ماهان شبکه ایرانیان

درجات و اقسام زهد

درجات و اقسام زهدچون فضیلت صفت زهد را دانستی. و مرتبه آن را شناختی. بدان که: از برای آن سه درجه و هفت قسم است.

درجات و اقسام زهد

درجات و اقسام زهد
چون فضیلت صفت زهد را دانستی. و مرتبه آن را شناختی. بدان که: از برای آن سه درجه و هفت قسم است.

و درجات آن ادنی و اوسط و اعلی است.

و اقسام آن، زهد فرض و زهد سلامت و زهد فضل و زهد معرفت و زهد خائفین وزهد راجین و زهد عارفین است.

درجه اول: که «ادنی» باشد، آن است که: دل آدمی میل و محبت به دنیا داشته باشدو لیکن آن را کند به مجاهده و مشقت ترک کند.

درجه دوم: که «اوسط» است، آن است که: اگر چه فی الجمله دنیا قدری در نظر اوداشته باشد و لیکن آن را در جنب آخرت و نعیم آن، حقیر می شمارد. و به این جهت به «طوع» (34)و رغبت، دنیا را ترک کند، مثل کسی که یک درهم نقد را دست بردارد که فردادو درهم عاید او شود. و صاحب این مرتبه اگر چه ترک دنیا بر او شاق نیست، اما بازچنان می داند که از چیزی دست برداشته و معاوضه کرده است. بلکه چون اندک انتظاری را از برای وصول به آخرت ضرور است گاه است عجب به خود کند.

درجه سوم: که درجه اعلی است، آن است که: دنیا در نظر او مطلقا قدری نداشته باشد. و آن را هیچ بداند، و «لا شی ء» (35)شمارد، و به این جهت به شوق و رغبت از آن کناره کند. مانند: کسی که از دانه پشکلی بگذرد و یک دانه «یاقوت رمانی» (36)بگیرد.

چنین شخصی هم، چنین نمی داند که معاوضه کرده است و از چیزی دست برداشته است.

و باعث این مرتبه، کمال معرفت به حقیقت دنیا و آخرت است، زیرا که: صاحب معرفت کامل، یقین دارد که: دنیا نسبت به آخرت پست تر است از پشکل نسبت به یاقوت. بلکه قطع نظر از آخرت می داند که: دنیا خود، به غیر از مثل پشکل، چیزدیگری نیست.

و ارباب معرفت گفته اند که: کسی که دنیا را به جهت آخرت ترک کند، مثل کسی است که: می خواهد داخل خانه پادشاهی شود، و سگی در آن خانه باشد که ممانعت کند، لقمه نانی پیش او بیندازد و سگ را به آن مشغول کرده داخل خانه شود. و خود رابه خلوت خاص رسانیده و غایت تقرب از برای او هم رسد، به حدی که حکم او درجمیع مملکت پادشاه نافذ شود.

و ببین چنین شخصی آیا به جهت آن لقمه نانی که به سگ داده - که آن هم از خوان نعمت آن پادشاه بود - توقع عوضی از پادشاه دارد؟ و دنیا چون آن لقمه نان است که اگر آن را می خورد تا در دهن او بود قلیل لذتی می برد و بعد از آن ثقل آن در معده اش باقی و آخر به نجاست گندیده منتهی می شود. بلکه نسبت دنیا از برای هر شخصی اگر چه هزار سال عمر کند نسبت به نعیم آخرت بسیار کمتر است از لقمه نان نسبت به مملکت دنیا. بلکه عمر هزار سال را با نعمت تمام دنیا هیچ قدری نسبت به آخرت نیست، چه جای این چند روزه کوتاه «مشوب» (37)به انواع آلام و ناخوشیها که همه آنها در نظر خودهیچ مقداری، و در چشم اخیار، اعتباری ندارند. آری:

آنچه در این مائده خرگهی(38)ست

کاسه آلوده و خوان تهی ست

هیچ نه در محمل(39)و چندین جرس(40)

هیچ نه در کاسه و چندین مگس

چشمه سرابست فریبش مخور

قبله صلیبست نمازش مبر

بگذر ازین مادر فرزند کش

آنچه پدر گفت بر آن دار هش(41)

منزل فانی ست قرارش مبین

باد خزان است بهارش مبین

قسم اول: که «زهد فرض» بوده باشد، آن است که: جمیع آنچه را خدا حرام کرده است ترک کند.

قسم دوم: که «زهد سلامت» باشد، آن است که: از همه امور مشتبه نیز اجتناب نماید.

قسم سوم: که «زهد فضل» باشد، دو نوع است:

اول: آن است که: از زیادتر از قدر حاجت، از حلال، احتراز کند. اما قدر ضروری از طعام و لباس و سکنی و اثاث الدار و زن، و آنچه وسیله اینها است از: مال و جاه راترک نکند. بلکه از آنها متمتع گردد.

دوم: آن است که: جمیع آنچه نفس از آن متمتع می شود و لذت می یابد ترک نماید، اگر چه قدر ضرورت باشد. نه به معنی اینکه اینها را بالمره ترک کند، زیرا که: آن ممکن نیست، بلکه به این معنی که: آنچه را مرتکب می شود نه از جهت لذت یافتن باشد، بلکه از راه اضطرار و توقف بقاء حیات بر آن باشد، مانند: اکل میته.

و حضرت امام جعفر صادق - علیه السلام - به این نوع از زهد اشاره فرمودند درحدیثی که می فرماید: «زاهد در دنیا کسی است که: ترک کند حلال دنیا را از ترس حساب آن. و حرامش را از بیم عقاب آن» . (42)

و به این، راجع است آنچه حضرت امیر المؤمنین - علیه السلام - فرمودند که: «همه زهد در میان دو کلمه از قرآن است که خدای - تعالی - می فرماید:

«لکیلا تاسوا علی ما فاتکم و لا تفرحوا بما آتیکم» (43)

مضمون آنکه: «تاسف مخوریدبر آنچه در دنیا از شما فوت می شود. و شاد مشوید به آنچه بشما رو می آورد» . (44)

قسم چهارم: و آن «زهد معرفت» است، آن است که: ترک کند جمیع ماسوی الله را، و قطع علاقه از آن نماید. حتی از جان و بدن خود. و مصاحبت با بدن هم از راه الجاء و اکراه بوده باشد.

و به این مرتبه حضرت صادق - علیه السلام - اشاره فرمودند که: «زهد، کلید درآخرت و نجات از نار است. و آن این است که: ترک کنی هر چیزی را که تو را از خدامشغول می کند» . (45)

و مخفی نماند که التفات به بعض آنچه ما سوی الله است، که از جمله ضروریات است، مانند: قدر ضروری از اکل و شرب و لباس و آمد و شد با مردم و گفتگوی با ایشان و اصلاح مسکن و امثال اینها با این مرتبه از زهد منافات ندارد، زیرا که: مقصود از قطع علاقه از دنیا رو آوردن دل است به خدا. و این بدون حیات و زندگی متصور نیست. وحیات، موقوف است به ضروریاتی چند. پس هرگاه کسی اقتصار به این ضروریات نماید به قصد محافظت بدن و استعانت از بدن بر امر عبادت و بندگی، چنین شخصی مشغول به غیر خدا نخواهد بود. همچنان که کسی که در سفر حج، راحله خود را علف دهد به جهت اینکه او را به مکه رساند معرض از حج نیست.

بلی باید بدن را در راه خدا به منزله مرکب داند در راه حج، همچنان که مقصود از تهیه ضروریات مرکب محافظت آن است از برای اینکه آدمی را به مقصد برساند. نه پرورش و لذت بردن آن. همچنین باید مقصود از اکل و شرب و لباس و سکنی، محافظت بدن باشد به جهت عبادت خدا و بندگی او. پس به قدری که محافظت، بر آن موقوف است اکتفا نماید، نه آنکه مقصود تن پروری و تنعم باشد. و اگر لذتی بر آن مترتب شود ضرر ندارد بعد از آنکه مقصود بالذات نباشد.

و بدان که: شکی نیست که تحصیل زیادتر از قدر آنچه آدمی به آن محتاج است، ونگاه داشتن فاضل بر آنچه رفع احتیاج را می کند، منافی مرتبه زهد است. و اما آنچه به آن احتیاج است و در اکل و شرب و لباس و سکنی و اثاث الدار و زن، و فی الجمله «جاهی» (46)که دفع ظلم و ستم از خود کند منافات با زهد ندارد، و لیکن از برای آنها نیزمراتبی چند است. و بعضی از علمای اخلاق گفته اند که: غایت زهد در خوراک، آن است که زیاده از قوت شبانه روزی را نگاه ندارد، چنانچه زیادتی داشته باشد به مستحقین بذل کند. و آن را هم نان جو قرار بدهد نهایت زهد خواهد بود.

و لیکن بعضی اوقات نان گندم خوردن، بلکه یک نان خورش نیز ضمیمه آن نمودن، به شرط آنکه از چیزهای بسیار لذیذ نباشد بلکه بعضی وقتها گوشت نیز تناول کردن بازهد منافات ندارد.

و در لباس، اقتصار کند به آنچه از پنبه یا پشم باشد. و اینقدر از آنها تحصیل کند که بدن او را بپوشاند. و از گرما و سرما او را محافظت کند. و اگر دو جامه یا سه جامه هم داشته باشد که چون یکی را بشوید آن دیگر را بپوشد با زهد منافاتی ندارد.

و از خانه این قدر جوید که: خود و عیال خود را از گرما و سرما و نظر مردم بپوشاند.

و از فرش و ظرف و دیگ و کوزه و امثال اینها از اثاث خانه به قدر رفع حاجت اکتفا کند. و تجاوز به غیر ضروریات نکند. و به محض احتمال حاجت، یا از راه ظن به احتیاج به آن، در سالی یک دفعه آنها را حبس ننماید.

و از زن به این قدر بسازد که سورت(47)قوت شهویه او را بشکند. و رفع مشاغل ضروریه او را بکند.

و در خصوص مال، باید اگر کاسب باشد همین که به قدر احتیاج آن شبانه روز راکسب کرد کسب را ترک کرده مشغول امر دین خود شود. و اگر ملکی یا مستقلی داشته باشد شرط زهد آن نیست که آن را دست بردارد.

بلی مقتضای زهد آن است که: آنچه از محصول آن از قوت سالیانه زیاد باشد نگاه ندارد.

و بعضی گفته اند که: چنین شخصی که احتیاط سالیانه خود را کند از جمله ضعفاءزاهدین است. و از درجات عالیه زاهدین بهره و حظی ندارد و غایت زهد، آن است که:

چون قوت یک روزه داشته باشد به آن اکتفا نماید. و دیگر احتیاط بعد را نکند.

همچنان که طریقه طوایف انبیا، و زمره اوصیا و جماعتی از اتقیا بوده است.

و همچنان که والد ماجد حقیر - قدس سره - فرموده است، حق آن است که: حکم زهد به اختلاف اشخاص و اوقات مختلف می شود، زیرا که شان یک نفر تنها، غیر از شان صاحبان عیال است. و کسی که قدرت بر کسبی ندارد، و همت او بر تحصیل علم و عمل مقصور است، حال او غیر از حال اهل کسب و صنعت است. و همچنین اوقات و اماکن مختلف است. در بعضی ولایات و نسبت به بعضی از اشخاص تحصیل قدر ضروری درهر روز ممکن است و در بعضی دیگر چنین نیست.

پس لایق هر کسی آن است که: مجتهد نفس خود باشد. و ملاحظه وقت و حال ومکان را بکند و ببیند که: اصلح از برای امر آخرتش، و باعث اطمینان قلب و جمعیت خاطر او، نگاهداشتن چه قدر است و چه جنس، که اگر از آن کمتر باشد متمکن ازتحصیل آخرت نیست. همان را نگاه دارد و زاید بر آن را ترک کند. و چنین شخصی بعد از آنکه در نگاهداشتن این قدر قصد خود را از برای خدا خالص کند از زهد واقعی خارج نخواهد شد. اگر چه اکتفا به کمتر تواند نمود.

و همچنان که حضرت امام همام جعفر صادق - علیه السلام - در حدیث مکالمه او باسفیان ثوری و اصحابش - که ثقة الاسلام کلینی در جامع کافی روایت کرده - فرموده است، صریح در این است. و در آن حدیث مذکور است که: «سلمان فارسی قوت سال خود را از حصه خود از بیت المال نگاه می داشت. و ابو ذر را چند شتر و چند گوسفندبود که به محصول آنها معاش می کرد. و در آن حدیث است که: انصاری را چند بنده بود و آنها را در وقت مردن آزاد کرد. حضرت رسول - صلی الله علیه و آله - چون مطلع شد فرمود: اگر می دانستم نمی گذاردم او را در مقبره مسلمین دفن کنید، بنده های خود راآزاد کرد و اطفال صغار خود را واگذارد که از مردم سئوال کنند» . (48)

و اما در خصوص جاه، که عبارت است از وقع در دلهای مردم و اعتبار در نظرایشان، پس مذکور شد که: قدری از آن به جهت انتظام امر معیشت و دفع شر اشرار بازهد منافات ندارد.

و بعضی از علماء گفته است که: اگر چه قدر ضرورت از آن، منافات نداشته باشد بازهد، و لیکن منجر به جائی می شود که آدمی را به هلاکت رساند. پس اولی و «الیق» (49)آن است که: آدمی مطلقا طلب وقع و اعتبار و مرتبه در نظر مردم نکند.

بلی آن مرتبه که بدون سعی، خدا به بعضی می دهد به جهت ترویج دین یا به سبب بعضی از صفات و کمالات، منافاتی با زهد ندارد. همچنان که جاه پیغمبر آخر الزمان - صلی الله علیه و آله - از همه کس بالاتر بود. و زهد او از همه عالم بیشتر. و حق آن است که: جاه نیز مانند مال است. و بسیار می شود که آدمی در ولایتی یا زمانی اتفاق می افتدکه گذران امر معیشت او به قدری از جاه و مرتبت موقوف است، پس در این قدر حرجی نیست. و منافاتی با زهد ندارد، و از دنیا نیست. همچنان که از اخبار و آثار نیز مستفاد می شود.

مروی است که: «ابراهیم خلیل الرحمن - علیه السلام - را احتیاجی شد، به نزد یکی ازاصدقاء خود رفت که چیزی قرض کند. به او قرض نداد. حضرت محزون مراجعت کرد. وحی به او رسید که: اگر از خلیل خود سئوال می کردی به تو عطا می کرد. عرض کرد که: پروردگارا! چون می دانستم که تو بر دنیا غضبناکی، ترسیدم که از تو سئوال کنم. خطاب رسید که قدر احتیاج از دنیا نیست» . (50)

پس معلوم می شود که محافظت هر قدری که آدمی به آن محتاج است آن از دین است نه از دنیا.

بلی: زیادتر از آن، از دنیاست و وبال آدمی است در آخرت. بلکه در دنیا نیزهمچنان که کسی که تامل در احوال اغنیاء و مالداران کند این مرحله بر او معلوم می شودو می بیند که: چقدر محنت و بلا و رنج و عنا می کشند. و در تحصیل مال و جمع ومحافظت آن انواع مذلت و خواری را متحمل می شوند، که هرگز عشر آن زحمت وذلت به فقرای تهی دست نمی رسد.

نگهبانی ملک و دولت بلاست

گدا پادشا هست و نامش گداست

نهایت سعادتی که از مال عاید اغنیاء می گردد آن است که: آن را از برای ورثه خودبگذارند و آنها بخورند و معصیت آفریدگار کنند. و از این جهت است که تشبیه کرده اند: کسی را که عمر خود را صرف جمع اموال دنیویه می کند به کرم ابریشم، که پیوسته بر دور خود می تند تا راه خلاصی را مسدود می کند، بعد از آن، چون می خواهدبیرون آید مخلصی نمی یابد و در آنجا می میرد و به سبب عمل خود هلاک می شود.

و همچنین کسی که حریص بر دنیاست هر روز سعی می کند و زنجیری تازه بر پای خود می بندد، که قدرت بر گسیختن آن ندارد، تا ملک الموت دفعی میان او و خواهشهاو اندوخته های او جدائی افکند. و در وقت مردن، آن زنجیرها - که یکسر آنها بر دل بیچاره اش بسته است و یکسر دیگر به آنچه جمع کرده و اندوخته است - او را به جانب دنیا می کشد. و چنگالهای ملک الموت بر رگ و ریشه دل او فرو رفته و او را به جانب آخرت جذب می کند. و در آن وقت اگر بسیار بر او سهل و آسان گذرد مانند کسی خواهد بود که: پاره اعضای او را از یکدیگر جدا کنند. و این اولین عذابی است که بعداز رفتن از دنیا به اهل دنیا می رسد. و آنچه در عقب آن می آید به شرح در نمی آید.

قسم پنجم: که «زهد خائفین» است، و آن زهدی است که: سبب آن تشویش ازعذاب آخرت و سخط پروردگار بوده باشد.

قسم ششم: «زهد راجین» است، و آن زهدی است که: سبب آن امید به ثواب پروردگار، و نعیم جنت باشد.

قسم هفتم: و آن «زهد عارفین» و بالاترین اقسام زهد است، آن است که: بجز قرب پروردگار، و لقای او نطلبد. نه او را التفاتی به آلام و عذاب جهنم باشد تا خلاصی از آن را طلبد. و نه به لذات بهشت، تا وصول به آنها را جوید. بلکه همه همت او مستغرق لقای پروردگار باشد. همچنان که در فقرات مناجات حضرت امیر المؤمنین - علیه السلام - به آن تصریح شده. (51)

از در خویش خدایا به بهشتم مفرست که سر کوی تو از کون و مکان ما را بس و ظاهر، آن است که: هر که خدا را شناخت و لذت ملاقات او را یافت و دانست که:

لذت تنعم به حور و قصور و اشجار و انهار، با التذاذ به لقای پروردگار در یک حال جمع نمی شود، دیگر غیر از لقای پروردگار، چیزی نخواهد.

بلکه همچنان که بعضی گفته اند: بعد از درک لذت لقاء، دیگر وقعی از برای لذت حور و قصور، در دل باقی نمی ماند، زیرا که: لذت نعیم بهشت در نزد لذت لقای الهی، مثل لذت گرفتن گنجشکی است در پیش لذت تسخیر تمام ممالک عالم، و استیلای برهمه بنی آدم.

پی نوشت ها:

 

34. میل.

35. هیچ.

36. یاقوت بسیار سرخ

37. آمیخته.

38. سراپرده و خیمه بزرگ.

39. هودج، آنچه که در آن چیزی یا کسی را حمل کنند.

40. زنگی که بر گردن چهارپایان می بندند.

41. مخفف هوش

42. جامع السعادات، ج 2، ص

67.43. حدید، (سوره 57) ، آیه

23.44. بحار الانوار، ج 70، ص

320.45. بحار الانوار، ج 70، ص 315، ح

2046. مقام.

47. شدت

48. جامع السعادات، ج 2، ص 73 -

7249. لایق تر.

50. جامع السعادات، ج 2، ص

72.51 رک: بحار الانوار، ج 7 ص 234

کتاب معراج السعادة


منبع : پایگاه حوزه
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان