منبع: نیویورکتایمز
مصاحبهکننده: اِزرا کلاین
تاریخ انتشار: 21 نوامبر 2023
مترجم: لیلا احمدی
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
گفت و گوی ازرا کلاین از نیویورک تایمز با آرون دیوید میلر مذاکره کننده آمریکایی در بخش سوم به توافق اسلو رسیده بود و این بخش ادامۀ آن حکایت:
در قاب شکیلِ پیمان اسلو چه اتفاقی افتاد؟
آرون دیوید میلر : تا بهار 1993، مشخص بود که یک کانال ارتباطی در اسلو وجود دارد و گویا میتوانست کانال تصمیمگیری باشد. به خاطر میآورم که با خانوادهام برای تعطیلات به سواحل غربی فلوریدا رفته بودیم. از مرکز عملیاتِ وزارت امور خارجه تماس گرفتند و گفتند بهتر است سریع خودت را برسانی. وزیر امور خارجه قصد دارد به کالیفرنیا برود و با وزیر خارجۀ اسرائیل و وزیر خارجۀ نروژ دیدار کند با عجله به واشنگتن بازگشتم.
آنچه قرار بود رخ دهد، مهم و قابل توجه بود. درخواستی از پرز داشتیم مبنی بر اینکه ایالات متحده میزبان مراسمی باشد که به امضای توافق ختم میشود. پرز پیشنهاد داد که شما این کار را انجام دهید و اعتبار و مسئولیت کار را بر عهده بگیرید.
صرفا برای اطلاع خوانندگانمان بفرمایید پرز کیست؟
شیمون پرز، در دورۀ نخستوزیریِ اسحاق رابین، وزیر امور خارجه بود و در انعقاد قرارداد صلح نقش داشت. آن رویداد در روز داغ و بدون ابرِ واشنگتن، 13 سپتامبر 1993، با تماشای آن سهنفر در ذهن من نقش بست. کلینتون بشاش بود، عرفات سرخوش بهنظر میرسید و رابین حالتی دمغ و خجلتبار داشت. فکر میکردم در کهکشانی دیگرم. ظاهرا مذاکرات صلح اسرائیل و فلسطین به نقطۀ قاطعی رسیده بود و دیگر بازگشتی وجود نداشت.
در آن لحظه میخکوب شده بودم و نمیتوانستم درک کنم که برخلاف وقایع مادرید، توافقنامه های جدایی و پیمان صلحِ مصر و اسرائیل، در حال دست زدن به کاری پیچیده و خطیر هستیم؛ کارزاری مملو از مخاطرات سیاسی و وجودی، پیچوخمها، کشمکشها، نویدها و چرخشهای بیرحمانه.
اکنون با تأمل و فاصلهگرفتن از آن رخداد، انگار میدانم گرۀ تحلیلی کجاست. همۀ اینها، گزینههای روی میز، مرزها، امنیت، اورشلیم، پناهندگان، خواستههای اسرائیلیها، بهرسمیت شناختنِ کشور اسرائیل در چارچوب آن اقلیم و پایان همۀ درگیریها و ادعاها، بهنحوی باورنکردنی پیچیده بودند. این پیچیدگیها سدی میشدند در برابر توافق اسرائیل و فلسطین و در برابر میانجیگریِ آمریکا قد میافراشتند.
ما توانستیم دلالان مؤثری در پیمان صلح مصر و اسرائیل باشیم. زمانی که موضوع اسرائیل و فلسطین به میان آمد نیز واسطۀ موثری در کنفرانس صلح مادرید بودیم.
اما دستکم یک رکن پیچیده در این بین وجود داشت که مهمترین دارایی و بزرگترین مسئولیت ما به حساب میآمد. ما رابطۀ بسیار نزدیکی با دولت اسرائیل داشتیم و به دلیل همذاتپنداری با اسرائیل و اهمیت سیاست داخلی، نتوانستیم نقش بهتری در مذاکرات ایفا کنیم. اختلاف نظر من با همکارانم همین بود. من چند سال قبل مقاله ای در واشنگتن پست نوشتم با عنوان «وکیل اسرائیل». این اصطلاح را از خاطرات کیسینجر خطاب به بیکر زنده کرده بودم. کیسینجر این اصطلاح را دوست داشت و مدام می گفت: "من را وکیل اسرائیل نکنید. من وکیل اسرائیل نمیشوم". در آن مقاله در این خصوص مطالبی نوشتم و به داستانِ جانبداری از اسرائیل پرداختم.
ما در طول دولت کلینتون، وکیل اسرائیل شدیم و این درحالیاستکه موکل ما اسرائیل یا فلسطینیها نبودند. بحث بر سر مصالحه و توافق بود.
البته بسیاری از همکارانم که در این فرآیند شرکت داشتهاند، با من همداستان نیستند. اما نظر من این است که به دلیل ماهیت ویژۀ روابط، برای هر رئیسجمهور یا وزیر خارجۀ آمریکا بسیار دشوار بود، نقشی ایفا کند که لازمه دستیابی به توافق است.
چیزی که بعد از اسلو به ذهن خیلیها خطور میکند، "کمپ دیوید" است. فکر میکنم روایت اسرائیل و احتمالاً روایت غالب آمریکاییها این است که در کمپ دیوید، رهبری اسرائیلی به نام ایهود باراک داریم که مایل به معاملهای جدی است. بیل کلینتون هم حضور دارد. او قدرت، اعتبار و زمان خود را صرف مذاکره در این خصوص میکند. عرفات در پایان توافق، حضوری قهرآلود و با زاویه دارد و به موازاتِ این زاویهگیری، انتفاضۀ دوم آغاز می شود که از جنبههای مهمی پایان روند صلح را نشان میدهد.
اما قبل از رسیدن به این نقطه، چه چیزی در کمپ دیوید ارائه شد؟ روایت طرف های مختلف چیست؟ به نظر شما هر یک از آن پیشنهادات میتوانست پذیرفته شود و به حوزههای مربوطه ارجاع داده شود؟
اجلاس کمپ دیوید، به نظر من، - با وجود اینکه آن زمان در حمایت از اجلاس صحبت کردم -، نابخردانه و حاکی از بیتدبیری و سوءمدیریت بود. ما در موقعیتی قرار گرفتیم که اجلاس 14 روزه ما را پیش برد.
و اجازه دهید روشن کنم: ایهود باراک در کمپ دیوید فراتر از هر نخست وزیر اسرائیل پیش رفت. هیچ شکی در این مورد وجود ندارد. عرفات برای زنده نگه داشتنِ توافق به کمپ دیوید آمد، اما به رئیس جمهور و مادلین آلبرایت هشدار داده بود، نشستی که تدارک درستی نداشته باشد، موفق نخواهد شد.
عرفات پیوسته نگران بود، هرچند بیل کلینتون به او اطمینان داد که کسی او را شماتت نخواهد کرد. او مصمم به دفاع از مواضع فلسطینیها به کمپ دیوید آمد و کوشید با ارائۀ پیشنهاد متقابل به ایدههای روی میز، طرح فلسطینیِ خودش را مطرح کند.
ایهود باراک آمادۀ پذیرش این موارد در کمپ دیوید بود: اسرائیل اجازه خواهد داشت 9 درصد کرانۀ باختری را ضمیمه کند. و در ازای آن، فلسطین بر تقریباً 1 درصد از اسرائیلِ قبل از 1967 حاکمیت خواهد داشت، اما هیچ نشانی وجود نداشت که منظور از این 1 درصد دقیقاٌ کجاست.
این پیشنهاد در مورد موضوع بسیار حساسِ پناهندگان نیز حاکی از راهکاری رضایتبخش بود. حتی در اورشلیم، جایی که بیشتر جزئیات ارائه شده بود، شکافهای زیادی وجود داشت. بنابراین هیچ رهبر فلسطینی - تکرار میکنم - هیچ رهبر فلسطینی نمیتوانست آن پیشنهاد را بپذیرد و دوام بیارد.
به یاد بیاورید که اهرمهای عرفات چه بودند: سادات، سینا و برچیدن همۀ شهرکهای یهودی. باراک به عرفات چه پیشنهادی داد؟ 91 درصد و 1 درصد اراضی و مشخص نشده بود که این 1درصد کجا قرار دارد یا چه خواهد شد.
عرفات نمی توانست این پیشنهاد را بپذیرد و با نظر فلسطینیها که خواهان کنترل کاملِ کرانۀ باختری بر همه چیز در اورشلیم شرقی و راهحلی برای مشکل پناهندگان بود، مغایر بود. فکر میکنم از بسیاری جهات، به رفتار عرفات در اجلاس سران انتقاد وارد است، اما نمیتوانیم بگوییم او از پیشنهادی رسمی که میتوانست به انعقاد توافق و پایان درگیری منجر شود، کنارهگیری کرد.