ماهان شبکه ایرانیان

جنگ سایۀ ایران با آمریکا به روایت فریدمن

تحلیل‌گر و روزنامه‌نگار سرشناس در تازه ترین مقاله خود در نیویورک تایمز مدعی "جنگ سایۀ ایران و آمریکا" شده است. این مقاله می تواند ما را با نوع نگاه غالب در غرب به موضوع آشناتر کند.

منبع: نیویورک‌تایمز 
تاریخ انتشار: 5 مارس 2024 
نویسنده: توماس فریدمن 
مترجم: لیلا احمدی  
 
دربارۀ نویسنده: "توماس فریدمن"، تحلیل‌گر، روزنامه‌نگار و پژوهشگر سیاسی است. محورِ آثار و نوشته‌های او جهانی‌شدن، تجارتِ خارجی، محیط‌ِزیست و به‌ویژه سیاست‌های غربِ آسیا و خاورمیانه است. نظراتش بازتاب‌ زیادی در رسانه‌های جهان دارد و عموماً بحث‌برانگیز است. این مقاله، جدیدترین دیدگاه فریدمن در بابِ "جنگ سایۀ ایران و آمریکا" است و بدیهی است انتشار آن نه به منزلۀ تأیید تمام محتوای آن از جانب عصر ایران که به خاطر اعتبار جهانی و رسانه‌ای نویسنده است:
 
   عصر ایران/ ترجمه: می‌گویند خطرناک‌ترین جایِ جهان، آبراه (تنگۀ) میانیِ تایوان و چین است؛ همان‌جا که نیروهای دریایی و هواییِ چین هر روز ژستِ قدرت می‌گیرند تا تایوان را به وحشت بیندازند. نیروی دریاییِ ایالات متحده هم در همان حوالی گشت‌ می‌زند و به نظر می‌رسد تعادلی بازدارنده و پایدار برقرار کرده است. بااین‌حال، هول و ولایِ تنگۀ تایوان در قیاس با مشاهدات اخیر من در خاورمیانه، به کشاکشی دوستانه می‌ماند.  
 
   هفته گذشته دو روز میهمانِ "ژنرال مایکل کوریلا" - فرماندۀ ارشد پایگاه سنتکام در خاورمیانه - بودم و با هلی‌کوپتر از هفت پایگاه نظامیِ ایالات متحده در غرب اردن و شرق سوریه دیدن کردم. موازنه‌ای در این منطقه نیافتم و گریز زدم به جنگ دیگری که کمی پس از نبردِ مصیبت‌بارِ اسرائیل و حماس در خاورمیانه به راه افتاده است.  
 
  مقصودم جنگی است که ایران و نیروهای نیابتی‌اش یعنی حوثی‌ها، حزب‌الله و شبه‌نظامیانِ شیعه در عراق را رویارویِ شبکۀ کوچکِ پایگاه‌های ایالات متحده در سوریه، اردن و عراق قرار داده است. این شبکۀ دفاعی پس از سال 2014 برای نابودیِ دولت اسلامی -موسوم به داعش- با حضور نیروی دریاییِ ایالات متحده در دریای سرخ و خلیج عدن روی کار آمد و سبب شد شریان حیاتیِ کشتی‌رانی، ایمن و برقرار باشد. 
 
   شاید شبه نظامیانِ شیعۀ ایران در عراق و جنگجویان حوثی در یمن، تهدیدِ مهلکی به نظر نیایند، اما نباید فریب‌شان را خورد. آنها آموزش دیده‌اند تا مسلح کنند، بسازند، تطبیق دهند و گاهی پیچیده‌ترین و دقیق‌ترین تسلیحاتِ جهان را به کار گیرند. این تسلیحات از ایران می‌آید و می‌تواند هدفی 3 فوتی را 500 مایل آن‌طرف‌تر نشانه بگیرد. [این ادعا را مقامات ایران رد کرده‌اند/ مترجم]
 
  سربازان و ملوانانِ کم‌سن‌و‌سالِ آمریکایی در مقابل شبه‌نظامیان هستند. این جوانان فقط در بازی‌های ویدیویی، نبرد را تجربه کرده‌اند، ولی حالا خود را در میدان نبرد واقعی می‌بینند و باید با نرم‌افزار و مکان‌نما، پیچیده‌ترین اقدامات متقابل و رهگیری‌های جهان را به کار گیرند تا همۀ موشک‌ها و پهپادهای نیابتیِ ایران را از مدار خارج کنند.  
    شاید آمریکایی‌ها ندانند که با ایران می‌جنگند؛ اما سپاه پاسدارانِ ایران قطعاً می‌داند جدال با نیروهای نیابتی، در واقع "جنگ سایه" با آمریکا است. 
 
   وای به روزی که بخت یکی از این نیابتی‌ها مدد کند و تیرش به کشتیِ جنگی یا پادگانی از پایگاه‌های ایالات متحده در اردن یا سوریه اصابت کند. آنگاه حادثه‌ای شبیهِ بمباران پادگان تفنگداران دریایی در بیروت (در سال 1983) رخ خواهد داد و تلفات گسترده‌ای به بار می‌آید. در چنین شرایطی بدون شک جنگِ ایران و آمریکا از سایه بیرون می‌آید و به جدال مستقیم در منطقه‌‌ای مبدل می‌شود که جهان بیش از هر چیز نفتش را می‌خواهد. 
 
  جنگِ در سایه به مددِ نیابتی‌های حوثی در تاریخ 17 اکتبر یعنی 10 روز پس از تهاجمِ حماس به اسرائیل رخ داد. ایران تصمیم گرفت همۀ نیروهای نیابتی‌اش را تقویت کند تا در لوای جنگ غزه و تحریکِ احساسات ضدآمریکایی، دریابد که آیا قادر است شبکۀ تأسیساتِ ایالات متحده در عراق، شرق سوریه و شمال اردن را از کار بیندازد؟ آیا می‌تواند نیروهای آمریکایی را به طور کامل از پایگاهشان بیرون بکشد؟ 
 
گمان می‌کنم تهران هدف دیگری نیز در سر داشت. او می‌خواست متحدان عربِ آمریکا را با نشان دادنِ آسیب‌های احتمالی به حامیِ آمریکایی‌شان، به هراس بیندازد. 

حتم دارم به سه دلیل، این بازیِ تازه به راه افتاده، خطرناک‌ترین نوعِ "جوجه‌بازی" [یا "بازیِ شاهین و قمری"، اصطلاحی در علوم سیاسی و اقتصادی و مدلی مؤثر برای بررسیِ تلاقی‌ِ دو بازیکنِ سرسخت در نظریۀ بازی‌ است. بازیکنی که از رقابت خارج شود، جوجه (بزدل) لقب می‌گیرد] است که ممکن است هر جای جهان درگیرد. 
 
   دلیل اول، حجم انبوه راکت‌ها، پهپادها و موشک‌هایی است که نیروهای نیابتی ایران به ویژه حوثی‌ها در یمن و شبه نظامیانِ شیعه در عراق مستقر کرده‌اند. به گزارش پایگاه سنتکام، نیروهای نیابتی ایران از 17 اکتبر، صدها کلاهک از راکت‌های زمین به دریا، موشک‌های کروز و بالستیک، پهپادهای تهاجمی، قایق‌های انتحاریِ تندرو و زیردریایی‌های بدون سرنشین به کشتی‌های تجاری در دریای سرخ، کشتی‌های جنگی و پایگاه‌های آمریکایی شلیک کرده‌اند.

    با وجود حملاتِ گسترده، ایالات متحده با رهگیرها و تجهیزاتِ الکترونیکیِ پیشرفته - شامل رادارها و اقدامات متقابل که در پایگاه‌ها و کشتی‌های جنگی مستقر کرده- ، توانسته بیشتر حملات را منهدم یا منحرف کند. چنین کاری آسان نیست. به گزارش سنتکام، چندین موشک و پهپاد از ورودی‌ها گذر کرده‌ و بیش از 180 پرسنل آمریکایی را مجروح کرده‌اند. 
 
باید توجه داشت که پایگاه‌های ایالات متحده، تشکیلاتِ شکیل و نفیسی ندارند. بسیاری از آنها پایگاه‌ها یا شهرک‌هایِ به جا مانده از داعشند که پس از درگیری‌های شدید بین ایالات متحده و متحدان کردِ آمریکا و داعش در سال 2014 ، در خلال جنگی که همزمان دولت‌های سوریه، عراق و اردن را تهدید می‌کرد، مصادره شده‌اند. 
 
   خیلی از پایگاه‌ها صرفاً تجهیزاتی پیش‌‍‌ساخته‌اند که با دیواره‌های بتنی برای کاستن از آسیب کلاهک‌های ورودی، محصور شده‌اند. سربازان می‌توانند با وایرلسِ اسپاتیفای با خانواده‌هایشان تماس بگیرند و اخبار ورزشی را دنبال کنند. در آشپزخانه‌های ساده و حداقلیِ این پایگاه‌ها، کورن‌داگ، ناگتِ‌ مرغ و گاهی میوۀ تازه سرو می‌شود. طبیعی است که وقتی با تجهیزات جنگیِ کلافه‌کننده وسطِ صحرای سوریه کاشته‌ شده باشید، کورن‌داگِ همین آشپزخانۀ بی‌شیک‌وپیله هم حسابی می‌چسبد. 
 
   این پایگاه‌ها برای جلوگیری از بازسازیِ مجددِ تجهیزات و تدارکاتِ داعش، باقی مانده بودند و هرگز قرار نبود رویاروی زرادخانه‌های موشکیِ مدرنِ ایران و نیروهای نیابتی‌ بایستند یا به آنها حمله‌ور شوند. 
 
  به همین دلیل در 28 ژانویه، پهپاد تهاجمیِ ایرانی با کلاهکِ 20 پوندی‌اش، از جانبِ ائتلافی از شبه‌نظامیانِ شیعۀ تحت حمایت ایران به نام "مقاومت اسلامی" [در عراق] ، به راحتی به تأسیسات ایالات متحده به نام "برج 22" در شمال شرقیِ اردن اصابت کرد. 

                                                                                          موقعیت پایگاه آمریکایی برج 22 در اردن    

پایگاه آمریکایی برج 22 در اردن
 
هفتۀ گذشته به اتفاقِ تیمِ ژنرال کوریلا از برج 22 بازدید کردم. در این انفجار، 3 سرباز آمریکایی کشته و 47 نفر مجروح شدند.  وقتی پهپاد به ساختمان اصابت کرد، سربازی در همان حوالی با همسرش صحبت می‌کرد. دیوارۀ ضخیم سیمانی جانش را نجات داد. بر اثر تکانه‌های انفجار پرت شده بود، ولی سالم مانده بود. دود و گرد و خاک به پا شد و همسرش فکر کرد مُرده، اما سه ساعت بعد، پشت خط بود. سرباز جوان، جان به در برده بود. 
 
  در حیرتم از این که چرا ایرانی‌ها با همۀ توان، نیروهای نیابتی‌شان را به سمت چنین تهاجمی سوق می‌دهند؟ دومین دلیلِ خطرناک‌بودنِ این جنگ، همین عزمِ جزم برای تهاجمِ بی‌امان است؛ همان چیزی که ژنرال کوریلا در خلالِ مکالمۀ بازدارنده با ایران پس از حمله به برج 22 شرح داد تا به تهران بفهماند که "دارد با آتش بازی می‌کند". 

   ایالات متحده، دوم فوریۀ امسال، سلسله حملات هوایی‌اش را علیه شبکۀ سراسریِ نیابتی‌های ایران در عراق و سوریه و سایت‌های حوثی‌ در یمن آغاز کرد و در مجموع بیش از 100 پایگاه را با ترکیبی از بمب‌افکن‌های دوربردِ بی‌وان هدف قرار داد؛ درنتیجه موشک‌های کروز و بمب‌افکن‌های جنگنده از ناو آیزنهاور به دریای سرخ پرتاب شدند. بنا به گزارش‌ها، حدود 40 نفر در جریان حملاتِ تلافی‌جویانۀ ایالات متحده کشته شدند. 
 
عملیاتِ تلافی‌جویانه در 7 فوریه پایان یافت. ایالات متحده قصد داشت با کشتن "ابوباقر الساعدی"- فرماندۀ کتائب حزب‌الله و حشدالشعبی-، به ایران و نیروهای نیابتی‌اش نشان دهد که ایالات متحده می‌تواند چه نوع جنگ، با چه قدرت و مهابتی را آغاز کند.  
 
   الساعدی مسئولِ حملاتِ پهپادی به پایگاه‌های عراق، اردن و سوریه بود. او حین رانندگی در یکی از خیابان‌های بغداد، هدفِ اصابت همان موشکِ پهبادی قرار گرفت که پیش از آن برای از بین‌بردنِ "ابوبکر بغدادی" -رهبر داعش- و "قاسم سلیمانی" -فرماندۀ ارشد سپاه پاسداران- به کار رفته بود؛ موشکی به نامِ "جینسوی پرنده" از سریِ "نینجا" که به جای کلاهکِ انفجاری در موشک‌های مرسوم، از شش تیغۀ تاشَوَندۀ شمشیرمانند برخوردار است و برای ورود به ساختمان‌ها و خودروها با کم‌ترین میزان تلفاتِ غیرنظامیان طراحی شده است 
 
   پاسخ آمریکا به وضوح توجه ایرانی‌ها را به خود جلب کرد و نیروهای نیابتیِ ایران از آن زمان، آتش‌بسِ اعلام‌نشده‌ای را در منطقه رعایت می‌کنند؛ با‌این‌حال، حوثی‌ها از این آتش‌بسِ غیررسمی، استقبال نکردند و اعلام کردند تیراندازی به کشتی‌های بین‌المللی و نیروی دریاییِ آمریکا یا اسرائیل را دست‌کم تا زمانی که آتش‌بس در غزه برقرار نشود، ادامه خواهند داد.  
 
  در تاریخ 18 فوریه، "کشتی باریِ روبیمار" با پرچم بلیز –کشوری در آمریکای مرکزی- با پرتابِ "موشک بالستیکِ ضدِ کشتیِ" حوثی‌ها در "تنگۀ باب‌المندب" غرق شد. چه باید گفت؟ ممنون حوثی‌ها به‌خاطر انتشارِ آن میزان سوخت و انفجار بزرگِ پس از آن. شما به‌تنهایی آلودگیِ زیست‌محیطیِ عظیمی به بار آوردید. 
 
  سومین دلیلِ مهلک بودنِ این جنگ، زمان زیادی است که صرف مقابله با حملات کوچک و بزرگشان می‌شود. در هر پایگاهی که بازدید کردیم، اتاقی فوق سری به نامِ "مرکز ادغام رزمی" وجود داشت و خبرنگاران اجازۀ ورود نداشتند. در داخل اتاق، سربازان جوانِ آمریکایی و ملوانانِ کشتی‌های نیروی دریایی، خیره به مانیتورهایشان نشسته بودند و سعی می‌کردند اشیای بی‌شماری را که به سمتشان می‌آمد، شناسایی کنند. ساعت‌ها وقت، صرف مقابله با این پرندگانِ مزاحم می‌شد. سربازان بحث می‌کردند که با آنها چه کنند. اولی را از بین ببرند ... دومی را نادیده بگیرند ... سومی را رها کنند تا گم و گور شود و بی‌خطر فرود بیاید. یکی از افسران سنتکام می‌گفت: "انضباط و موقعیت‌شناسی در این کار بسیار مهم است. گاهی لازم است رهگیرهای 200 هزار دلاری‌ات را به سمتِ پهپادهای 20 هزار دلاریِ ایرانی شلیک کنی". 
 
  این اپراتورها اغلب کم‌تر از 90 ثانیه فرصت دارند تا تصمیم نهایی را بگیرند و مثلاً ببینند  آیا لازم است پهپادِ ورودی را با پهپاد رهگیر کایُت [که قادر است پهپادهای تهاجمی را در فاصلۀ بسیار نزدیک، شناسایی و منهدم کند و از وسایل نقلیۀ زمینی، هلیکوپتر یا شناورهایِ سطحی پرتاب شود]، درگیر کنند یا نه؟ 
 
  به عبارت دیگر، هر روز شاهدِ رخدادی با احتمال وقوع کم و عواقب زیاد هستیم و اولین و آخرین خط دفاعی هم معمولاً جمعی 20 نفره، متشکل از همین سربازان یا ملوانان آمریکایی است که وظیفه دارند به مانیتور خیره شوند و در عرضِ چند ثانیه براساسِ داده‌های نرم‌افزاری تشخیص بدهند چه چیزی در راه است تا اقدامات متقابل و مناسب را انجام دهند. 

                                                                                            اردوگاه الهلول

اردوگاه الهلول
 
   ما از "اردوگاه الهول" در ناکجاآبادی واقع در شمال شرقِ سوریه نیز بازدید کردیم؛ جایی که حدود 430 هزار نفر – غالباً متشکل از «عروس‌ها»ی داعش و فرزندانشان - در چادرها و پیش‌ساخته‌ها، زیر نظرِ گاردهایِ کرد نگهداری می‌شدند. آنها را می‌توان از برنامه خارج کرد و به وطنشان بازگرداند. خیلی عجیب است. با زنی آمریکایی یا انگلیسی که گذارش به فرقۀ داعش کشیده شده، صحبت می‌کنیم و او می‌گوید پنج یا شش فرزند از سه یا چهار جنگجوی مختلفِ داعش دارد که همگی به فرمانِ ائتلافِ تحت رهبریِ ایالات متحده کشته شده‌اند. با قضاوت از روی تعداد سنگ‌هایی که بچه‌ها به کاروان زرهیِ ما پرتاب کردند، به این نتیجه می‌رسم که روند جدیدِ برنامه‌ریزی را باید در پیش گرفت و  به خود می‌گویم: "حتماً این وضعیت، راه‌ حلی دارد".

    به رغمِ مخاطرات و جراحاتِ موجود، باید از خودمان بپرسیم: "چرا در این مناطق بمانیم؟" بگذارید ماجرایی را برایتان تعریف کنم و سپس به این سؤال پاسخ دهم. 
 
   تیم ژنرال کوریلا در حال بازدید از "پادگان تنف" - پایگاه کوچکِ پشتیبانیِ لجستیکی در سوریه - بود. کوریلا از فرصت استفاده کرد و فرماندۀ دستۀ پزشکیِ مستقر را از ستوان دوم به ستوان یکم ارتقاء داد. ما در کوچه‌ای ایستاده بودیم و تا چشم کار می‌کرد، بیابان بود و ساختمان‌های خاکی‌رنگ. 
 
  کوریلا از کسی درخواست کرد برایش پرچمِ آمریکا بیاورد.چند دقیقه بعد، دو نفر از اعضای جوخه با پرچم کوچکی حاضر شدند. پرچم را بالا گرفتند تا کوریلا و افسرِ جوان -که در حال ارتقای درجه بود- ، در یک قاب قرار بگیرند. 
 
  کوریلا به مرد جوان گفت: "ارتش ما در جهان بی‌نظیر است." ما به جانِ شخص یا پادشاه، سوگند نمی‌خوریم؛ به ایده‌ای که در قانون اساسیِ تجسم یافته و در دموکراسیِ ما ریشه دارد سوگند یاد می‌کنیم؛ چون بر این باوریم که همۀ مردان و زنان برابر آفریده شده‌اند و سوگند یاد می‌کنیم که از این ایده دفاع کنیم.» 
 
   سپس سوگندی را بر زبان آورد که هر سربازِ ایالات متحده هنگام ارتقای درجه، باید تکرار کند. ستوان یکمِ تازه ضرب شده، سوگندش را کامل کرد، روی کلاهی زد که نشانِ درجۀ جدیدش را داشت و در مقابلِ تک‌تکِ اعضای گردان فریاد نظامی سر داد. 
تکان‌دهنده بود. دو سرباز، ستاره‌ها و راه‌راه‌هایِ کوچکشان را بالا گرفته‌ بودند. سرزمین ما تنها نشانِ رنگی ‌و جاندار در آن قابِ بیابانیِ وسیع بود و قرار بود به ایده‌‌‌ای دموکراتیک، سوگندِ وفاداری یاد شود. ارکانِ نمایش هیچ سنخیتی با فضای پیرامون نداشتند و درعین‌حال واقعیت، همین بود. 
 
در دورانِ پس از جنگ سرد، [اوایل دهۀ 1990 تا 2010]، گمان می‌کردم شاید بشود سیاستِ توافقی و کثرت‌گرایی را به لطفِ "پیمان اسلو"، "پیمان صلح اردن و اسرائیل"، "جنبش‌های بهار عربی" و "انسجامِ ناشی از جهانی‌شدن"، به این بخش از جهان آورد. 
 
  اما چنین نشد. این منطقه به‌جای گسترشِ دموکراسی، بی‌نظمیِ متاستاز –سرطانی- و دولت‌های رو به زوال را به چشم دید. شکافِ عظیمِ جهانی، دیگر شکافِ دموکراسی و خودکامگی نبود؛ بلکه نظم و بی‌نظمی در تقابل بودند. 
 
   باقی‌ماندنِ نیروهای آمریکایی در شرق سوریه، عراق و دریای سرخ دقیقاً به این علت است که نابسامانی‌های این مناطق، تمام‌شدنی نیست و حاصلِ تاخت و تازِ امثال داعش،کشورهای شکست‌خورده‌ای نظیر سوریه و فروپاشیِ دولت-ملت‌ها به دستِ شبه‌نظامیانِ نیابتی ایران است. 
 
ماندن در این مناطق، مأموریتی زیبا یا قهرمانانه نیست. سربازان ما تمام‌وقت در لباس رزم اند و در محیطی غریبه، خشن و خصمانه به سر می‌برند. شاید کورن داگ خوردن‌شان از معدود لذت‌هایِ جوانی‌شان باشد؛ اما احتمالاً ارزشش را دارد. 

  هیچ تردیدی در بابِ مخاطراتِ پیش رو جایز نیست. "جنگِ سایه" با کمی غفلت، جان می‌گیرد و هماورد می‌طلبد.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان