عصر ایران؛ هومان دوراندیش - سعدی علیهالرحمه در کتاب پندآموز و حکمتآمیز "گلستان" در باب عالمانی که "فعلی موافق گفتار" ندارند آورده است:
ترک دنیا به مردم آموزند
خویشتن سیم و غلّه اندوزند
عالِمی را که "گفت" باشد و بس
هر چه گوید نگیرد اندر کس
عالم آن کس بوَد که بد نکند
نه که گوید به خلق و خود نکند
در سورۀ بقره نیز خطاب به ایشان آمده است: اَتَأمُرونَ الناسَ بِالبِرِّ وَ تَنْسَونَ اَنفُسَکُم (آیا مردم را به نیکی امر کرده و خودتان را فراموش میکنید؟)
در جای دیگری نیز شیخ اجل عالم بیعمل را به زنبور بیعسل تشبیه کرده که این تشبیه او ضربالمثل نیز شده است. با این حال سخنان سعدی در حکایت فوق، در واقع درد دل فقیهی جوان است با پدرش دربارۀ عالمانِ بیعمل.
در ادامه، پدر به او میگوید کسی بری از عیب نیست و از طلب دانش نمیتوان دست کشید به این بهانه که "عالِم" را عیبی است. در احادیث نیز آمده است که خذو الحکمه ولو من اهل النفاق. علم را باید در هوا قاپید ولو که معلم منافق باشد.
با این حال به هر مفتخور متملقی هم نمیتوان عنوان "عالِم" را اطلاق کرد. عالم وقتی که دهان باز میکند، داناییاش دیگران را تحت تاثیر قرار میدهد و هر کسی بالاخره چیزی از او میآموزد حتی اگر با سخن اصلی او مخالف باشد. اما کسانی که سخنانشان شبیه ترویج دروغ و خرافات است با هدف بهبود موقعیت شخصی خودشان، بعید است که مصداق "عالم" باشند.
عالم در فرهنگ اسلامی، به افرادی نظیر امام محمد غزالی و علامه طباطبایی و یا دست کم مرتضی مطهری و محمدتقی شریعتی گفته میشود. حتی اگر کردار افراد را نادیده بگیریم، گفتار آنها باید عالمانه باشد نه اینکه چنان سخن بگویند که وهن طبقۀ "علما" باشند.
علما در طول تاریخ اسلام تقریبا یک طبقۀ اجتماعی یا دست کم قشری ممتاز در دل طبقۀ روحانیت بودند. یعنی هر فرد معممی عالم محسوب نمیشد. عالم سخنش نقطۀ قوتش بود نه نقطۀ ضعفش.
به هر حال اگرچه تفکیک کردار علما از گفتار آنها منطقی است و علم را باید از هر کسی آموخت، ولی روحانیان چون با عامۀ مردم و متن جامعه سر و کار داشتند، ناگزیر بودند تقوا را رعایت کنند تا سخنانشان در مخاطبانشان درگیرد و مصداق عالمی نباشند که "هر چه گوید نگیرد اندر کس."
تازه این رعایت و ملاحظه متعلق به دورانی بود که علما قدرت سیاسی را در اختیار نداشتند و مواهب دنیوی به فور در اختیارشان نبود. وقتی که عالم یا روحانی بر مسند قدرت سیاسی بنشیند، قاعدتا بیش از پیش باید تقوا را رعایت کند وگرنه دیر یا زود مردم از حقیقت کردار او باخبر میشوند و در این صورت دیگر هر چه گوید نگیرد اندر کس.
شاید یکی از دلایل ناکامیهای متعدد روحانیان جامعۀ ما در جذب اکثریت مردم، دست کم در دو دهۀ اخیر، همین بوده که به مردم ترک دنیا آموختهاند ولی خودشان چندان موافق این آموزه عمل نکردهاند. به هر حال، به قول دکتر شریعتی، بچههای ما میفهمند. آن هم چه بچههایی؛ یکی از یکی آگاهتر و شجاعتر.
کسی هم که مدام مردم را به تقوا و تحمل فقر دعوت میکند، باید خودش نیز بتواند از مال دنیا چشم بپوشد و عملا تقوا پیشه کند و کم و بیش شبیه مستضعفین بزید. مستضعفین یعنی کوخنشینان نه کاخنشینان.
از قدیم گفتهاند دو صد گفته چون نیم کردار نیست. آری، به عمل کار برآید، به سخندانی و سخنرانی نیست. دیندار راستین کسی است که اولا دیانتش در خدمت آبادی آخرتش باشد، ثانیا در بهرهمندی از دنیا نیز اهل قناعت باشد و "سایه"وار بگوید: مال دنیا، مال دنیا ای کریم/ با تو در دنیا و عقبی ننگریم.