میدان، وسیع مخاطب باید با ذوق و اطلاعات خود که پس از این تاریخ پیدا کرده چشم اندازی را ترسیم کند.

شگرد پایان بندی نیز (بدون لحاظ نامه فرمانده سپاه) به پایان بندی در داستان نویسی می ماند، همان طور که کتاب را با شیوه داستان نویسی آغاز کرده اند؛ زیرا به نوعی همراه با تعلیق و انتظار و ایجاد پرسش است؛ سلیمان کیست؟ چرا حسن طهرانی مقدم تحویلش نمی گیرد؟ بعد در پیشرفت مطالعه کتاب است که خواننده در می یابد، سلیمان همان فرمانده گروه شلیک موشکهای وارداتی از لیبی است که به ایران آمده بودند. اما بار دیگر به جمهوری اسلامی ایران آمده تا قطعات موشک ساخت ایران را بخرد!

باید اضافه کرد که از یک سو فهرست سازی کتاب با تخیل در داستان قرابت مییابد و از جمله عنوان اصلی کتاب «خط مقدم» نیز دارای ایهام است و از دیگر سو راه به واقعیت میبرد؛ زیرا با مستندات و اصطلاحهای جنگی گره خورده است. انتخاب اصطلاح دو وجهی و ایهام آمیز بودن عنوان کتاب به تقسیم بندی آن نیز سرایت کرده و از واژه های معمول فهرست سازی یعنی بخش و فصل استفاده نمیشود که روش عادی در نوشته های واقع گرایانه تاریخی است. بدین ترتیب کتاب از «خط اول» تا «خط سیزدهم» به علاوه «دست خط» و. .. تفکیک و تا حدی از عنوان داستانی (منثور) هم خارج شده و بعضاً با تخیل شاعرانه قرابت پیدا کرده است که لزومی نداشت «مثل خط سیزدهم - خط ققنوسی».

خطها به صورت زیر هم و ستونی قرار گرفته اند:

خطی از آخر به اول همگی به خط خط سوریه- لیبی، خط آمد و رفت، خط شروع، نقض خط قرمز، خط عمودی، خط کرمانشاه -بغداد، خط معکوس، خط میانبر خط، نزولی، خط ققنوس به علاوه دست خط، نقطه سرخط، فهرست اعلام، نمایه.

اشتباه در صحافی

متأسفانه نسخه در اختیار بنده، خلاف آمد و عده فهرست، بدون فهرست اعلام و نمایه است. آیا این اشتباه مربوط به همین نسخه میشود یا در کل نسخ کتاب تسرّی دارد؟ در صحافی بعدی باید دقت کرده و اصلاح کنند.

زبان و نگارش

کلیت زبان کتاب یکدست و نگارش آن نیز منطبق بر زبان معیار فارسی است، اما به نظر میرسد که در برخوردهای دیپلماتیک رسمی از زبان، شکسته بهره نمیگیرند؛ در کتاب در نقل قول مواردی آمده است طرح جلد کتاب ساده و گویاست، به ویژه عنوان روی جلد «خط مقدم از خط نوشته حسن طهرانی مقدم پای نامه ها الهام گرفته شده است و حرف ط» در «خط» با وضعیتی که موشک هنگام کنده شدن از سکو در محیط ایجاد میکند تلفیق شده که بر گویایی آن در زمینه سفید میافزاید؛ موشکی که فرشته نجات است یا موشکی که امداد غیبی آن را راه میبرد و پر می کشد.

حروف انتخابی مناسب با حجم بیش از 550 صفحه ای برای همراهی با چشم خواننده است نمیدانیم که فهرست اعلام و نمایه چند صفحه بود ولی صحافی کتاب با این حجم مکتوب به اضافه عکسها مناسب نیست و در تورق کتاب احتمال جدا شدن صفحه ها حتمی است.

مروری بر محتوا

نویسندگان تلاش کرده اند چند خط را برای رسیدن به موشک در زمان جنگ تحمیلی دنبال کنند. علت نیز روشن است؛ تهیه موشک برای مقابله با شرارتهای وحشیانه رژیم بعثی عفلقی حاکم بر عراق از مجاری معمولی امکان ندارد زیرا جمهوری اسلامی ایران تنهاست و همه قدرتها و ابر قدرت ها و دنباله روهای آنها در مقابلش قرار گرفتهاند و هیچ کشوری حاضر به فروش سلاح به صورت رسمی نیست. در این وضعیت دشوار پس از مذاکرات و رفت و آمدها در لیبی سرهنگ قذافی حاضر میشود به ایران موشک اسکاد بی ساخت شوروی بفروشد.

پدر موشکی ایران

البته این موفقیت بزرگ مرهون کار رفاقتی و دیپلماتیک آقای محسن رفیقدوست است. به همین دلیل وقتی کتاب آموزشی مراحل آماده سازی موشک اسکاد بی آماده و چاپ میشود، حسن طهرانی مقدم یک جلد از آن را به رفیقدوست میدهد و پاکتی لای آن میگذارد وقتی محسن پاکت را باز میکند در آن آمده است: «تقدیم به پدر موشکی ایران»؛ به نظر میرسد حرف درستی است. نقش رفیقدوست، در این زمینه ستودنی و ماندگار است؛ به ویژه که هم او با پیشنهاد حسن طهرانی مقدم با نوعی دلهره موافقت میکند که یک فروند از تعداد انگشت شمار موشکهایی که از لیبی گرفته اند از رده پرتاب خارج و برای «مهندسی معکوس» به محل دیگری منتقل شود. (برای شرح کامل به کتاب خاطرات رفیقدوست رجوع کنید.) آینده نگری توام با خلاقیت در همین پیشنهاد به وضوح مشاهده میشود.

آموزش در سوریه

تلاش رفیقدوست منحصر به لیبی نبود. سوریه که به طور جدی از ایران حمایت میکرد و موشکهای ساخت شوروی داشت در این زمینه جواب منفی داد ولی مرحوم حافظ اسد به رفیقدوست قول مهمی داد و آن آموزش استفاده از موشک اسکاد بی در سوریه بود.

با حکم محسن، رضایی فرمانده سپاه، گروهی تشکیل شد، بدون آن که نامی از موشک در آن بیاید؛ زیرا همه چیز میبایست کاملا سری پیش برود و مدیریت گروه نیز با حسن طهرانی مقدم بود.

13 نفر از کادر سپاه انتخاب شدند تا همراه با دو مترجم به سوریه اعزام شوند سرانجام این کلاسها به مدت دو ماه تشکیل شد.

این کار رئیس جمهور سوریه در ردیف اقدام سرهنگ معمر قذافی در دادن موشک ارزش داشت؛ زیرا آینده نشان داد که اگر همین دوره آمورشی نبود یکی از نقاط عطف تحول تاریخی موشکی در ایران حداقل با تأخیر مواجه شده و سر بزنگاه مددکار نبود.

نقل مستقیم

وقتی بچه ها به سوریه رفتند، 15 نفر بودند، همگی جوان و پرانرژی و با اعتماد به نفس بالا. سرتیپ غالی در فرودگاه به استقبالشان آمد. وی رابط توپخانه در ستاد مشترک ارتش سوریه بود. سرتیپ ار درجهٔ بچه ها پرسید. مترجم به نقل از حسن طهرانی مقدم توضیح داد که «ما همه پاسداریم و درجه نظامی نداریم. غالی با تعجب پرسید پس چه طور شما «مقدم» هستید؟» مترجم گفت: «مقدم» اسم فامیلی ایشان است نه درجه نظامی.»

غالی افزود: «تو ارتش سوریه به سرهنگ میگن «مقدم»» و از تشابه اسمی فکر کردم «مقدم» درجه نظامی حسن است. (90-91)

و این گفت و گو در دفتر سرلشکر الخوری هم شنیدنی است: الخوری معاون فرمانده کل است و گفت: «ظاهرا شما اصرار دارید که این دوره ها را در کوتاهترین زمان ممکنش طی کنید. ولی من فکر نمیکنم بشه چنین دوره تخصصی ای را با این حجم دروس در کمتر از سه چهار ماه گذروند ما پیش از شما این دوره رو برای چندین کشور دیگه برگزار کرده ایم برای نیروهای خودمان هم که هر چند سال یک بار اجرا میشود هیچ کدام نتوانسته اند زودتر از سه ماه آن را تمام کنند.»

مقدم گفت درسته که بچه های ما درجه ندارند ولی به این معنی نیست که تخصصی نداشته باشند. اینها همه بچه های توپخانه هستند و به اصول نقشه برداری و دیده بانی و سیستمهای مختلف فنی اشراف دارند من به شما قول میدم که برای دریافت درسها هیچ مشکلی پیدا نخواهد شد.»

الخوری به موضوع دیگر رسید همان طور که میدانید یک گردان پرتاب از پنج گروه تخصصی تشکیل میشود که هر گروه باید پنج شش نفر نیروی متخصص داشته باشد، یعنی در مجموع یک گردان برای انجام درست کارش که آماده سازی و پرتاب موشک است به سی چهل نفر نیروی آموزش دیده نیاز دارد. در صورتی که شما فقط سیزده نفرید چه طور میخواهید با این تعداد کم همه پنج تخصص را یاد بگیرید؟»

سرتیپ ترکی افزود: «ضمن این که اگر بخواهیم زمان دوره را کم کنیم باید کلاسهای چند تخصص را به صورت همزمان برگزار کنیم امکان حذف سر فصلها وجود ندارد.»

حسن مقدم چنین گفت: «ما سعی میکنیم این کم بودن تعدادمون را جبران کنیم. چه جوری شو بعدا خدمتتون عرض می کنم.» (98-97)

این طور حل شد که هر کدام از بچه ها بر اساس علاقه تخصصشان در دو تا سه کلاس شرکت کنند. گردانهای تخصصی مورد نظر سرلشکر الخوری عبارتند از: گردان پرتاب گردان آزمایش(تست)، گردان فنی، گردان هدایت و گردان هواسنجی.

تصمیم گرفته شد هتل محل اقامت را که تا پادگان آموزشی ده ها کیلومتر فاصله داشت، تخلیه کنند و در همان پادگان بدون امکانات اولیه برای اسکان مهمانان رحل اقامت افکنند و به تعداد مترجمان اضافه کردند.

فعالیتهای همزمان سه ضلعی

در ایران حاج زاده از طرف حسن مقدم مأمور میشود، تمام مناطق غرب و جنوب کشور به ویژه غرب را که از نظر جغرافیایی برای پرتاب موشک مناسب تر است رد بزند، آن هم به صورت کاملا سری و همین موضوع، کار گرفتن مکان و امکانات را از نیروهای بی اطلاع خیلی مشکل می کرد.

در لیبی، وحید دستجردی و همکارش حسین جعفری هر روز دنبال مجوز ترخیص موشک هستند این مورد خنده دار را در دل شمایی از بوروکراسی در لیبی مرور کنیم:

وحید دستجردی و حسین جعفری طبق معمول هر روز توی سالن پذیرش ارتش لیبی نشسته بودند که یک اتریشی نظر وحید را جلب کرد. این مرد را میشناخت؛ در کار خرید و فروش سلاح بود، با هم سر صحبت را باز کردند. مرد اتریشی گفت: «میدانید لیبیاییها یه شرکت زدن به اسم IBM؟!

-نه! شرکت چیه؟

- همین شرکتی که اینجا درست کردن رو میگم: به نشانه «ان شاء الله» آخه هر وقت میپرسی «به نظرتون کار من انجام میشه»؟ میگن ان شاء الله

B به نشانه «بکرا» هر وقت میپرسی «پس کار من کی انجام میشه»؟ میگن فردا صبح.

 و M به نشانه «مالش». هر وقت هم که از این همه بی برنامگی و تأخیر جوش مییاری خیلی راحت می گن «مالش» یعنی مهم نیست.»(122)

و سرانجام در کمال ناباوری و بهت وحید دستجردی و جعفری که در حال صحبت با طرف اتریشی بودند «مسئول لیبیایی مثل همیشه خشک و رسمی پرسید:

- برای چه کاری آمده اید؟

- برای همان کاری که خودتان میدانید!

- بفرمایید. این هم نامه ترخیص.

وحید کم مانده بود بپرد روی مسئول بداخلاق را ببوسد؛ شکراً شکرا، شکرا گفت و به جعفری نزدیک شد و کاغذ را تکان داد و گفت: «بالاخره گرفتیم» 123-122) فقط 8 فروند!

بماند که با چه مکافاتی موشکها را سوار هواپیما در لیبی کردند برای این کار افراد با تجربه و بازنشسته را در تهران فراخواندند، آنان را به لیبی بردند تا این کار را انجام بدهند. خلاصه موشک ها رسیدند.

سرباری موشکها

لیبی همراه با موشک گروه تخصصی پرتاب موشک را هم به ایران فرستاد. این موضوع گرچه به تیم آموزش دیده ایرانی گران آمد، ولی چاره ای نبود در حقیقت موشکها را قذافی با سرباری فرستاده بود قذافی با اعزام این گروه تخصصی آماده سازی و پرتاب موشک هدف دیگری را هم دنبال میکرد میخواست ایران را ترغیب کند در میان موشک زدنها به عراق، موشکی هم به سمت عربستان رها شود و فرمانده گروه اهل لیبی به شدت پیگیر این ماجرا بود و هر بار او را سر می دواندند و گاهی اینها قهر میکردند تا ایرانیها مجبور شدند برای بازی دادن آنها، به دنبال نقطه ای مناسب در جنوب کشور باشند که مثلا از آنجا موشک به عربستان زده شود.

لیبیایی ها در ایران

این گروه که فکر میکردند یکه تازند و اگر نباشند موشکی پرتاب نمی شود به ویژه سلیمان فرماندهشان بسیار ناز و ادا داشت حتی به بچه های ایران اجازه نزدیک شدن به کارهای آماده سازی موشک را در گروه پنجگانه نمیدادند آنان حتی در ورودی سیلو را که تجهیزات موشکی در آن بود به ابتکار خود پلمپ کرده بودند و راز و رمزش دست آنها بود.

ولی حسن مقدم و همکارانش زیرک تر از آنها بودند. بدون آن که سلیمان و همراهانش بفهمند پلمپ را باز کردند و وارد آن شدند. جعبه های آکبند را جست وجو، کردند، دیدند چیزی جز مواد خوراکی نیست که با خود آورده اند؛ فکر کرده بودند در ایران غذا پیدا نمیشود اما به یک بسته ارزشمند نیز دست یافتند؛ کتاب آموزشی بود مفاد همان آموزشهایی که 13 ایرانی در سوریه دیده بودند کتاب را ورق زدند بخشی را که نداشتند داخل سوله از دستگاه از لیبی آمده کپی کردند و همه چیز را همان طور مثل اول برگرداندند. موشک یکی پس از دیگری به سمت عراق شلیک شد که ماجرای خاص خود را دارد و اطلاعات در این کتاب و در مطبوعات آن دوره قابل دسترسی است.

رژیم صدام تا چند بار اعتراف به شلیک موشک از سوی ایران نکرد و انفجارها را به روش خاص خود توجیه میکرد اما سرانجام ناچار از اعتراف شد و در مراحلی همین موشکها سبب توقف حمله به شهرها و مناطق مسکونی ایرانی گردید.

بازی تازه لیبی

با قطعی شدن این موضوع که ایران دارای موشک دور پرتاب است که به راحتی میتواند مکانهای حساس در قلب بغداد را بزند (بانک رافدین رادیو و تلویزیون مرکز استخبارات مرکز پلیس عراق، کاخهای صدام. ..)، رژیم عراق به همراه همپیمانانش (آمریکا، شوروی و...) دریافتند موشکهای موجود در ایران از لیبی فرستاده شده است فشار آنها به سرهنگ قذافی سبب شد که تصمیم بگیرد با بهانه جویی از تحویل موشکهای جدید و شلیک بقیه موشکهای موجود در ایران ممانعت کند؛ و به نیروهای پرتاب کننده اش در ایران نیز دستور داد که دیگر تن به شلیک موشک ندهند.

دو نفر از طرف حسن مقدم از کرمانشاه به تهران رفتند تا با سلیمان صحبت کنند سلیمان آنها را تحویل نگرفت و فقط گفت فردا به سفارت لیبی بیایید تا صحبت کنیم.

سفارت لیبی

حیدری جوار و نواب نمایندگان حسن طهرانی مقدم در سفارت لیبی در تهران با سلیمان صحبت میکنند. سلیمان شروع می کند و صحبتها ادامه می یابد:

« -خب حالا حرفتونو بگید

- حرف ما واضحه؛ بیایید پرتاب انجام بدید.

- دیگر چه پرتابی؟ شما دارید مناطق مسکونی رو میزنین به ما اجازه ندادن مردم بیگناه را بکشیم.»

حیدری جوار با عصبانیت گفت: «مناطق مسکونی؟ مگه شما خودتون اهداف مارو مختصات یابی نمی کنین؟ اصلا شما بیایین فرودگاه الرشید رو بزنین. پادگان الرشید رو بزنید.

- نمیشه موشکها خطا دارن هر جا بزنیم ممکنه بخوره تو مردم.

- چرا بهانه میگیرید؟ نمیخواین بزنین بگین نمیزنیم. خطای موشکا نهایت یک و نیم متره این فرودگاهه هشت کیلومتر هم از هر طرفش بیابونه.

- شما جاهایی رو که میخواین بزنین، رو نقشه علامت بذارین، ما بررسی اش میکنیم بهتون خبر می دیم.»

و این بهانه بود؛ یعنی پرتاب از طرف ما تمام شد. گزارش به مقدم رسید. تصمیم گرفتند خودشان آستین بالا بزنند و یا علی بگویند.

سردار رضایی چه گفت:

در جلسه با فرمانده سپاه پاسداران محسن رضایی «چند بار سؤال خود را تکرار کرد:

شما مطمئنین که خودتون میتونین موشکو پرتاب کنین؟ هربار حسن آقا مطمئن تر از بار قبل پاسخ مثبت داد.» (478)

محسن آن قدر نامطمئن و نا امید بود که خواسته بود بچه های گروه موشکی به جبهه باز گردند و فرماندهی نیروهای پیاده را به عهده بگیرند ولی حسن طهرانی مقدم فرمانده مؤمن و با اخلاص و با اعتماد به نفس مثال زدنی و با آینده نگری عمیق گفت: «این چه حرفیه آقا محسن؟... ما هر طور شده نمیذاریم کار موشکی بخوابه»(488)

در این وضعیت فقط کمتر از 10 فروند موشک مانده است. محسن راضی شد و گفت فردا به دیدن آقای هاشمی به مجلس بروید محسن هماهنگ کرد و خبر بازی در آوردن بچه های لیبی را هم داد. اما خبر جواب کردن لیبی برای دادن موشک را هاشمی رفسنجانی به بچههای گروه موشکی: داد: «امروز آقای ولایتی آمده بود اینجا متأسفانه این بار در سفرش به لیبی نتوانسته بود محموله بعدی موشک اسکاد بی را بگیره... حالا پیشنهادتون چیه؟ یعنی واقعا میتونین خودتون کاری که اونا انجام میدادند رو انجام بدید؟» حسن آموزش دیدن در سوریه همراه با موفقیت را توضیح داد و قول داد که «بدون» هیچ نیروی خارجی میتونن این کارو به نحو احسن انجام بدن» (489)

هاشمی نگران است؛ زیرا در صورت عدم موفقیت بچه ها در پرتاب موشک لیبی بفهمد که به وسایلشان دست درازی شده آن وقت وضع روابط از این هم وخیم تر میشود: «این یعنی که ما یک حامی از مجموع سه چهار حامیمون رو مفت و مسلم از دست بدیم. ولی اگه بتونین این کار بزرگ رو انجام بدین من همه جوره ازتون حمایت میکنم تا کار نخوابه»

و اولین حمایت هاشمی این بود: «همین الان میگم چندتا از ماشینای خوب مجلس رو در اختیار شما بذارن که هر چه سریع تر برین کارو انجام بدید. من فردا منتظر خبر پرتاب هستم» (496)

بچه ها با شوق و شور حرکت کردند اما بی خبر از ترفند گروه اهل لیبی!

خوابی که دیده بودند

گروه شلیک اعزامی از لیبی هنگام رفتن از کرمانشاه، قطعات حساس موشک را خارج کرده بودند بچه ها وقتی به سراغ دستگاهها رفتند موانع یکی پس از دیگری خود را نشان دادند.

حسن طهرانی مقدم ناچار بود که امروز و فردا کند. سرانجام مجبور شد موضوع را به فرمانده سپاه - محسن رضایی- بگوید و درخواست نیروهای متخصص موجود در بخشهای دیگر را بکند. هرچه خواست انجام شد حتی گره مهندسی معکوس که روی پیاده کردن موشک خارج از دور کار میکردن نیز فراخوانده شد.

پس از دو هفته تلاش شبانه روزی و بی وقفه همراه با امید و نا امیدی سرانجام دست خداوند کریم از آستین همت و توکل بچه ها بیرون آمد و موشک تسلیم اراده گروه موشکی شد و چون کوه عمود ایستاد. در همین مرحله اولین قطعه نیز به همت تسلیحات ارتش جمهوری اسلامی ایران ساخته شد.

اما گیر دیگر مانده بود

از لیبی آمده ها، خرابکاری اساسی تر کرده بودند؛ «کلید حساس» و آتش زننده مربوط به تمام موشکها را هم برده و در سفارت کشورشان در تهران دپو کرده بودند؛ بنابراین تمام موشکها بدون «کلید حساس» بلااستفاده بودند؛ «جعبه آتش» بدون «کلید حساس» یعنی همه چیز راکد بماند!

حرکت به سمت کره شمالی

هاشمی رفسنجانی به دلیل پیامد ماجرا، از تأخیر در شلیک موشک اظهار نگرانی می کند. تدارک کلید حساس در وضع کنونی از عهده همت و امکانات بچه ها خارج است. پس تنها جای باقی مانده کره شمالی است. با کمک سفارت ایران در پیونگ یانگ 8 کلید حساس به همراه موشکهای کره ای هرچه سریعتر از راه می رسند.

کره شمالی؛ خودتان بسازید

همزمان تلاش رفیقدوست در کره شمالی به بار نشست. رهبر کره شمالی علاقه مندی خود را به انقلاب ضد امپریالیستی ایران نشان داد و اعلام کرد که موافق است که موشکهای ساخت کره به ایران تحویل داده شود ولی جالب است که کیم ایل سونگ درهمان ملاقات اول سخنان کلیدی که از سر تجربه و دلسوزی و همراهی بود به محسن رفیقدوست گفت: «ما تا جایی که میتونیم به شما کمک میکنیم اما سعی کنید خودتان سلاح و مهمات بسازید تا وقتی که مهمات کشوری دست دشمنش باشد، روی پیروزی را نمی بیند.»(446)

و این نکته هم جالب است پس از آن هر وقت رفیقدوست به دیدارش میرفت می پرسید: «در این مدت که همدیگر را ندیده ایم موفق به ساخت چیزی شده اید؟»

اگر جواب محسن رفیقدوست مثبت بود، کیم ایل سونگ از میز روبرو برمی خاست به سمت رفیقدوست می آمد و او را بغل میکرد و علاقه رهبر کره شمالی به انقلاب اسلامی و ضد امپریالیستی ایران سبب جلب توجه او به اسلام شد و هدیه رفیقدوست به وی آثاری از شهید مطهری بود با برگردان کره ای (446)

کره ای ها بدون قر و اطوار لیبیهایی ها، پول می گرفتند و هر چه می خواستیم، می دادند. به همین دلیل اولین بار موشکهای کره ای همراه با 8 کلید حساس بود و رسانده بودند به موضع «عقرب 3» در حوالی خرم آباد و حال همه چیز آماده بود و صبح شده بود و تعداد روزهای تأخیر و انتظارهای جگر خون کننده به 17 رسیده بود.

... ولکن الله رمی

نماز صبح را به جماعت خواندند و زیارت عاشورای حسین (ع) پشت آن قرار گرفت. همه بچه ها دور موشک به فاصله تجمع کرده بودند. نگهبانها در اطراف مواظبت می کردند. خون گوسفند قربانی به زمین ریخت شاسی آتش در دستان حسن مقدم، داغی ایجاد میکرد با سری به سوی آسمان گرفته خواند: «یا ذالجلال و الاکرام یا ارحَمَ الرّاحِمِین بارالها تو فرمودی که ما نمی اندازیم تو می اندازی؛ وَ ما رَمَیتَ إِذ رَمَیتَ وَ لکنَّ الله رمی. بسم الله قاصم الجبارین. الله اکبر» و شمرد از 13 به یک.

همه ساکت بودند. حتی بادکی نمی آمد. خورشید به بچه ها نگاه می کرد حسن مقدم شاسی آتشزنه را فشرد؛ لحظه های کشنده به اوج خود رسید؛ و ناگهان سکوت محض به فریاد مطلق بدل شد «الله اکبر» و موشک آرام و با طمأنینه با آتش در پاهایش از سکو کنده شد و چشم در چشم خورشید اوج می گرفت و بچه های مجاهد و مؤمن و مسئول و متعهد سر بر خاک کرنش گذاشتند زیرا ققنوسی را که بچههای لیبی و ترفند دشمن کشته بود، با بالا زدن از میان آتش برخاست و این تحول سر آغاز دگرگونی اساسی در صنایع دفاعی و نظامی جمهوری اسلامی ایران بود، صبح روز 1365/10/21 آیت الله علی اکبر هاشمی رفسنجانی نوشت:

فتح موشکی

«دی / یکشنبه -1021 اطلاع رسید که امروز صبح اعضای سپاه پاسداران توانسته اند موشک اسکاد بی به بغداد شکلیک کنند؛ خوشحال شدیم چون مأموران لیبی اخیرا از همکاری استنکاف کرده اند و معلوم نبود که خودمان بتوانیم عمل کنیم. مخصوصاً وقتی که خبرنگاران از شنیده شدن انفجار در بغداد خبر دادند، اطمینان کامل پیدا شد. این توفیق نیروهای ایران در راه اندازی سایت موشکی فتح مهمی است.»(550) این بیست و دومین موشکی بود که از ایران به سمت عراق شلیک شد، 21 موشک را لیبیایی ها پرتاب کردند و موشک بیست دوم اولین موشک پرتاب شده به نام دست و دل و مغز یک جهت بچه های ایرانی و فرزندان معنوی امام خمینی ثبت شد.

گزارش به محضر امام خمینی

فرمانده سپاه این طور به فرمانده کل قوا گزارش داد:

«بسم الله الرحمن الرحیم

محضر مبارک رهبر عالی قدر فرمانده معظم کل قوا حضرت امام خمینی روحی فداه

با سلام و عرض ادب

بدین وسیله گزارشی از راه اندازی سیستم موشکی زمین به زمین که با توطئه مشترک شوروی و لیبی از کار افتاده بود و بحمد الله با تلاش نیروهای مخلص و متعهد به انقلاب اسلامی این توطئه خنثی شد به محضر حضرت عالی تقدیم میشود.

الف- افراد لیبیایی که امکانات و سیستم موشکی در اختیارشان بود بدون اطلاع برادران ما دفعتاً 25 قطعه از دستگاههای موشک و سکوی پرتاب را برداشته و به سفارت لیبی منتقل کردند و پس از آن از هرگونه پرتاب خودداری نمودند.

ب- فرزندان پاسدار حضرت عالی ظرف مدت 17 (هفده) روز هم سایت پرتاب موشک و هم موشکها را آماده و عملیاتی نمودند که خود شبیه به یک معجزه است چرا که الطاف الهی در زمینه های فنی و تکنولوژی پیچیده نیز به یاری برادران شتافت.

ج- عناصر لیبیایی که در ایران هستند و در این زمینه مسئولیت دارند پس از شلیک موشک به برادران سپاه گفتند: «حتما یک هیئت از شوروی به اینجا آمده و این تجهیزات را راه اندازی کرده و امکان ندارد که خود شما توانسته باشید این کار را انجام دهید؛ چرا که این کار به سالها آموزش و تجربه عملی نیازمند است.

با عرض معذرت

ملتمس دعا محسن رضایی 65/11/07».

این ماجرا آزمایش الهی بود و مصداق عینیت یافته کلام خدا... چیزهایی را دوست ندارید ولی به نفع شماست گروهی اندک از بچه های سپاه پاسداران انقلاب اسلامی؛ برخاستند؛ اقدام کردند؛ و پیروز شدند.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان