نخوت و غرور علمی که دامنگیر دانشمندان شـده بـود و فـشارهای پاپ ها و کشیش ها دست بدست هم داده و سبب شد که بعضی از دانشمندان طبیعی به تمام مسائل دیـن بـا نـظر حقارت و کوچکی بنگردند و دیگر حاضر نشوند که نامی از انجیل و تورات برده شود و سرگذشت عـصای مـوسی، دید بیضای او، و عبور دادن قوم خود را از دریا را از صمیم دل بپذیرند .
پیشرفت های شـگفت انگیز در قـسمت های عـلوم طبیعی، و از بین رفتن بسیاری از فرضیه های علمی و فلکی غوغای عجیبی در مغر بزمین ایجاد کرد، تحولی که آن روز نـصیب بشر گردیده بود فقط یک تحول مادی بود و تنها در دائره ی علوم طبیعی دور مـی زد، فرضیه های بطلمیوس را که در پیـرامون افـلاک و ستارگان و مرکز بودن زمین بود باطل می ساخت و کوچکترین ارتباطی به اعتقادات دینی نداشت.
مع الوصف این تبدل و تحول یک بدبینی عجیب در میان طبقات مختلف نسبت به تمام علوم و عقائدی که از گذشتگان باقی مـانده بود ایجاد کرد. سرش این بود که دانشمندان هنگامی که دیدند تئوری های کهن که صدها سال بر افکار بشر و محافل علمی حکومت می کرد امروز با سر پنجه ی علم و نیروی تجربه و آزمایش دسـت خوش بـطلان گردیده، دیگر از آن افلاک گوناگون، و حرکات دقیق و مرکزیت زمین و ده ها نظر دیگر؛ خبری نیست، پیش خود گفتند از کجا معلوم که باقیمانده ی عقاید مذهبی و عملی ما چنین نباشد، این طرز تفکر کـم کم بـذر شک و تردید را در دل بسیاری از دانشمندان طبیعی پاشید و در اندک زمانی رشد و نمو نموده و مانند یک بیماری مسری سراسر اروپا و محافل علمی آن روز را فرا گرفت!
با این حال نمی شود انکار کرد که مـقامات کـلیسا در هسته بندی این بدبینی بلکه در رشد و نمو آن کاملا دخالت داشتند، زیرا آنان با زجر و شکنجه، دانشمندان وقت را که نظر جدید اظهار می کردند و مخالف با عقاید گذشتگان تشخیص داده می شد نـابود مـی کردند، و یـک سد آهنین دور افکار و محافل آنـان کـشیده و افـراد لایق را از ابراز هرگونه رأی و نظر، کشف و اختراع، ممنوع ساخته بودند.
ما هرگز مدعی نیستیم که وجـود مـعجزه استثناء در قانون علیت است، ما در عین اینکه قانون مزبور را هم محترم مـی شمریم و مـعتقدیم که تمام حوادث این جهان عـللی دارد و هیچ موجودی بدون عـلت پا بـه عرصه وجود نمی گذارد، می گوئیم لازم نیست تـمام عـلل این جهان از سنخ علل مادی و معمولی باشد،بنابراین معجزات و کارهای خارق العاده ی انـبیاء عـللی دارند که با علل طـبیعی مـعمولی تـفاوت دارند و آنها را خـدا مـی داند و همه کس به رموز آن آشنا نـیستند.
ناگفته پیداست که یک چنین فشار و عمل، عکس العمل بدی خـواهد داشـت و از هـمان روز پیش بینی می شد که اگر روزی این دانشمندان قدرتی پیـدا کـنند، و پیشرفت های به سزائی در رشته های طبیعی بدست بیاورند فاتحه ی دین و دیانت را که بر اثر سوء تدبیر پاپ ها آن را مانع و سنگ راه تـرقی خـود مـی دانستند خواهند خواند.
اتفاقا کار نیز به همین قسم خاتمه پیدا نکـرد؛ هرچه علم در پیرامون مسائل مختلف پیشرفت می کرد و بیشتر بر روابط موجودات طبیعی پی می برد، و رازهائی را که قرن ها بر بـشر مـخفی مـانده بود، فاش می نمود، و علل طبیعی بسیاری از حوادث را مانند زلزله، سیل، بیماری ها پیـدا مـی کرد؛ به همان میزان نسبت به مسائل ماوراء الطبیعه، مبدء و معاد، معجزه و کارهای خارق العاده انبیاء توجه کمتر شـده و روز به روز بـر شماره ی شکاکین و منکرین اضافه می شد.
نخوت و غرور علمی که دامنگیر دانشمندان شـده بـود و فـشارهای پاپ ها و کشیش ها دست بدست هم داده و سبب شد که بعضی از دانشمندان طبیعی به تمام مسائل دیـن بـا نـظر حقارت و کوچکی بنگردند و دیگر حاضر نشوند که نامی از انجیل و تورات برده شود و سرگذشت عـصای مـوسی، دید بیضای او، و عبور دادن قوم خود را از دریا را از صمیم دل بپذیرند.
کمکم نفس های حیات بخش مـسیح کـه مـردگان را به اذن خدا زنده می کرد،در نظر آن ها به صورت افسانه درآمده بود؛ زیرا غرور پیشرفت های عـلمی در قـسمت مادیات؛ و فشارهای سابق باعث شده بود که پیش خود بگویند؛ آیا می شود بـدون عـلت طـبیعی یک قطعه چوب به صورت اژدها درآید؛ و با یک دعا مردگان زنده شوند چنین فکر مـی کردند کـه کلید تمام علوم را به دست آورده اند و روابط تمام موجودات و حوادث را فهمیدهاند، از این جـهت کـوچکترین رابـطه ای میان یک تکه چوب خشک و مار؛ و یا بین دعاء و توجه یک بشر و زنده شدن مـردگان ،بـه نظرشان نـمی رسید،از این لحاظ این مسائل را با شک و تردید؛ و گاهی با انکار و ابطال تـلقی مـی کردند.
طرز تفکر دانشمندان شرقی امروز
امروز این طرز تفکر برای بعضی از دانشمندان مصر نیز با تـغییرات مـختصری پیدا شده، فضلاء و دانشمندان مصری که در واقع رابطه ی علمین بین محافل عـلمی شـرق و غرب هستند، و سالها است که قبل از هـمه، عـلوم غـربیان و طرز تفکر انان را برای شرق انتقال مـی دهند و در واقـع یک پل علمی و رابطه فرهنگی بین دو بلوک به شمار میآیند، بیش از همه تحت تأثیر ایـنگونه طـرز تفکر (البته با تغییرات خـاصری) واقـع شده اند و در تـفسیر و تـحلیل مـسائل تاریخی و علمی، سلیقه مخصوصی را بکار مـی برند.
بـعضی از آنان راهی را انتخاب کرده اند که هم مسلمانان را که به ظواهر قرآن کریم و احـادیث متعبد هستند،از خود راضی کرده و هـم نظر دانشمندان طبیعی را بـخود جـلب نمایند و یا لا اقل نمیخواهند نـظری را ابـراز نمایند که با قوانین علوم طبیعی مخالفت داشته باشند.
از یک طرف می بینند کـه قـرآن کریم متضمن یک سلسله مـعجزاتی اسـت کـه نمی توان آنها را انـکار نـمود،زیرا قرآن کتاب قـطعی السـند مسلمانان و مسلم هرچه بگوید راست و مطابق واقع است، از طرف دیگر مشاهده میکنند کـه ایـن قسم حوادث و کارها را علوم طبیعی و طـرفداران عـلوم مادی بـه زسمیت نیشناسند، ایـنها را در محیط فکر خود کـه همواره برای هر حادثه ی طیعی یک علت طبیعی قائلند، مخالفت باقوانین علمی می انند.
بـر اثـر این دو عامل که به عقیده ی آنها هیچ کدام قابل انعطاف نیست،راهـی را پیش گرفته اند تـا هـر دو گروه را از خود راضی سازند،هم ظواهر قرآن و احادیث قطعی را حفظ کنند، و هم برخلاف قوانین علمی سـخن نـگویند و آن راه ایـن است که کوشش می کنند که تمام این معجزه ها و کـارهای خـارق العـاده ی انـبیاء را بـا مـوازین علوم روز توجیه نمایند، و آنچه از معجزات در قرآن و احادیث دیده اند؛ جوری توجیه می کنند که یک امر طبیعی به نظر برسد، در این صورت هم عمل به قرآن نموده و احترام احادیث قطعی را محفوظ داشـته اند و هم هرگونه بدبینی و اعتراض را از بین برده اند،ما به عنوان سرگذشت اصحاب فیل که قرآن متضمن بیان آن است، بیان کرده در این صفحات منعکس می سازیم:
«بیماری آبله و حصبه به وسیله ی خاک های متحجر که تـوسط پرنـدگانی از جنس پشه یا مگس بفرمان خدا منتقل شده بود، در میان لشکر منتشر شد،و مقصود از «حجارة من سجیل» گل های متحجر مسموم است که باد آنها را پراکنده می کند،و دست و پای آنها را به آن آلوده می سازد؛ و در اثـر بـرخورد و تماس آن جانوارن با بدن انسان میکرب های امراض به مسام پوست بدن وارد می شوند،و زخم های سخت و چرکین پدید می آورند و اینها از لشکریان نیرومند الهی هستند کـه در لسـان علمی میکروب نامیده می شوند»!
یـکی از نـویسندگان عصر حاضر به عنوان تأیید گفتار دانشمند مزبور چنین می گوید:«طیر»که در قرآن استعمال شده منظور مطلق پرنده است و مگس و پشه را نیز شامل می شود!
مـا پیـش از آنکه سخنان آنان را بـررسی کـنیم ناچاریم آیاتی را که درباره ی اصحاب فیل نازل شده است از نظر خوانندگان بگذرانیم:
خدا در سوره ی فیل چنین می فرماید: «آیا ندیدی که پروردگار تو با اصحاب فیل چه کرد آیا مکرشان را در تـباهی قـرار نداد؟ دسته هائی از پرندگان را به سوی آنها فرستاد،تا سنگ هائی از گل پخته را بر آنها انداخته، و اجساد آنها را مانند برگ های خورده شده قرار داد».
ظاهر آیات شریفه می رساند که قوم ابرهه گرفتار قهر و غضب الهی گـشته، و یـگانه علت مـرگ آنها همین سنگریزه ها بود که پرندگان حامل آنها بودند، که بر سر و صورت و بدن آنان می ریختند، و این مـوجب می شد که اجسادشان از هم متلاشی شود، تدبر صحیح در مفاد آیات مـی رساند کـه مـرگ آنها به وسیله ی همین سلاح های غیر طبیعی، به صورت ظاهر حقیر و ناچیز (سنگ های ریز) و در واقع نیرومند و بنیان کن صورت پذیـرفته اسـت، پس از این بیان هر توجیهی که مخالف با این ظواهر باشد تا دلیل قـطعی بـر صـحت آن در دست نباشد، نمی توان آیات الهی را بآن توجیه نمود.
نقاط قابل ملاحظه در توجیه فوق
1-توجیه گـذشته نیز نمیتواند تمام سرگذشت را طبیعی جلوه دهد و باز نقاطی در داستان هست که بـاید با علل فوق الطـبیعه تـوجیه شود، زیرا برفرض اینکه علت مرک و متلاشی شدن اجساد آنان به وسیله ی میکرب وباء بوده است ولی این پرندگان روی چه تدبیر و با تعلیم و ارشاد چه کس فهمیدند که میکرب وباء در این سـنگ- ریزه ها جای گرفته؛ و آن وقت دسته جمعی عوض اینکه سراغ جمع کردن دانه بروند همگی بسوی این سنگ ریز هها هجوم آورده و با منقار خود برداشته مانند یک ارتش منظم،گروه ابرهه را سنگ باران کنند؟! آیا بـا ایـن وضع می توان تمام جریان را عادی و طبیعی دانست؟! اگر ما حاضر هستیم بقیه کار را به فرمان خدا بدانیم،و نیروی فوق الطبیعه را در بیشتر این حادثه به حساب بیاوریم،دیگر چه احتیاج داریم که گوشه ای از آن را طبیعی دانـسته و دنـبال توجیهات برویم.
2-حیوانات ذره بینی و با اصطلاح «میکرب» دشمن شماره ی یک انسانند،و ظاهراً در آن روز با کسی قوم و خویشی نداشتند، مع الوصف چگونه این دشمن تنها متوجه به سپاهیان ابرهه شدند، و به کلی مـکیان را فـراموش کردند،تاریخ هائی که فعلا در دست داریم تمام متفقند که تلفات تمام متوجه سپاهیان ابرهه بوده، و در این حادثه کوچکترین صدمه ای،به قریش و سکنه عربستان وارد نگردید،در صورتیکه وباء از امراض مسری است و عـوامل مـختلف طـبیعت آن را در هر نقطهای که بوجود آیـد بـه سوی نـقطه دیگر می برند،و بالنتیجه گاهی یک کشور را از پای در می آورد.
پیغمبران خـدا بـرای اثبات ارتباط خود به جهان ماوراء الطبیعه، دست به کارهای خارق العاده ای می زدند کـه عـلوم طبیعی امروز از درک علل آن عاجز است در عین حـال هـیچ گونه دلیـل هم بر ابطال آنها نمی توانند اقامه کـند،یـعنی آنچه را تاکنون کشف کرده متضمن چنین عللی نبوده و هرگز نمی توانند واقعیات را در دایـره ی کـشفیات فعلی محدود سازد.منظور مـا دفـاع از این دسـته از مـعجزات اسـت
3-اختلاف این توجیه کنندگان در جنس مـیکرب،خـود بـیشتر مطلب را متزلزل می سازد،گاهی می گویند:میکرب وباء و احـیانا بـیماری حصبه، و آبله، در صورتیکه ما برای این اختلاف یک مدرک صحیح و قابل اعتماد پیدا نکرده ایم فقط میان مفسرین «عکرمه»کـه وضـع خـود اینمرد میان دانشمندان مورد گفتگو است این احتمال را داده و در میان تـاریخ نویسان مورخ معروف-ابن اثیر-در تاریخ خود این احتمال را به صورت قول ضعیف نقل کرده و فوراً برد آن پرداخته است.
از هـمه عـجیب تر تـفسیری است که مؤلف کتاب «حیات محمد» دکتر هیکل (وزیر فرهنگ سـابق مـصر)در تشریح داستان اصحاب فیل گفته است وی پس از آنکه آیات سوره ی فیل را نقل نموده و با اینکه آیه ی: «و ارسـل عـلیهم طـیرا ابا بیل»
(دسته هائی از پرندگان را برای آنها فرستادیم) نصب العین وی بوده است دربـاره ی مـرگ لشـکریان ابرهه چنین می گوید:«شاید میکرب وباء همراه باد!از طرف دریا آمده»! اگر آورنده ی مـیکرب وبـاء بـاد بوده است پس پرندگان بچه منظوری در بالای سر آنها، درآمده بودند؛ سپس این سنگریزه ها را مـی ریختند و ایـن سنگریزه ها چه تأثیری در مرگ آنها داشتند، هدف ما از تشریح این مطلب اینست که نـویسندگان عـصر حـاضر نباید از این طرز تفکر پیروی کنند، و بیجهت معجزه های بزرگ پیغمبران و مردان بزرگ آسمانی را بـه این قـسم توجیه کنند، و اصولا روش دین در این مسائل با علوم طبیعی که دائره ی آن محدود بـه شناسائی روابـط مـعمولی پدیده های طبیعی است دو تا است، و نباید به منظور راضی ساختن عده ای که از این سنخ مسائل اطـلاع نـدارند؛ از اصول مسلم دینی خود دست برداریم در صورتیکه هیچ الزامی در این کار نـمی بینیم.
دو نـکته ی لازم
در اینجا دو موضوع را باید تذکر دهیم:
1-اشتباه نشود ما نمی خواهیم با این بیانات تمام کارهائی کـه در افـواه مـردم به انبیاء و بزرگان دینی نسبت می دهند و هیچ گونه مدرک صحیحی ندارد و احیاناً جنبه خـرافی دارنـد؛ تصحیح کنیم،بلکه منظور این است که ما طبق مدارک مسلمی که در دست داریم پیغمبران خـدا بـرای اثبات ارتباط خود به جهان ماوراء الطبیعه، دست به کارهای خارق العاده ای می زدند کـه عـلوم طبیعی امروز از درک علل آن عاجز است در عین حـال هـیچ گونه دلیـل هم بر ابطال آنها نمی توانند اقامه کـند،یـعنی آنچه را تاکنون کشف کرده متضمن چنین عللی نبوده و هرگز نمی توانند واقعیات را در دایـره ی کـشفیات فعلی محدود سازد.منظور مـا دفـاع از این دسـته از مـعجزات اسـت
2-ما هرگز مدعی نیستیم که وجـود مـعجزه استثناء در قانون علیت است، ما در عین اینکه قانون مزبور را هم محترم مـی شمریم و مـعتقدیم که تمام حوادث این جهان عـللی دارد و هیچ موجودی بدون عـلت پا بـه عرصه وجود نمی گذارد، می گوئیم لازم نیست تـمام عـلل این جهان از سنخ علل مادی و معمولی باشد،بنابراین معجزات و کارهای خارق العاده ی انـبیاء عـللی دارند که با علل طـبیعی مـعمولی تـفاوت دارند و آنها را خـدا مـی داند و همه کس به رموز آن آشنا نـیستند.
تـوجه اروپائی ها به قانون تعدد زوجات
دولت آلمان غربی طی نامهای از «شیخ محمود شلتوت» شیخ دانشگاه الازهـر خـواسته است که بحث کاملی از تعدد زوجـات در اسـلام برای آن دولت بـفرستد شـاید بـا استفاده کردن از آن،مسأله فـزون بودن تعداد زنان بر مردان را در آن کشور حل کند.
شیخ محمود شلتوت نیز این بحث را شـروع کـرده و بحث مزبور به سه زبان انگلیسی و آلمـانی و فـرانسه تـرجمه خـواهد شـد،بحث شیخ شـلتوت اولیـن بحثی خواهد بود که مسأله ی ازدواج و افزایش زنان را در آلمان حل خواهد کرد.
منبع:
درس هایی از مکتب اسلام » اسفند 1338، سال دوم - شماره 3 (صفحه 38)؛ نوشته جعفر سبحانی تبریزی
منبع : پایگاه تبیان