ماهان شبکه ایرانیان

آیت‌الله قرهی:

راه عبد شدن تخلق به اخلاق الهی است/ ابطال اعمال انسان بدون پذیرش ولایت

گروه حوزه‌های علمیه: مدرس عالی حوزه با بیان این که راه عبد شدن تخلق به اخلاق الهی است، عنوان کرد: اما اگر انسان امامی از جانب خدا نداشته باشد؛ اگر عمل هفتاد نبی را هم داشته باشد، پروردگار عالم به هیچ عنوان از او نمی‌پذیرد.

به گزارش خبرگزاری بین‌المللی قرآن (ایکنا)، آیت‌الله قرهی، مدرس عالی حوزه در در ادامه سلسله جلسات درس اخلاق خود با موضوع « ابتلائات امام و امت» به ایراد سخنرانی پرداخت.

بنا بر این گزارش، متن کامل سخنان این مدرس عالی حوزه به شرح زیر است:

در دو جلسه قبل نکات بسیار مهمی را در این زمینه عرض کردیم که چرا بدون هدایت امام ولو متخلق به اخلاق الهی باشیم، عمل پذیرفته نیست.

بدون هدایت امام اعمال انسان پذیرفته نیست

اصلاً انبیاء عظام، حضرات معصومین(ع)، اولیاء خدا، خصیصین، ابرار، همه و همه، هدفشان این است که ما عبد شویم و طریق بندگی هم تخلق به اخلاق الهی است؛ بعضی‌ها فی ذاته متخلق به اخلاق الهی هستند. البته دو نوع است که در بعضی اکتسابی است و در بعضی هم درونی است. حال چرا حتی اعمال این‌ها هم اگر امامی از جانب خدا نداشته باشند، مورد پذیرش نیست؟!

آن روایت پیامبر را خواندیم که دو نفر در بیابان بودند، یکی شقی و یکی هم عابد بود. آن عابد از تشنگی غش می‌کند و فاسق هم آبش را که یک مقدار کمی هم بود، به این عابد می‌دهد. البته در ابتدا درون خودش درگیری ایجاد شد و گفت: اگر این رجلی که عابد و صالح است، بمیرد؛ دیگر از این به بعد از ناحیه خدا به من خیری نمی‌رسد و از آن طرف هم گفت: اگر این مقدار آب کم را هم به او بدهم، خودم چه کنم؟! بیابان است! اما بالاخره توکل به خدا کرد و یک مقدار از آب را روی صورت این عابد ریخت و یک مقدار هم به او داد که بخورد. وقتی عابد بلند شد، دیگر هیچ آبی نداشتند.

اما وقتی قیامت شد و اعمال آن فاسق را حساب و کتاب کردند، به او امر شد که به جهنم برود. گویی ایثار او اصلاً ندید گرفته شده بود. آن هم ایثاری که آن همه مطالب درباره آن گفتیم که از اعلی درجات اخلاق است.

وقتی ملائکه او را به سمت جهنم می‌بردند، عابد را دید، به آن مرد گفت: من را می‌شناسی؟ گفت: نه، گفت: من همان هستم که در بیابان ایثار کردم و جان تو را نجات دادم. گفت: بله، حالا شناختم. بعد این عبد به ملائکه گفت: بایستید! بعد هم رو به خدا کرد و گفت: خدایا! این من را نجات داد، حالا من می‌خواهم نجاتش بدهم. خدا هم گفت: این را به تو بخشیدم.

پس این ایثار او چه شد؟ کارِ او اخلاقی و عملی عالی بود. اصلاً ایثار، حد اعلای اخلاق است. حالا او را با این ایثاری که انجام داده، به سمت جهنم می‌برند؟!  توضیح دادیم و دلیل و برهانش را در یک بحث اجتهادی گفتیم. از جمله این که فرمودند: اگر امام نباشد، عمل صالح هفتاد نبی هم به درد نمی‌خورد.

پس معلوم شد که بدون امام، گاهی انسان حتی مبانی اخلاقی را هم اشتباه درک می‌کند و عوض این که «اشداء علی الکفار» شود، «رحماء بینهم» می‌شود و به کفار رحم می‌کند. یا این که به جای آن که «رحماء بینهم» باشد، برعکس «احباء علی الکفار» می‌شود و ... .

چرا مردم نمی‌توانند خودشان امام را انتخاب کنند؟

حالا یک مطلب دیگر از وجود مقدس، حضرت حجت بن الحسن المهدی(صلوات الله و سلامه علیه) عرض کنم و آن، این که حالا چرا امام از ناحیه مردم انتخاب نشود؟ درست است که خوبان عالم باید انتخاب شوند، اما حالا از ناحیه مردم باشد چه اشکالی دارد؟ چون اول چیزی که در ذهن ما به وجود می‌آید، این است: وقتی ما امام انتخاب کنیم، مسلماً خوبان را انتخاب می‌کنیم و بد انتخاب نمی‌کنیم و دنبال خوب می‌گردیم. حال اگر این‌طور شود و خودمان انتخاب کنیم، چه ضرری می‌زند؟ و ... .

در کتاب کمال‌الدین از سعد‌بن‌عبدالله قمی روایتی بیان شده است. اولاً باید بگویم که این کتاب کمال الدین، کتاب بسیار عالی‌ای است که شیخ صدوق آن را نوشتند؛ حال، سعدبن‌عبدالله قمی هست که می‌گوید: من محضر حضرت حجت بن الحسن المهدی(صلوات الله و سلامه علیه) رسیدم، سؤال کردم: سَعْدُ بنُ عبدِ الله ِ القُمى : لما سألتُهُ (الإمام المهدی علیه السلام ) عَنِ العِلة التى تَمْنَعُ القومَ من اختیارِ إمامٍ لأنفسِهِم » آقا جان! دلیل چیست که مردم خودشان نمی‌توانند امامی انتخاب کنند؟ چرا باید از ناحیه خدا باشد؟ خوب مردم دور هم جمع شوند و یکی را که می‌دانند از همه برتر است، انتخاب می‌کنند. حضرت فرمودند: «مُصْلِحٌ أو مُفْسِدٌ؟» نیکوکار یا مفسد باشد؟ «قلتُ: مُصْلحٌ » گفتم: آقاجان! معلوم است نیکو را انتخاب می‌کنند.

حضرت(روحی له الفداء) فرمودند: «فَهَلْ یَجوزُ أنْ تَقَعَ خِیَرَتُهُمْ علَی المُفْسِدِ بَعْدَ أنْ لا یَعلمَ أحدٌ ما یَخْطِرُ بِبالِ غیرِهِ مِن صَلاحٍ أو فسادٍ؟» حال، من از تو این سؤال را می‌کنم که آیا جایز است یک موقعی مردم که می‌خواهند بهترین را انتخاب کنند، از سر ناآگاهی از خوبى و بدى درون یکدیگر، فرد فاسد و بدکارى را برگزینند و ندانند که درونش چه حالی وجود دارد؟ یعنی صورت ظاهر این امام از ناحیه انسان‌ها مصلح است و خوبی‌های ظاهری‌اش را هم می‌بینند، اما نمی‌بینند در باطنش چه خبر است. پس می‌شود چنین اتفاقی بیفتد و یک موقعی بالاخره در انتخابشان اشتباه کرده باشند و فرد فاسد و بدکاری را انتخاب کنند.

لذا حضرت از او می‌پرسند: چنین چیزی امکان دارد یا خیر؟ «قلتُ: بلی» گفتم: بله. «قالَ: فَهِىَ العِلةُ» حضرت فرمودند: پس همین یک علت است. همان‌طور که خودت گفتی مردم امکان دارد کسی را به عنوان مصلح انتخاب کنند، اما فاسد از کار دربیاید. «واُورِدُها لکَ بِبُرْهانٍ یَنْقادُ لهُ عَقْلُکَ» حالا براى تو برهانى مى‌آورم که عقلت هم قانع شود. حضرت در ادامه انگشت روی انبیاء عظام می‌گذارند.

انتخاب الهی انبیاء و تأیید شده به وحی و عصمت

بعد حضرت فرمودند: «أخْبِرْنى عَنِ الرسلِ الذینَ اصْطَفاهُمُ الله ُ تَعالی، وأنْزَلَ عَلَیْهِمُ الکِتابَ، وأیدَهُمْ بالوحىِ والعِصْمَةِ»  به من خبر بده، یعنی به من بگو، خدا پیامبرانی را انتخاب کرده و به آن‌ها کتاب مرحمت کرده است - در برهانی که حضرت می‌فرمایند، خوب دقت کنید. نکته عجیبی در آن هست که من از فرمایشات بزرگان استخراج کردم - اولاً این‌ها مِن ناحیه‌الله تعالی انتخاب شدند «اصْطَفاهُمُ الله ُ تَعالی»، بعد بر این‌ها کتاب هم نازل شده، «وأنْزَلَ عَلَیْهِمُ الکِتابَ » در ادامه هم حضرت اشاره می‌کند که این ها معصوم هم هستند، «وأیدَهُمْ بالوحىِ والعِصْمَةِ »؛ یعنی خدا این‌ها را به وحی و عصمت هم تأیید کرده است.

لذا حضرت می‌فرمایند: خدا انبیاء را خودش انتخاب کرده و به آن‌ها کتاب داده است و برای این که آن‌ها تأیید بشوند؛ وحی بر آن‌ها می‌آید تا امور غیبی را بدانند. در پرده عصمت هم قرارشان می‌دهد که خطایی نکنند و صددرصد مراقب آن‌ها هست.

«إذْ هُمْ أعلامُ الاُمَمِ وَأهدی إلَی الاختیارِ مِنْهُمْ، مِثل موسی وعیسی علیهما السلام» بعد هم حضرت صراحتاً اسم می‌برند و می‌فرمایند: خداوند این‌ها را اعلام امم قرار داد و امت‌های این‌ها را همین‌طور و خود این‌ها را هم نسبت به انبیاء دیگر برتری داد و این انبیاء از ناحیه خدا هدایت مردم را به عهده گرفتند، مثل موسی(ع) و عیسی(ع).

بعد حضرت می‌فرمایند: «هَل یَجوزُ مَعَ وُفُورِ عَقْلِهِما وکَمال عِلْمِهِما إذا هَما بالاختیارِ أنْ یَقَعَ خِیَرَتُهما علَی المُنافِقِ وهُما یَظُنانِ أنهُ مُؤمنٌ؟ قلتُ : لا». (با هل استفهامیه تببین می‌فرمایند) آیا این دو پیغمبری که اسم آوردم (موسی کلیم و عیسی روح‌القدس، آن روح‌الله(علی نبینا و آله و علیهما الصلوة و السلام)) که بالاترین و معروف‌ترین پیامبران هستند، دارای کتاب هستند، وحی بر آن‌ها می‌آید، به عصمت تأیید شدند، آیا ممکن است با وجود وفور عقل و کمال علمشان، اگر بخواهند انتخاب کنند، انتخابشان به یک منافق تعلق گیرد و گمان برند که او مؤمن است؟ عرض کردم: خیر.

تفاوت بین کتاب و وحی

با تعبیری که حضرت فرمودند، معلوم است که انبیاء، عقل کامل هستند. چون نبی مِن ناحیه‌الله دارای عصمت است و تأیید شده است و وحی و کتاب برای آن‌ها می‌آید. البته وحی با کتاب فرق می‌کند. کتاب، تورات و انجیل و ... است، اما وحی یعنی این‌ها دائم در اتصال هستند.

خیلی از چیزها هم بر پیامبر، وحی بود، اما در خود کتاب‌الله نیست. کما این که عرض کردیم: همه اعمال پیامبر، مِن ناحیه الله است. گفتیم: حتی حب به حسنین(ع)، امامان همام، سیدان شباب اهل‌الجنه، خودش وحی است. این‌ هم که بیان فرمودند:  این دو بزرگوار، سیدان شباب اهل الجنه هستند؛ وحی است، در قرآن و کتاب نیست.

منافق از آب در آمدن افراد انتخاب شده حضرت موسی برای میقات!

لذا معلوم است همه حرف‌هایی که انبیاء می‌زنند، وحی است، وفور عقل هم دارند. عقل حقیقی هم این‌ها هستند و علمشان هم در کمال است. آیا می‌شود این دو بزرگوار، کسی از بهترین‌ها را اختیار کنند، اما منافق از آب در بیایند و گمان کنند که این‌ها مؤمن هستند؟

ببینید سعدبن‌عبدالله، آن عالم ربانی و کسی است که به عنوان نیابت محضر آقا می‌رسد، چگونه است! با خود می‌گوید: خود شما دارید می‌فرمایید که این‌ها مِن ناحیه‌الله و برگزیده‌های خدا هستند. بعد هم که بیان می‌کنید: خدا با وحی و عصمت تأییدشان کرده، باز می‌فرمایید که این‌ها در وفور عقل هستند. آن هم مثل عیسی مسیح که در گهواره حرف می‌زند. یا مثل موسی کلیمی که ید بیضا دارد و علم این‌ها هم بالاست. لذا معلوم است نمی‌آیند کسی را به عنوان بهترین انسان در قومشان انتخاب کنند، بعد این شخص منافق باشد. چرا منافق می‌گوییم؟ چون منافق، دو رو است و خودش را به مؤمنی می‌زند. ولی این‌ها همه چیز را می‌دانند.

اما حضرت می‌فرمایند: «فَقالَ : هذا موسی کَلیمُ الله ِ مَعَ وُفُورِ عَقْلِهِ وکَمالِ عِلْمِهِ ونُزولِ الوحىِ عَلَیْهِ اختارَ مِنْ أعیانِ قَوْمِهِ ووُجُوهِ عَسْکرِهِ لِمیقاتِ ربهِ سَبْعینَ رَجُلاً ممنْ لا یَشُک فى إیمانِهِمْ وإخلاصِهِمْ» - خیلی عجیب است. البته یک نکته دارد که شیخ مفید فرمودند که به فضل الهی عرض می‌کنم - اما موسی کلیم با وفور عقل و کمال علم و نزول وحی‌ای که بر او می‌آمد، یک عده از بهترین قوم خودش را برای میقات انتخاب کرد، «وَ واعَدْنا مُوسى‏ ثَلاثینَ لَیْلَةً وَ أَتْمَمْناها بِعَشْرٍ فَتَم میقاتُ رَبهِ أَرْبَعینَ لَیْلَةً‏» چون این‌ها گفتند: ما نمی‌دانیم تو کلیم‌الله هستی، یعنی چه که با خدا حرف می‌زنی. کاری کن به ما هم نشان بده که با خدا حرف می‌زنی. لذا موسی‌بن‌عمران، هفتاد نفر را با خودش برد.

خیلی عجیب است. حضرت حجت(روحی له الفداء) دارد به سعد‌بن‌عبدالله قمی بیان می‌کند: موسی مِن ناحیه الله بوده، «اصْطَفاهُمُ الله ُ تَعالی» بوده، «وأنْزَلَ عَلَیْهِمُ الکِتابَ» بوده، «وأیدَهُمْ بالوحىِ والعِصْمَةِ» بوده، تازه دارای وفور عقل هم بوده و کلیم‌الله بوده و با خدا هم حرف می‌زده، علمش هم در حد اعلی بوده و وحی هم بر او می‌شده، حالا هفتاد نفر را اختیار کرد و با خودش به میقات با پروردگار عالم برد که ده روز هم اضافه شد و چهل شبانه‌روز شد. هیچ شکی هم نداشت که این‌ها مؤمن هستند، «ممنْ لا یَشُک فى إیمانِهِمْ وإخلاصِهِمْ» و مخلصینشان را انتخاب کرده است. اما یک موقعی نگاه کرد، دید این‌ها منافق از کار درآمدند، «فَوَقَعَتْ خِیَرَتُهُ عَلَى الْمُنَافِقِینَ».

راه عبد شدن تخلق به اخلاق الهی است

عجب! مگر موسی‌بن‌عمران به وحی متصل نیست؟! مگر معصوم نیست؟! این‌طور باشد که احتمال دارد عصمت هم زیر سؤال برود! إن‌شاءالله این‌ها را برایتان توضیح می‌دهم که چرا باید امام و حجت، حتماً مِن ناحیه‌الله باشند؟! سؤال سعد‌بن‌عبدالله هم همین بود. ما هم در جلسات قبل، به صورت مفصل و اجتهادی توضیح دادیم که انسان، ولو بخواهد عبد شود که راه عبد شدن هم تخلق به اخلاق الهی است، اما امامی از جانب خدا نداشته باشد؛ اگر عمل هفتاد نبی را هم داشته باشد، پروردگار عالم به هیچ عنوان از او نمی‌پذیرد!

در جلسه گذشته روایت آن را هم بیان کردیم که پیامبر فرمودند: «و الذی بَعَثَنی بالحَق نَبِیا، لو أن رَجُلاً لَقِیَ الله َ بِعَمَلِ سَبْعینَ نبیا ثُم لَم یَلْقَهُ بِوَلایةِ اُولی الأمْرِ منا أهلَ البیتِ ما قَبِلَ الله ُ مِنْهُ صَرْفا و لا عَدْلاً» یا فرمودند: «َ لَا یَقْبَلُ‏ اللهُ‏ مِنَ‏ الْعِبَادِ الْأَعْمَالَ الصالِحَةَ التِی یَعْمَلُونَهَا إِذَا تَوَلوُا الْإِمَامَ الْجَائِرَ الذِی لَیْسَ مِنَ اللهِ تَعَالَى‏».

و یا فرمودند: «کُلُ‏ مَنْ‏ دَانَ‏ اللهَ عَز وَ جَل بِعِبَادَةٍ یُجْهِدُ فِیهَا نَفْسَهُ وَ لَا إِمَامَ لَهُ مِنَ اللهِ فَسَعْیُهُ غَیْرُ مَقْبُول وَ هُوَ ضَال مُتَحَیر وَ اللهُ شَانِئٌ لِأَعْمَالِه»، یعنی هر کس بسیار مجاهدت نفس کند و در اعمالش مراقب باشد و مواظبت کند و به تعبیر ما، آدم بسیار خوب و الهی باشد، اما امامی از ناحیه خدا نداشته باشد، نه تنها سعی و تلاش او غیرمقبول است، بلکه او گمراه و در تحیر هم هست و از آن طرف، خداوند هم از اعمالش متنفر است.

عجیب است، او عمل خوب انجام داده، یعنی خدا از عمل خوب بدش می‌آید؟! بله. پس اگر از ما سؤال کردند که می‌شود خدا از عمل خوب، بدش بیاید؟ باید بگوییم: بله. می‌گویند: خدا انبیاء را فرستاده که ما اعمال صالح انجام دهیم و عبد شویم که طریقه‌اش هم اخلاق است، حالا خودش از اعمالی که اخلاقی و صالح است، بدش می‌آید؟! پیامبر فرمودند: «إنی بعثت لأتمم مکارم الاخلاق»؛ یعنی انبیاء گذشته برای اخلاق آمدند، من هم تمام‌کننده هستم. لذا عبودیت در بستر اخلاق و متخلق شدن به اخلاق الهی است. حالا چطور می‌شود خدا از عمل خوب و مجاهدت نفس بدش بیاید؟! بله، «وَ اللهُ شَانِئٌ لِأَعْمَالِه»، چه زمانی؟ آن موقعی که «وَ لَا إِمَامَ لَهُ مِنَ اللهِ».

حالا در این‌جا حضرت خیلی عجیب بیان می‌فرمایند: یکی از دلایل دیگری که باید مِن ناحیه‌الله باشد، علاوه بر آن مسائلی که به طور مفصل در جلسه قبل عرض کردیم که اگر امامی از جانب خدا نداشته باشیم، خدا حتی ایثار را هم که از اعلی درجات اخلاق است، از ما نمی‌پذیرد، این است که خود پیامبرش هم اشتباه می‌کند. چرا؟

ماجرای میقات بنی‌اسرائیل

خوب دقت کنید  حضرت در ادامه، آیه شریفه 155 سوره اعراف را مستند بحث خودشان قرار می‌دهند. «قَالَ اللهُ تَعَالَى‏ وَ اخْتارَ مُوسى‏ قَوْمَهُ سَبْعِینَ رَجُلًا لِمِیقاتِنا إِلَى قَوْلِهِ‏ لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتى نَرَى اللهَ جَهْرَةً فَأَخَذَتْهُمُ الصاعِقَةُ بِظُلْمِهِمْ‏» خداوند در این آیه می‌فرماید: «وَ اخْتارَ مُوسى‏ قَوْمَهُ سَبْعینَ رَجُلاً لِمیقاتِنا» موسی، هفتاد مرد را از قوم خودش برای وعده‌گاه ما انتخاب کرد.

«فَلَما أَخَذَتْهُمُ الرجْفَةُ » پس صاعقه‌ای آن‌ها را گرفت «قالَ رَب لَوْ شِئْتَ أَهْلَکْتَهُمْ مِنْ قَبْلُ وَ إِیایَ»، موسی‌بن‌عمران به پروردگار عالمش گفت: اگر مشیت جنابت این بود که همه آن‌ها و حتی من را هلاک کنی، کاش پیش‌تر از این وعده می‌کردی. چرا حالا این صاعقه آمد؟!

«أَ تُهْلِکُنا بِما فَعَلَ السفَهاءُ مِنا»، موسی فهمید که این رعد و برق عذاب است و رعد و برق تجلی نوری نیست. حالا به یک نوعی دارد به خدا می‌گوید: خدا! قبلاً ما را هلاک می‌کردی، الآن هم داری طوری ما را هلاک می‌کنی که انسان‌های نادان و ناآگاه هستیم، چرا با ما این‌طور برخورد می‌کنی؟! تو ما را به میقات دعوت کردی و گفتی: از مؤمنینت چند نفر را بیاور، من هم آوردم، حالا می‌خواهی ما را هلاک کنی، آن هم طوری که سفیهان عالم آن‌گونه هلاک می‌شوند؟! موسی به نوعی دارد اعتراض می‌کند؛ چون متوجه نشده که چه شده است، می‌گوید: من که کلیم الله هستم و به من وحی نازل می‌شود و با نزول کتاب و وحی و عصمت تأیید شده‌ام، حالا باید این‌طور هلاک شوم؟! برای همین به خدا می‌گوید: آیا ما را به فعل سفهاء هلاک می‌کنی؟!

«إِنْ هِیَ إِلا فِتْنَتُکَ تُضِل بِها مَنْ تَشاءُ وَ تَهْدی مَنْ تَشاءُ»، به تعبیری موسی‌بن‌عمران بلافاصله به مطالب خودش اصلاحیه می‌زند و می‌گوید: خدایا! من می‌دانم این‌طور نیست. یا به تعبیر دیگری که عرفا می‌فرمایند و تعبیر لطیفی است: موسی‌بن‌عمران اول آن قضیه را مطرح می‌کند، بعد خودش می‌گوید: نه، من می‌دانم این قضیه نیست و تو نخواستی که ما را به فعل سفهاء هلاک کنی، بلکه این امتحانی است که تو داری انجام می‌دهی و هر کس را بخواهی به واسطه این گمراه می‌کنی و هر که را هم بخواهی هدایت می‌کنی.

«أَنْتَ وَلِینا فَاغْفِرْ لَنا وَ ارْحَمْنا وَ أَنْتَ خَیْرُ الْغافِرین» تو حاکم و مولای ما هستی. پس ما را بیامرز و بر ما رحم کن که تو بهترین آمرزندگانی.

پروردگار عالم در آیات بعد نیز می‌فرمایند: «وَ اکْتُبْ لَنا فی‏ هذِهِ الدنْیا حَسَنَةً وَ فِی الْآخِرَةِ إِنا هُدْنا إِلَیْکَ قالَ عَذابی‏ أُصیبُ بِهِ مَنْ أَشاءُ وَ رَحْمَتی‏ وَسِعَتْ کُل شَیْ‏ءٍ فَسَأَکْتُبُها لِلذینَ یَتقُونَ وَ یُؤْتُونَ الزکاةَ وَ الذینَ هُمْ بِآیاتِنا یُؤْمِنُون‏» ، «الذینَ یَتبِعُونَ الرسُولَ النبِی الْأُمی الذی یَجِدُونَهُ مَکْتُوباً عِنْدَهُمْ فِی التوْراةِ وَ الْإِنْجیلِ یَأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهاهُمْ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ یُحِل لَهُمُ الطیباتِ وَ یُحَرمُ عَلَیْهِمُ الْخَبائِثَ وَ یَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الْأَغْلالَ التی‏ کانَتْ عَلَیْهِمْ فَالذینَ آمَنُوا بِهِ وَ عَزرُوهُ وَ نَصَرُوهُ وَ اتبَعُوا النورَ الذی أُنْزِلَ مَعَهُ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُون‏»، حالا برایتان بیان می‌کنم که طبق فرمایش امیرالمؤمنین(ع)، در « وَ اتبَعُوا النورَ الذی أُنْزِلَ مَعَهُ »، نور یعنی «امام مِن ناحیة الله تبارک و تعالی» است، نه کتاب.

این‌ها، نکات بسیار عالی است که اگر بتوانم آن‌ها را در این چند جلسه بیان کنم، محشر است که چرا ما نمی‌توانیم خودمان امام انتخاب کنیم؟! نبی‌اش که نبی است، اگر خدا یک لحظه، حالت هدایت و عصمتیه را از او بگیرد، نمی‌داند چه کسی منافق و چه کسی مؤمن است.

یک نوع دیگر هم هست که خود خدا به پیامبرش فرموده که منافقین دور تو هم هستند که إن‌شاءالله این آیه را هم بیان می‌کنیم. لذا انتخاب مِن ناحیه‌الله تضمین صددرصدی است که من و تو یک درصد هم به اشتباه نیافتیم. چون ولو به ظاهر اخیار امت باشند، اما ما نمی‌دانیم چه می‌شوند.

حضرت می‌فرمایند: طبق این آیه شریفه، او فهمید که این مسائل آزمایش بود که این‌ها درون خودشان را نشان بدهند. البته آیات بعدی این آیه، خودش توضیح می‌دهد که عذاب من برای بعضی‌هاست، اما رحمتم برای همه هست، «قالَ عَذابی‏ أُصیبُ بِهِ مَنْ أَشاءُ وَ رَحْمَتی‏ وَسِعَتْ کُل شَیْ‏ءٍ». اما ذیل این آیه شریفه می‌فرمایند: موسی‌بن‌عمران فهمید این‌ها منافق هستند.

فساد مدعیان اصلاح‌طلبی!

اصلاً خصوصیت یهود این است که در بین آن‌ها، مؤمن پیدا نمی‌شود. من در باب یهودشناسی - که جلد اول آن به نام محوریت باطل در عالم چاپ شد و إن‌شاءالله مطالب دیگر آن به همت دوستان چاپ شود - عرض کردم که خود پیامبر به صراحت روایتی که هم خود اهل‌جماعت دارند و هم ما شیعیان داریم، فرمودند: به عدد انگشتان دست، یهودی‌ها، مؤمن و مسلمان نمی‌شوند.

معلوم می‌شود همان موقع هم در فریب موسی کلیم بودند، اما در ظاهر مصلحین بودند و این خصوصیت منافقین است. ما در باب خصوصیان منافقین که در تفسیر سوره بقره بیان کردیم که فرمودند: «فی‏ قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَهُمُ اللهُ مَرَضاً وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلیمٌ بِما کانُوا یَکْذِبُون‏» ، لذا وقتی به آن‌ها می‌گویند: در زمین فساد نکنید، «وَ إِذا قیلَ لَهُمْ لا تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ» ، آن‌ها می‌گویند: ما اصلاح‌طلب و مصلح هستیم « قالُوا إِنما نَحْنُ مُصْلِحُون‏». لذا پروردگار عالم به صراحت فرمودند: «أَلا إِنهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَ لکِنْ لا یَشْعُرُون‏»، این‌هایی که ما می‌گویند ما اصلاح‌طلبیم، مفسد هستند، ولی شعور ندارند.

بالجد در هر ازمنه‌ای دیدیم که این‌ افرادی که می‌گویند: ما اصلاح‌طلب هستیم، مفسد هستند و چه فسادهایی هم کردند که اگر تأییدات خود حضرت حجت(اروحنا فداه) نبود، این نظام حفظ نمی‌شد. لذا بارها عرض کردم که این نظام متعلق به حضرت حجت(اروحنا فداه) است. البته گفتم: این را هم در کنار آن قرار دهید که ما دولت مهدوی نداریم تا خود آقا جان بیایند، اما نظاممان، نظام مهدوی است و مؤسس این نظام، خود آقا جان هستند. لذا دیدیم فسادی که این‌ها کردند و واقعاً دعا و تأییدات خود آقا جان، آن را حفظ کرد. خدا شاهده اگر ریز بعضی از این قضایا معلوم شود و برایمان بگویند، غوغاست. دیدید که شوروی سابق را تکه‌تکه کردند. البته بدتر از آن را در این‌جا درست کردند، اما با تأییدات حضرت حجت(اروحنا فداه) حفظ شد.

بهترین و بدترین مردم در نزد خدا

این‌ها فساد کردند و مفسد بودند. لذا در ذیل این آیه شریفه، وجود مقدس امیرالمؤمنین (ع) در روایتی می‌فرمایند: «إن شَر الناسِ عِنْدَ الله الیهود عند موسی»، بدترین مردم در نزد خداوند، یهودی هستند که در نزد موسی بودند. آن‌ها شرترین افراد بودند. «و هم قائلون بمیقات» و می‌گفتند که ما هم در میقات بودیم، «و هم افسد الناس وأحیا بِدْعةً مَتْروکَةً» و این‌ها فاسدترین مردم بودند و بدعتی را که ترک شده بود، احیا کردند. حضرت در ادامه می‌فرمایند: «ولَیسَ مَعَهُ نَصیرٌ» و یاری‌گری از جانب پیامبر برایشان نبود. « ولا عاذِرٌ» و برای آن‌ها کمک‌کننده‌ای که آن‌ها را بترساند و مطالب را برایشان بگوید، نبود.

برای همین موسی‌بن‌عمران خودش هم متوجه شده بود. لذا خوب‌هایشان و آن‌هایی را که ادعا می‌کردند: ما از خوبان هستیم، برد. قرآن هم می‌فرماید: «فَتَم میقاتُ رَبهِ أَرْبَعینَ لَیْلَةً وَ قالَ مُوسى‏ لِأَخیهِ هارُونَ اخْلُفْنی‏ فی‏ قَوْمی‏ وَ أَصْلِحْ وَ لا تَتبِعْ سَبیلَ الْمُفْسِدین‏» ، موسی در آن زمان به هارون گفت: اصلاح کن و از مفسدین تبعیت نکن، این‌ها فسادگر هستند. من که نباشم، این‌ها شروع به غوغا کردن می‌کنند و در غیاب من، غوغاسالاری می‌کنند.

جالب این است، می‌دانید سامری، کسی بود که رئیس این هفتاد نفر بود؟! موسی‌بن‌عمران بیان فرمود: خدا فرموده هفتاد نفر را بفرستید. گروهی از این‌هایی را که انتخاب شدند، سامری انتخاب کرد و گفت: این‌ها خوب هستند. لذا سامری خودش را در جلد آدم‌های خیلی خوب گذاشته بود. اما منافق بود.

آن کس که از درون همه آگاه است، باید امام را انتخاب کند

حالا این مطلب را داشته باشید، ببینیم وجود مقدس آقا جانمان در ادامه چه می‌فرمایند. حضرت می‌فرمایند: «سَبْعِینَ رَجُلًا مِمنْ لَا یَشُک فِی إِیمَانِهِمْ وَ إِخْلَاصِهِم‏» شکی در ایمان این‌ها نداشت و دید این‌ها که خیلی خوب هستند و همیشه موسی، موسی می‌کنند. « فَوَقَعَتْ خِیَرَتُهُ عَلَى الْمُنَافِقِینَ»، اما دید که این‌ها منافق از کار درآمدند. بعد حضرت آیه شریفه را تلاوت فرمودند: «قَالَ اللهُ تَعَالَى‏ وَ اخْتارَ مُوسى‏ قَوْمَهُ سَبْعِینَ رَجُلًا لِمِیقاتِنا إِلَى قَوْلِهِ‏ لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتى نَرَى اللهَ جَهْرَةً فَأَخَذَتْهُمُ الصاعِقَةُ بِظُلْمِهِمْ‏» و بعد ادامه دادند: «فَلَما وَجَدْنَا اخْتِیَارَ مَنْ قَدِ اصْطَفَاهُ اللهُ لِلنبُوةِ وَاقِعاً عَلَى الْأَفْسَدِ دُونَ الْأَصْلَحِ»، وقتی ما می‌بینیم یک کسی که مِن ناحیه‌الله تبارک و تعالی انتخاب شده و نبی هم است، کسانی را اختیار می‌کند که فاسد و غیر صالح هستند؛ یعنی خودشان را جزء اصلاح‌طلبان نشان دادند، ولی مفسدین فی الارض هستند؛ «وَ هُوَ یَظُن أَنهُ الْأَصْلَحُ دُونَ الْأَفْسَدِ»، گمانش هم این بود که این‌ها اصلح هستند و فسادی در این‌ها نیست، برای همین ما می‌فهمیم که چرا اختیار امام باید مِن ناحیه‌الله تبارک و تعالی باشد.

باز هم شما را به ابتدای بحث برمی‌گردانم که سعد‌بن‌عبدالله قمی از حضرت حجت(اروحنا فداه) سؤال کرد که آقا! چرا مردم خودشان نمی‌توانند امام اختیار کنند؟ حضرت هم فرمودند: آیا این که اختیار می‌کنند، مصلح است یا مفسد؟ او عرضه داشت: مصلح است. فرمودند: آیا می‌توان یک در صد احتمال داد که مفسدی را انتخاب کنند؟ گفت: بله، فرمودند: پس همین یک علت است. بعد هم فرمودند: حالا بنشین با برهانی برای تو توضیح بدهم که عقلت را بارور کند، «واُورِدُها لکَ بِبُرْهانٍ یَنْقادُ لهُ عَقْلُکَ». بعد فرمودند: ببینید خدا انبیاء را انتخاب کرد، «اصْطَفاهُمُ الله ُ تَعالی ، وأنْزَلَ عَلَیْهِمُ الکِتابَ ، وأیدَهُمْ بالوحىِ والعِصْمَةِ» به آن‌ها کتاب داد و آن‌ها را با وحی و عصمت تأیید کرد،«إذْ هُمْ أعلامُ الاُمَمِ وَأهدی إلَی الاختیارِ مِنْهُمْ مِثل موسی وعیسی علیهما السلام» و آن‌ها را در اعلام امم قرار داد، مثل موسی و عیسی، «هَل یَجوزُ مَعَ وُفُورِ عَقْلِهِما وکَمال عِلْمِهِما» آیا جایز است با این همه که این‌ دو بزرگوار عقل کاملی دارند و کمال علم دارند، «إذا هَما بالاختیارِ أنْ یَقَعَ خِیَرَتُهما علَی المُنافِقِ وهُما یَظُنانِ أنهُ مُؤمنٌ؟» این‌ها کسانی که بهترین هستند را انتخاب کنند و بعد ببینند منافق درآمدند و گمان کنند که این‌ها مؤمن هستند؟ «قلتُ:لا»، گفتم: نه، بعید است. چون خود شما دارید می‌فرمایید این‌ها به وحی و عصمت تأیید شدند و مِن ناحیه‌الله هستند، وفور عقلی دارند و ... . اما حضرت فرمودند: ولی این‌گونه است.

بعد هم حضرت می‌فرمایند: «عَلِمْنَا أَنْ لَا اخْتِیَارَ إِلا لِمَنْ یَعْلَمُ مَا تُخْفِی الصدُورُ»، جمله خیلی عجیبی است که حالا نکات آن را که اعاظم بیان کردند، عرض خواهم کرد. حضرت می‌فرمایند: حالاست که ما می‌فهمیم که کسی باید امام را انتخاب کند که از آنچه درون سینه‌ها مخفی است، آگاهی داشته باشد، یعنی پروردگار عالم!

به همین تعبیر است که عرض می‌کنیم: اصلاً وجود مقدس پیامبر عظیم‌الشأن خودش به عنوان یک مهره مِن ناحیه‌الله تبارک و تعالی است که باید امیرالمؤمنین را انتخاب کند که «الیوم اکملت لکم دینکم» بیان می‌شود. لذا حضرت انتخاب نکردند، بلکه خداوند ایشان را انتخاب کردند. اصلاً جایز نیست که حتی پیغمبر اکرم هم انتخاب کند. لذا حتی او هم که عصمت‌الله الکبری دارد و خودش هم در مقام والای عصمت است و در مورد او بیان شد «لو لاک لما خلقت الافلاک»، نمی‌تواند انتخاب کند و خداست که انتخاب کرده است.

لذا عرض کردیم که در مورد حضرتشان بیان می‌شود: «ما ینطق عن الهوی إن هو إلا وحی یوحی»، همه صحبت‌هایشان وحی است. خدا به ایشان می‌فرماید: باید امیرالمؤمنین را انتخاب کنی، می‌گوید: چشم. خدا می‌فرماید که به این دو نوه خود سیدان شباب اهل‌الجنه بگو. و إلا خود پیامبر که نعوذبالله چون نوه‌اش هستند، به آن‌ها این گونه نمی‌گوید.

ما قائل به این هستیم که عصمت کامله یعنی این که هر چه مِن ناحیه‌الله بیان شود، بیان کند و از خود چیزی ندارد. کما این که حالا روایتی در باب علم برایتان می‌خوانم که خود وجود مقدس حضرت صادق (ع) می‌فرمایند: پروردگار عالم مدام به ما علم را می‌دهد و ما می‌بینیم. به تعبیر دیگر خود حضرات هم ابزار مِن ناحیه‌الله تبارک و تعالی هستند. اما چون مِن ناحیه‌الله تبارک و تعالی هستند، ما مطیع محض آن‌ها می‌شویم. حالاست که ما دیگر این‌ها را تجلی اسماء و صفات‌الله می‌بینیم و می‌گوییم: هر چه آن‌ها بگویند و هر عملی که انجام بدهند؛ یعنی خدا گفته، پس ما مطیع محض آن‌ها می‌شویم. 

لذا این‌جاست که بیان می‌کند: بهترین امت، آن امتی است که در اطاعت، مطیع‌ترین باشد. کما این که بهترین امام، آن امامی است که در عصمت، بالاترین باشد.

امام حسن(ع) بین جهال قرار گرفته بودند

چقدر امت، امت بدی شدند. اگر آن‌جا فهمیده بودند که خدا می‌فرماید: من، اتمام نعمت و کمال دینم را در این روز قرار دادم، کارشان به این‌جا نمی‌کشید، «الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی». بارها هم عرض کردیم که خود معصومین فرمودند: فردای قیامت، خدا نمی‌آید از این که چقدر برنج و نخود و لوبیا و ... خوردی، سؤال کند، البته حلال و حرام را سؤال می‌کنند و این معلوم است «فی حلالها حساب و فی حرامها عقاب»، اما نمی‌آیند حساب و کتاب کنند که چقدر خوردی و ... . آن که اکرم الاکرمین است، می‌آید بگوید: چرا تو دو بشقاب غذا خوردی و ... ؟! می‌گوید: به اندازه خودت بخور که مریض نشوی. حالا من زیاد بخورم، خودم را مریض کنم که حماقت خودم است. البته باز هم آن را نمی‌گوید و می‌گوید: خودت را خراب و گرفتار کردی. اما از نعمت که سؤال می‌شود، نعمت، ولایت است. خودش هم در این آیه می‌فرماید: «و اتممت علیکم نعمتی». حالا این امت رفتند به سقیفه چسبیدند. خدا انتخاب کرده است، سقیفه چیست؟! آخرش هم دیدیم که از این سقیفه چه بیرون آمد! الآن وهابیتی آمدند که حتی اهل‌جماعت را هم منکوب می‌کنند و ... . وقتی امیرالمؤمنین، حیدرکرار، «ها علی بشر کیف بشر» انتخاب نشود، معلوم است حداقل قضیه این می‌شود که امت دو نوه گل پیامبرشان را (حالا نمی گوییم امامان امت) را از بین می‌برد!

خیلی سخت است و خدا هم اولیاء الهی را چه امتحانی می‌کند و امامت هم همین‌طور است که ابتلائات امام و امت را در اول دهه محرم عرض کردیم و تا به این‌جا کشاندیم. هر که در این بزم مقرب‌تر است، جام بلا بیشترش می‌دهند.

خیلی سخت است که در خانه‌ات، به دست همسرت، جعده ملعونه، به تو سم بدهند. این مدینه دیده که این سیدان شباب اهل الجنه بر دوش پیامبر بودند و پیامبر آن‌قدر سجده را طولانی کرد که بعد از نماز گفتند: یا رسول الله! وحی نازل شد، فرمودند: خیر، سیدان شباب اهل الجنه بر دوش من بودند و من نمی‌توانستم آن‌ها را پایین بیاورم تا خودشان پایین بیایند. البته عرض کردیم این هم وحی بوده و پیامبر از جانب خودش این کار را نکرده است. این‌جا بحث نوه نیست، این‌ها امام هستند.

اما من می‌گویم شما بگویید نوه، امت این‌ها را هم دیدند. اما همین امت در خود مدینه جواب سلام حضرت امام مجتبی را نمی‌دادند! آقا سبقه به سلام دارند و خودشان سلام می‌کنند، اما آن‌ها یا جواب نمی‌دهند و یا اگر هم می‌دهند، با طعنه جواب می‌دهند و می‌گویند: «السلام علیک یا مذل المؤمنین»!!! لا اله إلا الله! در حالی که ایشان مؤمنین را عزت می‌بخشند، ببینید کار به کجا کشیده است!

چقدر سخت است که امام معصوم، علم مطلق خدا، بین جهال قرار بگیرد. یک عالم ربانی بین مردمی قرار بگیرد که او را درک نکنند، واقعاً برایش سخت می‌شود. حالا جواب سلام خود امام که علم مطلق خداست را این‌طور بدهند!!! زخم زبان خیلی سخت است، ولی باید تحمل کند.

 
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان