عصر ایران؛ مهرداد خدیر- بُرد دلچسب روز شنبۀ تیم ملی فوتبال ایران بر ژاپن جدای جنبههای فنی -که در یادداشت تحلیلی همکارمان به آن اشاره شده و در پیوند با این نوشته قرار میدهم- وجوه دیگری هم دارد که حتی اگر ایران در مقابل قطر نتیجه نگیرد و به فینال هم راه نیابد آن دستاوردها از بین نمیرود.
البته از صمیم دل امیدواریم تیم ملی برای اولین بار بعد از انقلاب به فینال راه یابد و اگر همین اتفاق رخ دهد ولو با جام بازنگردند موفقیت است هر چند جواد خیابانی در شبکۀ ورزش گفت تا اینجا را با قبلیها هم آمده بودیم و مهم این دو بازی است و لازم است به رهنمود استاد و خواست ایشان توجه کنند.
اما نه! هر اتفاقی که بعد از این رخ دهد انکار نمیتوان کرد که بازی با ژاپن همان حس و حال بازی با استرالیا را داد و این مهم است و مهمتر این که مردم با تیم ملی آشتی کردند.
واقعیت این است که در جام جهانی دل همه مردم با تیم نبود و نیاز به توضیح بیشتر نیست خصوصا با آن اتفاق بسیار تلخ که در بندر انزلی رخ داد که یادآوری آن هم آزاردهنده است.
20 دقیقه اول بازی ایران و ژاپن را از رادیو میشنیدم در حالی که گزارشگر و مفسر از بازی محبی و سن امید ابراهیمی و نبردن احمد نوراللهی با تیم انتقاد میکردند و مدام برای غیبت مهدی طارمی افسوس میخوردند و یکی هم به صراحت گفت از این کادر فنی هیچ مشاورهای به سرمربی درنمیآید و این یعنی شمشیرها علیه امیر قلعهنویی تیز شده بود اما او موفق به بزرگترین کار دوران فوتبال خود شد. چرا؟ قطعا دلایل فنی و فوتبالی دارد که از تخصص این قلم خارج است اما دلایل دیگری هم دارد:
در ابتدا باید یادآور شد در سال 1385 اگر در پی حذف ایران از جام ملتها آن هم با ضربات پنالتی انتقاد و به تعبیر خود او در تلویزیون (برنامه 90- عادل فردوسیپور) دادگاهی شد به خاطر جنبههای فنی نبود. به این دلیل بود که فدراسیون داریوش مصطفوی که در پی دخالت غیرقانونی دولت احمدینژاد سکاندار شده بود او را به عنوان سرمربی تیم ملی تعیین کرد و استقلال فدراسیون با عزل غیر قانونی محمد دادکان نقض شده بود و امیر قلعهنویی در کنار دخالت کنندگان و حتی در مقابل صفایی فراهانی - معتمد فیفا - قرار گرفت.
او که آن زمان هوش سیاسی و اجتماعی امروز را نداشت که در عین دفاع از استقلال فدراسیون بر جنبههای ملی و فنی تأکید کند تمام تخممرغهای خود را در سبد داریوش مصطفوی چید که با دخالت دولت و سازمان تربیت بدنی رییس فدراسیون شده بود و فوتبال ایران تا مرز تعلیق رفت.
جالب این که قلعهنویی خود از دخالتهای همان دولت احمدینژاد بیشترین ضربه را متحمل شد وقتی که واعظ آشتیانی را با صبغه سیاسی عضویت در موتلفه رییس باشگاه استقلال کردند و او دستیار قلعهنویی را سرمربی استقلال کرد که فاقد کاریزمای او بود و نتوانست افتخارات او را تکرار کند.
چه بسا اگر این اتفاق نیفتاده بود قلعهنویی در استقلال چنان ماندگار و افتخار آفرینتر میشد که سر آلکس فرگوسن در منچستر یونایتد اما او را از استقلال جدا کردند و با قهرمانی در باشگاههای دیگر نشان داد آنِ مربیگری و رهبری تیم در داخل و بیرون زمین را دارد و هنوز هم با 5 قهرمانی در لیگ برتر و چند قهرمانی در جام حذفی و با اختلاف پرافتخارترین مربی باشگاهی در ایران است.
قلعهنویی دریافت که در سال 85 از کجا ضربه خورد. از این که این تلقی درگرفت که او در مقابل فدراسیون مستقل است و با مصاحبههایی که علیه موفق ترین رییس فدراسیون فوتبال بعد از انقلاب انجام داد و خود را به آدمی مانند مصطفوی گره زد که خیال میکرد با اهدای تابلو فرش رضایت کنفدراسیون فوتبال آسیا را به دست میآورد. پس اگر از چشم خیلی ها افتاد دلیل فنی نداشت و بیشتر سیاسی و اجتماعی بود و آن را هم خود بعدها دریافت هر چند کوشید با انتقادات سیاسی و یک بار هم به کار بردن تعبیر تند «در این 40 سال» نشان دهد تنها مذهبی است نه حکومتی و با جایی سر و سِر ندارد اما آن تعبیر هم افراط بود در مقابل تفریط های قبلی.
این بار و بعد از 17 سال و در گفتار و رفتار اما بسیار پختهتر عمل کرده و جلوههایی از آن را دیدهایم و بی شک این تغییر گفتار و رفتار میان او و بازیکنان محبت ایجاد کرد وگرنه برخی از همان بازیکنان چنان در کاسهاش میگذاشتند که زودتر به ایران بازگردد و تا مدتها مربی باشگاهی هم نشود.
این پختگی و تغییر رفتار را در چند حرکت نشان داده تا منی که یک بار او را به بادامی تلخ در آجیل فوتبال ایران تشبیه کرده بودم و جایی از شعر شاملو یاری گرفته بودم اکنون در ستایش او بنویسم به خاطر اصلاح گفتار و رفتار و نه جنبههای فنی که در گزارشهای تخصصی به آن پرداخته شده و خواهد شد. آن شعر هم این بود: چنین که دستِ تطاول به خود گشاده منم! (یعنی خود در حق خود جفا میکند).
آن چند رفتار متفاوت اما اینها بوده است:
اول: در مواجهه با کارلوس کیروش قبل از این جام و وقتی بعد از ایران مربی قطر شده بود کدورتهای سابق را کنار گذاشت و از کیروش به نیکی یاد کرد چون میدانست برخی بازیکنان تیم به شدت به او علاقهمندند و حمله به کیروش تیم را دو دسته میکند.
انگار نه انگار که این همان قلعهنویی است که سال 93 و به خاطر تقابل تیم باشگاهی خود با الشباب عربستان از زمان برگزاری اردوی تیم ملی در آفریقای جنوبی برای جام جهانی 2014 به تندی انتقاد کرد و کیروش هم بعد از حذف تیم ملی در بازی مقابل عراق در جام ملت های 2015 قلعهنویی را متهم به اخلال کرده بود.
دوم: وقتی به جای مربی خارجی نشست به جای همسویی با ادبیات رسمی و سیاسی کردن قضیه با آرامش کار را جلو برد و جوری رفتار نکرد که انگار فوتبال ملی سالها دست یک استعمارگر پرتغالی بوده و او مثل شاهعباس کبیر آن را از دست آنها آزاد کرده است.
سوم: بعد از جدایی خداداد عزیزی از کادر فنی تیم ملی به صحبتهای او هم واکنش نشان نداد. در حالی که خداداد گفته بود: «بعد از استعفایم خیلی از مربیان و بازیکنان و مربیان تیم ملی با من تماس گرفتند تا دلیل آن را بدانند ولی خیلی برایم جالب بود که قلعهنویی اصلا نپرسید که چرا رفتی. چه شد؟ من که خودم به تیم ملی نیامده بودم. اگر نمیتوانستم کمک کنم چرا زنگ زدید بیایم؟ من آویزان و مجیزگوی کسی نبودهام و به کسی هم نیاز ندارم.»
قلعهنویی اما بر خلاف انتظار واکنش تندی نشان نداد و به این جمله بسنده کرد: "الآن برای من فقط تیم ملی و موفقیت این تیم مهم است. اگر قبل از استعفا از من میپرسیدند دلیل را جویا میشدم ولی وقتی استعفا داده و رفته و مصاحبه کرده نمیتوانم بپرسم چرا رفتید "
شاید همین رفتار سبب شد خداداد عزیزی بعد از بازی با ژاپن در برنامه خیابانی- توتونچی در شبکه ورزش به ستایش قلعهنویی بپردازد و انگار نه انگار همین تازگی از کنار او نشستن انصراف داده و گله کرده بود.
چهارم: 17 سال قبل مدام از داریوش مصطفوی تعریف میکرد. از رییس فدراسیون منصوب دولت و نه منتخب مجمع و نیز از رییس سازمان تربیت بدنی و ذوق زدگی خاصی از خود نشان میداد. آن زمان البته 45 ساله بود و حالا 62 ساله است و پختهتر و اگر نام مهدی تاج را میآورد به خاطر حمایتهاست و رییس فدراسیون انتصابی نیست و از وزیر ورزش و دیگر مقامات هم توجه بیشتر را میخواهد.
ریسک بزرگ او اما در کنفرانس خبری بود. وقتی به خبرنگار تلویزیون فارسی بیبیسی تسلیت گفت. چون پدر پوریا ژافره از سهامداران یا مالک باشگاه ایرانجوان بوده و اهمیت تسلیت به خاطر این بود که از خبرنگاران ایرانی خواسته شده بود از هموطنان خود شاغل در شبکههای ماهوارهای فارسی زبان فاصله بگیرند و قلعهنویی با این تسلیت و اشاره مجدد در کنفرانس خبری بعدی با خود هشدار دهندگان فاصلهگذاری کرد.
برخی رفتارهای خود را اصلاح کرده و از تلخی گذشته دور شده و همین باعث شده هیچ کس سجده شکر او را به گونهای دیگر تفسیر نکند. بچه نازیآباد و نمازخوان است و سجده شکر به جای آورده. همین.
امیر قلعهنویی نه تنها آبروی فوتبال ایران را خرید که اصطلاح «بچه پایین» را هم دوباره به یادآورد.
تهرانیهای قدیم اگر ساکن شمیران و مولتی میلیاردر هم میشدند یادشان نمیرفت ریشه در کجا دارند و بچه پایین یعنی مرام و معرفت و آنچه امیر قلعه نویی را دوباره در دلها جا داد فقط جنبه فنی و فوتبالی و مخاطره به بازی گرفتن امید ابراهیمی 37 ساله و کنار گذاشتن احمد نوراللهی و پارهای تغییرات دیگر و اصطلاح فوتبال ایرانی و فوتبال هجومی به جای دفاعی و تفاسیری از جنس جواد خیابانی نیست که خیال میکند هر چه به کیروش بد بگوید نزد مدیران صدا وسیما عزیز میشود چون فردوسیپور حامی او بود.
قلعهنویی پختهتر شده و میخواهد دین خود به فوتبال را که او را به همه جا رسانده و البته به مردم ادا کند. او فراموش نکرده بعد از بازیهای آسیایی 90 و نه جام ملتها که ایران در غیاب مدعیان مدال طلا به دست آورد جایزه بازیکنان فقط یک سکه طلا بود! از یاد نبرده آرزوی بازیکنان آن روز یک خودرو معمولی بود و بازیکنان استقلال فرزامنیا را چون یک رنو 5 داشت یا رضا احدی که یک مغازه کوچک در کنج سرخهبازار به نام کرنر پولدار تصور میکردند و حالا صحبت از دهها میلیارد تومان است که با این نرخ سود و نخ تورم مدام بیشتر هم میشود.
بچه پایین ممکن است به جای "کلهم" بگوید "کل یوم" یا به جای "ممنون شما هستم" بگوید ممنوندارتان، اما میخواهد بگوید معرفت دارم و حالا آن قدر پخته شده که وقتی خبرنگار ژاپنی میگوید مربی و تیم ما را نابود کردید پاسخ دهد: "مربی شما آدم بسیار باشخصیتی است و من چند ماه قبل در نشستی در یکی از جلسات فیفا کنار او نشسته بودم و از طریق مترجم با ایشان صحبت کردم و او را مثل ژاپنیهای دیگر بسیار مودب و با انضباط دیدم. فوتبال برای نابود کردن نیست. برای لذت بردن است."
آن قلعهنویی قبلی تلخ بود. این قلعهنویی اما تا حد زیادی دوست داشتنی شده حتی اگر بیجام بازگردد و حتی اگر جواد خیابانی اصرار کند بیجام فایده ندارد. چون تا اینجا را دورههای پیش با قبلیها آمده بودیم. (اگر با جام بازگردد البته قطعا بهتر است و دستکم به فینال برسیم هم).
این یادداشت، ورزشی و فنی نیست. در ستایش اصلاح گفتار و رفتار امیر قلعهنویی است که بخشی به خاطر همان معرفت بچه نازیآباد است و نازیآباد آنقدر به لحاظ فرهنگی مهم بوده که محمد قوچانی کتابی با این عنوان دارد و به نازیآبادیهای سیاست در ایران پرداخته و چهرههایی چون سعید حجاریان و عباس عبدی و علی ربیعی و بخش دیگر هم به دلیل بالارفتن سن و کسب تجربه حالا در 62 سالگی به دنیا آنگونه نگاه نمیکند که در 45 سالگی میدید و میداند این روزها هم به سرعت برق و باد سپری میشوند و هر چه به دستآوری از مدال و پول و افتخار جای صدای مادر و پدر رفته یا درگیر کهنسالی و خسته را نمیگیرد و زندگی با همه به دستآوردنها و کامیابیها یکسره رنج است چون زمان را و عزیزان را از دست میدهی و چون فوتبال بیش از یک بازی نیست و آفرین به آن بازیکن که از فرصت فوتبال استفاده کرد و گفت زندگی مردم را سر و سامان دهید تا مردم تنها از فوتبال و از ما انتظار نداشته باشند.