در کنار آیاتی که انسان را مختار می داند،آیات دیگری هست(به علاوه ی پاره ای از شبهات عقلی)که موجب توهم جبر است،یکدسته از این آیات می فرماید که مشیت و اراده ی شما،محکوم مشیت خداست و مشیت خدا بر شما غلبه دارد:
تکویر/29:
و ما تشاءون الا ان یشاء الله رب العالمین .
آیه ایهام دارد که اگر خدا بخواهد،در ما مشیتی پیدا می شود و اگر نخواهد،ما نیزنخواهیم خواست و کاری انجام نمی دهیم.پس آنچه مؤثر است،خواست خداست و ما ابزار بی اراده ای بیش نیستیم.
دسته ی دیگر:آیاتی ست که می فرماید آنچه انسان انجام می دهد،باید به اذن خدا باشد:
یونس/100:
و ما کان لنفس ان تؤمن الا باذن الله .
یعنی حتی ایمان و کفر انسان محکوم اذن الهی ست.
نیز،آیاتی در مورد قضا و قدر وجود دارد دال بر اینکه آنچه انجام می دهید در کتابی نوشته شده و هیچ چیز خارج از حوزه های قضا و قدر الهی تحقق نمی یابد.
اما باید دانست که قاهریت مشیت و اراده و اذن و قضا و قدر خداوند در مورد انسان، به معنی نفی اختیار نیست،زمانی چنین است که اینها جانشین اختیار شوند،یعنی یک کار،یا باید به اراده ی ما انجام شود یا به اراده ی خدا،که در صورت اخیر، اراده ی خدا،اراده ی ما را نفی می کند.ولی اراده ی خدا و انسان،در عرض هم نیستند و اراده ی خدا جانشین اراده ی انسان نمی گردد،بلکه در طول یکدیگرند:کاری که با اراده ی انسان صورت می گیرد،این کار با مبادی و آثارش،«یکجا»تحت اراده ی خداست.کار ما،با اراده ی خود ما،رابطه ی علل و معلولی دارد. (1)
ما باید اراده کنیم تا کاری انجام گیرد،تا اراده نکنیم،کار تحقق نمی یابد اما همین علت و معلول و نیز مبادی دیگر،همه،متعلق اراده ی الهی ست.علت قریب و مباشر این کار،اراده ی انسان است پس اراده ی الهی در طول اراده ی انسان است.
با اینکه در این سلسله علل و معالیل،علت و معلولی هست،اما همه محکوم اراده ی الهی ست.اصولا کل نظام،متعلق اراده ی الهی ست،تا اراده ی الهی نباشد،این نظام، موجود نمی شود اگر اراده ی خدا نباشد،نه ما که مریدیم وجود خواهیم داشت و نه مرادی و نه اراده ای!زیرا چنانکه گفتیم اراده ی ما و خدا در طول یکدیگرند و منافاتی ندارد با این که همه ی این نظام بکلی متعلق اراده ی الهی باشد.این کلید حل همه ی این مسائل است،در اذن،مشیت،قضا و قدر و...که هیچکدام جانشین اراده ی انسان نیستند،بلکه نظامی ست فراسوی نظام علت و معلول این جهانی.آیاتی در مقام بیان توحید افعالی هستند و می خواهند انسان را از جهلی که نسبت به خود و خدا دارد خارج کنند،آدمی خیال می کنددر انجام کارهایش مستقل است،این توهم باطل است(و اکثر انسانها به ان مبتلایند).قرآن کریم می خواهد مردم را ازین غفلت، بیدار کند تا گمان نکنند که مستقلند و چه خدا باشد،چه نباشد و بخواهد یا نخواهد آنان هستند و کارشان را انجام میدهند،قرآن می خواهد نشان دهد که اراده ی الهی،فوق اراده ی انسانهاست:
انعام/149:
...فلو شاء لهدیکم اجمعین .
ای آنان که کفر ورزیدید،گمان نکنید که با کفر ورزیتان،اراده ی شما بر اراده ی خدا غالب آمده،نه،چنین نیست،بلکه «لو شاء لهدیکم...»می تواند همه را جبرا هدایت کند ولی این را نخواسته است.خواست تکوینی خدا اینست که انسان از راه اراده ی خود کار کند.
پس این تعبیرات برای آنست که کفار گمان نکنند که وقتی بر خلاف اراده ی تشریعی خدا،عمل می کند،او را عاجز کرده یا بر وی سبقت گرفته اند.
پی نوشت:
1- البته نه علت تام بلکه جزء العله.