اولا، ایران نمیتواند مانند جنگ با عراق در دهه 1980، جامعه را برای یک جنگ جدید بسیج کند. بسیج انسانی، در کنار عوامل دیگر بود که در برابر ارتش عراق مقاومت کرد و بغداد را مجبور به عقبنشینی از خاک ایران کرد.
دوم، جناح میانهرو ایران نسبت به مداخله مستقیم در جنگ هشدار داده است. در واقع، جنگ در غزه برخی اختلاف نظرهای سیاسی در تهران را عمیقتر کرده است. در ارزیابی تهدید رادیکالها، نابودی حماس به طور خودکار با فروپاشی بعدی حزبالله و در نهایت حمله نظامی به ایران همراه است. به همین دلیل است که آنها از هدف قرار دادن پایگاههای آمریکایی در عراق و سوریه توسط گروههای مقاومت حمایت میکنند.
این دیدگاه کاملا در تضاد با دیدگاه مقامات میانهرو است که پیوسته درباره پیامدهای مخرب ورود بالقوه ایران به جنگ با آمریکا هشدار دادهاند. به گفته ظریف، اگر ایران موضع رادیکالتری در قبال غزه اتخاذ کند، ممکن است منجر به یک درگیری مرگبار با ایالات متحده شود که اسرائیل از آن استقبال خواهد کرد. ظریف بهرغم در حاشیه بودن، همچنان نفوذ قابلتوجهی در میان نخبگان سیاسی و حتی جامعه دارد.
سوم، شکست آشکار اسرائیل در جلوگیری از حمله حماس در 7 اکتبر، محاسبات راهبردی تهران در قبال اسرائیل را تغییر نمیدهد. بهرغم اتکای اسرائیل به فناوریهای دفاعی پیشرفته مانند سیستم دفاع موشکی گنبد آهنین، حماس ضربه نظامی و اطلاعاتی قابلتوجهی به آن وارد کرد و در نتیجه سیاست بازدارندگی اسرائیل را در هم شکست. اما این موضوع دیدگاه ایران را در مورد اسرائیل یا پویایی قدرت در منطقه زیر و رو نمیکند. اگرچه عملیات حماس راهبرد بازدارندگی معتبر دیرینه اسرائیل را تحتتاثیر قرار داد، اما این گشایش را برای ایران فراهم نمیکند تا با استفاده از قدرت موشکی اسرائیل را به چالش بکشد. بر عکس، ایران ممکن است بر این باور باشد که اسرائیل احساس میکند که برقراری مجدد بازدارندگی یک اولویت وجودی است که ارزش این را دارد که ریسکهای نظامی یا سیاسی فوقالعادهای برای آن بکند.
چهارم، برخلاف باور متعارف، نه حماس و نه حتی حزبالله نیروهای نیابتی ایران نیستند. درستتر آن است که آنها را متحدان غیردولتی ایران بدانیم. هیچ رابطهای از بالا به پایین بین تهران و حماس وجود ندارد. حتی زمانی که حماس اقدامات خود را با ایران همسو میکند، رویکردهایش ممکن است متفاوت باشد. همچنین سازمانهای اطلاعاتی آمریکا و اسرائیل گفتهاند که مقامات ارشد ایران از عملیات حماس اطلاعی نداشتند. در اواسط نوامبر، رویترز مدعی شد که چون حماس به ایران در مورد حمله به اسرائیل هشداری نداده، ایران از طرف این گروه فلسطینی وارد جنگ با اسرائیل نخواهد شد. پنجم، شرکای استراتژیک ایران در مسکو و پکن حمایت کامل خود را از حماس اعلام نکردهاند. ایران بر اساس سیاست نگاه به شرق خود به دنبال همسویی با چین و روسیه بوده و از برهم زدن روابط خود با این کشورها بیزار است.
تهران در واقع از سیاست مشابهی در غزه پیروی میکند که دو سال پیش، پس از مشاهده رویکرد چین و روسیه در قبال خروج آمریکا از افغانستان اتخاذ کرد. هدف ایران اجتناب از انزوا در بحرانهای بزرگ بینالمللی است. ششم، این باور عمیق در میان تصمیمگیران ایران وجود دارد که شیخنشینهای عرب خلیج فارس از جنگ گسترده بین ایران و اسرائیل استقبال خواهند کرد. ایران ممکن است امیدوار باشد که کشورهای عربی در نتیجه یک جنگ گستردهتر روابط خود را با اسرائیل قطع کنند، اما این بعید است. افکار عمومی اعراب بر سیاست خارجی کشورهایشان تاثیر کمی دارند. رهبران عرب مدتهاست که حماس را نماینده ایران میدانند. آخرین و مهمترین عامل موثر بر عدمتمایل آشکار ایران به جنگ، دیدگاه خاص مقامات عالی نسبت به درگیریهای منطقهای است. برخلاف دیدگاه جریان اصلی در غرب، مقامات عالی پاسخ به درگیریهای منطقهای را از دیدگاه واقعگرایانه و نه ایدئولوژیک میبینند.
این مقامات به شدت از پیامدهای جنگ بهویژه با آمریکا آگاهند و همین آگاهی ایران را بر آن داشت تا واکنش نسبتا سنجیدهای را پس از ترور سردار [شهید] قاسم سلیمانی، فرمانده سابق نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به ایالات متحده انتخاب کند. چنین رفتاری با استراتژی کلی ایران در مدیریت بحرانهای منطقهای همسو است. بیش از دو دهه قبل، زمانی که دیپلماتهای ایرانی در شمال افغانستان توسط اولین امارت طالبان به شهادت رسیدند و احساسات عمومی در ایران به شدت به سمت یک مداخله بزرگ متمایل شد، مقامات عالی از جمله حسن روحانی، رئیس شورای عالی امنیت ملی در آن زمان، به جلوگیری از تشدید تنش کمک کردند. این هفت دلیل به هم پیوسته، بیمیلی ایران از درگیر شدن در جنگ از جانب حماس را توضیح میدهد. با این حال، جنگ غزه ممکن است برنامه هستهای ایران را تسریع کند.
صداهای قوی در ایران، عمدتا در اردوگاه رادیکال، وجود دارد که استدلال میکنند مهمترین ابزار این کشور برای جلوگیری از نابودی حماس به تصمیم آن برای پیگیری کامل قابلیتهای هستهای بستگی دارد. آنها بر این باورند که برگ برنده ایران در تهدید برای گریز هستهای و نشان دادن حمایت حیاتی از متحدانش نهفته است- مشابه حمایتهای گذشتهاش از دولت اسد در سوریه. این استدلال زمانی شتاب قابلتوجهی پیدا کرد که آمیخای الیاهو، وزیر افراطی میراث فرهنگی اسرائیل، از انداختن «نوعی بمب اتمی» در نوار غزه «برای کشتن همه» به عنوان «یک گزینه» دفاع کرد. هیچ یک از اینها به این معنی نیست که ایران مایل به رها کردن حماس، دارایی استراتژیک خود در غزه است. تهران به جای بیکار ماندن، احتمالا به اعمال فشار بر اسرائیل و ایالات متحده - از طریق حزبالله و گروههای شیعی در عراق و سوریه- ادامه خواهد داد، بدون اینکه درگیری را به یک جنگ منطقهای تمامعیار تبدیل کند.