قرآن و قلب منفى‏

کتاب : تفسیر حکیم    ج‌۳        

قرآن و قلب منفى‏

 

منابع:

کتاب : تفسیر حکیم    ج‌3        

نوشتہ : استاد حسین انصاریان 

 

کتاب خدا قلب را که اختیار ساختنش با حقایق الهیه، و پرداخت و تصفیه کردنش با انوار ملکوتیه به دست خود انسان است، و تخریبش با اعمال ناشایست، و اخلاق ناپسند، و تاریک نمودنش با خواسته‌هاى بى‌جا و آمال و آرزوهاى غیر منطقى و شهوات حرام بر عهده‌ى خود آدمى است. از هر جهت مورد توجه و بحث‌ قرار داده، و در این زمینه آیات عجیبى که فوق‌العاده قابل دقت است ارائه نموده، و همگان را به اندیشه و تفکر در آن آیات دعوت نموده است.

تفکر و اندیشه که عبادتى بس بزرگ، بلکه از افضل عبادات است از حقایقى است که مورد توجه فرهنگ الهى است، و همه مردم به آن ترغیب و تشویق شده‌اند تا از این طریق به واقعیات دست یابند، و به سفر معنوى موفق شوند، و به درک امور و مسائلى که در زندگى دنیا و آخرتشان کاربرد دارد نایل گردند.

تعطیل تفکر و اندیشه از اعظم گناهان و اکبر کبائر و موجب تیره‌بختى و شقاوت، و بسته شدن درهاى فیوضات الهى در دنیا و آخرت به روى انسان است.

برترین منبعى که حاوى پربهاترین حقایق هستى، و واقعیات زندگى و مواعظ و حکمت‌ها، و پندها و عبرت‌ها، و بیانگر حقوق و مسئولیت‌ها و روشن‌گر حلال و حرام و لطائف اخلاقى است قرآن مجید است، که اندیشه در محتویات آن، و تفکر در آیاتش آدمى را از نقطه ذلّت به اوج عزت و از پستى شقاوت به قله سعادت، و از حیوانیت به انسانیت، و از ظلمت به نور و از باطل به حق، و از نادانى به علم و بصیرت، و از نادرستى به درستى میرساند.

اندیشه در قرآن و تفکر در آیات آن در صورتى میسر است که درهاى دل، و ابواب قلب به روى حقایق باز باشد، و این مایه‌ى کمال آلوده به لجن گناه و بسته در پرده‌ى معصیت، و فرو رفته در ظلمات فسق و فجور نباشد و از هر طرف قفل‌هاى خطرناک معاصى و رذائل، و حالات شیطانى، و صفات ابلیسى بر درهاى آن آویخته نشده باشد.

اگر درهاى قلب که منافذ ورود فیوضات و الهامات، و حقایق ملکوتیه است با چنان قفل‌هائى بسته باشد در حقیقت طریق تفکر و اندیشه که عاملى به سوى‌ رشد کمالات است به روى انسان مسدود مى‌باشد، و آدمى از همه خیرات و حسنات و فیوضات دنیائى و آخرتى حضرت رب العزه محروم خواهد بود.

أَ فَلا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلى‌ قُلُوبٍ أَقْفالُها: «1»

آیا در قرآن اندیشه نمى‌کنند؟ نه! چون فرو رفته در غفلت‌اند اندیشه نخواهند کرد بلکه عدم اندیشه آنان به خاطر این است که بر دلهایشان قفل‌هائى است، که درهاى این صندوق الهى و معنوى را بسته نگاه داشته و از ورود فیوضات و الهامات و انوار حقایق محروم نموده است.

عقل و فطرت و وجدان و پاکان جهان، و اهل فهم و بصیرت انسان را به پذیرش و قبول آیات و احکام و خواسته‌ها و فرمان‌هاى الهى که سراسر علم و حکمت و نور و زمینه‌ساز سعادت ابدى انسان است دعوت مى‌کنند، سرسختى نسبت به این دعوت و عصیان و لجاجت در برابر این درخواست، و گفتار بى‌منطق و بى‌پایه و یاوه در برابر هدایتگران کمال بى‌انصافى و ناجوانمردى و نشانه بسته بودن درهاى قلب به وسیله قفل‌هاى غفلت و جهل و نسیان و بى‌توجهى است.

طبع قلب که از اصطلاحات قرآن مجید است به معناى مهر خوردن بر قلب و کور شدن چشم باطنى است، از عذاب‌هاى دنیائى خداست که نهایتا سبب عذاب آخرت است و این عذاب دنیائى زمانى بر انسان نازل مى‌شود که انسان در برابر معجزات، و آیات خدا، و نبوت پیامبران و امامت امامان بایستد و از قبول حقایقى که موجب رشد و کرامت اوست عصیان بورزد، و نسبت به حق و فرمان‌هاى او سرکشى کند، و از آراسته شدن به ایمان سر باز زند، و به سعادت و خوشبختى خود با اختیار خودش پشت‌پا بزند، در این صورت است که صاحب قلب مهر خورده از فهم حقایق و قبول واقعیات و تسلیم در برابر حق محروم مى‌شود، و قدم در مسیر هلاکت ابدى مى‌گذارد و بى‌بهره از الطاف و احسان و رحمت خدا مى‌گردد.

تِلْکَ الْقُرى‌ نَقُصُّ عَلَیْکَ مِنْ أَنْبائِها وَ لَقَدْ جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّناتِ فَما کانُوا لِیُؤْمِنُوا بِما کَذَّبُوا مِنْ قَبْلُ کَذلِکَ یَطْبَعُ اللَّهُ عَلى‌ قُلُوبِ الْکافِرِینَ: «2»

این شهرهاست که بخشى از داستان‌هایش را براى تو بیان مى‌کنیم، و بى‌تردید پیامبرانشان براى آنان دلایل روشن آوردند، ولى آنان بر آن نبودند که به حقایقى که پیش از آمدن آن دلایل تکذیب کرده بودند ایمان بیاورند، خدا این گونه بر دل‌هاى کافران [به کیفر عناد و عصیانشان‌] مهر مى‌زند.

قلب و گوش و چشم ابزار معرفت و شناخت حقایق و وسایلى براى آراسته شدن به تربیت و رشد و کمال، و زمینه‌هائى براى رسیدن به مقام قرب و خوشنودى پروردگارند، ولى گروهى از مردم قلب را در عشق شهوانى به دیگران به کار مى‌گیرند، و از گوش براى شنیدن حقایق استفاده نمى‌کنند، و چشم را براى چشم چرانى و تماشاى ظاهر جهان مصرف مى‌کنند، و از این سه وسیله بسیار مهم هیچ گونه استفاده معنوى و انسانى نمى‌برند، نهایتاً به کیفر این خیره‌سرى و طغیانشان به ختم قلب و گوش و پرده و حجابى بر چشم که از عذاب‌هاى الهى است گرفتار مى‌آیند، و از هر چه که به سود آنان است محروم مى‌شوند.

خَتَمَ اللَّهُ عَلى‌ قُلُوبِهِمْ وَ عَلى‌ سَمْعِهِمْ وَ عَلى‌ أَبْصارِهِمْ غِشاوَةٌ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظِیمٌ: «3»

خدا [به کیفر طغیان و عصیانشان‌] بر دل‌ها و گوششان مهر زده و بر چشم‌هایشان پرده‌اى است که فروغ هدایت را نمى‌بینند و براى آنان عذابى بزرگ است.

آنان که راه هدایت را در حالى که مى‌شناسند رها کرده و براى چند روز لذت‌گرائى و تجاوز و ظلم و آزاد زیستن در فضاى هر فسادى به راه گمراهى و انحراف مى‌روند، و از همه حقایق معنوى و الهى و انسانى که هر کدامشان در رشد و تربیت انسان نقشى محورى دارند غفلت مى‌ورزند و حسنات باطنى و ظاهرى را به فراموشى مى‌سپارند به کیفر این انحراف وحشتناک و غفلت خطرناک قلبى خالى از قدرت درک و چشمى کور از واقعیات و گوشى کر در برابر صداى حق پیدا مى‌کنند و خود را سزاوار آتش دوزخ مى‌کنند:

وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ کَثِیراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لا یَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ أَعْیُنٌ لا یُبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لا یَسْمَعُونَ بِها أُولئِکَ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِکَ هُمُ الْغافِلُونَ: «4»

و محققاً بسیارى از جنیان و آدمیان را براى دوزخ آفریده‌ایم [زیرا] آنان را دل‌هائى است که به وسیله آن معارف الهى را نمى‌فهمند، و چشم‌هائى است که به وسیله آن نشانه‌هاى حق را نمى‌بینند، و گوش‌هائى است که به وسیله آن سخن حق را نمى‌شنوند آنان در دورى از هدایت تشریعى مانند چهارپایان بلکه گمراه‌ترند و هم اینان‌اند که بى‌خبر و غافل از معارف و آیات خدایند.

گردش و سفر در مناطق مختلف زمین و دیدن آثار حضرت حق، و نشانه‌هاى عبرت‌آموز، و زمینه‌هاى پند و موعظه، و نشست و برخاست با اهل دانش و فضیلت که دیدارشان موجب بیدارى و بصیرت است، قلب‌ها را زنده مى‌کند و به تعقل مى‌نشاند، و گوش را آماده شنیدن حقایق مى‌نماید، ولى گروهى از مردم سفرهاى گوناگون مى‌گنند ولى از سفرهاى خود جز عیش و نوش و لذت ظاهرى چیزى نصیب آنان نمى‌شود، و عقلشان در همان مرحله کودکى باقى مى‌ماند، و گوششان هزینه صداى هدایت نمى‌گردد و نهایتاً به کوردلى که زیان‌بارترین مصیبت است دچار مى‌شوند:

أَ فَلَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَتَکُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ یَعْقِلُونَ بِها أَوْ آذانٌ یَسْمَعُونَ بِها فَإِنَّها لا تَعْمَى الْأَبْصارُ وَ لکِنْ تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِی فِی الصُّدُورِ: «5»

آیا در زمین گردش نکرده‌اند تا براى آنان دل‌هائى بیدار و بینا پیدا شود که با آن بیندیشند یا گوش‌هائى که با آن صداى هدایت را بشنوند حقیقت این است که دیده‌هاى ظاهر کور نیست بلکه دل‌هائى که در سینه‌هاست کور است.

شجره طیبه ایمان به آخرت در سرزمین دل هر کس بروید از میوه‌ها و محصولات بسیار شیرینش این است که قلب را در برابر یاد خدا مسرور و شاد مى‌کند، و رغبت و شوق به سوى حق را زیاد مى‌نماید، این سرور و شادى و رغبت و شوق محرک انسان به سوى عمل صالح و هر کار خیر و شکل‌گیرى از خواسته‌هاى پروردگار است، ولى آنان که ایمان به آخرت ندارند و زندگى را جز زندگى چند روزه دنیا نمى‌دانند و مانند حیوانات غرق در شکم چرانى و لذت جوئى جسمى هستند ابداً میل و رغبت ندارند که نام حضرت حق را که خالق و رازق و احسان کننده به آنان است بشنوند و اگر بشنوند دلشان غرق نفرت مى‌شود، ولى هنگامى که از معبودان باطلشان که هیچ نقشى در حیات آنان ندارند یاد شود قلبشان به سرور و شادى مى‌نشیند!!

وَ إِذا ذُکِرَ اللَّهُ وَحْدَهُ اشْمَأَزَّتْ قُلُوبُ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ وَ إِذا ذُکِرَ الَّذِینَ مِنْ دُونِهِ إِذا هُمْ یَسْتَبْشِرُونَ: «6»

و هنگامى که خدا به وحدت و یگانگى یاد مى‌شود [و نامى از معبودان باطلشان به میان نمى‌آید] دل‌هاى کسانى که به آخرت ایمان ندارند دچار نفرت مى‌شود و چون یادى از معبودان باطل و ضد حق به میان مى‌آید ناگاه مسرور و شاد مى‌شوند!!

گاهى مردم از پى حسد به مقام معنوى مردان الهى، و کبر در برابر حق، و عشق به پیمودن راه ضلالت و آزاد بودن در هر گناه و فساد، چون در برابر سخن‌ حق قرار مى‌گیرند به قلب خود تهمت زده به گوینده کلام بیدار کننده مى‌گویند: دل ما در پوشش ضخیمى است به این خاطر سخن شما را درک نمى‌کنیم و خواسته شما را نمى‌فهمیم اینان که هنوز در مرز قبول هدایت قرار دارند به دروغ از قلب خود خبر مى‌دهند، قلبشان حق را مى‌فهمد ولى بخاطر پاى‌بندى به شهوات به چنین بهانه واهى و پوچى متوسل مى‌شوند و از پذیرفتن هدایت و قرار گرفتن در راه سلامت امتناع مى‌ورزند:

وَ قالُوا قُلُوبُنا غُلْفٌ بَلْ لَعَنَهُمُ اللَّهُ بِکُفْرِهِمْ فَقَلِیلًا ما یُؤْمِنُونَ: «7»

و گفتند: دل‌هاى ما در پوشش و حجاب است به این علت کلام حق را نمى‌فهمیم ولى چنین نیست که مى‌گویند بلکه خدا به سبب کفرشان آنان را از رحمتش طرد کرده در نتیجه از پذیرفتن حق خوددارى مى‌کنند، پس اندکى ایمان مى‌آورند. قلبى که از پى عصیان و رذایل نفسى و زشتى‌هاى اخلاق و کبر و غرور دچار انحراف از هدایت مى‌شود صاحبش در مسائل الهى و به ویژه آیات قرآن دخالت بى‌جا مى‌کند و به تأویلات باطل در آیات خدا دچار مى‌شود و از این طریق به برافروختن آتش فتنه در میان جامعه دست مى‌یازد تا بر پیکر اعتقاد مردم و وحدت و یک‌پارچگى آنان زیان وارد نماید.

فَأَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَةِ وَ ابْتِغاءَ تَأْوِیلِهِ: «8»

دل‌هائى که دچار بیمارى ترس از دشمن و نفاق و دورئى است سبب مى‌شود که صاحبانشان از تکیه بر اهل ایمان و یک روئى با آنان دورى گزینند و به خیال خود براى امان ماندن از آسیب رسانى دشمن به دشمن تکیه کنند و عمله و پادوى آنان گردند و نهایتاً به زیان اهل ایمان تغییر جهت دهند و خشم خدا و اهل ایمان را براى خود فراهم نمایند، اینان توجه ندارند که خدا در همه جا و در همه امور با مؤمنان است و درهاى خزائن لطف و رحمتش به روى آنان باز است و به دشمن جز با نظر نفرت و کینه نمى‌نگرد و هر راه و طریقى را به روى دشمن مى‌بندد و او را و عواملش را به خسارت ابدى و عذاب همیشگى دچار مى‌کند:

فَتَرَى الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ یُسارِعُونَ فِیهِمْ یَقُولُونَ نَخْشى‌ أَنْ تُصِیبَنا دائِرَةٌ فَعَسَى اللَّهُ أَنْ یَأْتِیَ بِالْفَتْحِ أَوْ أَمْرٍ مِنْ عِنْدِهِ فَیُصْبِحُوا عَلى‌ ما أَسَرُّوا فِی أَنْفُسِهِمْ نادِمِینَ: «9»

کسانى که در دل‌هایشان بیمارى ترس و دوروئى است مى‌بینى که در دوستى با یهود و نصارى شتاب مى‌ورزند و [بر پایه خیال باطلشان که مبادا اسلام و مسلمانان تکیه‌گاه استوارى نباشند] مى‌گویند: مى‌ترسیم آسیب و گزند ناگوارى به ما برسد [پس باید براى دوستى به سوى یهود و نصارى بشتابیم‌] امید است خدا از سوى خود پیروزى یا واقعیت دیگرى به سود مسلمانان پیش آرد تا این بیماردلان بر آنچه در دل‌هایشان پنهان مى‌داشتند پشیمان شوند.

قلب بنا به فرموده قرآن مرکز فهم حقایق و گوش براى شنیدن واقعیات و صداى حق است، انسان اگر نسبت به حق دچار کبر گردد و در برابر حق قد علم کند، و سینه سپر نماید و در فساد و طغیان و معصیت دست و پا بزند مایه معنوى قلب را که زمینه فهم حقایق است از دست مى‌دهد و قلبى چون قلب حیوان پیدا مى‌کند، و مایه شنوائى صحیح را از دست مى‌دهد و گوشى چون گوش خر براى او باقى مى‌ماند، از دست رفتن قلب و گوش انسانى کیفر طغیان و معصیت و کبر و قد علم کردن در برابر حق است، چون به این کیفر گرفتار آید هر معجزه‌اى یا آیه‌اى از آیات حق را ببیند ایمان نمى‌آورد و به حقیقت گرایش پیدا نمى‌کند، بلکه در برابر معجزات و آیات به ستیزه و مجادله برمى‌خیزد و سخنان بى‌منطق مى‌گوید و حقایق را در کمال بى‌شرمى انکار مى‌کند:

وَ مِنْهُمْ مَنْ یَسْتَمِعُ إِلَیْکَ وَ جَعَلْنا عَلى‌ قُلُوبِهِمْ أَکِنَّةً أَنْ یَفْقَهُوهُ وَ فِی آذانِهِمْ وَقْراً وَ إِنْ یَرَوْا کُلَّ آیَةٍ لا یُؤْمِنُوا بِها حَتَّى إِذا جاؤُکَ یُجادِلُونَکَ یَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُوا إِنْ هذا إِلَّا أَساطِیرُ الْأَوَّلِینَ: «10»

گروهى از آنان به سخنانت گوش مى‌دهند و ما به کیفر لجاجت و کفرشان بر دل‌هایشان پوشش‌هائى قرار دادیم که آن را نفهمند، و در گوش‌هایشان سنگینى نهادیم تا نشنوند، و اگر همه معجزات و آیات حق را ببینند باز هم ایمان نمى‌آورند تا آنجا که وقتى به محضرت مى‌آیند با تو گفتگوى بى‌منطق و ستیزه مى‌کنند آرى کافران از روى نفهمى و عناد مى‌گویند این قرآن جز افسانه‌هاى پیشینیان نیست!!

خیانت به امانت‌هاى حق و ظلم و زورگوئى به مردم، و ادامه گناه و معصیت سبب انواع عذاب‌ها در همین دنیاست، و فلسفه عذاب در این دنیا این است که مردم با دچار شدن به آن به فروتنى نسبت حق و تضرع و زارى به پیشگاه خدا برخیزند تا عذاب از آنان برداشته شود و در فضاى فروتنى و تواضع به حق به زندگى و حیات پاک برسند و در رفاه و امنیت قرار گیرند.

برخى از عذاب‌ها چنانکه در آیات قرآن گوشزد شده عبارت است از قحطى، خشک سالى، بیمارى‌هاى فراگیر، ضعف و زبونى، تسلط اشرار بر امت، طوفان، سیل، زلزله، مرگ ناگهانى و .... ولى هنگامى که تراکم گناهان و تداوم معاصى، و دورى از حق دل را سیاه و سنگ مانند کرد، انسان در برابر بلاها و آسیب‌ها به فلسفه عذاب پى‌نمى‌برد و در اسارت عذاب مى‌ماند تا به هلاکت ابدى و شقاوت همیشگى بنشیند.

فَلَوْ لا إِذْ جاءَهُمْ بَأْسُنا تَضَرَّعُوا وَ لکِنْ قَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَ زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطانُ ما کانُوا یَعْمَلُونَ: «11»

پس چرا هنگامى که عذاب ما به آنان رسید فروتنى و زارى نکردند؟ سببش این بود که دهایشان سخت شد و شیطان اعمال ناپسندى که همواره مرتکب مى‌شدند در نظرشان آراست.

بیمارى عظیم و خطرناک نفاق و دوروئى زمانى که بر قلب حاکم شود، انسان را در میان امت دچار فتنه‌گرى، جاسوسى به نفع دشمن، مکر و حیله، و دروغ‌گوئى و یاوه سرائى مى‌کند، و براى به دست آوردن متاعى اندک و مالى ناقابل به هر گناه معصیتى مى‌کشاند، این بیمارى اگر با توبه و انابه و اتصال به ایمان واقعى درمان نشود سبب مى‌گردد که در باطن انسان آلودگى روى آلودگى قرار گیرد و نهایتاً از انسان دیوى مهیب و خطرناک به وجود آورد، و همه درهاى رحمت و فیوضات و عنایات حق را به روى آدمى ببندد:

وَ أَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَتْهُمْ رِجْساً إِلَى رِجْسِهِمْ وَ ماتُوا وَ هُمْ کافِرُونَ: «12»

اما کسانى که در دل‌هایشان بیمارى نفاق است پس پلیدى بر پلیدى‌شان افزود و در حالى که کافر بودند از دنیا رفتند.

ایمان به آخرت که از راه مطالعه در معارف الهیه و آیات قرآن و روایات و دقت در منش پیامبران و امامان تحقق مى‌یابد، و باور کردن حقایق آن روز چون مواقف پنجاه‌گانه، محاسبات، پرونده، پاداش، کیفر، صراط، بهشت، دوزخ دل را از حالت جمود و سختى بیرون مى‌آورد و به آن رقت و صفا مى‌دهد، و نسبت به آنچه در زندگى ضرورى نیست زهد و بى‌رغبتى مى‌بخشد، و آن را کانون مهر و عاطفه و محبت قرار مى‌دهد، و به خشوع و فروتنى مى‌آراید، ولى هنگامى که بر اثر کثرت گناه روى دل از آخرت برگردد، و از باور و قبول قیامت خالى شود، و در پوشش خطرناک غفلت قرار گیرد به انکار حقایق برمى‌خیزد و صاحبش را دچار خوى استکبارى مى‌کند، در نتیجه بر ضد حقایق حرکت مى‌نماید و آزادانه به هر جنایت و خیانت و زورگوئى و ظلمى دست مى‌یازد.

فَالَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ قُلُوبُهُمْ مُنْکِرَةٌ وَ هُمْ مُسْتَکْبِرُونَ‌ «13»

پس کسانى که به آخرت ایمان نمى‌آورند دل‌هایشان به انکار حقایق دچار مى‌شود و به مسند استکبار مى‌نشینند.

مطالعه در حقایق، و فهم معارف، و گوش سپردن به سخنان حکیمانه پاکان فهم و درک و حسّ انسان را جهت مى‌دهد تا امور را به صورت صحیح و درست دریابد و از اشتباه نگرى و به غلط نظر کردن به امور در امان باشد.

انحراف در فهم و درک، و اشتباه حس کردن امور حالتى بسیار خطرناک، و مسئله‌اى بسیار زیانبار است، که بنیان سعادت را ویران و کاخ انسانیت را خراب، و بناى اخلاق را در هم مى‌ریزد، و انسان را به هر عمل ناپسندى آلوده مى‌کند و این همه نتیجه و محصول تلخ فرو رفتن قلب در بى‌خبرى و غفلت بسیار عمیق است.

بَلْ قُلُوبُهُمْ فِی غَمْرَةٍ مِنْ هذا وَ لَهُمْ أَعْمالٌ مِنْ دُونِ ذلِکَ هُمْ لَها عامِلُونَ: «14»

کافران تکالیف الهیه و مسئولیت‌هاى دینى و وظائف انسانى را به اشتباه بیش از اندازه گنجایش و ظرفیت خود مى‌دانند ولى چنین نیست بلکه دل‌هایشان از این حقیقت که همه تکالیف هماهنگ با گنجایش و ظرفیت و سعه وجودى انسان است در بى‌خبرى عمیقى است و براى آنان غیر از این بى‌خبرى اعمال زشت و ناپسندى است که همواره آنها را انجام مى‌دهند.

ایمان حقیقى رشته‌اى است که دل‌هاى مؤمنان واقعى را به هم پیوند میدهد، و آنان را چون دانه‌هاى تسبیح، در یک صف متحد و متفق و منسجم مى‌سازد، ظاهر و باطنشان را یک نیرو نشان مى‌دهد، و نهان و آشکارشان را چون یک جسم واحد به دیده و چشم تجلى مى‌دهد، غم‌خوار یکدیگر و پشتیبان هم و همه با هم دست واحدند، وحدت و اتفاق و اتحاد و هم‌بستگى منش آنان، و دفاع از یکدیگر روش آنان و خلاصه هزاران روح و قلب در یک جسم واحدند.

ولى دشمنان خدا و مؤمنان، و کافران و منافقان، و مشرکان و فاسقان گرچه به صورت صفى متحد و جامعه‌اى واحد به نظر مى‌آیند ولى در باطن نسبت به یکدیگر نظر خوشى ندارند، و هر یک براى تأمین منافع نامشروع خود بدون توجه به دیگر افرادى که هم مسلک اویند خاطرى پریشان و دغدغه‌اى سخت دارد و از اینکه با ضربه خوردن به دوستانش به منافع شخصى خود برسد هیچ امتناعى ندارد و در یک کلمه جسم‌هاى بى‌دینان در صفى واحد کنار یکدیگر و دلها جدا و متفرق و پراکنده از هم است.

تَحْسَبُهُمْ جَمِیعاً وَ قُلُوبُهُمْ شَتَّى ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا یَعْقِلُونَ: «15»

آنان را متحد و همدست مى‌پندارى در حالى که دلهایشان نسبت به یکدیگر جدا و پراکنده است زیرا آنان گروهى هستند که در حقایق تعقل نمى‌کنند.

گناهان و معاصى و فسق و فجور دل را چرکین و آلوده به زنگار مى‌کنند و در نتیجه راه تعقل را بر انسان مى‌بندند و آدمى را وادار مى‌کنند که به انکار حقایق برخیزد و در برابر حق موضع‌گیرى مستکبرانه کند و دریاوار دروغ بگوید و افتراء و تهمت بزند:

إِذا تُتْلى‌ عَلَیْهِ آیاتُنا قالَ أَساطِیرُ الْأَوَّلِینَ کَلَّا بَلْ رانَ عَلى‌ قُلُوبِهِمْ ما کانُوا یَکْسِبُونَ: «16»

هر گاه آیات ما را بر هر متجاوز گناه پیشه بخوانند گوید: افسانه پیشینیان است!! این چنین نیست که مى‌گویند، بلکه سبب تهمتشان به قرآن این است که گناهانى که همواره مرتکب شده‌اند بر دل‌هایشان چرک و زنگار بسته که حقایق را افسانه مى‌پندارند.

 

پی نوشت ها:

 

______________________________

(1)- محمد 24.

(2)- اعراف 101.

(3)- بقره 7.

(4)- اعراف 179.

(5)- حج 46.

(6)- زمر 45.

(7)- بقره 88.

(8)- آل عمران 7.

(9)- مائده 52.

(10)- انعام 25.

(11)- انعام 43.

(12)- توبه 125.

(13)- نحل 22

(14)- مؤمنون 63.

(15)- حشر 14.

(16)- مطففین 13- 14.



قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان