نقدی دربارۀ قسمت اول سریال

در انتهای شب؛ فهم نادرست مناسبات حاشیه نشینی

باید پرسید چطور پناهنده به این نتیجه رسیده که حاشیه نشینی همواره مساوی است با هرج و مرج و بی قانونی و از آن بدتر فاقد سویه‌های انسانی شهروندان در این نواحی؟

   عصر ایران؛ علی نعیمی-  قسمت اول سریال «در انتهای  شب» با بازی پارسا پیروزفر و هدی زین‌العابدین پخش شده و منتظر قسمت دوم‌ایم. این اولین تجربۀ سریال‌سازی آیدا پناهنده است و فیلم‌نامه را به صورت مشترک با همسرش -ارسلان امیری- نوشته است. 

  وقتی به تماشای سریال در انتهای شب می‌نشینیم آنچه در همان قسمت اول توی ذوق می‌زند سردرگمی و نداشتن شناخت کافی فیلم‌ساز و نویسندگان نسبت به جهانی است که سعی در شکل دادن آن دارند. 

  اینکه چطور پناهنده به این نتیجه رسیده که همواره حاشیه‌نشینی مساوی با هرج و مرج و بی‌قانونی و از آن بدتر فاقد سویه‌های انسانی شهروندان این نواحی است موضوعی است که از فیلم‌سازی همچون او بعید است. 

  البته او پیشتر نیز در آثار سینمایی خود نگاهی از بالا به پایین به طبقه فرودست جامعه داشته  اما اینکه فیلمساز موضعی بالا به پایین به سوژه داشته باشد با اینکه از سوژه شناخت نداشته باشد دو موضوع متفاوت است. 

   در انتهای شب روایت زندگی زوجی است که به خاطر شرایط سخت اقتصادی و نداشتن توان مالی مناسب برای زندگی در شهر تهران لاجرم به یکی از فازهای شهر پردیس آمده‌اند و سعی می‌کنند با قناعت کردن و تلاش بیشتر زندگی بهتری داشته باشند. 

  مرد خانواده یک هنرمند نقاش است که در یکی از اداره‌های شهرداری مشغول کار است و باید هر روز به جای سوار شدن در تاکسی‌های اینترنتی از اتوبوس استفاده کند. 

   سوار شدن اشتباهی او در یکی از اتوبوس‌های ارگانی مربوط به یک نهاد امنیتی و نظامی باعث می‌شود مشکلاتی برای مرد پیش بیاید و زندگی آن‌ها را در آستانه طلاق و جدایی قرار داده است.  
زن صبور خانواده می کوشد بار اصلی زندگی را به دوش بکشد تا صاحب خانه خودشان باشند ولی مرد مدام غر می‌زند و از وضعیت گله می‌کند و خواستار بازگشت به تهران است. 

   نکته مهم در شکل‌گیری این اتمسفر این است که فیلم‌ساز تلاش می‌کند با نشان دادن موقعیت‌های غیرواقعی و ناملموس تا حدودی سمت مرد خانواده بایستد و حق را به او بدهد. 


   مثلا در یکی از سکانس‌ها شاهدیم وقتی از مرد خانه خبری نیست و زن بعد از ساعت کاری به خانه باز می‌گردد با صحنه هجوم همسایگان و دختران و پسران هم سن پسرش به خانه خود روبرو می‌شود که همچون انسان‌های نخستین که از جنگل فرار کرده اند به خانه آن‌ها هجوم برده‌اند. گویی زن و مرد قصه ما فارغ از این جغرافیا زندگی می‌کردند و تحمل شرایط غیرانسانی خانه و خانواده را ندارد. 

  اینکه چطور فیلم ساز به این نتیجه رسیده است که زندگی در یکی از شهرهای نزدیک اطراف تهران به مثابه ویرانی جایگاه اجتماعی است و اساسا حاشیه نشینی را با بزهکاری و هرج و مرج یکی می‌داند دقیقا پاشنۀ آشیل قصه است. اساسا درامی که سعی در واقع‌نگاری دارد بدون در نظر گرفتن واقعیات جامعه یک اثر بی منطق و فاقد دیدگاه‌های اولیه است.

 نمی‌توان تا این اندازه به تمامی مردمان جامعه بدبین بود و در آن زندگی کرد و این ادعا را داشت که جزوی از شهروندان همین جامعه است. 

  نقد فیلم‌ساز بیشتر از آنکه نقد سیستمی باشد که مشکلات اقتصادی را به مردم تحمیل کردند به مردمی است که هیچ تقصیری ندارند و شاید آن‌ها هم مانند زوج سریال در انتهای شب سعی می‌کنند تنها در این وانفسا زندگی کنند.
 
  آیدا پناهنده در همان قسمت اول نشان داد سیر شبه روشنفکری آثار او که تا همین سریال هم ادامه یافته است فاقد سویه‌های انسانی است و خاستگاه و طبقه خود و قهرمان‌هایش را فراتر از زیست شهری و جغرافیای امروز مردمان کشورش می‌داند. و درست از همین نقطه عزیمت به سمت تباهی شکل می‌گیرد. تباهی از جنس ندانستن و فرو رفتن در جهل مرکب.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان