دسته ای از آیات قرآن کریم،مربوط است به آفرینش ماه،خورشید،ستارگان و حکمتهایی که در آفرینش آنها بیان شده است از جمله اینکه:حساب را از حرکت ماه و خورشید به دست می توان آورد:
انعام/96:
و الشمس و القمر حسبانا .
(و قرارداد خداوند) خورشید و ماه را شمار گرانی (یا وسیله ی شمارگری و محاسبه).
در مورد حرکت و کیفیت آن و نظم حرکت ماه و خورشید و یا شکلهایی که ماه پیدا می کند، نیز اشاراتی شده است از جمله در این آیه:
اعراف/54:
و الشمس و القمر و النجوم مسخرات بامره .
خورشید و ماه و اختران در تسخیر امر اویند.
کلمه ی تسخیر،در قرآن بسیار به کار رفته است،چه درباره کرات آسمانی و چه در مورد پدیده های زمینی و حتی درباره ی نهرها،دریا و کشتی و جز آنها.
این کلمه در لغت به معنای بکار گماردن است،یعنی آدمی،وسیله ای یا عاملی را در اختیار بگیرد و برای منظور خویش به کار بگمارد.برخی ناآشنایان به قرآن و ناآشنایان با زبان و ادبیات عربی،گمان کرده اند که آیات تسخیر از پیشگوییهای قرآن است و منظور از آنها اینست که بشر مثلا کرات آسمانی را تسخیر خواهد کرد!در حالیکه در قرآن تسخیر فعل خداست نه بشر،و منظور این است که حرکت این اجرام با آثاری که از آنها ظاهر می شود،همه زیر فرمان الهی است و اوست که برای هدفی کلی که از آفرینش پدیدگان می داشته،هر چیزی را در جای خود و با ویژگیهای آن آفریده و زیر فرمان آورده است.
یس/40-38:
و الشمس تجری لمستقر لها ذلک تقدیر العزیز العلیم و القمر قدرناه منازل حتی عاد کالعرجون القدیم لا الشمس ینبغی لها ان تدرک القمر و لا اللیل سابق النهار و کل فی فلک یسبحون .
خورشید تا جایگاه خویش روانه است،این است اندازه گیری(خداوند)قدرتمنددانا.و برای ماه قرارگاههایی مقدر ساختیم تا چون شاخسار خشک خرما(به شکل هلال) بازگردد.خورشید را سزیده نیست تا ماه را دریابد و نه شب را که بر روز پیشی جوید و هر یک در مداری شناورند.
در مورد دو آیه ی نخستین،در بحث تقدیر،اشاره کردیم که در بیان نظام حکیمانه ی آفرینش ماه و خورشید است که به هم نمی رسند و یکدیگر را جذب نمی کنند و مزاحم حرکت همدیگر،نمی شوند.
قسمت اخیر آیات یعنی «کل فی فلک یسبحون »را توضیح می دهیم:
ممکن است برخی گمان کنند که ذکر فلک در این آیه،به نوعی،تایید فلکیات قدیم است که برای هر یک از سیاره ها یک فلک قائل بودند.باید توجه داشت که فلکیات قدیم مبتنی بر فرضیه ای بود که باطل شده است.آنان فلک را جسم شفافی می دانستند که قابل «خرق و التیام » (1) نیست.قابل آن نیست که چیزی از آن عبور کند،کون و فساد در آن محال است و باری،فلک را جرمی شفاف می دانستند که کرات در آن میخکوب شده اند، برای ماه و خورشید و کرات،حرکت قائل نبودند بلکه حرکت را برای فلک می دانستند.
اما در قرآن،فلک را چون دریایی می داند که اجرام در آن حرکت دارند و شناورند. پیداست که منظور فضایی است که این اجرام در آن حرکت می کنند و مدار حرکتشان را در آن فضا،تعیین می کنند.نه آنچنان که قدما می گفتند:فلک حرکت می کند و آنها در فلک ثابتند.
بنابر این،قرآن از ابتدا،«فرضیه فلکیات »قدیم را مردود دانسته است.به علاوه،قرآن می فرماید:«کل فی فلک »یعنی هر یک در یک فلک شناورند،در حالیکه قدما چند فلک محدود، بیشتر قائل نبودند.ضمنا کلمه «یسبحون »دلالت دارد بر اینکه هر یک از اجرام هم حرکت وضعی دارد و هم انتقالی.
پس از این آیه می توان استفاده برد که اجرام علوی،همه در حرکتند و این چیزی است که نجوم جدید،اثبات می کند.آیات دیگری نیز وجود دارد که به آنها نمی پردازیم.
پی نوشت:
1- خرق و التیام پاره کردن و پیوستن / نفوذ در افلاک و خروج از آن.