عصر ایران-اگر اوضاع بهسامان و بهقاعده باشد در مرور رخدادهای سال کهنه باید بر اتقاقات درنگ کرد نه بر سخنان غیر رسمی. بر گامهایی که برای توسعه و سعادت ملت و بهبود برداشته شده یا هر آنچه چشمانداز روشنی ترسیم میکند نه آنه به سخنی از فردی پرداخته شود که جایگاه و وزن اجتماعی و سیاسی او مشخص نیست ولی وقتی در رسانه رسمی مطرح میشود یعنی باید جدی گرفته شود و دیدیم چند ماه بعد همفکران او چگونه در انتخابات مجلس مانور دادند. با این نگاه وقتی از آبان 1402 یاد میکنیم این جمله پررنگ است: این مملکت مال حزباللهیهاست.
1. چرا آذری جهرمی و ابطحی؟ هر شب رائفیپور و خودم!
داستان از این قرار است که خانمی در تلویزیون انتقاد کرد که چرا هر شب امثال آقای رائفیپور به صدا و سیما دعوت نمیشوند و یک شب وزیر ارتباطات دولت قبل ( جواد آذری جهرمی) هم آمده بود و گفت: «صدا و سیما یکی از ثروتهای ماست اما تضاد دارد. یه شب مثل دیشب آقای رائفیپور را آورده بودند، یه شب مثل پریشب آذری جهرمی و ابطحی را. اما کی بُرد؟ صدا و سیما یا جهرمی؟» و تصریح کرد: این مملکت مال حزباللهیهاست.
نام این خانم که قبلا هم قبلا گفته بود: "منتقدان را ممنوعالخروج نکنید. ممنوعالورود کنید! " منصوره معصومی است و همان موقع خطاب به ایشان نوشتیم:
چون مصداق حزباللهی رو به روز محدودتر و دایرۀ خودیها مدام تنگتر شده کما این که آذری جهرمی کارشناس سابق وزارت اطلاعات و وزیر دولت جمهوری اسلامی و برادر شهید را هم از دایره بیرون گذاشتهاند، خوب است هر چه سریعتر مصادیق جدید را اعلام و به روز کنند تا مشخص شود دقیقا چه کسانی مراد ایشان است و اگر کثیری از مردم ایران را شامل نشد چه کنند؟ به مصر کوچ کنند یا اردن؟! از گذرگاه رفح بروند یا از تنگه هرمز؟
نکته دیگر این بود که مطابق آمار رسمی وزارت اقتصاد و در وضعیت پساتحریمی نیمی از درآمد کشور در حال حاضر از محل مالیات تأمین میشود. آیا هنگام اخذ مالیات هم میپرسند که به کدام دسته تعلق دارید یا به اقتضای شهروند ایران باید مالیات بپردازند تا خدمات دریافت کنند؟ نمیشود که در پرداخت مالیات یا خدمت سربازی تعلقات فکری دخیل نباشد و همه مؤدی مالیاتی و مشمول باشند و از محل همان مالیات بودجۀ 7 هزار میلیارد تومانی صدا و سیما تأمین شود ولی نوبت به خدماتدهی که میرسد معیار دیگری حاکم باشد. آن وقت هر که بیرون از دایرۀ شمول تعریف سرکار خانم باشد چه کند؟ با خود زمزمه کند: "بر خاکی نشستهام که از آن من نیست؟"
(احتمالا توجه شما هم به این نکته جلب شده که در آبان 1402 بودجه صدا و سیما 7 هزار میلیارد تومان ذکر شده و حالا به 24 هزار میلیارد تومان رسیده و بر همین اساس قاعدتا حقوق کارگری اگر 7 تومان بود حالا باید 24 تومان میشد و می دانیم که نشده!)
2.از ندوشن تا نیشابور
فارغ از مورد بالا که نگاهی به ایران و تنوع آن نداشت از این خبر خوب باید یاد کرد که پیکر دکتر اسلامی ندوشن که در کانادا چشم زا جهان بسته بود به ایران منتقل شد تا در خاکی آرام گیرد که یک عمر برای اعتلای آن نوشته و کوشیده بود.
با این که زاده ندوشن در یزد بود اما در نیشابور به خاک سپرده شد و این پرسش را ایجاد کرد چرا در زادگاه خود یا چنان که جایی گفته بود در توس نه و چرا نیشابور؟ گویا وصیت آخر چنین بوده و میدانیم به نیشابور علاقه خاصی داشت چندان که در سفرنامه نیشابور نشان میدهد رابطه خاصی با این شهر «پرشکوه و نازنین و پرخاطره» دارد:
«تا چشم کار میکند خاک است که جا به جا بیشهها پوشش سبزی روی آن کشیده است. خود خاک در حدی زیبا و نوازشدهنده است که آدمی میتواند بگوید که اگر این مقدار سبزی هم نبود، آدم هوس میکرد که این خاک بیفرش و سرشار را در آغوش گیرد. فردای آن روز که صبح نزدیک شد به خیابان بین خیام و عطار رفتم تا دمیدن آفتاب را تماشا کنم ... کمتر شهری را در سراسر ایران می توان یافت که به اندازه نیشابور عبرت انگیز و پرخاطره و بارور باشد. شهر پرشکوه و نازنینی که روزگار مانند پهلوانان تراژدی، بزرگترین عزت ها و بزرگترین خواری ها را بر او آزموده است ...
نیشابور واقعی را در خارج شهر کنونی باید جست. من در آنجا ساعت ها یله شدم. مانند کسی که بیرون از دنیای موجود در میان خاطره ها راه می رود. حالت کسی را داشتم که از هوا مست شده است و سبکی و منگی خاصی در خود احساس می کند. چون بر خاک و سبزه پای می نهادم گفتی حرکتی در آنها بود و ناله ای از آنها بر می خواست. گفتی روحی گنگ و فسرده و دردمند در زیر آنها پنهان مانده بود. احساسی وصف ناپذیر بود ...
خیام که نامدارترین سراینده بیاعتباری دنیاست، گویی تقدیر خواسته است که نیشابور تجسمی از شعرهای او باشد، گویی شهری با آن همه زیبایی و غنا به ویرانه ای پهناور تبدیل شده است تا در تایید آنچه او گفته بود، بینهی قرار گیرد ...»
3. فضاسازی موفق برای رد صلاحیت روحانی
خبر پرسرو صدای دیگر تقاضای رد صلاحیت حسن روحانی رییس جمهوری پیشین ایران برای انتخابات مجلس خبرگان رهبری بود و دیدیم که شورای نگهبان بیپاسخ نگذاشت و چنین کرد. یعنی نماینده خبرگان و رییس جمهوری پیشین را به خاطر دفاع از نظرات خود و نه تکرار کلیشه های رسمی برنتافتند. آغازگر ماجرا سید رحیم توکل نماینده استان مازندران در مجلس خبرگان بود که گفت روحانی در خبرگان گفته از اجرای سند 2030 نمی گذرم در حالی که او تصریح کرده بود «از این تهمت نمی گذرم».
آیتالله توکل اما این قول را نپذیرفت و گفت: «نه! نوار صحبتها موجود است و وقتی حرفهای ایشان را در کنار هم قرار میدهیم یعنی دست از اجرای 2030 برنمیدارم». همان موقع یادآوری شد در خرداد 1396 و اندکی بعد از انتخاب مجدد حسن روحانی به ریاست جمهوری و با توجه به ارتباط سند 2030 با آموزش و پرورش خبرنگار خبرگزاری این حوزه موضوع را با رییس جمهوری وقت که در عین حال رییس جمهوری منتخب با 24 میلیون رای هم شده بود در میان گذاشت و پرسید:
«با توجه به دغدغههای رهبری در مورد سند 2030، چه برنامهای برای رفع این دغدغهها و تقویت آموزش و پرورش کشور دارید؟» عین پاسخ حسن روحانی از این قرار است:
«راجع به سند 2030 وزرای علوم و خارجه و آموزش پرورش نامهای به رهبری نوشتند و گفتند ما تحفظ خودمان را از ابتدا حفظ کرده و گفتهایم هرچه که بر خلاف ارزشهای ملی باشد به آن توجه نمیکنیم. علیالظاهر گزارشهایی به ایشان داده بودند که نگرانشان کرده بود. اما من در سخنرانیهایم به ایشان اطمینان دادم و الان هم به مردم این اطمینان را میدهم که اصلا نگران خدشهدار شدن ارزشها نباشند.
فرهنگ و آموزش و پرورش برای ما بسیار مهم است. حرف یکی دو نفر نیست و 11 میلیون جمعیت ما در حال آموزش هستند. بسیار متاسفم که کسانی در این انتخابات ازاین سند سوءاستفاده کردند. من از تخریب و تهمت به خودم میگذرم، خدا هم از گناهان ما میگذرد، اما از اهانت به معلمان در قالب اعتراض به سند 2030 نمیگذرم. متاسفانه برخی به طلاب و مردم ما دروغ گفتند.
من خودم طلبه بودم و در حوزه زندگی کرده ام و میدانم در حوزه زندگی کردن یعنی چی. برخی طلاب را تحریک کردند و به عنوان منادی اسلام به آنها بلندگو دادند تا به روستاها بروند و بگویند وادینا و وااسلاما! در حرم حضرت علی هم وقتی برق کشیدند یک نفر سخنرانی کرد و گفت وااسلاما که به اینجا سیم کشیدند! الآن هم برخی به جای سیم، 2030 را بهانه کردند. کار زشتی کردند. خدا انشاءاالله از گناه شان بگذرد و مردم هم بگذرند و معلمان هم ببخشندشان، اما من نمیگذرم».
با این همه آیتالله توکل حرف خود را پس نگرفت و برخی رسانههای اصولگرا از بیم تقابل دوباره روحانی و رییسی در انتخابات خواستار حذف پیشاپیش رییس جمهوری سابق شدند. ابراهیم رییسی البته خطر نکرد و به رد صلاحیت رقیب دل نبست و از خراسان جنوبی کاندیدا شد در حالی که متولد مشهد - خراسان رضوی- است و نسب پدرش به سیستان و بلوچستان میرسد و ربطی به خراسان جنوبی ندارد!
مطلوب اصولگرایان این بود که حضور روحانی نرخ مشارکت را بالا ببرد ولی نه چندان که رای بیاورد و موی دماغ باشد. پی ریسک نکردند و مثل 1400 از قبل کاندیداهای رایآور را حذف کردندتا مردم در انتخاب دچار مشکل نشوند و همین ادعا مستمسکی شد برای رد صلاحیت کسی که چند دوره عضو همین مجلس خبرگان و 8 سال عالی ترین مقام رسمی کشور بعد از رهبری و 16 سال دبیر شورای عالی امنیت ملی بوده است و البته دلایل علنی اعلام نشده است.
4. حرف ظریف از زبان حداد
خبر قابل توجه دیگر سخنان غلامعلی حداد عادل در برنامه تلویزیونی «به افق فلسطین» بود که اگر کسی ندیده بود و تنها جملات را میخواند میپنداشت موضع جواد ظریف است:
«به اشخاصی که خواهان ورود ایران به جنگ غزهاند باید گفت شاید این همان چیزی است که اسراییل میخواهد. یعنی تبدیل نبرد غزه به جنگ ایران و آمریکا. اگر این اتفاق بیفتد شاید آن که جان سالم به در میبرد اسراییل باشد. چرا که سالهاست در حال تحریک آمریکا برای جنگ با ایران است و از نظر راهبردی هم معلوم نیست ورود ایران به سود آرمان فلسطین باشد».
5.مرگ هرمیداس
در آبان ماه همچنین دکتر داوود هرمیداس باوند- استاد مشهور و برجستۀ علوم سیاسی و روابط بینالملل- که به عنوان شمایل دیپلماسی ایرانگرایانه هم شناخته میشد درگذشت.
در خاطرات خود گفته در اولین دیدار با وزیر خارجه دولت موقت و در بازگشت از نیویورک، دکتر یزدی - که او را بسیار باهوش یافته بود - درباره نام و نسب پرسیده بود و توضیح داده بود:
خاندان ما تا 400 سال قبل زرتشتی بودهاند و همنشینی دو نام «داوود» و «هرمیداس» از آن رو ست که مادرش بعد از دو پسر و 4 دختر در امامزاده داوود نذر میکند فرزند هفتم پسر باشد و برای ادای این نذر نام داوود بر او مینهند.
این داوود اما باید نسبتی با خاندان و نام خواهران و برادران هم میداشت. پس «هرمیداس» را میافزایند که در واقع همان «هرمز» است و تلفظ یونانی «اورمزد«. همانگونه که "سیروس"، تلفظ یونانی "کورش" است و ما هم نام کورش را بر فرزندان خود مینهیم و هم سیروس را.
پدربزرگ هرمیداس باوند امیر مؤیدسوادکوهی نماینده دوره سوم مجلس شورای ملی بوده و از مخالفان مشهور قرارداد 1919 و به همین خاطر به دستور وثوقالدوله به کرمانشاه تبعید میشود و بعد از سقوط دولت وثوقالدوله و روی کار آمدن مشیرالدوله به دستور او از تبعید خلاص و به ریاست کل قشون مازندران منصوب میشود.
از رفتارهای مشهور او در این دوره این است که به خواست روسیه برای تسلیم ترکمانها تن نمیدهد و پس از آن نیز به فرمان رضاخان برای جمع آوری سلاح. دو عموی دکتر باوند - سهمالممالک و هژبر سلطان - هم کشته میشوند و با این توضیحات روشن است که داوود هرمیداس باوند تا چه حد ایرانی بوده است: نسب در نسب.
خود گفته است: وقتی دکتر یزدی درباره ریشۀ نام من پرسید و شروع کردم به نقل تاریخ آبا و اجداد، وزیر وقت خارجه لبخند زد و آیۀ قرآن را خواند که دنبال آبا و اجدادتان نباشید.
دکتر یزدی آنگاه خبر میدهد او را به ریاست اداره هشتم سیاسی منصوب کرده و چند حوزه مهم دیگر را نیز به او میسپارند. تخصص اصلی هرمیداس باوند البته جزایر سه گانه بود و وجه ایراندوستی و اطلاعات عمیق او آن قدر بالا و عمیق بود که مقامات جمهوری اسلامی بعد از وقایع سال 60 نیز سعی میکردند وجه سیاسی او از حیث ارتباط با جبهه ملی را نادیده انگارند و جالب است بدانید در دانشگاه امام صادق هم تدریس میکرده در روزگاری که همین آقای علمالهدی معاونت آن را بر عهده داشته است!
6.شورای فرهنگ عمومی علیه فرهنگ عمومی!
در آبان 1402 یک تصمیم دیگر هم خبرساز شد. این که شورای فرهنگ عمومی از زیر مجموعههای شورایعالی انقلاب فرهنگی شب چهارشنبهسوری را به عنوان روز تکریم همسایگان نام گذاشت یعنی چهارشنبهسوری را به رسمیت نمیشناسند و در کنار شب یلدا و بدون حذف آن هم اضافه کردند: روز ترویج فرهنگ میهمانی و پیوند با خویشان و لابد این یکی هم به سبب گردآمدن در خانه بزرگتر ها بود!
برگزاری شب یلدا و استفاده تلویزیون از این تعبیر و نیز چهارشنبه سوری و این یک بدون حمایت صدا و سیما اما نشان داد شورای فرهنگ عمومی همان فرهنگ عمومی ما ایرانیان نیست و فرهنگی است که نمایندگان اقلیت 15 درصدی خواستار آن هستند.
اوج ذوق و ضریب هوشی تصمیمگیران و تصویبکنندگان این بود که هم یلدا و هم چهارشنبهسوری آیینهایی شبانهاند ( اولی آخرین شب پاییز و دومی واپسین سه شنبه شب سال) و آن وقت هر دو را روز همسایهها و میهمانی نام گذاری کردند. احتمالا با تأسی از شخصیت «آقای همساده» در «مهمانی» ایرج طهماسب! (که نوروز 1403 به خانه خودشان - تلویزیون- بازگشتهاند)./م.خ