آیا جامعه وجود اصیل و عینی دارد؟
جامعه ترکیبی از افراد است، اگر افراد نباشند جامعه وجود ندارد.اکنون ببینیم این ترکیب چگونه ترکیبی است و رابطه فرد با جامعه چه رابطه ای است؟در اینجا چند گونه نظریه می توان ابراز کرد: الف.ترکیب جامعه از افراد ترکیب اعتباری است، یعنی واقعا ترکیبی صورت نگرفته است، ترکیب واقعی آنگاه صورت می گیرد که یک سلسله امور در یکدیگر تاثیر
نمایند و از یکدیگر متاثر گردند و در اثر آن تاثیر و تاثرها و فعل و انفعالها و پیدایش زمینه، یک پدیده جدید با خواص مخصوص خود پدید آید آن گونه که در ترکیبهای شیمیایی می بینیم، مثلا از تاثیر و تاثر و فعل و انفعال دو گاز به نام اکسیژن و هیدروژن در یکدیگر و از یکدیگر، پدیده جدیدی با ماهیت جدید و خواص و آثار ویژه ای به نام «آب » پدید می آید.لازمه ترکیب حقیقی این است که اجزاء تشکیل دهنده پس از ترکیب و ادغام در یکدیگر، ماهیت خواص و آثار خود را از دست می دهند و در وجود «مرکب » حل می شوند.
انسانها در زندگی اجتماعی هرگز به این گونه در یکدیگر ادغام نمی شوند و در جامعه به عنوان «انسان الکل » حل نمی گردند. پس جامعه وجود اصیل و عینی و حقیقی ندارد، وجود اعتباری و انتزاعی دارد، آنچه وجود اصیل و عینی و حقیقی دارد فرد است و بس.پس در عین اینکه زندگی انسانی در جامعه شکل و ماهیت اجتماعی دارد، افراد اجتماع به صورت یک مرکب حقیقی به نام «جامعه » در نمی آیند.
ب.جامعه، مرکب حقیقی همانند مرکبات طبیعی نیست اما مرکب صناعی هست، و مرکب صناعی خود نوعی مرکب حقیقی است هر چند مرکب طبیعی نیست.
مرکب صناعی مانند یک ماشین که یک دستگاه مرتبط الاجزاء است.در مرکب طبیعی اجزاء، هم هویت خود را از دست می دهند و در «کل » حل می گردند و هم بالتبع و بالجبر استقلال اثر خود را، اما در مرکب صناعی اجزاء، هویت خود را از دست نمی دهند ولی استقلال اثر خود را از دست می دهند، اجزاء به گونه ای خاص با یکدیگر مربوط می شوند و آثارشان نیز با یکدیگر پیوستگی پیدا می کنند و در نتیجه آثاری بروز می کند که عین مجموع اثر اجزاء در حال استقلال نیست.مثلا یک اتومبیل اشیاء و یا اشخاص را با سرعت معین از محلی به محل دیگر منتقل می کند در حالی که این اثر نه به جزئی خاص تعلق دارد و نه مجموعه آثار اجزاء در حال استقلال و عدم ارتباط است.در ترکیب ماشین همکاری و ارتباط و پیوستگی جبری میان اجزاء هست ولی محو هویت اجزاء در هویت کل در کار نیست بلکه کل، وجودی مستقل از اجزاء ندارد، کل عبارت است از مجموع اجزاء بعلاوه ارتباط مخصوص میان آنها.
جامعه نیز چنین است.جامعه از نهادها و تاسیسات اصلی و فرعی تشکیل شده است.این نهادها و افرادی که این نهادها به آنها وابسته است همه به یکدیگر وابسته و
صفحه : 337
پیوسته اند.تغییر در هر نهادی - اعم از نهاد فرهنگی، مذهبی، اقتصادی، سیاسی، قضائی، تربیتی - موجب تغییراتی در نهادهای دیگر است و زندگی اجتماعی به عنوان یک اثر قائم به کل ماشین اجتماع پدید می آید بدون آنکه افراد در کل جامعه و یا نهادها در شکل کلی جامعه هویت خود را از دست بدهند.
ج.جامعه مرکب حقیقی است از نوع مرکبات طبیعی ولی ترکیب روحها و اندیشه ها و عاطفه ها و خواستها و اراده ها و بالاخره ترکیب فرهنگی نه ترکیب تن ها و اندامها.همچنانکه عناصر مادی در اثر تاثیر و تاثر با یکدیگر زمینه پیدایش یک پدیده جدید را فراهم می نمایند و به اصطلاح فلاسفه اجزاء ماده پس از فعل و انفعال و کسر و انکسار در یکدیگر و از یکدیگر استعداد صورت جدیدی می یابند و به این ترتیب مرکب جدید حادث می شود و اجزاء، با هویت تازه به هستی خود ادامه می دهند، افراد انسان که هر کدام با سرمایه ای فطری و سرمایه ای اکتسابی از طبیعت وارد زندگی اجتماعی می شوند روحا در یکدیگر ادغام می شوند و هویت روحی جدیدی که از آن به «روح جمعی » تعبیر می شود می یابند.این ترکیب، خود یک نوع ترکیب طبیعی مخصوص به خود است که برای آن شبیه و نظیری نمی توان یافت.این ترکیب از آن جهت که اجزاء در یکدیگر تاثیر و تاثر عینی دارند و موجب تغییر عینی یکدیگر می گردند و اجزاء، هویت جدیدی می یابند، ترکیب طبیعی و عینی است، اما از آن جهت که «کل » و «مرکب » به عنوان یک «واحد واقعی » وجود ندارد، با سایر مرکبات طبیعی فرق دارد، یعنی در سایر مرکبات طبیعی ترکیب، ترکیب حقیقی است، زیرا اجزاء در یکدیگر تاثیر و تاثر واقعی دارند و هویت افراد هویتی دیگر می گردد و مرکب هم یک «واحد» واقعی است، یعنی صرفا هویتی یگانه وجود دارد، کثرت اجزاء تبدیل به وحدت کل شده است.
اما در ترکیب جامعه و فرد ترکیب، ترکیب واقعی است، زیرا تاثیر و تاثر و فعل و انفعال واقعی رخ می دهد و اجزاء مرکب که همان افراد اجتماع اند هویت و صورت جدید می یابند، اما به هیچ وجه کثرت تبدیل به وحدت نمی شود و «انسان الکل » به عنوان یک واحد واقعی که کثرتها در او حل شده باشد وجود ندارد، انسان الکل همان مجموع افراد است و وجود اعتباری و انتزاعی دارد.
د.جامعه مرکب حقیقی است بالاتر از مرکبات طبیعی.در مرکبات طبیعی، اجزاء
صفحه : 338
قبل از ترکیب از خود هویتی و آثاری دارند، در اثر تاثیر و تاثر در یکدیگر و از یکدیگر زمینه یک پدیده جدید پیدا می شود.اما افراد انسان در مرحله قبل از وجود اجتماعی هیچ هویت انسانی ندارند، ظرف خالی می باشند که فقط استعداد پذیرش روح جمعی را دارند.انسانها قطع نظر از وجود اجتماعی، حیوان محض می باشند که تنها استعداد انسانیت دارند و انسانیت انسان - یعنی احساس «من » انسانی، تفکر و اندیشه انسانی، عواطف انسانی و بالاخره آنچه از احساسها، تمایلات، گرایشها، اندیشه ها، عواطف که به انسانیت مربوط می شود - در پرتو روح جمعی پیدا می شود و این روح جمعی است که این ظرف خالی را پر می کند و این شخص را به صورت شخصیت در می آورد.روح جمعی همواره با انسان بوده و با آثار و تجلیات خود از اخلاق، مذهب، علم، فلسفه، هنر همیشه خواهد بود.تاثیر و تاثرها و فعل و انفعالهای روحی و فرهنگی افراد در یکدیگر به واسطه روح جمعی و در پرتو روح جمعی پیدا می شود نه مقدم بر آن و در مرحله پیش از آن، و در حقیقت، جامعه شناسی انسان مقدم بر روان شناسی اوست.بر خلاف نظریه قبل که برای انسان در مرحله قبل از وجود اجتماعی، روان شناسی قائل است و جامعه شناسی او را در مرحله و مرتبه بعد از روان شناسی او می داند، مطابق این نظریه اگر انسان وجود اجتماعی نمی داشت و اگر جامعه شناسی نمی داشت، روان انسانی فردی و روان شناسی فردی نداشت.
نظریه اول یک نظریه اصالة الفردی محض است، زیرا مطابق این نظریه جامعه نه وجود حقیقی دارد و نه قانون و سنت و نه سرنوشت و نه شناخت، تنها افرادند که وجود عینی دارند و موضوع شناخت قرار می گیرند، سرنوشت هر فرد مستقل از سرنوشت افراد دیگر است.
نظریه دوم نیز اصالة الفردی است، برای جامعه به عنوان یک کل و برای ترکیب افراد به عنوان یک ترکیب واقعی، اصالت و عینیت قائل نیست ولی این نظریه رابطه افراد را نوعی رابطه اصیل و عینی شبیه رابطه فیزیکی می داند.مطابق این نظریه جامعه در عین اینکه وجود مستقل از افراد ندارد و تنها افرادند که وجود عینی و حقیقی دارند، ولی نظر به اینکه افراد و اجزاء جامعه مانند اجزاء یک کارخانه و یک ماشین وابسته به یکدیگرند و در یک رابطه علی و معلولی مکانیکی آثار و حرکاتشان به یکدیگر گره خورده است، افراد سرنوشت مشترک دارند و جامعه، یعنی این مجموعه مرتبط الاجزاء، از نظر رابطه خاص علی و معلولی مکانیکی که میان اجزائش برقرار
صفحه : 339
است شناختی مستقل از شناخت هر یک از اجزاء دارد.
اما نظریه سوم، هم فرد را اصیل می داند و هم جامعه را.از آن نظر که وجود اجزاء جامعه(افراد)را در وجود جامعه حل شده نمی داند و برای جامعه وجودی یگانه مانند مرکبات شیمیایی قائل نیست، اصالة الفردی است، اما از آن جهت که نوع ترکیب افراد را از نظر مسائل روحی و فکری و عاطفی از نوع ترکیب شیمیایی می داند که افراد در جامعه هویت جدید می یابند که همان هویت جامعه است هر چند جامعه هویت یگانه ندارد، اصالة الاجتماعی است.بنابر این نظریه در اثر تاثیر و تاثر اجزاء، واقعیت جدید و زنده ای پدید آمده است، روح جدید و شعور و وجدان و اراده و خواست جدید پدید آمده است علاوه بر شعور و وجدان و اراده و اندیشه فردی افراد، و بر شعور و وجدان افراد غلبه دارد.
و اما نظریه چهارم اصالة الاجتماعی محض است.مطابق این نظریه هر چه هست روح جمعی و وجدان جمعی و شعور جمعی و اراده و خواست جمعی و «من » جمعی است، شعور و وجدان فردی مظهری از شعور و وجدان جمعی است و بس.
آیات کریمه قرآن، نظریه سوم را تایید می کند.همچنانکه قبلا گفتیم قرآن در شکل یک کتاب علمی یا فلسفی بشری مسائل را طرح نمی کند، به شکل دیگری طرح می کند.قرآن مسائل مربوط به جامعه و فرد را به گونه ای برداشت می کند که نظریه سوم تایید می شود.قرآن برای «امت » ها(جامعه ها)سرنوشت مشترک، نامه عمل مشترک، فهم و شعور، عمل، طاعت و عصیان قائل است (1).بدیهی است که «امت » اگر وجود عینی نداشته باشد، سرنوشت و فهم و شعور و طاعت و عصیان معنی ندارد.اینها دلیل است که قرآن به نوعی حیات قائل است که حیات جمعی و اجتماعی است.
حیات جمعی صرفا یک تشبیه و تمثیل نیست، یک حقیقت است، همچنانکه مرگ جمعی نیز یک حقیقت است.
در سوره اعراف آیه 34 می فرماید: و لکل امة اجل فاذا جاء اجلهم لا یستاخرون ساعة و لا یستقدمون.
هر امتی(هر جامعه ای)مدت و پایانی دارد، مرگی دارد، پس آنگاه که پایان کارشان فرا رسد، ساعتی عقب تر یا جلوتر نمی افتند.
..............................................................
1.رجوع شود به المیزان: ج 4/ص 102.
صفحه : 340
در این آیه سخن از یک حیات و زندگی است که لحظه پایان دارد و تخلف ناپذیر است، نه پیش افتادنی است و نه پس افتادنی، و این حیات به «امت » تعلق دارد نه به افراد.بدیهی است که افراد امت نه با یکدیگر و در یک لحظه بلکه به طور متناوب و متفرق حیات فردی خود را از دست می دهند.
در سوره مبارکه جاثیه آیه 28 می فرماید: کل امة تدعی الی کتابها.
هر امت و جامعه ای به سوی «کتاب » و نوشته خودش برای رسیدگی خوانده می شود.
پس معلوم می شود نه تنها افراد هر کدام کتاب و نوشته و دفتری مخصوص به خود دارند، جامعه ها نیز از آن جهت که در شمار موجودات زنده و شاعر و مکلف و قابل تخاطب هستند و اراده و اختیار دارند، نامه عمل دارند و به سوی نامه عمل خود خوانده می شوند.
در سوره انعام آیه 108 می فرماید: زینا لکل امة عملهم.
عمل هر امتی را برای خود آنها زیبا قرار دادیم.
این آیه دلالت می کند که یک امت شعور واحد، معیارهای خاص، طرز تفکر خاص پیدا می کند و فهم و شعور و ادراک هر امتی مخصوص خود آن است، هر امتی با معیارهای خاصی قضاوت می کند(لا اقل در مسائل مربوط به ادراکات عملی)، هر امتی ذوق و ذائقه ادراکی خاص دارد، بسا کارها که در دیده امتی زیبا و در دیده امتی دیگر نازیباست، جو اجتماعی امت است که ذائقه ادراکی افراد خود را اینچنین می سازد.
در سوره غافر آیه 5 می فرماید: و همت کل امة برسولهم لیاخذوه و جادلوا بالباطل لیدحضوا به الحق فاخذتهم فکیف کان عقاب.
صفحه : 341
و هر امتی آهنگ پیامبر خویش کردند که او را بگیرند و به باطل با او جدل کردند تا حق را به این وسیله بشکنند، و چون چنین کردند من آنها را گرفتم، پس چگونه بود عقاب من؟ در این آیه سخن از یک تصمیم و اراده ناشایسته اجتماعی است.سخن از تصمیمی اجتماعی برای معارضه بیهوده با حق است و سخن در این است که کیفر چنین آهنگ و تصمیم اجتماعی، عذاب عمومی و اجتماعی است.
در قرآن کریم احیانا مواردی دیده می شود که کار یک فرد از افراد یک اجتماع به همه آن اجتماع نسبت داده می شود و یا کار یک نسل به نسلهای بعدی نسبت داده می شود (1) و این در مواردی است که مردمی دارای یک تفکر اجتماعی و یک اراده اجتماعی و به اصطلاح دارای یک روح جمعی می باشند.مثلا در داستان قوم ثمود عمل پی کردن شتر صالح را که ناشی از یک فرد بود به همه آن قوم نسبت می دهد: فعقروها(آن قوم آن شتر را پی کردند)همه قوم را به عنوان مرتکب جرم می شمارد همچنانکه همه آنها را مستحق مجازات برای آن عمل می داند و می گوید: فدمدم علیهم ربهم (2).
علی(علیه السلام)در یکی از خطب نهج البلاغه در توضیح این مطلب می فرماید: ایها الناس انما یجمع الناس الرضا و السخط.
ای مردم!همانا آن چیزی که عموم را در خود گرد می آورد و وحدت می بخشد و سرنوشت مشترک به آنها می دهد خشنودی و خشم است.
(هر گاه مردمی به صورت جمعی به کاری که واقع می شود - و لو به وسیله فرد واحد - خشنود یا ناخشنود باشند همه یک حکم و یک سرنوشت پیدا می کنند.) و انما عقر ناقة ثمود رجل واحد فعمهم الله بالعذاب لما عموه بالرضا، فقال سبحانه
..............................................................
1.مانند آیه 79 از سوره بقره: فویل للذین یکتبون الکتاب بایدیهم ثم یقولون هذا من عند الله لیشتروا به ثمنا قلیلا فویل لهم مما کتبت ایدیهم و ویل لهم مما یکسبون و همچنین آیه 112 از سوره آل عمران: ضربت علیهم الذلة اینما ثقفوا الا بحبل من الله و حبل من الناس و باؤا بغضب من الله و ضربت علیهم المسکنة ذلک بانهم کانوا یکفرون بآیات الله و یقتلون الانبیاء بغیر حق ذلک بما عصوا و کانوا یعتدون. 2.شمس/14.
صفحه : 342
فعقروها فاصبحوا نادمین (1).
خداوند عذاب خویش را به صورت جمعی بر عموم مردم ثمود فرود آورد، زیرا که عموم مردم ثمود به تصمیمی که یک فرد گرفت خشنود بودند و آن تصمیم که به مرحله عمل درآمد در حقیقت تصمیم عموم بود.خداوند در سخن خودش کار پی کردن را در عین اینکه وسیله یک فرد صورت گرفته بود به جمع نسبت داد و گفت آن قوم پی کردند و نگفت فردی از آن قوم پی کرد.
اینجا نکته ای است که خوب است یاد آوری شود و آن اینکه خشنودی به گناهی، مادام که صرفا خشنودی باشد و عملا شرکت در آن گناه تلقی نشود، گناه شمرده نمی شود، مثلا فردی گناه می کند و دیگری پیش از گناه و یا بعد از آن از آن آگاه می شود و از آن خشنود می گردد.حتی خشنودی اگر به مرحله تصمیم برسد و به مرحله عمل نرسد باز هم گناه تلقی نمی شود، مثل اینکه خود فرد تصمیم به یک گناه می گیرد ولی عملا به انجام نمی رسد.خشنودی آنگاه گناه تلقی می شود که نوعی شرکت در تصمیم گناه یک فرد و به نوعی مؤثر در تصمیم او و عمل او تلقی شود.گناهان اجتماعی از این قبیل است.جو اجتماعی و روح جمعی به وقوع گناهی خشنود می گردد و آهنگ آن گناه را می نماید و یک فرد از افراد اجتماع که خشنودی اش جزئی از خشنودی جمع و تصمیمش جزئی از تصمیم جمع است مرتکب آن گناه می شود، و در اینجاست که گناه فرد گناه جمع است. سخن نهج البلاغه که ضمنا اشاره به مفاد آیه قرآن است، ناظر به چنین حقیقتی است نه به خشنودی و خشم محض که به هیچ وجه شرکت در تصمیم و عمل شخص مباشر گناه محسوب نشود.
در قرآن احیانا کار یک نسل را به نسلهای بعدی نسبت می دهد، آنچنانکه اعمال گذشته قوم بنی اسرائیل را به مردم زمان پیغمبر نسبت می دهد و می گوید اینها به موجب اینکه پیامبران را به ناحق می کشند استحقاق ذلت و مسکنت دارند.این از آن جهت است که اینها از نظر قرآن ادامه و امتداد همانها بلکه از نظر روح جمعی عین آنها هستند که هنوز هم ادامه دارند. اینکه می گویند «بشریت از مردگان بیشتر تشکیل شده تا از زندگان » (2) یعنی در بشریت هر زمانی مردگان و گذشتگان در تشکیل
..............................................................
1.نهج البلاغه، خطبه 199، و آیه در سوره شعراء، آیه 157. 2.اگوست کنت فرانسوی، طبق نقل ریمون آرون در کتاب مراحل اساسی اندیشه در جامعه شناسی، ص 117.
صفحه : 343
عناصر آن بیشتر سهیم اند تا زندگان، یا می گویند: «مردگان بیش از پیش بر زندگان حکومت می کنند» (1) ناظر به همین معنی است.
در تفسیر المیزان پس از بحثی درباره اینکه اگر جامعه ای دارای روح واحد و تفکر اجتماعی واحد شد حکم یک فرد انسان را پیدا می کند و افرادش همانند قوا و اعضای انسان می گردند که ذاتا و فعلا در شخصیت انسان مستهلک می باشند و لذت و دردشان عین لذت و درد انسان است و سعادت و شقاوتشان عین سعادت و شقاوت انسان است، این طور به بحث خود ادامه می دهد: «قرآن در داوری اش درباره امتها و جامعه هایی که به علل تعصبات مذهبی یا ملی تفکر جمعی یگانه ای داشته اند اینچنین داوری نموده است که طبقات و نسلهای بعدی را به اعمال نسلهای قبلی مورد مؤاخذه قرار می دهد و حاضران را به اعمال غایبان و گذشتگان مورد عتاب و ملامت قرار می دهد، و در موردی که مردمی تفکر جمعی و روحیه جمعی داشته باشند داوری حق جز این نمی تواند باشد.» (2)
جامعه و سنت
جامعه اگر وجود حقیقی داشته باشد قهرا قوانین و سنن مخصوص به خود دارد.
اگر درباره ماهیت جامعه که هم اکنون بحث کردیم نظریه اول را بپذیریم و منکر وجود عینی جامعه شویم، قهرا جامعه را فاقد سنت و قانون دانسته ایم، و اگر نظریه دوم را بپذیریم و ترکیب جامعه را از نوع ترکیب صناعی و ماشینی بدانیم، جامعه قانون و سنت دارد ولی همه قوانین و سنتش در رابطه علی و معلولی مکانیکی اجزاء و تاثیر مکانیکی بخشهای جامعه در یکدیگر خلاصه می شود بدون اینکه در جامعه نشانه ای از نوع حیات و زندگی و آثار مخصوص دیده شود، و اگر نظریه سوم را بپذیریم، اولا جامعه به حکم اینکه خود از نوعی حیات مستقل از حیات فردی برخوردار است - - هر چند این حیات جمعی وجود جدایی ندارد و در افراد پراکنده شده و حلول کرده است - قوانین و سننی مستقل از افراد اجزاء خود دارد که باید شناخته شود، و ثانیا اجزاء جامعه که همان افراد انسان اند - بر خلاف نظریه ماشینی - استقلال هویت خود
..............................................................
1.همان ماخذ. 2.المیزان: ج 4/ص 112.
صفحه : 344
را و لو به طور نسبی از دست داده، حالت ارگانیزه پیدا می کنند، ولی در عین حال، استقلال نسبی افراد محفوظ است، زیرا حیات فردی و فطریات فردی و مکتسبات فرد از طبیعت بکلی در حیات جمعی حل نمی گردد، و در حقیقت، مطابق این نظریه انسان با دو حیات و دو روح و دو «من » زندگی می کند: حیات و روح و «من » فطری انسانی که مولود حرکات جوهری طبیعت است، و دیگر حیات و روح و «من » جمعی که مولود زندگی اجتماعی است و در «من » فردی حلول کرده است، و علیهذا بر انسان، هم قوانین روان شناسی حاکم است و هم سنن جامعه شناسی، و مطابق نظریه چهارم تنها یک نوع سنت و قانون بر انسان بما هو انسان حاکم است و آن سنن اجتماعی است و بس.
در میان علمای اسلامی شاید اولین فرد که به صراحت از سنن و قوانین حاکم بر جامعه، مستقل از سنن و قوانین افراد، یاد کرده است و در نتیجه برای جامعه «شخصیت » و «طبیعت » و «واقعیت » قائل شده است «عبد الرحمن بن خلدون تونسی » است که در مقدمه معروفش بر تاریخ، به تفصیل بحث کرده است، و در میان علما و حکمای جدید، اولین فرد که در پی کشف سنن حاکم بر جماعات برآمده «منتسکیو» فرانسوی دانشمند قرن هجدهم میلادی است. «ریمون آرون » درباره منتسکیو می گوید: «هدف او معقول گردانیدن تاریخ است.او می خواهد معنای داده تاریخی را درک کند.آری، داده تاریخی به صورت گوناگون تقریبا بی انتهایی از رسوم، عادات، افکار، قوانین و نهادهای اجتماعی به وی عرضه می گردد.همین گوناگونی ظاهرا نامربوط است که نقطه آغاز تحقیق را تشکیل می دهد.در پایان تحقیق باید نظمی اندیشیده جانشین این گوناگونی نامربوط گردد. منتسکیو درست مانند «ماکس وبر» می خواهد از داده های نامربوط بگذرد تا به نظم معقول برسد.آری، این مشی، همانا مشی خاص جامعه شناس است.» (1) خلاصه این بیان این است که در ورای گوناگونی شکلهای پدیده های اجتماعی که آنها را با یکدیگر بیگانه نشان می دهد، جامعه شناس وحدتی کشف می کند که همه گوناگونیها مظهر آن وحدت شناخته می شوند.
..............................................................
1.مراحل اساسی اندیشه در جامعه شناسی، ص 26.
صفحه : 345
و همچنین درباره اینکه آثار و پدیده های مشابه اجتماعی از یک سلسله علل مشابه سرچشمه می گیرند، از کتاب ملاحظات درباره علل عظمت و انحطاط رومیان چنین نقل می کند: «تصادف بر جهان حکمفرما نیست.این نکته را می توان از رومیان پرسید، زیرا آنان تا زمانی که برنامه ای در فرمانروایی داشتند با کامیابیهای پیاپی قرین بودند و چون برنامه ای دیگر در پیش گرفتند با ادبارهای پیاپی روبرو شدند.در هر نظام سلطنتی علتهایی، خواه اخلاقی و خواه جسمانی، در کار است که نظام مذکور را به اعتلا می رساند، برقرار می دارد یا به سوی پرتگاه نابودی سوق می دهد.همه پیشامدها تابع این علل اند و اگر تصادف یک نبرد، یعنی علتی خاص، دولتی را واژگون کرده باشد یقینا علتی کلی در کار بوده که موجب گردیده است تا دولت مذکور به دنبال یک نبرد از پا درآید.سخن کوتاه، روند اصلی است که موجب همه پیشامدهای جزئی می شود.» (1).
قرآن کریم تصریح می کند که امتها و جامعه ها از آن جهت که امت و جامعه اند (نه صرفا افراد جامعه ها)، سنتها و قانونها و اعتلاها و انحطاطها بر طبق آن سنتها و قانونها دارند.سرنوشت مشترک داشتن به معنی سنت داشتن جامعه است.درباره قوم بنی اسرائیل می فرماید: و قضینا الی بنی اسرائیل فی الکتاب لتفسدن فی الارض مرتین و لتعلن علوا کبیرا.فاذا جاء وعد اولیهما بعثنا علیکم عبادا لنا اولی باس شدید فجاسوا خلال الدیار و کان وعدا مفعولا.ثم رددنا لکم الکرة علیهم و امددناکم باموال و بنین و جعلناکم اکثر نفیرا.ان احسنتم احسنتم لانفسکم و ان اساتم فلها، فاذا جاء وعد الآخرة لیسوئوا وجوهکم و لیدخلوا المسجد کما دخلوه اول مرة و لیتبروا ما علوا تتبیرا.عسی ربکم ان یرحمکم و ان عدتم عدنا و جعلنا جهنم للکافرین حصیرا (2).
در آن کتاب(یکی از کتب آسمانی)به بنی اسرائیل حکم کردیم که شما دو نوبت در زمین فساد و سرکشی بزرگ خواهید کرد. هنگامی که وقت انتقام شما از سرکشی
..............................................................
1.مراحل اساسی اندیشه در جامعه شناسی، ص 27. 2.اسراء/4 - 8.
صفحه : 346
اولی برسد بندگانی نیرومند و جنگاور علیه شما برمی انگیزیم تا آنجا که در درون خانه های شما نفوذ کنند و این وعده حتما عملی خواهد شد.آنگاه شما را(در اثر پشیمانی از بدکاری و بازگشت به راه راست)بر آنها تسلط بخشیم و با ثروتها و نفرات مدد کنیم و شما را از نظر عده بر آنها فزونی دهیم.(به طور کلی)اگر نیکی کنید به خود نیکی کرده اید و اگر بدی کنید به خود کرده اید(یعنی سنت و قانون ما ثابت و لایتغیر است که در شرایطی به مردمی قوت و قدرت و عزت و استقلال می دهیم و در شرایطی آنها را زبون و ذلیل دیگران می سازیم).و آنگاه که نوبت انتقام دیگر از شما(در اثر بازگشت دیگر شما به فساد و تباهی) برسد(بندگان دیگری قوی و جنگاور بر شما مسلط می کنیم)تا چهره های شما را دژم نمایند و مانند نوبت اول داخل مسجد گردند و تا بر هر چه تسلط یابند به سختی نابود سازند.امید است باز هم خداوند(اگر به راه راست باز گردید)رحمت خود را شامل حال شما گرداند، و اگر شما بار دیگر به فساد باز گردید ما به عقوبت و تسلط دشمن بر شما باز می گردیم.
جمله اخیر: و ان عدتم عدنا(هر چه به تباهی باز گردید ما به زبون ساختن شما به دست دشمن باز می گردیم)با توجه به اینکه مخاطب، قوم و امت است نه فرد، کلیت و سنت بودن قوانین حاکم بر جامعه ها را می رساند.