اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ لا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَ لا نَوْمٌ لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ مَنْ ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ یَعْلَمُ ما بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ وَ لا یُحِیطُونَ بِشَیْءٍ مِنْ عِلْمِهِ إِلَّا بِما شاءَ وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ لا یَؤُدُهُ حِفْظُهُما وَ هُوَ الْعَلِیُّ الْعَظِیمُ.
خداى یکتا که جز او هیچ معبودى نیست، زنده پاینده و قائم به ذات [که مدبر و برپا دارنده و نگهدارند همه موجودات] است هیچگاه خواب سبک و سنگین او را فرا نمىگیرد، آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است فقط در سیطره مالکیت و فرمانروائى اوست، کیست آن که جز به اذن او در پیشگاهش به شفاعت برخیزد؟ آنچه را پیش روى ایشان است که نزدشان حاضر و مشهود مىباشد، و آنچه را پشت سر آنان است که نسبت به آنان دور و پنهان و جهت غیبى دارد مىداند، و آنان به چیزى از دانش او احاطه ندارند مگر آنچه را او بخواهد، تخت دانش و حکومتش آسمانها و زمین را فرا گرفته و نگاهدارى آنها بر او گران و شاق نیست، و فقط او بلند مرتبه و بزرگ است.
شرح و توضیح
در این آیه شریفه به مسئله توحید و نفى شرک، و دو صفت از صفات ثبوتیه حق: حى و قیوم، و سلب دو عارضه خواب سبک و سنگین از ذات مقدس پروردگار، و مالکیت و فرمانروائى او بر همه آسمانها و زمین، و اثبات شفاعت، و بىنهایت بودن علم و دانش و قدرت حضرت محبوب و مسئله کرسى و دو وصف اثباتى علّى و عظیم توجه ویژه داده شده است.
در این آیه مبارکه که مفاهیم و معانى بلند و ملکوتىاش همچون دریائى بىساحل موج مىزند، شانزده بار با اسم و ضمیر از حضرت رب العزه یاد شده، و چنین آیهاى در همه آیات قرآن نمونه و مانند و مثل و نظیر ندارد.
در این که آیة الکرسى یک آیه است و پایانش هُوَ الْعَلِیُّ الْعَظِیمُ مىباشد، یا سه آیه است و نهایتش جمله هم فیها خالدون است میان اهل حدیث و مفسران و فقهاء بحث و گفتگو است، و نمىتوان در این مسئله قاطعانه نظر داد.
عظمت آیة الکرسى
در رابطه با عظمت و مرتبه بلند آیة الکرسى و ویژهگى این حقیقت از پیامبر بزرگ اسلام و اهل بیت گرامش روایاتى نقل شده است:
از رسول خدا روایت شده:
«ان اعظم آیة فىالقرآن آیة الکرسى:» «1»
به یقین بزرگ ترین آیه در قرآن، آیة الکرسى است.
از امیرمؤمنان (ع) روایت شده است که آن حضرت فرمود:
«سعمت رسول الله (علیهما السلام) یقول یا على سید البشر آدم، و سید العرب محمد و لافخر، و سید الفرس سلمان، و سید الروم صهیب، و سید الحبشه بلال، و سید جبال الطور، و سید الشجر السدر، و سید الشهور الاشهر الحرم، و سید الایام یوم الجمعه، و سید الکلام القرآن، و سید القرآن البقره، و سید البقره آیه الکرسى ...» «2»
از رسول خدا شنیدم فرمود: یا على سید و آقاى بشر آدم، و عرب محمد که در این زمینه فخرى نیست، و فارسیان سلمان، و رومیان صهیب، و حبشىها بلال، و کوهها طور، و درختان سدر، و ماهها چهار ماه حرام، و روزها جمعه و سید کلام قرآن و سید قرآن بقره و سید بقره آیة الکرسى است.
و از امیرمؤمنان (ع) روایت شده است:
«لو تعلمون ما فیها لما ترکتموها على حال، ان رسول الله (علیهما السلام) قال: اعطیت آیة الکرسى من کنز تحت العرش لم یؤتها نبى قبلى:» «3»
اگر از آثار ملکوتى، و حقایق معنوى این آیه آگاه بودید، و مفاهیم بلند آسمانى آن را مىدانستید، در هیچ موقعیتى آن را از دست نمىدادید، پیامبر اسلام فرمود: آیة الکرسى از گنجینه و خزانهاى زیر عرش به من عطا شده که پیش از من به هیچ پیامبرى چنین سرمایهاى عطا نشده است.
از حضرت باقر (ع) روایت شده است:
«من قرء آیة الکرسى مرة صرف الله عنه الف مکروه من مکاره الدنیا، و الف مکروه من مکاره الآخرة، ایسر مکروه الدنیا الفقر، و ایسر مکروه الآخرة عذاب القبر:» «4»
کسى که یک بار آیة الکرسى را قرائت کند، خداوند هزار امر ناپسند و ناخوشایند از امور ناپسند دنیا و هزار حادثه ناخوشایند از حوادث آخرت را از او برطرف مىکند، آسانترین مکروه دنیا فقر و آسانترین حادثه ناخوشانید آخرت عذاب قبر است.
از حضرت صادق (ع) روایت شده است:
«ان لکل شیئ ذروة و ذرة القرآن آیة الکرسى:» «5»
بر هر چیز قله برترى وجود دارد، و قله برتر قرآن آیة الکرسى است.
توحید و نفى شرک
توحید که اعلاترین مسئله، و اشرف همه حقایق است، و جلوه اعتقادى و عملىاش در خیمه حیات انسان داراى آثار بىشمار ظاهر و باطنى است، و شرک که اخسّ مسائل و پستترین امور در همه عالم است، و آثار نحس تخریبىاش که نابودى بنیان انسانیت، و سبب خزى دنیا و آخرت، و خشکاننده همه استعدادهاى آدمى است تا جائى که میسر بود در توضیح آیه شریفه 163 سوره مبارکه بقره بحث شد، اگر در این بخش مسائلى در هر دو زمینه ذکر مىشود تفصیل بیشترى از آن مطالب است.
الله: اشاره به ذات مستجمع جمیع صفات کمالیه است، و در غیر حضرت حق استعمال نمىشود.
لا إِلهَ إِلَّا هُوَ، نشان دهنده معبود به حق، معبودى که حیاتش ازلى و ابدى و قائم به ذات است، و قیام همه موجودات در همه امور به اوست.
حروف و حرکاتش تمدید و تکرار الله است، و در حقیقت فشرده حقیقت و لا إِلهَ إِلَّا هُوَ تفصیل آن مفهوم عرشى است، و باز حرکت بینشان به «هو» برمىگردد، و مجموع حروفش از فضاء داخل به مخارج لب و دندانها نمىرسد، همان حقیقت بىنام و نشان است که با اضافه ال مشدّد نشان داده مىشود: الله، و با حذف الف و لام «له» که شناخت با نسبت است و با حذف همه «هُوَ» به صورت اشاره مطلق درمىآید پس اللَّهُ، لا إِلهَ إِلَّا هُوَ اشاراتى به مراتب احدى مطلق و نسبى و واحدى مىباشد، و دیگر نام و نسبتى که او را در این مراتب بنمایاند نمىتوان یافت.
رسول بزرگوار اسلام از جانب حضرت حق مأموریت داشت به وسلیه قرآن مجید، توحید در اعتقاد و عبادت و روح یکتاپرستى را در حیات انسان تجلى دهد، و با عبادتها و بندگىهاى باطل به هر شکلى که باشد مبارزه کند، و بارهاى سنگین بتپرستى و حیوان پرستى و انسان پرستى و هوا پرستى را از دوش جان و قلب مردم بردارد، و زنجیرهاى اسارت، و بند تحمیلات شیطانى را درهم شکند.
وَ یَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الْأَغْلالَ الَّتِی کانَتْ عَلَیْهِمْ. «6»
آن رادمرد جهان هستى، و چهره بىنظیر تاریخ بشرى، و خوشید برج انسانیت، مأموریت داشت از طرفى بتها را با دست توحیدىاش بشکند، و بتکدهها را ویران سازد، دست مستکبرین و متکبرین و مدعیان الوهیت را از دامن انسانهاى اسیر کوتاه نماید، و مردم را از پرستش چوب و سنگ، آفتاب و ماه، بت و درخت، انسان و حیوان، و خلاصه هر چیزى که مایه و پایه و نشانه شرک است آزاد نماید، و از طرف دیگر افکار و عقول جامعه را بیدار نماید و در مردم تحرک فکرى به وجود آورد تا در پرتو عقل فعال و با نیروى اندیشه و خرد، به انحرافات عقاید خویش آگاه شوند و به نادرستى شرک در اعتقاد و عبادت بینا گردند و خود را از تیرگىهاى عقاید باطل و اسارت بندگى و بردگى غیر خدا آزاد سازند.
آیة الکرسى براى بیدارى عقول و به منظور نجات انسان از عقاید انحرافى به ویژه شرک نازل شده است.
آیة الکرسى حاوى مضامینى است که نیروى خرد را به کار مىاندازد، اله حقیقى را معرفى مىکند و مردم را از ظلمتکده شرک و بتپرستى رهائى مىبخشد.
آیة الکرسى آزادى و اختیار بشر را در مقام پرستش و عبودیت به راه درست و صحیح هدایت مىنماید.
آیة الکرسى خداوند دانا و توانا را با صفاتى که شایسته معبود به حق است به مردم مىشناساند و آنان را به بندگى ذاتى که مستجمع جمیع صفات کمال است مىخواند.
آیة الکرسى در ضمن بیان صفات کمال حق مردم را به نقایص خدایان قلابى و معبودهاى ساختگى متوجه مىکند و به آنان مىفهماند که انسان عاقل با همه بزرگى و عظمتى که در آفرینش خود دارد، شایسته نیست از آزادى خویش سوء استفاده کند و با دست خود، حلقه بندگى جماد یا نبات، حیوان یا انسانى را به گردن نهد و آن موجود فقیر و ناچیز و تهىدست را به عنوان معبود بپرستد.
رهبر با کرامت اسلام دعوت سعادتبخش و نجات دهندهى خود را با اعلام کلمه توحید آغاز کرد و به مردم فرمود:
«قولوا لا اله الا الله تفلحوا:»
از همه معبودهاى ساختگى و بتهاى بىجان و جاندار دل بردارید، و پرستش و بندگى را به الله اختصاص دهید، و «لا اله الا الله» را که شعار یکتاپرستى است به زبان بگوئید و به قلب معتقد شود، و در عمل از معبود حق پیروى نمائید و یقین داشته باشید که در سایه آن به سعادت ابدى و خوشبختى سرمدى نایل خواهید شد.
«لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ»* در اسلام کلمه توحید و پایهگذار اساس یکتاپرستى در ضمیر مردم است، هدف اصلى این کلمه طیبه، آزادى بشر از انواع بندگىهاى ناروا و نفى تمام معبودهاى ساختگى و اثبات الهیت حقیقى براى خداوند خالق و حضرت ربالعزت است.
بشر در طول قرنهاى متمادى بر اثر جهالت و نادانى و نارسائى فکر، چنین پنداشته بود که پارهاى از موجودات ارضى یا سماوى داراى یک قدرت فوق عادى و یک قسم نیروى شدید غیبى هستند، اگر آدمى آن موجودات را بپرستد و خود را برده و بنده آنها قرار دهد، مىتواند آن نیروهاى ناشناخته را در راه قضاى حوائج و حل مشکلات خویش بکار گیرد و به معنویاتش برسد!
این عقیده نادرست نسبت به قدرتى که به خیال انسان براى آن موجودات تصور مىشد سبب تحجر فکرى و خمودى عقل مردم گردید و آنان را از تعالى و تکاملى که زائیده فکر آزاد و عقل روشن است محروم ساخت.
بشر با قبول این تصور غیر واقعى از مطالعه و تفکر و به کار انداختن نیروى خرد باز ایستاد و در نتیجه بزرگترین ضربه را به ارزش انسانى خود وارد ساخت و خویش را در پستترین وادى ظلمانى توهم و پندار زندانى نمود.
کسى که به شرک مىگراید، و به ذلت بندگى انسان یا حیوان، نبات یا جماد تن مىدهد با این عمل خویشتن را از آسمان رفیع انسانیت فرو مىافکند، چنان پست و بدبخت مىشود که لاشخورهاى اجتماع به وى طمع مىورزند و مىکوشند تا آن فرومایه پست را شکار کنند و او را طعمه خویش سازند، اگر به فرض در چنگال لاشخورها نیفتد، از ارزشها تهى خواهد شد، و تندباد حوادث آن بىخرد عقلکُش را مانند پر کاهى به دوردستترین نقطه انحطاط مىافکند و ارزش و قیمت انسانىاش را به نابودى قطعى مىسپارد.
وَ مَنْ یُشْرِکْ بِاللَّهِ فَکَأَنَّما خَرَّ مِنَ السَّماءِ فَتَخْطَفُهُ الطَّیْرُ أَوْ تَهْوِی بِهِ الرِّیحُ فِی مَکانٍ سَحِیقٍ: «7»
و هر کس به خدا شرک ورزد گویا چنان است که از آسمان سقوط کرده و پرندگان شکارى او را مىربایند، یا تندباد او را به جائى دوردست مىاندازد.
در آئین مقدس اسلام، عالىترین هدف و گرانقدرترین مقصد، نیل به آزادى و نجات از انواع بندگىهاى پنهان و آشکار است، یک فرد مسلمان موظف است همواره مواظب خود باشد تا قدمش در راه یکتاپرستى نلغزد و طوق عبودیت و بندگى غیر خدا را هرگز به گردن نیفکند و آزادى پر ارزش خویش را حتى براى یک لحظه از دست ندهد.
از حضرت صادق (ع) روایت شده است که آن دریاى علم و بینش فرمود:
«من اصبح مهموماً لسوى فکاک رقبته فقد هون علیه الجلیل و رغب من ربه فى الربح الحقیر:» «8»
کسى که صبح کند و جز آزادى خود اندوه و غصهاى در دل داشته باشد، بداند که عالىترین هدف انسانى را کوچک و خوار و سبک و ساده انگاشته و به جاى توجه به خداوند، رغبت و میلش را به سود بسیار اندکى معطوف نموده است.
البته ایجاد شرایط تحقق توحید، و بیان معارف و قوانین و احکامى که از نور مطلق و معبود بر حق طلوع مىکند به عهده پیامبران و امامان است که فرستادگان حضرت حق و انتخاب شدگان آن وجود مقدساند.
برنامه و مسئولیت این برگزیدگان و رهبران معصوم ابلاغ تعالیم خداوند است که بخشى از آن قرآن مجید است که از طریق وحى بر قلب عرشى رسول اکرم نازل شده، و قسمت دیگر سنت و حدیث است که بر زبان پیامبر و ائمه طاهرین جارى گشته و مجموع آیات و روایات اسلام کامل و دین جامع را تشکیل داده است، در حدیث سلسلة الذهب که حضرت رضا از پدر بزرگوار و اجدادش تا رسول خدا و رسول خدا از جبرئیل روایت مىکند که خداوند فرمود:
«لا اله الا الله حصنى فمن دخل حصنى امن من عذابى»
سپس با حرکت مرکب فریاد زد
بشروطها و انا من شروطها
ناظر به همین حقیقت بسیار مهم است که توحید و شئون آن و تعالیم عالیه اسلام را باید از رهبر معصوم دریافت کرد.
زیرا جز معصوم کسى به حقایق و ظرائف و اشارات و لطائف توحید و کیفیت تحققش در قلب و عمل بر اساس آن واقف و آگاه نیست.
غیر معصوم علم جامع و دانش کامل و بصیرت لازم به توحید و احکام و مقررات الهى ندارد، لذا میان آنچه از توحید و احکام دانشمندان و فقهاى مکتبهاى غیر شیعه گفتهاند با آنچه شیعه از عمق قرآن و بیانات پیامبر و روایات اهل بیت نقل کرده است تفاوت اصولى وجود دارد.
گوئى حضرت رضا در پایان سلسلة الذهب مىخواهند به اصحاب حدیث و جامعه اسلامى بفهمانند که این همه ارزش و اهمیت براى کلمه طیبه «لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ»* تنها از این جهت نیست که آدمى به مدلول آن معتقد و به یکتاپرستى و واحد بودن خدا مؤمن باشد، بلکه این حقیقت زمانى قلعه مصونیت خداست که گوینده علاوه بر اعتقاد توحیدى، به همه شرایط آن پاىبند و به تمام مقرراتش وابسته باشد و یکى از آن شرایط شناخت امام و رهبر معصوم و واجب الاطاعه دانستن اوست، و بعبارت دیگر از اهم شرایط توحید اخذ این حقیقت و احکام مربوط به این حقیقت از رهبر معصوم است.
از نظر رهبران معصوم بندگىهاى ناروا و ضد آزادى، منحصر به پرستش الهه محسوس و خدایان مشهود ارضى و سماوى نیست، چه بسیارند افرادى که بت را در هیچ یک از مظاهرش نمىپرستند و در ظاهر گرفتار شرک نیستند، ولى در باطن بنده و مطیع بىقید و شرط هوا و ریا کارى و دیگر تمنیات نفسانى خود هستند، بتهاى درون وجود مردم، با حیله و ترفند آزادى معنوى و واقعى را از آنان سلب کرده و حلقه بردگى را به گردنشان انداخته در حالى که خود از این اسارت و سلب آزادى غافل و بدتر از آن خویش را آزاد مىپندارند.
چنین انسانهائى در تحقق شهوات و تمنیات بىقید و شرط آزادند، ولى از نظر انسانى و معنوى آزاد نیستند، رهبران معصوم روش نادرست اینان را جز بردگى و بندگى شهوات و اطاعت بىقید و شرط از هواى نفسانى نمىدانند، اینان آزاد نیستند، اسیر و بردهى شهواتاند، امیرمؤمنان مىفرماید:
«عبد الشهوة اذل من عبد الرق:» «9»
برده شهوت خوارتر از برده زر خرید است.
و نیز مى فرماید:
«عبد الشهوة اسیر لاینفک اسره» «10»
برده شهوت اسیرى است که از اسارتش نجات نمىیابد.
در هر صورت فرهنگ پاک اسلام بر پایه آزادى انسانها استوار شده است، خداوند آدمى را آزاد آفریده و باید در سایه توحید همواره آزاد باشد و آزاد زندگى کند، باید مراقبت نماید که آزادى خدادادىاش از دستبرد دزدان آزادى محفوظ نگاه دارد و نگذارد هواى نفس و دیگر معبودهاى درونى یا بتهاى بىجان و جاندار بیرونى آزادىاش را سلب کنند و او را برده خود سازند.
امیرمؤمنان در ضمن نامهاى به فرزندش حضرت مجتبى نوشته:
«و اکرم نفسک عن کل دنیة و ان ساقتک الى الرغائب فانک لن تعتاض بما تبذل من نفسک عوضا و لا تکن عبد غیرک و قد جعلک الله حراً:» «11»
وجودت را با گرامى داشتن و حفظ کرامتش از هر پستى نگاه دار، هر چند آن پستى تو را به خواستهها و تمنیات فراوان برساند، زیرا در برابر مقدارى که از کرامت وجودت هزینه مىکنى عوضى و جاىگزینى که برابر آن باشد به دست نمىآورى، و برده دیگرى مباش که خداوند تو را آزاد آفریده است.
کلمه توحید در قرآن مجید مکرر آمده و همه جا منظور از تحققش آزادى انسان از قید همه معبودهاى ساختگى و منحصر نمودن پرستش نسبت به حضرت حق است. «12» وجود مقدس حضرت حق در ذات و صفات یگانه و بىهمتاست، و بر انسانها است که با شناخت او و صفاتش و مقایسه موجودات و عوارضى که عارض آنان مىشود او را یگانگى بستایند و به عنوان معبود حق مؤمن به او گردند، و مطیع و تسلیم او شوند، و از پذیرفتن هر چیزى به غیر او به عنوان معبود جداً امتناع ورزند، در این زمینه به خطبه بسیار مهم 64 نهجالبلاغه توجه کنید:
«الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِى لَمْ تَسْبِقْ لَهُ حَالٌ حَالًا فَیَکُونَ اءَوَّلًا قَبْلَ اءَنْ یَکُونَ آخِرا وَ یَکُونَ ظَاهِرا قَبْلَ اءَنْ یَکُونَ بَاطِنا، کُلُّ مُسَمّىً بِالْوَحْدَةِ غَیْرَهُ قَلِیلٌ وَ کُلُّ عَزِیزٍ غَیْرَهُ ذَلِیلٌ وَ کُلُّ قَوِى غَیْرُهُ ضَعِیفٌ، وَ کُلُّ مالِکٍ غَیْرُهُ مَمْلُوکٌ، وَ کُلُّ عالِمٍ غَیْرُهُ مُتَعَلِّمٌ، وَ کُلُّ قادِرٍ غَیْرُهُ یَقْدِرُ وَ یَعْجِزَ:»
سپاس ویژه خدائى است، که صفتى از او بر صفت دیگرش پیشى نجسته، تا اول باشد پیش از آن که آخر باشد، و آشکار باشد قبل از این که پنهان باشد. هر آنچه غیر او به وحدت نامیده شود ناچیز است، و هر عزیزى جز او خوار، و هر قدرتمندى غیر او زبون، و هر مالکى جز حضرتش مملوک و هر عالم و آگاهى غیر او نیازمند به فراگیرى، و هر توانائى جز او گاه توانا و گاه ضعیف است.
«و کل سمیع غیره یصم عن لطیف الاصوات و یصمه کبیرها، و یذهب عنه ما بعد منها، و کل بصیره غیره یعمى عن خفى الالوان و لطیف الاجسام، و کل ظاهر غیره غیر باطن و کل باطن غیره غیر ظاهر.»
و هر شنوندهاى غیر او از شنیدن صداهاى آهسته ناشنوا، و از شنیدن آوازهاى بلند کر، و از شنیدن صداهاى دور محروم است، و هر بینندهاى غیر او از دیدن رنگهاى پنهان و اجسام لطیف کور، وهر آشکارى جز او غیر پنهان و هر پنهانى جز او غیر آشکار مىباشد.
امام (ع) در خطبه 84 به برخى از صفات حق به این مضمون اشاره مىکند:
«وَ اءَشْهَدُ اءَنْ لا إِلَهَ إِلا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِیکَ لَهُ الْاءَوَّلُ لَا شَىْءَ قَبْلَهُ وَ الْآخِرُ لَا غَایَةَ لَهُ لَا تَقَعُ الْاءَوْهَامُ لَهُ عَلَى صِفَةٍ وَ لَا تُعْقَدُ الْقُلُوبُ مِنْهُ عَلَى کَیْفِیَّةٍ وَ لَا تَنَالُهُ التَّجْزِئَةُ وَ التَّبْعِیضُ وَ لَا تُحِیطُ بِهِ الْاءَبْصَارُ وَ الْقُلُوب:»
و شهادت مىدهم که معبودى جز الله نیست، یگانهاى است بىشریک، ابتدائى است که چیزى پیش از او نبوده، و آخرى است که او را انتهائى نیست، اندیشهها به هیچ یک از صفاتش نرسند، دلها را نسزد که او را به کیفیتى تعیین و تحدید کنند، تجزیه و تبعیض در حریم با عظمتش راه ندارد، و دیدهها و دلها به او احاطه پیدا نکنند.
«قد علم السرائر، و خبر الضمائر، له الاحاطة بکل شىء و الغلبة لکل شىء:» «13»
قطعاً به همه نهانها آگاه است، و از اندیشهها با خبر است، احاطه به هر چیزى ویژه اوست، و غلبه بر هر چیزى مخصوص اوست.
امام در خطبه 152 امواج دانش و علمش به خروش مىآید، و با شناختى که از صفات حق دارد، به شناساندن حضرت ربالعزه برمىآید، و توحید حق را در ذات و صفات با سخنانى شگفت بیان مىدارد و راه را بر هر گونه شرک مىبندد، و به روى همه معبودان علم شده به دست اوهام ناچیز بشر خط بطلان مىکشد، و پرونده عقاید مشرکان را مىسوزاند، و خیالى بودن فرهنگشان را چون روز روشن اثبات مىنماید.
«الْحَمْدُ لِلَّهِ الدَّالِّ عَلى وُجُودِهِ بِخَلْقِهِ، وَ بِمُحْدَثِ خَلْقِهِ عَلى اءَزَلِیَّتِهِ، وَ بِاشْتِباهِهِمْ عَلى اءَنْ لا شَبَهَ لَهُ، لا تَسْتَلِمُهُ الْمَشاعِرُ، وَ لا تَحْجُبُهُ السَّواتِرُ، لافْتِراقِ الصَّانِعِ وَالْمَصْنُوعِ، وَالْحَادِّ وَالْمَحْدُودِ، وَالرَّبِّ وَالْمَرْبُوبِ:»
خداى را مىستایم که به سبب وجود مخلوقاتش بر وجود خود دلیل و راهنماست، و به حادث بودن موجوداتش بر ازلى بودنش هدایتگر است، و به شباهت داشتن آفریدهها با یکدیگر نشان دهنده این حقیقت است که او را شبیهى نیست، ابزار درک و حواس موجودات او را درک نمىکنند، و حجابها هر چه باشد او را نمىپوشانند، چرا که بین آفرینندهو آفریده شده و تعیین کننده حدود و محدود شده و پروردگار و پروریده تفاوت اصولى و همه جانبه است.
«الْاءَحَدِ لا بِتَاءْوِیلِ عَدَدٍ، وَالْخالِقِ لا بِمَعْنى حَرَکَةٍ وَ نَصَبٍ، وَالسَّمِیعِ لا بِاءَدَاةٍ، وَالْبَصِیرِ لا بِتَفْرِیقِ آلَةٍ، وَالشَّاهِدِ لا بِمُماسَّةٍ، وَالْبائِنِ لا بِتَراخِى مَسافَةٍ، وَالظَّاهِرِ لا بِرُؤْیَةٍ، وَالْباطِنِ لا بِلَطافَةٍ، بانَ مِنَ الْاءَشْیاءِ بِالْقَهْرِ لَها وَالْقُدْرَةِ عَلَیْها، وَ بانَتِ الْاءَشْیاءُ مِنْهُ بِالْخُضُوعِ لَهُ وَالرُّجُوعِ إِلَیْهِ:»
یکتاست نه بر اساس عدد، خالق است نه با حرکت و مشقت، شنواست نه با ابزار شنیدن، بیناست نه با بر هم زدن دیده، حاضر است نه با مماس بودن، جداست نه با دورى مسافت، آشکار است نه این که به چشم بیاید، پنهان است نه بخاطر لطافت و ظرافت، به غلبه و قدرت بر اشیاء جداى از آنهاست، و اشیاء به فروتنى نسبت به حضرتش و بازگشت به او جداى از اویند.
«مَنْ وَصَفَهُ فَقَدْ حَدَّهُ، وَ مَنْ حَدَّهُ فَقَدْ عَدَّهُ، وَ مَنْ عَدَّهُ فَقَدْ اءَبْطَلَ اءَزَلَهُ، وَ مَنْ قالَ: کَیْفَ؟ فَقَدِ اسْتَوْصَفَهُ، وَ مَنْ قالَ اءَیْنَ؟ فَقَدْ حَیَّزَهُ، عالِمٌ إِذْ لا مَعْلُومٌ، وَرَبُّ إِذْ لا مَرْبُوبٌ، وَ قَادِرٌ إِذْ لا مَقْدُورَ:»
آن وصفش کند محدودش نموده، و آن که محدودش نماید به شمارش آورده، و آن که او را به شمار آورد ازلى بودنش را منکر شده، آن که بگوید چون است؟ وصفش را طلبیده، و هر که بگوید کجاست؟ برایش مکان قرار داده، دانا بوده زمانى که معلومى وجود نداشته، پروردگار بوده هنگامى که پروریدهاى نبوده، توانا بوده آن گاه که مقدورى موجودیت نداشته است.
این که حضرت رضا (ع) در پایان روایت توحیدى سلسلة الذهب فرمود
بشروطها و انا من شروطها،
براى این بوده که مردم حقیقت توحید را از امام معصوم و رهبر الهى دریافت کنند، تا در این مسئله دچار انحراف نگردند، و خالق را به مخلوق و مخلوق را به خالق تشبیه ننمایند، و معبودى جز حضرت او نگیرند، و نهایتاً هم چون بنىاسرائیل به گوساله پرستى و بندگى بت بىجان و جاندار دچار نشوند، و به اسارت فرعونان تاریخ در نیایند.
آرى بر اساس آیات قرآن مجید و روایات، و خطبههاى امامان معصوم به ویژه خطبههاى توحیدى امیرمؤمنان میان خالق و مخلوق در ذات و صفات مباینت کامل و صد در صد وجود دارد، و حضرت حق در ذات و صفات بىنهایت، و مخلوق هر چه باشد و هر که باشد در ذات و صفات محدود، و آمدنى و رفتنى و در نهایت عجز و ناتوانى است هیچ مخلوقى ابداً شایستگى معبود قرار گرفتن ندارد، و لایق پرستش و بندگى نمىباشد.
آزادى واقعى جز با نفى همه معبودهاى ساختگى، و ایمان به معبود حقیقى که حضرت الله است میسر نیست، و به دست آوردن سعادت و خوشبختى همیشگى جز با دست برداشتند از اطاعت بتها، و مطیع حق شدن راهى ندارد.
اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ لا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَ لا نَوْمٌ لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ.
بر این اساس توحید اصل نخستین و زیربناى همه اصول و فروع، و پایهى اساسى آئین اسلام است.
اگر براى اسلام اصول دیگرى چون نبوت و معاد و امامت و دیگر حقایق قائلیم به این معنا نخواهد بود، که توحید در ردیف اینها و برابر با اینهاست، بلکه قاطعانه باید پذیرفت و جز این هم نیست، که توحید اصل این حقایق و شالوده و قاعده اینهاست، چه اگر نباشد نبوت و غیره هم نخواهد بود، بر این پایه است که باید براى توحید حساب دیگرى غیر از آنچه هست باز نمود.
اگر اسلام آمده است که اصولىترین نقش را براى سر و سامان دادن به دنیا و آخرت انسان ایفا کند و جامعهاى خدائى و پیراسته از هر ظلم و زور بنیان نهد، هر یک از اجزاء و عناصر و اصول و فروع تشکیل دهنده آن، از جمله توحید، به تناسب اهمیتى که از نظر این دین دارند و به مقیاس تکیهاى که رویشان به عمل آمده باید در تحقق بخشیدن به آن هدف سهیم باشند، چه منطقى نیست که در کشتى و یا هواپیمائى موتور را مثلًا ارجى بیشتر نهند و از همه دیگر اجزاء و عناصر آن اهمیتى فوقالعادهتر دهند و با این همه در نقش مورد نظر از آن یعنى حرکت دادن سرنشینان سهمى نداشته باشد و یا داشته باشد برابر و یا کمتر.
اگر نقش یک رادیو آن است که موج را از هوا بگیرد و به صوت تبدیل کند و به شنونده تحویل دهد، طبیعى خواهد بود که هر یک از اجزاء و عناصر و پیچ و مهرههاى آن به مقدار اهمیتى که در دستگاه و مکانیسم آن دارند در تحقق بخشیدن به نقش مورد نظر بىکم و کاست سهیم باشند.
حساب دیگرى که گفته شد باید براى توحید باز کرد، از همین قاعده منطقى ناشى مى شود، توحید درانسجام ارگانیک مفاهیم تشکیل دهنده بافت کلى دین نقشى تعیین کننده داشته و از همه دیگر اجزاء و عناصر و تمامى دیگر اصول و فروع تشکیلدهنده کشتى اسلام داراى اهمیتى بیشتر بوده و اسکلت و استخوانبندى این دین را تشکیل مىدهد، این نظریه محور کلیه عقاید و معارف و قوانین این دین بوده و زیربناى طرحى است که این آئین براى بهروزى دنیا و آخرت انسان ارائه مىدهد.
بستگى تمام اینها به این نظریه چنان است که بستگى منظومه شمسى به خورشید، که هر گاه خللى به خورشید راه یابد یا فرو افتد بىدرنگ سیارههاى منظومه دچار خلل گردند یا فرو افتند.
وَ لَقَدْ أُوحِیَ إِلَیْکَ وَ إِلَى الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکَ لَئِنْ أَشْرَکْتَ لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُکَ وَ لَتَکُونَنَّ مِنَ الْخاسِرِینَ: «14»
همانا به تو و پیشینیان تو وحى شد که اگر در بناى زندگى و حرکات و افعال براى خدا شریک قرار دادى هر آینه همه اعمالت تباه و قطعاً از خسارت کنندگان خواهى بود. نبود توحید، و پذیرش فرهنگ ضد خدا، و زیر بار فرعونیان هر زمان رفتن مساوى با تباهى همه اعمال است آن چنان که فناى خورشید یعنى نابودى همه اقمار.
توحید باید از انسانها جامعهاى برین و برتر و مورد نظر اسلام به تناسب جایگاهى که در این دارد عیناً و عملًا نه تنها اعتقاداً سهیم باشد و به میزان ارزشى که به آن داده مىشود نقشى عینى و عملى ایفا نماید، بر این پایه و اساس قطعا توحید نخواهد توانست صرفاً به عنوان یک تفکر مجرد فلسفى در میان مسلمانان و مؤمنان مطرح باشد، تا فقط در عالم ذهن معتبر بوده و بىتوجه به آثار انسان ساز عینى و عملى، فردى و اجتماعى و دنیائى و آخرتى، و باطنى و ظاهرى آن، این چنین مورد اهتمام و نقش آسمان افکار باشد.
این درست وارونه خط مشى است که اسلام خود درباره طرح این عقیده دارد، که نه تنها توحید را به عنوان عاملى عینى و واقعى، انسان ساز و جهان پرداز، بلکه به عنوان زیر بناى انقلاب اجتماعى اسلام و موتور محرک انسان و جامعه، دگرگون کننده چهره تاریخ مطرح مىسازد، و بر جنبههاى عینى و عملى آن که شامل روحیات و خصال آدمى و چگونگى اعمال و رفتار او و از همه بالاتر شکل و شمایل اجتماع بشرى مىشود تکیه مىکند.
این پیامبر بزرگ اسلام منادى توحید است که مىبینیم شعار اسلام را که همه جهشها و توفندگىها در آن نهفته است، کلمه توحید قرار مىدهد و نقش و راندمان آن را نیز که فتح و پیروزى است توأم با آن اعلام مىکند:
«قولوا لا اله الله تفلحوا»
با همه وجود نداى توحید سر دهید، و این سرمایه عظیم را در همه جوانب حیات بپذیرید که قطعاً به پیروزى و ظفر مىرسید پیروزى و ظفرى که از لوازم آن رستگارى است.
شما با اندک تعقلى در مفهوم شعار توحید مىیابید که ظفر و پیروزى ویژه صحنههاى پیکار و کار در برابر دشمنان ظاهرى و باطنى است و با صرف یک عقیده نازاى ذهنى و یک تفکر مجرد فلسفى بدون نقشى عینى و عملى به بار نمىآید.
از این بالاتر و خدشه ناپذیرتر، فراز تکان دهنده دیگر آن حضرت است که پذیرش توحید را عامل فتح شرق و غرب، و مطیع و منقاد ساختن ملل سرتاسر گیتى و حکومت یافتن بر کران تا کران پهنه زمین و رسیدن به تمام بهروزىها و نجات از همه سیه روزىها و نهایتاَ سبب ورود در بهشت آخرت و نجات دائمى از عذاب دوزخ و آتش و شکنجه جنهم است. «15» بر این اساس توحید از نگاه خود بنیانگذار اسلام به شکلى مطرح است که عمل در متن آن است و کوشش مفید و مثبت و آباد کننده دنیا و آخرت از لوازم آن، و پیکار با هواى نفس و فرعونیان و نمرودیان میوه شیرین آن و این نگاهى است که همه انبیاء ارائه دادهاند و ابراهیم قهرمان توحید نقش سازنده خود را بر اساس آن ایفا کرده است:
«اول من قاتل ابراهیم حین اسرت الروم لوط فنفر ابراهیم حتى استنقذه من ابدیهم .... و اول من اتخذ الرایات ابراهیم علیها لا اله الا الله:» «16»
نخستین کسى که در روزگارش به پیکار پرداخت ابراهیم بود، آنگاه که ارتش کفر پیشه روم لوط را به اسارت گرفت، ابراهیم براى پیکار در راه خدا به خاطر نجات یک انسان موحد کوچ کرد تا وى را از چنگ انسان نماهاى ستمگر نجات داد، و اولین کسى که پرچم بکار گرفت ابراهیم بود که بر آن نقش لا اله الا الله زده بود.
نقش عینى و عملى و طاغوت زدائى توحید و آثار بسیار مثبتش در حیات انسان بود، که هر پیامبرى که مبعوث مىشد و توحید را اعلام مىکرد همواره اشراف و ملأ و سردمداران و طواغیت، و آنان که منافع مادى نامشروع خود را در غافل بودن انسانها و تخدیر عقلشان مىدانستند حساس مىشدند و در برابرشان جبهه مىگرفتند و از هر طریقى که به نظرشان مىرسید براى خاموش کردن چراغ نبوت و نابود کردن مؤمنان به میدان مىآمدند، یقیناً اگر توحید فقط یک تفکر فلسفى یا صرفاً یک مسئله اعتقادى بود، و کارى به کار حیات و عمل و اخلاق انسان نداشت و براى طاغیان مزاحمتى فراهم نمىساخت در برابرش هیچ جبهه مخالفى باز نمىشد، و هیچ طاغوتى براى خاموش کردن آن اقدام نمىکرد.
آرى پس از مرتبه توحید اعتقادى که سرچشمهاش فطرت و توضیح دهندهاش بعثت و ولایت است، توحید عینى و عملى است که حاکمیتش در جوانب زندگى و حیات نفى کننده هر طاغوت درونى و برونى به صورت جدى و بدون بروبرگرد است.
همین است راز این که موسى که مىآید فرعون و با ندا و هیئت حاکمه فرعونى در برابر او صف مىبندند، و عیسى که مىآید امپراطور روم شرقى و فریسیان روحانى نماى یهود، و هم طبقه او حساس مىشوند، و ابراهیم که اعلام توحید مىنماید نمرود و نمرودیان در برابرش جبهه تشکیل مىدهند، و به سوزاندش رأى مىدهند، و هنگامى که پیامبر اسلام براى نجات جهانیان از فرهنگهاى باطل و طاغوتى قد علم مىکند زمامداران خودکامه قریش و باندهاى استثمارگر، و زالو صفت بوسفیانى و هراکلیوسى و خسرو پرویزى در برابر او قرار مىگیرند.
طرح توحید به این صورت طرحى است که خود حضرت حق اعلام کرده:
«لا اله الا الله حصنى فمن دخل حصنى امن من عذابى ...»
توحید یک دژ نفوذ ناپذیر، دژى خدائى، غیر قابل شکست است که عزت و شکوه و تعالى انسان را پاس مىدارد و از شکست و ذلت و اسارت حفظش مىکند، دژى برج و بارودار که موحدان و خداپرستان را آشیانهاى بلند و دور از دسترس خطرات، و مشرکان و طواغیت را طوفان عذاب.
در غیر این صورت و با طرحى آنسان که خداوند و پیامبرش ارائه کردهاند توحیدمان صورى و کوششمان ظاهرى و بدون نتیجه لازم و خداى ناکرده آب در غربال و بنا بر یخ است!
لازمه توحید یا موحد بودن رعایت حقوق خداوند در همه شئون زندگى است، حقوقى که قرآن و روایات پیامبر و اهل بیت بر اجراى آن تأکید و پافشارى سخت دارند حق اطاعت در تمامى جوانب زندگى فردى، اجتماعى، مادى، سیاسى، نظامى، اقتصادى.
حق عبادت: فقط فرمان او و فرستادگانش را پذیرفتن
حق ولایت: زمامدارى و سر رشتهدارى او را گردن نهادن.
حق حاکمیت: تعیین شکل حکومت و معرفى شرایط حاکمان و وضع قوانین.
حق ربوبیت: اداره جامعه و تدبیر امور آنان و معرفى خلفایش در این زمینه.
حق الوهیت: تنها قبول معبودیت او، و نفى هر معبودى در اعتقاد و عمل گرچه هزینه این قبول در باختن جان باشد.
حق سپاس و تعظیم: اختصاص دادن همه سپاسها و ستایشها و تمجیدها به او.
حق اخلاص: همه فعالیتها و کوششها و استعدادها و امکانات را خالصانه براى او قرار دادن.
اختصاص و انحصار این حقوقها در جهت نفى آنها از دیگران معنى خواهد داد و تحقق خواهد یافت.
البته شرح این حقوق و بیان زوایاى آنها و انحصارى بودنش نسبت به حضرت حق شرح بسیار مفصلى را مىطلبد، که باید در کتابى مستقل نگاشته شود، در این زمینه به توضیح دو حق، حق الوهیت و حق اخلاص مىپردازم، و از خدا مىخواهم تفصیل سایر حقوق را بر اساس قرآن در روایات و در چهار چوب فرهنگ ناب محمدى در کتابى جداگانه به من توفیق دهد.
پی نوشت ها:
----------------------------------------------------------------
(1)- روح المعانى ج 3، ص 10.
(2)- مجمع البیان چاپ اعلمى بیروت، ج 2، ص 157.
(3)- روح المعانى ج 3، ص 10.
(4)- مجمعالبیان ج 2، ص 157.
(5)- مجمعالبیان ج 2، ص 157.
(6)- اعراف 157.
(7)- حج 31.
(8)- تحفالعقول 302.
(9)- غرر الحکم ص 498 و 499.
(10)- غرر الحکم ص 498 و 499.
(11)- نهجالبلاغه نامه 31 ترجمه این فقیر ص 619.
(12)- پیام آسمانى توحید 15.
(13)- نهجالبلاغه خطبه 85.
(14)- زمر 65.
(15)- ارشاد مفیدص 21.
(16)- وسائل ج 11، ص 110.
مطالب فوق برگرفته شده از
کتاب: تفسیر حکیم جلد ششم
نوشته: استاد حسین انصاریان
ادامه دارد . . .