ماهان شبکه ایرانیان

رسول درس ناخوانده

مقدمه: یکی از ویژگیهای پیامبر گرامی اسلام این است که در هیچ مدرسه ای و نزد هیچ استادی درس نخوانده و خواندن و نوشتن را نیاموخته بود و تا آخر عمر هم چنین بود استاد شهید مطهری(ره) در این مقاله به طور مبسوط این موضوع را بررسی و اثبات نموده است.

مقدمه: یکی از ویژگیهای پیامبر گرامی اسلام این است که در هیچ مدرسه ای و نزد هیچ استادی درس نخوانده و خواندن و نوشتن را نیاموخته بود و تا آخر عمر هم چنین بود استاد شهید مطهری(ره) در این مقاله به طور مبسوط این موضوع را بررسی و اثبات نموده است.

یکی از نکات روشن زندگی رسول اکرم(ص)این است که درس ناخوانده و مکتب نادیده بوده است،نزد هیچ معلمی نیاموخته و با هیچ نوشته و دفتر و کتابی آشنا نبوده است.

احدی از مورخان،مسلمان یا غیر مسلمان، مدعی نشده است که آن حضرت در دوران کودکی یا جوانی، چه رسد به دوران کهولت و پیری که دوره رسالت است، نزد کسی خواندن یا نوشتن آموخته است، و همچنین احدی ادعا نکرده و موردی را نشان نداده است که آن حضرت قبل از دوران رسالت یک سطر خوانده و یا یک کلمه نوشته است.

مردم عرب، بالاخص عرب حجاز، در آن عصر وعهد به طور کلی مردمی بی سواد بودند.افرادی از آنها که می توانستند بخوانند و بنویسند انگشت شمار و انگشت نما بودند.عادتاممکن نیست که شخصی در آن محیط، این فن را بیاموزد و در میان مردم به این صفت معروف نشود.

چنانکه می دانیم - و بعدادرباره این مطلب بحث خواهیم کرد - مخالفان پیغمبر اکرم در آن تاریخ او را به اخذ مطالب از افواه دیگران متهم کردند، ولی به این جهت متهم نکردندکه چون باسواد است و خواندن و نوشتن می داند کتابهایی نزد خود دارد

صفحه : 206

و مطالبی که می آورد از آن کتابها استفاده کرده است.اگر پیغمبر کوچکترین آشنایی باخواندن و نوشتن می داشت قطعا مورد این اتهام واقع می شد.

اعترافات دیگران

خاورشناسان نیز که با دیده انتقاد به تاریخ اسلامی می نگرند کوچکترین نشانه ای بر سابقه خواندن و نوشتن رسول اکرم نیافته، اعتراف کرده اند که او مردی درس ناخوانده بود و از میان ملتی درس ناخوانده برخاست.کارلایل در کتاب معروف الابطال می گوید: «یک چیز را نباید فراموش کنیم و آن اینکه محمد هیچ درسی از هیچ استادی نیاموخته است، صنعت خط تازه در میان مردم عرب پیدا شده بود.

به عقیده من حقیقت این است که محمد با خط و خواندن آشنا نبود، جز زندگی صحرا چیزی نیاموخته بود» .

ویل دورانت در تاریخ تمدن می گوید: «ظاهراهیچ کس در این فکر نبود که وی(رسول اکرم)را نوشتن و خواندن آموزد.

در آن موقع هنر نوشتن و خواندن به نظر عربان اهمیتی نداشت، به همین جهت در قبیله قریش بیش از هفده تن خواندن و نوشتن نمی دانستند.معلوم نیست که محمد شخصا چیزی نوشته باشد.از پس پیمبری کاتب مخصوص داشت.معذلک معروف ترین و بلیغ ترین کتاب زبان عربی به زبان وی جاری شد و دقایق امور را بهتر از مردم تعلیم داده شناخت » (1).

جان دیون پورت در کتاب عذر تقصیر به پیشگاه محمد و قرآن می گوید: «درباره تحصیل و آموزش، آنطوری که در جهان معمول است، همه معتقدند که محمد تحصیل نکرده و جز آنچه در میان قبیله اش رایج و معمول بوده چیزی نیاموخته است.»(2)

.............................................................. 1.ترجمه فارسی، ج 11/ص 14. 2.چاپ سوم، ص 17 و 18.

صفحه : 207

کونستان ورژیل گیورگیو در کتاب محمد پیغمبری که از نو باید شناخت می گوید: «با اینکه امی بود، در اولین آیات که بر وی نازل شده صحبت از قلم و علم، یعنی نوشتن و نویسانیدن و فرا گرفتن و تعلیم دادن است.در هیچیک از ادیان بزرگ این اندازه برای معرفت قائل به اهمیت نشده اند و هیچ دینی را نمی توان یافت که در مبدا آن، علم و معرفت اینقدر ارزش و اهمیت داشته باشد.اگر محمد یک دانشمند بود، نزول این آیات در غار(حرا)تولید حیرت نمی کرد، چون دانشمند قدر علم را می داند،ولی او سواد نداشت و نزد هیچ آموزگاری درس نخوانده بود.من به مسلمانها تهنیت می گویم که در مبدا دین آنها کسب معرفت اینقدر با اهمیت تلقی شده » (1).

گوستاو لوبون در کتاب معروف خود تمدن اسلام و عرب می گوید: «این طور معروف است که پیغمبر امی بوده است، وآن مقرون به قیاس هم هست، زیرا اولا اگر از اهل علم بود ارتباط مطالب و فقرات قرآن به هم بهتر می شد، بعلاوه آن هم قرین قیاس است که اگر پیغمبر امی نبود نمی توانست مذهب جدیدی شایع و منتشر سازد، برای اینکه شخص امی به احتیاجات اشخاص جاهل بیشتر آشناست و بهتر می تواند آنها را به راه راست بیاورد. به هر حال، پیغمبر امی باشد یا غیر امی،جای هیچ تردیدی نیست که او آخرین درجه عقل و فراست و هوش را دارا بوده است » (2).

گوستاولوبون به علت آشنانبودن با مفاهیم قرآنی، و هم به خاطر افکار مادی که داشته است سخن یاوه ای درباره ارتباط آیات قرآن و درباره عاجز بودن عالم از درک احتیاجات جاهل می بافد و به قرآن و پیغمبر اهانت می کند، در عین حال اعتراف دارد که هیچ گونه سندی ونشانه ای بر سابقه آشنایی پیغمبر اسلام با خواندن و نوشتن وجود ندارد.

غرض از نقل سخن اینان استشهاد به سخنشان نیست.برای اظهار نظر در تاریخ اسلام و مشرق، خود مسلمانان و مشرق زمینی ها شایسته ترند.نقل سخن اینان برای

.............................................................. 1.چاپ اول، ص 45. 2.چاپ چهارم، ص 20.

صفحه : 208

این است که کسانی که خود شخصا مطالعه ای ندارند بدانند که اگر کوچکترین نشانه ای در این زمینه وجود می داشت از نظر مورخان کنجکاو و منتقد غیر مسلمان پنهان نمی ماند.

رسول اکرم درخلال سفری که همراه ابوطالب به شام رفت، ضمن استراحت در یکی از منازل بین راه، برخورد کوتاهی با یک راهب به نام «بحیرا»(1) داشته است.این برخورد،توجه خاورشناسان را جلب کرده است که آیا پیغمبر اسلام از همین برخورد کوتاه چیزی آموخته است؟ وقتی که چنین حادثه کوچکی توجه مخالفان را درقدیم و جدید برانگیزد، به طریق اولی اگر کوچکترین سندی برای سابقه آشنایی رسول اکرم با خواندن و نوشتن وجود می داشت،از نظر آنان مخفی نمی ماند و در زیر ذره بینهای قوی این گروه چندین بار بزرگتر نمایش داده می شد.

برای اینکه مطلب روشن شود لازم است در دو قسمت بحث شود: 1.دوره قبل از رسالت.

2.دوره رسالت.

در دوره رسالت نیز از دو نظر باید مطلب مورد مطالعه قرار گیرد: 1.نوشتن.

2.خواندن.

بعدا خواهیم گفت آنچه قطعی و مسلم است و مورد اتفاق علمای مسلمین و غیر آنهاست این است که ایشان قبل از رسالت کوچکترین آشنایی با خواندن و نوشتن نداشته اند.امادوره رسالت آن اندازه قطعی نیست.در دوره رسالت نیز آنچه مسلم تر است ننوشتن ایشان است، ولی نخواندنشان آن اندازه مسلم نیست.از برخی روایات شیعه ظاهر می شود که ایشان در دوره رسالت می خوانده اند ولی نمی نوشته اند، هر چند روایات شیعه نیز در این جهت وحدت و تطابق ندارند.آنچه از مجموع قرائن و دلائل استفاده می شود این است که در دوره رسالت نیز نه خوانده اند و نه نوشته اند.

.............................................................. 1.پرفسور ماسینیون، اسلام شناس و خاورشناس معروف، در کتاب سلمان پاک در اصل وجود چنین شخصی، تا چه رسد به برخورد پیغمبر با او، تشکیک می کند و او را شخصیت افسانه ای تلقی می نماید، می گوید: «بحیرا سرجیوس و تمیم داری و دیگران که روات در پیرامون پیغمبر جمع کرده اند اشباحی مشکوک و نایافتنی اند» .

صفحه : 209

برای اینکه دوره ما قبل رسالت را رسیدگی کنیم لازم است درباره وضع عمومی عربستان در آن عصر از لحاظ خواندن و نوشتن بحث کنیم.

از تواریخ چنین استفاده می شود که مقارن ظهور اسلام، افرادی در آن محیط که خواندن و نوشتن می دانسته اند بسیار معدود بوده اند.

پیدایش خط در حجاز

بلاذری در آخرفتوح البلدان آغاز پیدایش خط را در میان اعراب حجاز چنین ذکر می کند: «اولین بار سه نفر از قبیله «طی » (که در مجاورت شام بودند)خط(خط عربی)را وضع کردند و هجاء عربی را به هجاء سریانی قیاس کردند.بعد عده ای از اهل انبار این خط را از آن سه نفر آموختند و اهل حیره از اهل انبار فرا گرفتند.بشر بن عبد الملک کندی برادر اکیدر بن عبد الملک کندی امیر دومة الجندل که نصرانی بود، در رفت و آمدهای خود به حیره خط عربی را از اهل حیره یاد گرفت.همین بشر برای کاری به مکه رفت و سفیان بن امیه(عموی ابو سفیان)و ابو قیس بن عبد مناف بن زهره او را دیدند که می نوشت، از او خواستند که نوشتن را به آنهاتعلیم کند و او به آنها تعلیم کرد.بعد خود بشر با این دو نفر در یک سفر تجارتی به طائف رفتند، غیلان بن سلمه ثقفی در طائف خط نوشتن را از آنها آموخت.بعد بشر از آن دو نفر جدا شد و به دیار مصر رفت.عمرو بن زرارة که بعد به عمرو کاتب معروف شد نوشتن را از او آموخت.سپس بشر به شام رفت و در آنجا عده زیادی از او فرا گرفتند.» ابن الندیم در الفهرست، فن اول ازمقاله اولی، به قسمتی از گفته های بلاذری اشاره می کند (1).

ابن الندیم از ابن عباس روایت می کند که اول کسی که خط عربی نوشت سه نفر از مردان قبیله بولان بودند که قبیله ای است در انبار، و اهل حیره از مردم انبار فرا گرفتند.

ابن خلدون نیز در مقدمه خویش فصل «فی ان الخط و الکتابة من عداد الصنائع

.............................................................. 1.الفهرست(چاپ مطبعة الاستقامة قاهره)، ص 13.

صفحه : 210

الانسانیة » قسمتی از گفته های بلاذری را ذکرو تایید می کند (1).

بلاذری با سند روایت می کند که هنگام ظهور اسلام در همه مکه چند نفر باسواد بودند.می گوید: «اسلام ظهور کرد و در قریش فقط هفده نفر صنعت نوشتن را می دانستند: عمر بن الخطاب، علی بن ابی طالب(ع)، عثمان بن عفان، ابو عبیده جراح، طلحه، یزید بن ابی سفیان،ابو حذیفة بن ربیعه، حاطب بن عمرو عامری، ابو سلمه مخزومی، ابان بن سعید اموی، خالد بن سعید اموی، عبد الله بن سعد بن ابی سرح، حویطب بن عبد العزی، ابو سفیان بن حرب، معاویة بن ابی سفیان، جهیم بن الصلت،علاء بن الحضرمی که از هم پیمانان قریش بود نه از خود قریش » .

بلاذری فقط یک زن قرشی را نام می برد که دردوره جاهلیت مقارن ظهور اسلام، خواندن و نوشتن می دانست و او «شفاء» دختر عبد الله عدوی بود.این زن مسلمان شد و از مهاجران اولیه به شمار می رود.بلاذری می گوید: «این زن همان است که حفصه همسر پیغمبر را نوشتن آموخت و روزی پیغمبر اکرم به او فرمود: «الا تعلمین حفصة رقیة النملة کماعلمتها الکتابة » یعنی همچنانکه نوشتن را به حفصه آموزانیدی خوب است «رقیة النملة » (2).را نیز به وی بیاموزانی. »

.............................................................. 1.مقدمه ابن خلدون(چاپ ابراهیم حلمی)، ص 492. 2.در فتوح البلدان(مطبوع در مطبعة السعادة مصردر سال 1959)این کلمه را «رقنه النملة » ضبط کرده که البته اشتباه نسخه است و صحیح آن همان طورکه در النهایه ابن اثیر ماده «نمل » ضبط شده است «رقیة النملة » است. «رقیة » جمله هایی بوده ورد مانند که می خوانده اندو آن را برای دفع بلا یا بیماری مفید می دانسته اند.ابن اثیر در ماده «رقی » می گوید بعضی از اخبار منقول از پیغمبر اکرم «رقی » را منع و بعضی تجویز کرده است، و خود مدعی می شود که احادیث منع، ناظر است به تعویذبه غیر نام خدا و به اینکه انسان توکلش را از خدا بر گیرد و به این تعویذها اعتماد کند، و احادیث تجویزناظر به این است که کسی متوسل به اسماء الهی شود و از خداوند اثر بخواهد. ابن اثیر در ماده «نمل » می گوید: آنچه به نام «رقیة النملة » معروف است، در واقع از نوع «رقی » نبوده است، جمله هایی بوده معروف و همه می دانستند نفع و ضرری نمی رساند.رسول خدا به صورت شوخی و ضمنا نوعی کنایه به همسرش حفصه آن سخن را به شفاء فرمود. جمله ها این بوده است: «العروس تحتفل، و تختضب،و تکتحل، و کل شی ء تفتعل غیر ان لا تعصی الرجل » یعنی عروس در میان جمع می نشیند، رنگ می بندد، سرمه می کشد،عروس همه کار می کند جز اینکه شوهرش را نافرمانی نمی کند.این جمله ها را «رقیة النملة » می نامیدندو ظاهرا در این نامگذاری نیز نوعی شوخی و طنز به کار رفته است. ابن اثیر می گوید: رسول اکرم از روی شوخی و طنز به شفاء فرمود همان طوری که نوشتن را به حفصه یاد دادی خوب بود «رقیة النملة » را نیز یاد می دادی.اشاره به اینکه این خانم فرمان مرا اطاعت نکرد و رازی را که به او گفته بودم(در تاریخ معروف است و آیه اول سوره تحریم ناظر به آن است)افشا نمود.

صفحه : 211

بلاذری آنگاه چند زن از زنان مسلمان را نام می برد که در دوره اسلام، هم می خواندند و هم می نوشتند، و یا تنها می خواندند. می گوید: «حفصه همسر پیغمبر می نوشت.ام کلثوم دخترعقبة بن ابی معیط(از زنان مهاجر اولیه)نیز می نوشت.عایشه دختر سعد گفت پدرم به من نوشتن آموخت.کریمه دختر مقدادنیز می نوشت.عایشه(همسر پیغمبر)می خواند ولی نمی نوشت، همچنین ام سلمه.» بلاذری سپس نام کسانی را که درمدینه سمت دبیری رسول خدا را داشتند ذکر می کند، آنگاه می گوید مقارن ظهور اسلام فقط یازده نفر از مردم اوس و خزرج(دوقبیله معروف ساکن مدینه)صنعت خط، را می دانستند، و نام آنها را هم ذکر می کند.

معلوم می شود صنعت خط، تازه وارد محیط حجاز شده بوده است و اوضاع و احوال محیط آن روز حجاز چنان بوده که اگر کسی خواندن یا نوشتن می دانست معروف خاص و عام می شد.افرادی که مقارن ظهور اسلام این صنعت را می دانستند، چه در مکه و چه در مدینه، معروف و انگشت نما، ومعدود و انگشت شمار بودند، لهذا نامشان در تاریخ ثبت شد، و اگر رسول خدا در زمره آنان می بود قطعا به این صنعت شناخته می شد و نامش در زمره آنان برده می شد، و چون اسمی از آن حضرت در زمره آنان نیست معلوم می شود به طور قطع او با خواندن و نوشتن سر و کار نداشته است.

دوره رسالت و مخصوصا دوره مدینه

از مجموع قرائن به دست می آید که رسول اکرم در دوره رسالت نیز نه خواند و نه نوشت، ولی علمای اسلامی - چه شیعه و چه سنی - در این جهت وحدت نظر

صفحه : 212

ندارند، بعضی استبعاد کرده اند که چگونه ممکن است وحی - که همه چیز را می آموخته است - خواندن و نوشتن را به او نیاموخته باشد (1) ؟ در چندین روایت از روایات شیعه وارد شده که آن حضرت دردوران رسالت می خوانده ولی نمی نوشته است (2).از آن جمله روایتی است که صدوق در علل الشرایع آورده است: «از منتهای خدا بر پیامبرش این بود که می خواندولی نمی نوشت.هنگامی که ابو سفیان متوجه احد شد، عباس عموی پیغمبر نامه ای به آن حضرت نوشت.وقتی نامه رسیدکه او در یکی از باغهای اطراف مدینه بود.پیغمبر نامه را خواند ولی اصحابش را به مضمون نامه آگاه نکرد، امر کرد همه به شهر بروند.همینکه به شهر رفتند موضوع را به اطلاع آنها رسانید.» (3).

ولی در سیره زینی دحلان جریان نامه عباس را بر خلاف روایت علل الشرایع نقل می کند، می گوید: «همینکه.نامه عباس به رسول خدا رسید،مهرش را باز کرد، به ابی بن کعب داد بخواند.کعب خواند و پیغمبر دستور داد کتمان کند.پس از آن رسول خدا بر سعد بن الربیع صحابی معروف وارد شد و موضوع نامه عباس را با او در میان گذاشت و از او نیز خواست فعلا موضوع را پنهان نگهدارد.» (4).

بعضی معتقدند که آن حضرت در دوره رسالت،هم می خوانده و هم می نوشته است.سید مرتضی - به نقل بحار الانوار - می گوید: «عقیده شعبی و جماعتی از اهل علم این است که رسول اکرم از دنیا نرفت مگر اینکه هم خواند و هم نوشت.»(5)

.............................................................. 1.بحار(چاپ جدید)، ج 16/ص 134. 2.همان ماخذ، ص 132. 3.همان ماخذ، ص 133. 4.سیره زینی دحلان، در حاشیه سیره حلبیه، ج 2/ص 24. 5.بحار(چاپ جدید)ج 16/ص 135.ایضا مجمع البیان ذیل آیه 48 از سوره عنکبوت.

صفحه : 213

سید مرتضی خود به حدیث معروف دوات و قلم(یا دوات وشانه)استناد می کند، می گوید: «در اخبار معتبر و در تواریخ وارد شده که آن حضرت در حین وفات فرمود دوات و شانه بیاورید تا برای شما دستوری بنویسم که بعد از من گمراه نشوید» (1).

استناد به حدیث دوات و قلم استناد صحیحی نیست.این حدیث صراحت ندارد که رسول خدا می خواسته است با دست خود بنویسد.اگر فرض کنیم می خواسته است در حضور جمع فرمان بدهد بنویسند و آنها را شاهد بگیرد و به عنوان شهادت از آنها امضاء بگیرد باز تعبیر اینکه «می خواهم برای شماچیزی بنویسم که گمراه نشوید» صحیح است.به اصطلاح ادبی، این گونه تعبیرات «اسناد مجازی » است.

اسناد مجازی از وجوه فصاحت است و در زبان عربی و غیر عربی شایع است.

.............................................................. 1.بحار(چاپ جدید)ج 16/ص 135.

صفحه : 214

دبیران پیغمبر

از نصوص تواریخ معتبر و قدیمی اسلامی به دست می آید که رسول خدا در مدینه گروهی «دبیر» داشته است.این دبیران وحی خدا، سخنان پیغمبر، عقود و معاملات مردم،عهدها و پیمان نامه های رسول خدا با مشرکین و اهل کتاب، دفاتر صدقات و مالیاتها، دفاتر غنائم و اخماس و نامه های فراوان آن حضرت را به اطراف و اکناف می نوشته اند.

علاوه بر وحی خدا وسخنان شفاهی آن حضرت که نوشته شده و باقی است، عهدنامه ها و بسیاری از نامه های رسول خدا نیز در متن تاریخ ثبت شده است.محمد بن سعد در الطبقات الکبیر (1).در حدود صد نامه از آن حضرت که متن اکثر آنها را آورده است نقل می کند.

برخی از این نامه ها به سلاطین و حکمرانان جهان و رؤسای قبایل و حکام دست نشانده رومی یا ایرانی خلیج فارس و سایر شخصیتهاست و مشتمل بر دعوت به اسلام است،برخی دیگر حکم بخشنامه و دستور العمل دارد و جزء مدارک فقهی اسلام به شمار می رود،برخی دیگر به منظور کارهای دیگر است.بسیاری از آن نامه ها معلوم

.............................................................. 1.ج 2/ص 10 - 38.

صفحه : 215

است که به خط چه کسی است، کاتب نام خود را در آخر نامه قید کرده است.گویند اول کسی که این سنت را در آنجا رایج کرد که نام کاتب در آخر نامه قید شود، ابی بن کعب صحابی معروف است.

هیچیک از این نامه ها و پیمان نامه ها و دفاتر را رسول خدا به خط خود ننوشته است، یعنی یک جا نمی بینیم که گفته باشند فلان نامه را رسول خدا به خط خود نوشت.بالاتر اینکه هیچ جا دیده نمی شود که رسول خدا یک آیه قرآن به خط خود نوشته باشد، در صورتی که کتاب وحی هر کدام به خط خودقرآنی نوشته اند.آیا ممکن است رسول اکرم خط بنویسد و آنگاه به خط خود قرآنی یا سوره ای از قرآن و لااقل آیه ای ازقرآن ننویسد؟! در کتب تواریخ نام دبیران رسول خدا آمده است.یعقوبی در جلد دوم تاریخ خویش می گوید: «دبیران رسول خدا که وحی، نامه ها و پیمان نامه ها رامی نوشتند اینان اند: علی بن ابی طالب(ع)، عثمان بن عفان، عمرو بن العاص، معاویة بن ابی سفیان، شرحبیل بن حسنه،عبد الله بن سعد بن ابی سرح، مغیرة بن شعبه، معاذ بن جبل، زید بن ثابت، حنظلة بن الربیع، ابی بن کعب، جهیم بن الصلت، حصین النمیری » (1).

مسعودی در التنبیه و الاشراف تا اندازه ای تفصیل می دهد که این دبیران، هر کدام چه نوع کاری را به عهده داشته اند و نشان می دهد که این دبیران بیش از این توسعه کار داشته و نوعی نظم و تشکیلات و تقسیم کار در میان بوده است.می گوید: «خالد بن سعید بن العاص پیش دست رسول خدابود، حاجتهای متفرقه ای که پیش می آمد می نوشت، همچنین مغیرة بن شعبه و حصین بن نمیر.عبد الله بن ارقم و علاء بن عقبه سندهای مردم و عقود و معاملات آنها را می نوشتند.زبیر بن العوام و جهیم بن الصلت صورت مالیات و صدقات را ضبط می کردند.حذیفة بن الیمان عهده دار نوشتن «حرازی » حجاز بود.معیقیب بن ابی فاطمه دوسی غنائم را وارد می کرد.زیدبن ثابت انصاری نامه به حکام و پادشاهان می نوشت و ضمنا سمت مترجمی رسول خدا راداشت.او زبانهای فارسی و رومی و قبطی و حبشی را ترجمه می کرد و همه

.............................................................. 1.تاریخ یعقوبی، ج 2/ص 69.

صفحه : 216

اینها را در مدینه از اهل این زبانها آموخته بود (1).حنظلة بن الربیع ذخیره بود و هر وقت یکی از آنها که نام بردیم نبود او کارش را انجام می داد و به «حنظله کاتب » معروف شده بود.حنظله در زمان خلافت عمر که فتوحات اسلامی رخ داد به «رها» رفت و در همان جا فوت کرد.عبد الله بن سعد بن ابی سرح مدتی سمت نویسندگی داشت ولی بعد مرتد شد و به مشرکان پیوست.شرحبیل بن حسنه طابخی نیز برایش نوشته است.ابان بن سعید و علاء بن الحضرمی نیز گاهی برایش می نوشتند. معاویه فقط چند ماهی قبل از وفات رسول خدابرایش نویسندگی کرد.اینها کسانی هستند که رسما مدتی عهده دار سمت «دبیری » بودند، و اما افرادی که احیانا یک یا دو نامه برایش نوشته اند و جزء دبیران پیغمبر به شمار نمی روند ما از آنها یاد نمی کنیم » (2).

مسعودی در اینجا از کتاب وحی و همچنین نویسندگان پیمان نامه های رسمی مانند علی(علیه السلام)و عبد الله بن مسعود و ابی بن کعب و غیر اینها نام نبرده است، مثل اینکه خواسته است کسانی را نام ببرد که سمت دیگری غیر از سمت کتابت وحی عهده دار نبوده اند.

در تواریخ و احادیث اسلامی به قضایای زیادی بر می خوریم مبنی بر اینکه متقاضیانی از دور یا نزدیک به حضور رسول اکرم می آمده اند و از ایشان تقاضای نصیحت و موعظه ای می کرده اند و آن حضرت با سخنان حکیمانه و پر مغز خود به پرسش آنها پاسخ داده است.این سخنان فی المجلس یا بعدها نوشته شده است.

باز هم در یک جا نمی بینیم که رسول خدا خودش در جواب متقاضیان یک سطر نوشته باشد.قطعا اگر یک سطر نوشته از پیغمبر اکرم باقی می ماند، مسلمانان به عنوان تیمن و تبرک و بزرگترین افتخار برای خود و خاندان خود آن را نگهداری می کردند،

.............................................................. 1.در جامع ترمذی از زید بن ثابت نقل می کند:«پیغمبر اکرم مرا فرمان داد که زبان سریانی را یاد بگیرم » .و هم جامع ترمذی از زید بن ثابت نقل می کند:«رسول خدا به من فرمود لغت یهود را یاد بگیر و گفت به خدا قسم که نمی توانم در نامه های خود به یهوداعتماد کنم.من در حدود نصف یک ماه یاد گرفتم.بعد از آن هر وقت می خواست به یهود نامه بنویسد من می نوشتم و هر گاه نامه ای از یهود برایش می رسید من برایش می خواندم » .در فتوح البلدان بلاذری صفحه 460 می گوید:«زید بن ثابت گفت رسول خدا مرا فرمان داد که کتاب یهود را(به زبان سریانی)یاد بگیرم، و به من فرمود که من از یهود بر کتاب خود نگرانم، نیمی(از ماه یا سال)نگذشت که فرا گرفتم.از آن پس من نامه های او را به یهود می نوشتم و نامه هایی که یهود به پیغمبر می نوشتند من برایش قرائت می کردم » . ٍ2.التنبیه و الاشراف، ص 245 و 246.

صفحه : 217

همچنانکه درباره حضرت امیر(علیه السلام)و سایر ائمه چنین جریانها زیاد می بینیم، که قسمتی از خطوط آن بزرگواران سالها بلکه قرنها در خاندان خودشان یا در خاندان شیعیان محفوظ مانده است.همین الآن قرآنهایی موجود است که منسوب به آن بزرگواران است.

جریان معروف زید بن علی بن الحسین(ع)و یحیی بن زید و کیفیت نگهداری آنها از صحیفه سجادیه شاهد این مدعاست.

ابن الندیم در فن اول از مقاله دوم الفهرست جریان جالبی نقل می کند، می گوید: «با یکی از شیعیان کوفی که نامش محمد بن الحسین و معروف به ابن ابی بعره بود آشنا شدم.کتابخانه ای داشت که مثل آن را ندیده ام.او آن کتابخانه را از یک مرد شیعی کوفی دریافت کرده بود و عجیب این است که در هر کتاب یا ورقه ای ثبت بود که به خط کی است؟جماعتی از علما شهادت خود را بر اینکه خط، خط کی است نوشته بودند.در آن کتابخانه خطوطی از امامین همامین حسن بن علی و حسین بن علی(علیهما السلام)موجود بود و نگهداری می شد، و همچنین اسناد و عهدنامه هایی به خط علی(علیه السلام)وسایر دبیران رسول خدا موجود بود و از آنها مراقبت می شد» (1).

آری، تا این حد این آثار متبرکه حفظ ونگهداری می شده است.چگونه ممکن است که رسول خدا حداقل یک سطر نوشته باشد و با آن عنایت عجیب مسلمین به حفظ آثار - خصوصا آثار متبرکه - باقی نمانده باشد؟! مساله نوشتن آن حضرت حتی در دوره رسالت، طبق قرائن و امارات منتفی است، اما مساله خواندن آن حضرت را در دوره رسالت نمی توان به طور قطع منتفی دانست هر چند دلیل کافی بر خواندن آن حضرت حتی در این دوره نداریم بلکه بیشتر قرائن از نخواندن آن حضرت حتی در این دوره حکایت می کند.

.............................................................. 1.الفهرست(چاپ مطبعة الاستقامة قاهره)، ص 67.

صفحه : 218

جریان حدیبیه

در تاریخ زندگی رسول اکرم جریانهایی پیش آمده که روشن می کند آن حضرت حتی در دوره مدینه نه می خوانده و نه می نوشته است.در میان همه آنها حادثه حدیبیه به علت حساسیت خاص تاریخی از همه معروفتر است و با آنکه نقلهای تاریخی و حدیثی اختلافاتی با یکدیگر دارند، باز هم تا حدود زیادی به روشن شدن مطلب کمک می کند.

در ماه ذی القعده سال ششم هجری، رسول خدا(ص)به قصد انجام عمره و حج، مدینه را به سوی مکه ترک کرد، دستور داد شترهای قربانی را با علائم قربانی همراهشان سوق دهند، اما همینکه به حدیبیه - تقریبا در دو فرسخی مکه - رسیدند قریش جبهه گرفتند و مانع ورود مسلمین شدند.با اینکه ماه حرام بود و طبق قانون جاهلیت نیز قریش حق نداشتند مانع شوند و رسول اکرم توضیح داد جز زیارت کعبه قصدی ندارم و پس از انجام اعمال بر می گردم، قریش موافقت نکردند. مسلمانان اصرار داشتند که به عنف وارد مکه شوند ولی رسول اکرم حاضر نشد و نخواست احترام کعبه بریزد.موافقت شد پیمان صلحی میان قریش و مسلمانان منعقد گردد.

صورت پیمان صلح را پیغمبر اکرم املا می کردو علی(علیه السلام)می نوشت.

پیغمبر اکرم فرمود بنویس:«بسم الله الرحمن الرحیم » .

صفحه : 219

سهیل بن عمرو نماینده قریش اعتراض کرد و گفت این شعار شماست و ما با آن آشنایی نداریم، بنویسید «بسمک اللهم » . رسول اکرم موافقت کرد و به علی فرمود این طوربنویس.بعد فرمود بنویس این قراردادی است که میان محمد رسول الله و قریش منعقد می گردد.نماینده قریش اعتراض کرد و گفت ما تو را رسول الله نمی دانیم، فقط پیروان تو، تو را رسول الله می دانند،ما اگر تو را رسول الله می دانستیم با تو نمی جنگیدیم و مانع ورود تو به مکه هم نمی شدیم، اسم خود و اسم پدرت را بنویس.رسول اکرم فرمود شما مرا چه رسول الله بدانید و چه ندانید من رسول الله ام.

سپس به علی فرمان داد که بنویس: «این پیمانی است که میان محمد بن عبد الله و مردم قریش منعقد می شود» .

اینجا بود که مسلمانان سخت برآشفتند، و هم از این به بعد است که نقلهای تاریخی در بعضی خصوصیات با هم اختلاف دارد.

از سیره ابن هشام و صحیح بخاری «باب الشروط فی الجهاد و المصالحة مع اهل الحرب » (1).برمی آید که این اعتراض قبل از نوشتن کلمه «رسول الله » صورت گرفت و همان وقت رسول اکرم موافقت فرمود که به جای «محمد رسول الله » ، «محمد بن عبد الله » نوشته شود.ولی از بیشتر نقلها بر می آید که این اعتراض وقتی صورت گرفت که علی(علیه السلام)این کلمه را نوشته بود و پیغمبر از علی(علیه السلام)خواست که این کلمه را محو کند و علی از اینکه با دست خود آن کلمه مبارک را محو کند معذرت خواست.

در اینجا باز نقلهامختلف می شود: روایات شیعه اتفاق دارند که پس از امتناع علی(علیه السلام)از اینکه به دست خود این کلمه مبارک را محو کند، پیغمبر خود محوکرد و سپس علی(علیه السلام)نوشت «محمد بن عبد الله » .در بعضی از این روایات و همچنین در بعضی روایات اهل سنت تصریح دارد که پیغمبر از علی(علیه السلام) خواست که کلمه را نشان دهد و گفت دست مرا روی کلمه بگذار تا خودم محو کنم.

علی(علیه السلام)چنین کرد.پیغمبر خودش با دست خودکلمه «رسول الله » را محو کرد و آنگاه علی(علیه السلام)به جای آن نوشت «بن عبد الله » .پس نویسنده علی (علیه السلام)بوده نه پیغمبر، بلکه طبق این نقلها که هم از طریق شیعه است و هم از

.............................................................. 1.ج 3/ص 242.

صفحه : 220

طریق اهل سنت، پیغمبر اکرم نه می خوانده و نه می نوشته است.

در کتاب قصص قرآن ابو بکر عتیق نیشابوری سور آبادی که برگرفته ای است از تفسیر وی بر قرآن و در قرن پنجم تالیف یافته و به زبان پارسی است، جریان حدیبیه را نقل می کندتا آنجا که سهیل بن عمرو نماینده قریش به کلمه «رسول الله » اعتراض کرد.می گوید: «گفت(سهیل بن عمرو)چنین نبیس: «هذا ما صالح علیه محمد بن عبد الله سهیل بن عمرو.» رسول صلی الله علیه گفت مر علی را که رسول الله بمحای.علی را از دل بر نیامدکه رسول الله بمحودی.هر چند که رسول می گفت، علی می پیچید.رسول صلی الله علیه گفت: انگشت من بر آن نه تا من بمحایم،زانکه رسول صلی الله علیه امی بود نبشته ندانستی.علی انگشت رسول بر آن نهاد.رسول صلی الله علیه بمحود، تا چنانکه مراد سهیل بود نبشت.» یعقوبی نیز در تاریخ خود می نویسد: پیغمبر به علی امر کرد که به جای «رسول الله » «بن عبد الله » بنویسد.

در صحیح مسلم نیز پس از آنکه می نویسد علی از محو کردن امتناع کرد، می نویسد: «(پیغمبر اکرم فرمود) «فارنی مکانها» فاراه مکانها فمحاهاو کتب ابن عبد الله.به علی گفت جای کلمه را به من نشان بده، علی نشان داد.پیامبر محو کرد و نوشت محمد بن عبد الله » (1).

در این روایت ازطرفی می نویسد پیغمبر در محو کردن از علی کمک خواست، از طرف دیگرمی نویسد پیغمبر محو کرد و نوشت.ممکن است در ابتدا به نظر برسد که پس از محو، خود پیغمبر اکرم نوشت، ولی مسلما مقصود ناقل حدیث این است که علی نوشت،زیرا در متن خود حدیث آمده است که پیغمبر برای محو از علی کمک خواست.

از تاریخ طبری و کامل ابن اثیر و از روایت دیگربخاری در باب الشروط تقریبا به

.............................................................. 1.صحیح مسلم، ج 5/ص 174.

صفحه : 221

صراحت استفاده می شود که کلمه دوم را خود پیغمبربه خط خود نوشت، زیرا نوشته اند «فاخذه رسول الله و کتب » یعنی پیغمبر از علی گرفت و خود نوشت.در عبارت طبری و ابن اثیر یک جمله اضافه دارد به این ترتیب: «فاخذه رسول الله و لیس یحسن ان یکتب فکتب.رسول خدا از علی گرفت و در حالی که نوشتن را نمی دانست، نوشت.» روایت طبری و ابن اثیر تایید می کندکه رسول خدا نمی نوشته است و در حدیبیه به طور استثنائی نوشته است.

این روایت شاید نظر کسانی را تایید کند که می گویند پیغمبر به تعلیم الهی اگر می خواست بنویسد می توانست بنویسد ولی نمی نوشت، همچنانکه پیغمبر هرگز شعر نسرودو حتی شعر دیگری را نیز قرائت نکرد، احیانا اگر تک بیتی از دیگری می خواست بخواند، آن را «حل » می کرد، یعنی کلمات را مقدم و مؤخر و یا در الفاظ شعر کم و زیاد می کرد که از صورت شعری خارج شود، زیرا خداوند شعر را شایسته مقام او نمی دانست: و ما علمناه الشعر و ما ینبغی له ان هو الا ذکر و قران مبین (1).

به طوری که ملاحظه می شود نقلها در جریان حدیبیه یکنواخت نیست و هر چند از بعضی نقلها استفاده می شود که در آن جریان کلمه «بن عبد الله » را که به منزله جزئی از امضای آن حضرت شمرده می شود به دست خود نوشته است، ولی همان نقلها تایید می کند که جنبه استثنائی داشته است.

در اسد الغابة ذیل احوال تمیم بن جراشه ثقفی، داستانی از او نقل می کند که به صراحت می فهماند پیغمبر اکرم حتی در دوره رسالت نه می خوانده و نه می نوشته است.می گوید: «من و گروهی از ثقیف بر پیغمبر وارد شدیم واسلام اختیار کردیم.از او خواستیم قراردادی با ما امضا کند و شروط ما را بپذیرد.پیغمبر اکرم فرمود هر چه می خواهید بنویسید،بیاورید ببینم.ما می خواستیم شرط کنیم که ربا و زنا را به ما اجازه دهد.

چون خودمان نمی توانستیم بنویسیم به علی بن ابی طالب مراجعه کردیم.علی چون دیدما چنین شرطی داریم از نوشتن امتناع کرد.از خالد بن سعید بن العاص تقاضا

صفحه : 222

کردیم.علی به او گفت می دانی از تو می خواهند که چه بنویسی؟او گفت من چکار دارم؟هر چه آنها گفتند من می نویسم، بعد که نزد پیغمبر بردند خودش می داند چه کند.

خالد آن را نوشت و نزد پیغمبر بردیم.پیغمبر به یک نفر دستور داد آن را بخواند.

همینکه به «ربا» رسید گفت دست مرا روی کلمه ربا بگذار.او دست پیغمبر را روی آن کلمه گذاشت و پیغمبر با دست خود آن را محو کرد و این آیه قرآن را خواند: «یا ایها الذین امنوا اتقوا الله و ذروا ما بقی من الربا» (1).شنیدن این آیه به روح ما ایمان و اطمینان بخشید.قبول کردیم ربا نخوریم.آن شخص که نامه را می خواند ادامه داد، به موضوع «زنا» رسید.باز پیغمبر ست خویش را روی آن کلمه گذاشت و خواند: «و لا تقربوا الزنا انه کان فاحشة » (2)...» (3).

.............................................................. 1.بقره/278. 2.اسراء/32. 3.اسد الغابة، ج 1/ص 216.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان