آسمان سقف بی ستون، خورشید و ماه نظم در جریان [آیات الهی ]

خدا همان کسی است که آسمانها را بدون ستونی که ببینید برافراشته، سپس به عرش استیلا یافت وخورشید و ماه را به خدمت گرفت، که هر یک در مدتی معین سیر می کنند، کارها را او تدبیر می کند و آیات رااو توضیح می دهد تا شاید به معاد و قیامت ایمان بیاورید.

(1)الله الذی رفع السماوات بغیر عمد ترونها ثم استوی علی العرش و سخر الشمس و القمر کل یجری لاجل مسمی یدبر الامر یفصل الآیات لعلکم بلقاء ربکم توقنون

ترجمه آیات

خدا همان کسی است که آسمانها را بدون ستونی که ببینید برافراشته، سپس به عرش استیلا یافت وخورشید و ماه را به خدمت گرفت، که هر یک در مدتی معین سیر می کنند، کارها را او تدبیر می کند و آیات رااو توضیح می دهد تا شاید به معاد و قیامت ایمان بیاورید.

آنچه که این قرآن بدان دعوت می کند توحیدی است که آیات تکوینی از قبیل بپاداشتن آسمانها، گستردن زمین، تسخیر آفتاب و ماه، و سایر عجایبی که خدا در تدبیر آسمانها و زمین و غرایبی که در تقدیرآنها بکار برده، همه بر آن دلالت دارند.

"الله الذی رفع السموات بغیر عمد ترونها ثم استوی علی العرش".

راغب در مفردات می گوید: "عمود"چیزی است که خیمه به آن تکیه دارد و می ایستد، و جمع آن، هم"عمد" - به ضم عین و میم - می آید و هم"عمد"به فتح عین و میم - و در آیه"فی عمد ممددة"عمدهم قرائت کرده اند، و نیز در قرآن کریم آمده: " بغیر عمد ترونها" (1).و بعضی (2) گفته اند: عمد - به دو فتحه - ، اسم جمع عماد است نه جمع.

و غرض این آیه یاد دادن دلیل ربوبیت پروردگار متعال است، و اینکه او واحد است وشریک ندارد، و آن آسمانها است که بدون پایه و ستونی که بر آن تکیه داشته باشد و شما باچشمتان ببینید همچنان مرفوع و بلند است، و در آن نظامی جریان دارد، شمسی و قمری داردکه تا زمانی معین در آن می چرخند، و ناچار باید کسی باشد که به این امور قیام بکند، آسمانهارا بدون پایه بلند کند، نظام در آنها را منظم سازد شمس و قمر را مسخر کند، امور عالم را تدبیرنماید و این آیات را از یکدیگر جدا نموده یک به یک شرح دهد، تا شاید شما به لقای پروردگارتان یقین کنید، پس آن کسی که قائم به تدبیر عالم و تفصیل آیات است همان خداست، و در نتیجه تنها رب همه عالم او است، و رب دیگری غیر او نیست.

............................................
(1)مفردات راغب، ماده"عمد". (2)روح المعانی، ج 13، ص 86، ط بیروت.

صفحه : 391

وجه دلالت آیه: "الذی رفع السموات بغیر عمد.."بر وحدانیت رب و مدبر عالم و وجه آوردن قید: "ترونها"پس اینکه فرمود: " الذی رفع السموات بغیر عمد ترونها"معنایش این می شود که: خداوند آسمان را از زمین جدا کرد و میان آن دو فاصله ای گذاشت، فاصله ای که باعث شدآسمان مسلط بر زمین شود و اشعه خود را بر زمین بتاباند و باران و صاعقه خود را به زمین بفرستد، و همچنین آثار دیگر.

پس آسمان بر بالای زمین بدون ستونی محسوس، که انسان اعتماد آنرا بر آن احساس کند ایستاده، در نتیجه هر انسانی باید متوجه بشود که لابد کسی هست که آن را بدون ستون نگهداشته و نمی گذارد جابجا بشود، و آنرا از فرو ریختن از مدارش نگه داشته است.

آری هر چند استقرار آسمانها در مستقر بلند خود بدون پایه و ستون، عجیب تر از استقرارزمین در مدار خود نیست، و هر دو در این بابت محتاج به خدای تعالی هستند و با قدرت و اراده او در مدار خود ایستاده اند، و البته این ایستادن از طریق اسبابی است که مختص به همان زمین و آسمان است، و تازه اگر آسمانها بوسیله پایه هم ایستاده بودند باز بی نیاز از احتیاج به خدای تعالی و قدرت و اراده او نبودند، پس تمامی موجودات در تمامی احوالشان محتاج بسوی خدای تعالی هستند، احتیاج مطلقی که هیچوقت و در هیچ حالی برطرف نمی شود.

و لیکن انسان - در عین اینکه قانون علیت کلی را می بیند و معتقد است که هر حادثه ای محتاج به علتی است که آن را ایجاد کند، و در فطرتش جستجوی از علل حوادث و امور ممکنه نهفته شده - وقتی بعضی از حوادث را مقرون به علت می بیند، و این دیدنش چند بار در برابرحواسش تکرار می شود، خود بخود قانع می گردد، و دیگر از دیدن آن تعجب نمی کند و در صددجستجوی از علت آن برنمی آید.

ولی وقتی دید هر جسم ثقیلی که از هوا رها شود مستقیما به زمین فرود می آید، آنگاه سقفی را مشاهده کند که بر بالای زمین زده شده و با اینکه پایه ای ندارد نمی افتد، قهرا تعجب می کند، و در جستجوی علت آن برمی آید، و آنقدر جستجو می کند تا پایه و ستونی برای آن پیدا کند، وقتی برای آن سقف، پایه ای یافت، و باز سقف دیگری دید و جستجوی دیگری کرد وپایه دیگری یافت و همچنین چند نوبت این معنا مکرر شد دیگر مغزش از جستجو متوقف شده برای بارهای بعدی به جستجو برنمی خیزد، چون می داند که هر چیز بلندی حتما پایه و ارکانی دارد.

اما اگر به امری برخورد که خارق این کلیت و این عادت مالوف باشد، مانند اجرام آسمانی که هر یک در مدار خود ایستاده دور می زند بدون اینکه بر پایه ای اعتماد داشته باشد، دراین موقع که ناگهان و مثل کسی که از خواب بیدار شده باشد دلش از جای کنده شده، برای

صفحه : 392

جستجوی علت آن پر می زند.

پس اینکه فرمود: "رفع السموات بغیر عمد ترونها"و آسمانها را وصف کرد به اینکه پایه ای که شما ببینید ندارند، مقصودش این نبوده که آسمانها اصلا پایه ندارند، و در نتیجه وصف"ترونها"وصفی توضیحی بوده و مفهوم نداشته باشد، (و نتوان نتیجه گرفت که پس پایه های ندیدنی دارد).

و نیز مقصودش این نبوده که پایه های محسوس ندارند، تا بنا بر این در تقدیر معنایش این شود: حال که پایه ندارند پس خدا آنها را بدون وساطت سببی سر پا نگهداشته است، و اگر پایه می داشتند مثل سایر چیزهایی که پایه دارند آن پایه ها نمی گذاشت بیفتند، و دیگر احتیاجی به خدای سبحان نداشتند.

آری معنای آیه شریفه این نیست، همچنانکه اوهام عامیانه همین را می پندارد که تنهاچیزهای استثنائی را که علل و اسباب آنها معلوم نیست به خدا نسبت می دهند مانند امورآسمانی و حوادث جوی و روح و امثال آن.

زیرا کلام خدای تعالی صریح در این است که: اولا هر چیزی که اسم چیز بر آن اطلاق شود جز خدای تعالی، همه مخلوق خدا است، و هیچ خلق و امری خالی و بدون استناد به خدانیست، همچنانکه فرمود: "الله خالق کل شی ء" (1) و نیز فرمود: " الا له الخلق و الامر" (2).

و ثانیا تصریح می کند بر اینکه سنت اسباب در تمامی اجزای عالم جریان دارد، و خدابر صراط مستقیم است(که همان صراط علیت و سببیت است).

و با این حال، دیگر معنا ندارد که این سنت در بعضی از امور جریان داشته باشد اما دراموری که به نظر ما استثنایی هستند جریان نداشته باشد و در نتیجه پاره ای از حوادث از قبیل حوادث زمینی را با واسطه اسبابش به خدا نسبت دهیم و بعضی دیگر(استثنائیات خلقت)رابدون واسطه و سبب مستند به او کنیم.

بنا بر این اگر مثلا سقفی را دیدیم که روی پایه خود ایستاده باید بگوییم به اذن خدا وبا وساطت این سبب خاص ایستاده، و اگر جرمی آسمانی را ببینیم که بدون ستون ایستاده باز هم باید بگوییم که به اذن خدا و با وساطت اسبابی مخصوص به خود، مانند طبیعت خاص یاجاذبه عمومی ایستاده.

............................................
(1)خدا آفریدگار هر چیز است.سوره رعد، آیه 16. (2)آگاه باش که خلق و امر از اوست.سوره اعراف، آیه 54.

صفحه : 393

آیه شریفه: "الله الذی رفع السموات..."در مقام اثبات وحدت خدای تعالی در ربوبیت است وجه تقیید به جمله"بغیر عمد ترونها"اینها نیست، بلکه وجه آن این است که می خواهد فطرت خواب رفته بشر را بیدار کند تا به جستجوی سبب آن برخیزد، و پس از جستجو، در آخر به خدای سبحان پی ببرد.

نظیر این مسلک را در آیه بعدی هم بکار برده و فرموده: "و هو الذی مد الارض و جعل فیهارواسی و انهارا"که بزودی توضیحش خواهد آمد ان شاء الله.

و چون مطلوب در این مقام - بطوری که از سیاق آیات برمی آید - توحید در ربوبیت وبیان این جهت بوده که خدای سبحان تنها رب هر چیز است و ربی بغیر او نیست، نه اثبات اصل صانع.لذا دنبال"رفع السموات..."، فرمود: "ثم استوی علی العرش و سخر الشمس و القمر..."که خود دلیل بر تدبیر عمومی داشته و عالم را بهم متصل و اجزایش را بهم مربوطمی سازد، این را فرمود تا اثبات کند که رب همه و مالک مدبر آن یکی است.

زیرا(در توضیح آن باید گفت که)وثنی ها که قرآن با ایشان مناظره می کند این معنا رامنکر نیستند که خالق عالم و موجد آن یکی است و در ایجاد آن شریکی برایش نیست، و این همان خدای سبحان است، بلکه تنها چیزی که هست معتقدند که خداوند تدبیر هر شانی ازشؤون عالم و هر نوعی از انواع آن را به یکی از موجودات قوی واگذار کرده، مثلا تدبیر زمین را به یکی، آسمان را به یکی انسان و حیوان و تری و خشکی و جنگ و صلح و حیات و مرگ، هر کدام را به یکی سپرده، و آن موجودات قوی، شایسته پرستش اند تا از ما راضی شوند وخیر خود را به ما رسانیده از شرورشان ایمن گردیم، بنا بر این در رد مردمی که چنین اعتقاد دارند، تنها باید اثبات وحدت ربوبیت کرد نه توحید در ذات خدا، و اینکه واجب الوجودی غیر اونیست و تمامی موجودات به او منتهی می شوند، زیرا این مطالب اموری هستند که وثنی ها آنراانکار نکرده و هیچ ضرری به ایشان نمی زند.

از اینجا معلوم می شود جمله"الذی رفع السموات بغیر عمد ترونها"که در صدر آیه جای گرفته مقدمه ای است برای جمله" ثم استوی علی العرش..."، نه اینکه در اقامه برهان، مقصودبالذات باشد، بنا بر این وزان این صدر نسبت به ذیلش وزان آیه" ان ربکم الله الذی خلق السموات و الارض فی ستة ایام ثم استوی علی العرش..." (1) و نظایر آنست نسبت به ذیل آن.

و نیز روشن می شود که جمله"بغیر عمد"متعلق است به"رفع"، و جمله"ترونها"

............................................
(1)همانا پروردگار شما کسی است که آسمانها و زمین را در شش روز آفرید، آنگاه به عرش، پرداخت.سوره اعراف، آیه 54 و سوره یونس، آیه 3.

صفحه : 394

معنای تدبیر و مراد از تدبیر امر عالم(یدبر الامر)وصف"عمد است، و مراد این است که آنها را بدون پایه ای که دیدنی باشد بلند کرده است، و اما اینکه بعضی ها (1) گفته اند جمله"ترونها"جمله ایست مستانفه و نو که غرض آن دفع دخلی است که ممکن است از شنیدن"رفع السموات بغیر عمد"به ذهن شنونده بیاید و بپرسد به چه دلیل بی ستون است؟در جواب گفته شد: "ترونها"یعنی می بیند که ستون ندارد، وجه بعیدی است.

............................................
(1)تفسیر ابی السعود، ج 5، ص 3.

مگر اینکه مراد از سماوات را مجموع جهت بالای زمین با همه اجرام، از نجوم و کواکب و هوای متراکم بالای زمین و ابرها بدانیم، زیرا مجموع اینها بدون پایه ایستاده و برای انسان هم مشهود است.

"ثم استوی علی العرش و سخر الشمس و القمر" - گفتار در معنای عرش و معنای استواء وتسخیر در سوره اعراف آیه 54 گذشت.

"کل یجری لاجل مسمی" - در معنای این جمله گفته اند: یعنی هر یک از آن دو تا اجلی معین جریان دارند، که وقتی آن اجل سررسید می ایستند، اما ممکن است، بلکه رجحان هم دارد که بگوییم: ضمیری که حذف شده ضمیر جمع است که به همه آسمانها و شمس و قمر برمی گردد، زیرا حکم جریان و سیر، حکمی است عمومی که همه این اجسام محکوم به آن هستند.

و ما در تفسیر سوره انعام، آیه 1 گفتاری در معنای اجل مسمی گذراندیم بدانجامراجعه شود.

"یدبر الامر""تدبیر"به معنای این است که چیزی را دنبال چیزی بیاوری، و مقصوداز آن این است که اشیای متعدد و مختلف را طوری تنظیم کنی و ترتیب دهی که هر کدام در جای خاص خود قرار بگیرد، بطوری که به محض تنظیم، آن غرضی که از هر کدام آنها داری وفائده ای که هر کدام دارد حاصل گردد و به خاطر متلاشی شدن اصل، و فساد اجزاء، و تزاحم آنها با یکدیگر غرض مختل نشود.

وقتی می گویند: "دبر امر البیت"معنایش این است که امور خانه و تصرفاتی را که مربوط به آنست منظم نمود، بطوری که وضع آن رو به صلاح گذاشت و اهل آن از فواید مطلوب آن برخوردار شدند.

تدبیر امر عالم هم بهمین معنا است که اجزای آن را به بهترین و محکم ترین نظم منظم

صفحه : 395

معنای"تفصیل آیات"و اینکه مراد از آیات تکوینی است یا آیات کتاب وحی سازد، بطوری که هر چیزی بسوی غایت مقصود از آن متوجه گشته و سیر کند، و همین آخرین کمالی است که مخصوص به او است، و منتهی درجه و اجل مسمایی است که به سوی آن گسیل شده، همچنین مجموع آن را با نظمی عام عالمی منظم سازد، بطوری که سراپای عالم هم متوجه غایت کلی خود که همان رجوع و بازگشت به خداست بشود و در نتیجه بعد از دنیاآخرت هویدا گردد.

"یفصل الآیات لعلکم بلقاء ربکم توقنون" - از ظاهر سیاق برمی آید که مراد از"آیات"، همان آیات تکوینی است، و بنا بر این، مراد از"تفصیل آیات"این می شود که بعضی از بعضی دیگر جدا و متمایز و بعد از جدا شدن، متمایز شود، و این خود از سنتهای الهی است که اشیاء را از هم جدا و هر کدام را از دیگری متمایز سازد، و از هر کدام، آنچه که در ذات وباطنش نهفته است بیرون آورد، در نتیجه نور از ظلمت، و حق از باطل، و خیر از شر، و صالح ازطالح، و نیکوکار از مجرم متمایز گردد.

و لذا می بینیم دنبال جمله مورد بحث فرمود: "لعلکم بلقاء ربکم توقنون"، زیرا روزلقای پروردگار، همان روز ساعت و قیامت است که آن را"یوم الفصل"هم نامیده و وعده داده که در آن متقین را از مجرمین و فجار جدا سازد، و فرموده: "ان یوم الفصل میقاتهم اجمعین" (1) ونیز فرموده: "و امتازوا الیوم ایها المجرمون" (2) و نیز فرموده: "لیمیز الله الخبیث من الطیب و یجعل الخبیث بعضه علی بعض فیرکمه جمیعا فیجعله فی جهنم اولئک هم الخاسرون" (3).

و مشهورتر در نزد مفسرین این است که مراد از آیات، آیات کتابهایی است که از ناحیه خدا نازل شده، بنا بر این، مقصود از تفصیل آیات به منظور جدا ساختن، عبارت می شود از شرح آن و بیان و پرده برداری از حقایق آن در کتابهایی که بر انبیاء نازل شده، تا مردم در آنها تدبر وتفکر کنند و حقایق آنها را بفهمند، زیرا در این صورتست که امید می رود به لقای پروردگارشان یقین پیدا نموده به سوی او بازگشت کنند.

این نظریه مشهورتر است در بین مفسرین، و لیکن آن معنایی که ما گذراندیم روشن تر وبا سیاق آیات سازگارتر است.

و اگر فرمود: "لعلکم بلقاء ربکم"و نفرمود: "لعلکم بلقائه"و به جای ضمیر"ه"

برخی از نشانه ها و آیات تکوینی: "هو الذی مد الارض..."اسم ظاهر"ربکم"را آورد وجهش اینست که خواست در اثبات ربوبیت خدا اصرار و تاکیدکند و به این معنا اشاره نماید که آن کسی که عالم را خلق، و امر آن را تدبیر نموده و در نتیجه رب آن شده او رب شما نیز هست، پس ربی جز رب واحد نیست و او شریکی ندارد.

............................................
(1)همانا روز قیامت روز جدایی مؤمن و کافر و وعده گاه همه آنان است.سوره دخان، آیه 40. (2)امروز ای مجرمین از هم جدا شوید.سوره یس، آیه 59. (3)تا خدا پلید را از پاکیزه جدا و ممتاز کند، و بعضی از پلیدها را با بعضی درآمیزد و یکجا در جهنم قرار دهد، که آنها خودشان زیانکار بوده اند.سوره انفال، آیه 37.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر