حضرت خدیجه به دلیل کمالاتش خواستگاران زیادی داشت. چنانچه در برخی از روایات آمده که افرادی چون ابوجهل، ابوسفیان، عقبه بن ابی معیط، صلت بن ابی یهاب به خواستگاری او آمدند، لیکن وی چون معیارهای ازدواج را در آنها مشاهده نمی کرد، حاضر به ازدواج با آنها نشد.
حضرت خدیجه به دلیل کمالاتش خواستگاران زیادی داشت. چنانچه در برخی از روایات آمده که افرادی چون ابوجهل، ابوسفیان، عقبه بن ابی معیط، صلت بن ابی یهاب به خواستگاری او آمدند، لیکن وی چون معیارهای ازدواج را در آنها مشاهده نمی کرد، حاضر به ازدواج با آنها نشد.
در تاریخ ابن هشام است که میگوید: راستگویی و امانت و خوش خلقی رسول خدا(ص) که زبانزد همگان شده بود، به گوش خدیجه نیز رسید و همین موجب شد که خدیجه خود به نزد آن حضرت فرستاد و پیشنهاد کرد که همراه کاروان به شام رود و برای او تجارت کند و در برابر بیش از مزدی که به دیگران پرداخت میکرد به آن حضرت بدهد.
مردی که در دنیا نمونه نداشت
گرچه در فرهنگ جوامع آن روز و همچنین بعضی از جوامع امروزی خوب نبود خانمها از آقایان خواستگاری کنند، ولی حضرت خدیجه(س) سنت شکنی کردند، صرفاً به دلیل استفاده از وجود مقدس پیامبر اسلام(ص)، چون ایشان پیشبینیها را شنیده بود و احتمال میداد که ایشان همان پیامبر باشند و هم به دلیل اینکه تمام مال و اموال خودشان را به ایشان بسپارد و خود در خانه بنشیند، درخواست ازدواج را خودش مطرح کرد.
به هر ترتیب که بود رسول خدا عازم سفر شام و تجارت برای خدیجه(س) گردید. وقتی میسره -غلام خدیجه- و محمد از سفر پر سود شام برگشتند، غلام گزارش سفر را جزء به جزء به خدیجه(س) داد و برایش تعریف کرد: وقتی به بصری رسیدیم، امین برای استراحت زیر سایه درختی نشست. در این موقع، چشم راهبی که (نسطورا) در عبادتگاه خود بود به امین افتاد. پیش من آمد و نام او را از من پرسید و سپس چنین گفت: این مرد که زیر درخت نشسته، همان پیامبری است که در تورات و انجیل درباره او مژده داده اند.
این جریانات، او را بیش از پیش مشتاق همسری با محمد(ص) کرد. وی در صدد برآمد تا به وسیله ای علاقه خود را به ازدواج با محمد(ص) به اطلاع آن حضرت برساند و از این رو به دنبال نفیسه که یکی از زنان قریش و دوستان خدیجه بود فرستاد و به طور خصوصی درد دل خود را به او گفت و از او خواست تا نزد محمد(ص) برود و هرگونه که خود صلاح میداند موضوع را به آن حضرت بگوید.
نفیسه به نزد محمد(ص) آمد و ازدواج با حضرت خدیجه را به ایشان پیشنهاد کرد. و سرانجام ترتیب مجلس خواستگاری و عقد داده شد. البته برخی از مورخان معتقدند که خدیجه خود موضوع را با «محمد امین» در میان گذاشت، و به گفته «ابن هشام» مورخ مشهور به وی گفت: «عموزاده من! به واسطه خویشاوندی که میان من و تو وجود دارد، و عظمت و احترامی که در نزد قوم خود داری، و امانت و خوی نیکو و راستگویی که در تو هست، میخواهم صریحاً به تو بگویم که مایلم به همسری تو درآیم».
بعد از ازدواج، حضرت خدیجه اعلام کرد که تمام آنچه را دارد، به حضرت محمد(ص) میبخشد. به گواهی تاریخ ایشان حقیقتاً در عمل نیز گفتارش را به اثبات رساند.
قول مشهور محققان این است که آن حضرت در هنگام ازدواج بیست و پنج سال از عمر شریفش گذشته بود. ولی درباره سن خدیجه(س) اختلافی در روایات دیده می شود که مشهور در آنها نیز آن است که خدیجه در آن هنگام چهل سال داشت، ولی قول به اینکه بیست و هشت ساله بوده نیز خالی از قوت نیست، چنانچه در چند حدیث آمده است
ریشههای مشترک
پیامبر اکرم(ص) و حضرت خدیجه(س) جد مشترک داشتند خدیجه دختر خویلد بن اسد بن عبدالعزی بن قصی، قصی جد چهارم حضرت خدیجه(س) جد پیامبر(ص) هم هست، حضرت خدیجه(س) به عفت، پاکدامنی، زیبایی، ثروت و عقل و ذکاوت معروف بوده و به سیده قریش و طاهره شهرت داشت.
قول مشهور محققان این است که آن حضرت در هنگام ازدواج بیست و پنج سال از عمر شریفش گذشته بود. ولی درباره سن خدیجه(س) اختلافی در روایات دیده می شود که مشهور در آنها نیز آن است که خدیجه در آن هنگام چهل سال داشت، ولی قول به اینکه بیست و هشت ساله بوده نیز خالی از قوت نیست، چنانچه در چند حدیث آمده است. در برابر این قول مشهور، اقوال دیگری نیز هست، مانند قول 25 سال و 28 سال و 30 سال و 35 و 45.
حضرت ابوطالب بعد از طرح این موضوع در خانه و موافقت خواهران و برادران پیامبر(ص) به طور رسمی به خواستگاری حضرت خدیجه(س) رفته و خطبه جالبی را برای ایشان خواند که نشان میدهد ایشان موحد بوده و به رسالت پیامبر اکرم(ص) از همان موقع با اطلاعات ضمنی که داشت معتقد بوده و به گونهای که از همان بچگی احترام میگذاشت.
خطبه عقد پیامبراکرم(ص)
مرحوم صدوق در کتاب «من لا یحضره الفقیه» و شیخ کلینى در کتاب «کافى»، خطبه عقدى را که به وسیله ابوطالب ایراد شده نقل کردهاند که متن آن طبق روایت شیخ صدوق(ره) این گونه است:
«الحمدلله الذى جعلنا من زرع ابراهیم وذریة اسماعیل، وجعل لنا بیتا محجوجا وحرما آمنا یجبى الیه ثمرات کل شىء، وجعلنا الحکام على الناس فى بلدنا الذى نحن فیه، ثم ان ابن اخى محمد بن عبدالله بن عبدالمطلب لا یوزن برجل من قریش الا رجح، ولا یقاس باحد منهم الا عظم عنه، وان کان فى المال قل، فان المال رزق حائل وظل زائل، وله فى خدیجه رغبة ولها فیه رغبة، والصداق ما سالتم عاجله وآجله، وله خطر عظیم وشان رفیع ولسان شافع جسیم»
ماجرای ازدواج پیامبراکرم(ص) و حضرت خدیجه(س)
سپاس خدای را که ما را از کشت و محصول ابراهیم و ذریه اسماعیل قرار داد و براى ما خانه مقدسى را که مقصود حاجیان است و حرم امنى است که میوه هر چیز به سوى آن گرد آید بنا فرمود و ما را در شهرى که هستیم حاکمان بر مردم قرار داد. سپس برادر زادهام محمد بن عبدالله بن عبدالمطلب مردى است که با هیچ یک از مردان قریش هم وزن نشود جز آنکه از او برتر است و به هیچ یک از آنها مقایسه نشود جز آنکه بر او افزون است و او اگر چه از نظر مالى کم مال است ولى مال پیوسته در حال دگرگونى و بىثباتى و همچون سایهاى رفتنى است و او نسبت به خدیجه راغب و خدیجه نیز به او مایل است و مهریه او را نیز هر چه نقدى و غیر نقدى بخواهید آماده است و محمد را داستانى بزرگ و شانى والا و شهرتى عظیم خواهد بود.
فرآوری: فاطمه ایمانی
برگرفته از: مهرخانه
منبع : فارس