در این که کدام یک از اسمای خداوند اسم اعظم است بحثهای زیادی از طرف علمای اسلام مطرح و روایات فراوانی در این زمینه از ناحیه معصومین علیهمالسلام وارد شده است.
پیرامون اسم اعظم روایات گوناگونی وارد شده و از آنها استفاده میشود که هر کس از اسم اعظم با خبر باشد دعایش مستجاب میشود و با استفاده از آن میتواند به اذن خدا در جهان طبیعت تصرّف کرده و کارهای مهمّی را انجام دهد. پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله وقتی شنیدند که مردی در حال دعا میگوید: «اللّهم انّی أسألک بانّک أنت اللّه الاحد الصّمد الذی لم یلد ولم یولد ولم یکن له کفواً أحد»، فرمودند:
«والّذی نَفْسی بِیدِهِ لَقَدْ سَأَل اللّهَ بِاسْمِهِ الأعْظَمِ الّذی اذا سُئِلَ بِهِ أعْطی واذا دُعِی به أَجابَ»[1].
قسم به خدایی که جانم به دست او است، او خدا را به اسم اعظمش خواند همان اسمی که اگر خدا را به آن بخوانند عطا میکند و اگر به آن دعا کنند اجابت مینماید.
در این که کدام یک از اسمای خداوند اسم اعظم است بحثهای زیادی از طرف علمای اسلام مطرح شده و روایات فراوانی در این زمینه از ناحیه معصومین علیهمالسلام وارد شده است که تعبیرات مختلفی از اسم اعظم دیده میشود و هر کدام اسم اعظم را در چیزی خلاصه میکند که به بعضی از آنها اشاره میشود:
الف: «بسم اللّه» به اسم اعظم الهی از سیاهی چشم به سفیدی آن نزدیکتر است[2].
ب: گفتن صد مرتبه: «بسم اللّه الرحمن الرحیم لا حول ولا قوّة الا باللّه العلی العظیم» بعد از نماز صبح[3].
ج: در بعضی از روایات سوره «حمد»، «توحید»، «آیة الکرسی» و «انّا انزلناه» اسم اعظم شمرده شده است.
د: شش آیه آخر سوره مبارکه حشر.
ه: آیات بیست و شش و بیست و هفتم سوره مبارکه آل عمران «قُلِ اللَّهُمَّ مَالِکالْمُلْک...».
و: اسم اعظم یا حی یا قیوم است[4].
ز: یا هو یا هو یا من لا یعْلَمُ ما هُوَ الا هو[5].
معمولاً در مباحث به دنبال این بودهاند که از میان نامهای خداوند نامی را پیدا کنند که این خاصیت عجیب و بزرگ را داشته باشد. امّا آن چه مهمّ است و باید در جستجوی آن بود این است که نام و صفاتی را بیابیم که با پیاده کردن مفهوم آن در وجود خودمان، به آن چنان تکامل روحی و نورانیتی دست پیدا کنیم که آن آثار بزرگ بر آن مترتّب گردد.
مسأله مهم تخلّق به این صفات و واجد شدن این مفاهیم و متّصف شدن به این اوصاف بر اثر خودسازی و ایمان و تقوی است بر زبان جاری کردن الفاط به تنهایی کارساز نیست. اگر میشنویم بلعم باعورا دارای این اسم اعظم بود و آن را از دست داد مفهومش همین است که بر اثر خودسازی و ایمان و تقوی به چنان مرحلهای از تکامل معنوی رسیده بود که دعایش نزد خدا رد نمیشد ولی بر اثر لغزش و هوی پرستی و قرار گرفتن در خدمت فراعنه و طاغوتهای زمان و ایستادن در مقابل حضرت موسی علیهالسلام آن روحیه را از دست داد و از آن مرحله سقوط کرد از این جهت امام باقر علیهالسلام در ذیل آیه شریفه 175 سوره اعراف میفرمایند:
«الأَصْلُ فی ذلِک بَلْعَمٌ ثُمَّ ضَرَبَهُ اللّهُ مَثَلاً لِکلِّ مُوثِرٍ هواهُ عَلی هُدَی اللّه مِنْ أهْلِ القبلَةِ»[6].
اصل آیه در مورد بلعم است سپس خداوند آن را به عنوان یک مثال درباره کسانی که هوا پرستی را بر خدا پرستی و هدایت الهی در این امت مقدّم بشمرند بیان کرده است.
علاّمه طباطبائی رحمهالله بعد از اشاره به اسم اعظم میفرماید:
«نامهای خداوند عموماً و اسم اعظم او خصوصاً هر چند در عالم هستی و وسائط فیض و اسباب نزول فیض در این جهان مؤثّر است ولی تأثیر آن مربوط به حقایق این اسما است نه خود الفاظی که دلالت بر آن میکند و نه به معنای متصوّره در ذهن»[7].
آگاهی اهل بیت علیهمالسلام بر اسم اعظم نیز به همان معنایی است که ذکر شد یعنی آنها در اثر بندگی و اطاعت به چنان تکاملی از نظر اخلاق، تقوی و ایمان دست پیدا کردهاند که خود مظهری از آن اسم اعظم گشتند. تفاوتهایی که در روایات و سخنان بزرگان دین در مورد مصداق اسم اعظم دیده میشود ممکن است به خاطر تعدّد اسم اعظم یا تفاوت خواستهها باشد ولی در عین حال آن چه مهمّ است پاکی دل، خلوص نیت، توجّه به خدا، قطع امید از غیر او و تخلّق به این اوصاف است که روح اسم اعظم را تشکیل میدهد.
گر انگشت سلیمانی نباشد
چه خاصیت بود انگشتری را
[1] بحارالانوار : 90/225 ، باب 11 .
[2]1 و3 سفینة البحار : 4/292 . ( بسمل )
[3] بحار الانوار : 90/223 ، باب 11 .
[4] بحار الانوار : 90/223 ، باب 11 .
[5] بحار الانوار : 90/231 ، باب 11 .
[6] مجمع البیان : 4/395 .
[7] المیزان : 8/355 .