ماهان شبکه ایرانیان

امام حسین (ع) در آیات و روایات

امام حسین(ع) در قرآن چنین روایت شده است:

بخارى، و ابن اثیر روایت کرده ‏اند که وقتى سر حسین (ع) را نزد عبیداللَّه بن زیاد آوردند سر مطهر را در تشتى قرار داد، و با شمشیر یا چوب دستى خود بر آن چشم و بینى نازنین می زد و از نیکویى و زیبایى آن حضرت سخنى گفت.
امام حسین (ع) در آیات و روایات

امام حسین(ع) در قرآن چنین روایت شده است: 


1- قُلْ لا أَسْألُکُمْ عَلَیهِ أَجْراً إِلّا المَوَدَّةَ فِى القُرْبى (الشورى: 23) یکى از آیات قرآن مجید که از آن عظمت مقام حسین (ع) استفاده مى شود این آیه کریمه است.
  
احمد بن حنبل در مسند و ابو نعیم حافظ، و ثعلبى، و طبرانى، و حاکم و نیشابورى، و رازى و شبراوى، و ابن حجر، و زمخشرى و ابن منذر، و ابن ابى حاتم، و ابن مردویه و سیوطى و گروهى دیگر از علماء اهل سنت از ابن عباس روایت کرده اند: آنگاه که این آیه نازل شد: قُلْ لا اسْئَلُکُمْ ...
  
گفتند: اى پیامبر خدا، کیستند این خویشاوندان تو که واجب گردیده بر ما مودّت و دوستى آنان؟
  
فرمود: على و فاطمه و دو پسر آنها. «3»
  
و این معنى را شیخ شمس الدین ابن العربى بنظم در آورده است:
  
          رَأیْتُ وِلائِى آلَ طه فَریضَةً             عَلى رَغمِ اهلِ البُعدِ یُورِثُنِى القُرْبا
             فَما طَلَبَ المَبْعُوثُ أَجراً عَلَى الهُدى              بِتَبلِیغه الّا المَوَدَّةَ فِى القُربى «4»
   
و شافعى هم گفته است:
   
          یا أَهلَ بَیْتِ رَسُولِ اللَّهِ حُبُّکُمْ             فَرْضٌ مِنَ اللَّهِ فِى القُرآنِ أَنزَلَهُ
             کَفاکُمْ مِنْ عَظِیِم القَدرِانَّکُمْ             مَنْ لَم یُصَلِّ عَلَیکُم لا صَلوةَ لَهُ «1»
  
2- آیه تطهیر
  
انَّما یُرِیْدُ اللَّه لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجسَ أَهلَ البَیتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً (احزاب: 33) بر حسب احادیث متواتره و مشهوره بین شیعه و سنى آیه تطهیر در مورد اجتماع آن پنج شخصیت ممتاز عالم آفرینش در زیر کساء، و دعاء، و صلوات پیغمبر (ص) بر آنها که دفعات متعدده در منزل پیغمبر (ص)، و در خانه فاطمه زهرا (س)، و در حجره ام سلمه، و بعضى اماکن دیگر اتفاق افتاد نازل شد، و آیه شریفه و احادیثى که در تفسیر آن وارد شده دلالت بر عصمت و جلالت شأن حضرت سید الشهداء (ع) دارند.
  
راجع به این آیه، و احادیث کساء، و اسناد و متون آن کتاب هاى مفصل نگاشته شده، و بعضى راویان مثل صبیح «2» به مناسباتى فقط قسمتى از آن را نقل کرده اند. از جمله مسلم و بغوى، و واحدى، و اوزاعى، و محبّ طبرى، و ترمذى، و ابن اثیر، و ابن عبدالبر، و احمد، و حموینى، و زینى دحلان، و بیهقى و دیگران از عایشه، و ام سلمه، و انس، و اثله، و صبیح، و عمر بن ابى سلمه، و معقل بن یسار، و ابى الحمراء، و عطیّه، و ابى سعید، و ام سلیم «3» روایات متعدده اى در این واقعه جلیله، و منقبت عظیمه نقل کرده اند.
  
عایشه گفت: پیغمبر (ص) بامدادى در حالى که یک نوع از بردهاى یمنى (که از موى سیاه بافته مى شد) در برداشت بیرون آمد پس حسن آمد پیغمبر او را داخل بُرد نمود پس حسین آمد و داخل بُرد شد پس فاطمه آمد و پیغمبر (ص) او را داخل بُرد کرد پس على (ع) آمد او را هم وارد کرد پس گفت: «انَّما یُرِیْدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ اهْلَ البَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهیراً» «4»
    
اوزاعى روایت کرده از شدّاد بن عبداللَّه که وقتى سر حسین آورده شده بود، مردى شامى به آن حضرت و پدرش جسارت کرد واثلة بن اسقع برخاست و گفت:
  
سوگند به خدا من همواره على، و حسن، و حسین، و فاطمه را دوست مى دارم بعد از اینکه شنیدم پیغمبر (ص) در حق آنها فرمود آنچه را فرمود، یک روز در خانه ام سلمه در خدمت پیغمبر مشرف بودم که حسن آمد پیغمبر او را بر ران راستش نشانید و بوسید پس حسین آمد و او را بر ران چپش نشانید و بوسید پس فاطمه آمد و او را پیش روى خود نشانید پس على را طلب کرد و گفت: «انَما یُرِیْدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ اهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهیراً» «1»
    
دولابى در «الذرّیة الطاهره» روایت از ام سلمه کرده که پیغمبر (ص) به فاطمه فرمود شوهر و پسرانت را نزد من بیاور. فاطمه آنها را حاضر حضرت رسول خدا نمود پیغمبر (ص) کسائى فدکى را برایشان بپوشاند، و دستش را برایشان گذارد پس گفت:
  
اللَّهُمَ انَّ هؤُلاءِ آلُ مُحَمَّدٍ فَاجْعَلْ صَلَواتِکَ وَ بَرَکاتِکَ عَلى آلِ مُحَمَّدٍ انَّکَ حَمیدٌ مَجیدٌ.
 
یعنى: خدایا اینها آل محمد هستند پس صلوات و برکات خود را بر آل محمد قرار بده به درستى که تو حمید مجیدى. ام سلمه گفت: من کسا را بلند کردم که بر آنها داخل شوم پیغمبر آن را نگاه داشت و فرمود:
  
 «انَّکِ عَلى خَیْرٍ؛ تو بر خیر هستى». «2»
 
و نظیر این روایت را حموینى از واثله روایت کرده است. «3»
  
واحدى در اسباب النزول، و احمد در مناقب؛ و طبرانى از ابى سعید خدرى نقل کرده اند که آیه «انَّما یُرِیدُ اللَّهُ» در حق پنج نفر نازل شد:
 
رسول خدا، و على، و فاطمه و حسن، و حسین (ع) «4»
  
و نیز احمد روایت کرده از ام سلمه که پیغمبر (ص) در خانه او بود. فاطمه (س) با دیگ سنگى که در آن خزیره بود «5» بر آن حضرت وارد شد پیغمبر فرمود: شوهر و پسرهایت را بخوان پس على و حسن و حسین آمدند نشستند و با هم از آن طعام خوردند، و در زیر پیغمبر کسائى بود ام سلمه گفت: من در حجره نماز مى خواندم خدا این آیه را نازل کرد «إِنَّمَا یُرِیْدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً» پس پیغمبر زیادتى کسا را گرفت، و آنها را با آن پوشانید.
  
پس دستش را بیرون آورد، و اشاره به آسمان کرد و گفت:
  
اللَّهُمَّ هؤُلاءِ اهْلُ بَیتْى ، وَ حامَّتى اىْ خاصَّتى فَاْذهَبْ عَنْهُمُ الرِّجْسَ وَ طَهِّرهُمْ تَطْهِیراً.
  
یعنى: خدایا اینان اهل بیت من، و خاصّان منند، پس ببر از ایشان هر رجس و آلایش را، و پاکیزه گردان ایشان را پاکیزه کردنى. ام سلمه گفت: من سر خود را از خانه داخل نمودم و گفتم: من با شمایم یا رسول اللَّه.
  
فرمود:
  
 «انَّکِ الى خَیْرٍ انَّکِ الى خَیْرٍ؛ تو به سوى خیرى، تو به سوى خیرى». «1»
   
و نظیر این حدیث را واحدى بسند خود از ام سلمه روایت کرده است «2» این احادیث کثیره دلالت بر عصمت حضرت سید الشهداء (ع) دارد و اینکه هر عمل و اقدام، و نهضتى که بنماید مطابق صواب و حقیقتى است. سیوطى دراکلیل گفته به این آیه استدلال نموده هر کس اجماع اهل بیت را حجت مى داند زیرا خطاء، رجس است، و رجس از ایشان نفى شده است. «3»
  
3- آیه مباهله
  
فَمَنْ حاجَّکَ فِیهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَ أَبْنَاءَکُمْ وَ نِسَاءَنَا وَ نِسَاءَکُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَةَ اللَّهِ عَلَى الْکاذِبِینَ (آل عمران: 61) از جمله آیاتى که بر فضیلت، و بلندى رتبه و مقام سید الشهداء (ع) به اتفاق مسلمانان گویا و ناطق است، آیه مباهله است.
   
از مظاهر و دلائل قوت ایمان پیغمبر (ص) به رسالتش داستان مباهله است زیرا پیشنهاد مباهله از طرف آن حضرت اگر مؤمن به دعوت خود نبود یک انتحار واقعى و دادن سند بطلان دعوت به دست دشمن بود چون حال از دو قسم بیرون نبود یا نفرین نصاراى نجران در حق آن جناب مستجاب مى شد و یا آنکه نه نفرین نصارى و نه نفرین پیغمبر (ص) به آنها مستجاب مى گشت. در هر دو صورت بطلان ادعاء آن حضرت آشکار مى گشت، و هیچ خردمندى که مدعى نبوت باشد چنین پیشنهادى نخواهد داد، و سند بطلان دعواى خود را به دست مردم نمى دهد مگر آنکه صد در صد اطمینان به استجابت دعاى خود و هلاک دشمن داشته باشد، و پیغمبر اکرم (ص) چون یقین جزمى به صحت رسالت و استجابت دعاء خود و نابودى دشمن در صورت مباهله داشت با کمال شجاعت و صراحت، پیشنهاد مباهله داد.
   
شرکت دادن على و حسن و حسین و فاطمه زهرا (ع) در مباهله که به تعیین و امر خداوند بود نیز دلیل بر این است که این چهار نور مقدس که با پیغمبر در مباهله حاضر شدند شایسته ترین، و گرامى ترین خلق در نزد خدا، و عزیزترین همه در نزد پیغمبر خدا بوده اند.
  
آیه مباهله اعلان جلالت مقام، و تقرب خاص آنها به خداوند متعال است.
  
پس این فضیلت براى حسین (ع) از فضایل بزرگ است که در چنین مراسم با اهمیت و تاریخى، همکار و همراه پیغمبر شود، و از میان تمام امت از صغیر و کبیر، و زن و مرد او، و پدر، و مادر، و برادرش را خدا انتخاب نماید.
  
جریان مباهله را مفسرین بزرگ. و محدثین؛ و مورخین در کتاب هاى تفسیر و حدیث و تاریخ نقل کرده اند، و از اینکه مصادر، و مدارک آن را نشان بدهیم بى نیازیم.
  
تفسیر طبرى، و بیضاوى، و نیشابورى، و کشاف، والدر المنثور، و اسباب النزول واحدى، و سیوطى و اکلیل، و مصابیح السنة، و ترمذى و کتب دیگر را ملاحظه کنید.
  
سیماى حسین (ع) در احادیث پیغمبر (ص)
  
1- حسین سید جوانان اهل بهشت
  
احمد بن حنبل در مسند، و بیهقى در سنن، و طبرانى در اوسط و در کبیر، و ابن ماجه در سنن و سیوطى در الجامع الصغیر و الحاوى و الخصائص الکبرى، و ترمذى در سنن، و حاکم در مستدرک و ابن حجر در صواعق، و ابن عساکر در تاریخ دمشق، و ابن حجر عسقلانى در الاصابه، و ابن عبد البر در الاستیعاب، و بغوى در مصابیح السنة، و ابن اثیر در اسد الغابه، و حموینى شافعى در فرائد السمطین، و ابو سعید در شرف النبوة، و محبّ طبرى در ذخائر العقبى، و ابن السمان در الموافقه، و نسائى در خصائص امیر المؤمنین، و ابو نعیم در حلیه، و خوارزمى در مقتل، و ابن عدى در کامل و مناوى در کنوز الحقائق، و دیگران از پیامبر اعظم (ع) احادیثى روایت کرده اند که فرمود: حسن و حسین دو آقاى جوانان اهل بهشت اند.
  
این احادیث بسندهاى متعدده از جمعى از صحابه مثل امیر المؤمنین على (ع)، و ابن مسعود و حذیفه و جابر و ابوبکر و عمر، و عبداللَّه بن عمر، و قره، و مالک بن الحویرث، و بریده، و ابى سعید خدرى، و ابى هریره، و اسامه، و براء و انس روایت شده و از مجموع آنها استفاده مى شود که پیغمبر (ص) مکرر حسن و حسین را به این صفت معرفى فرموده، و صدور این لفظ که «الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ سَیِّدا شَبابِ اهْلِ الْجَنَّةِ» از آن حضرت متواتر و مسلّم و در میان مسلمانان معروف و مشهور بوده است.
  
متن اکثر احادیث این است که «الْحَسَنُ وَ الْحُسَینُ سَیِّدا شَبابِ اهْلِ الْجَنَّةِ» و ترجمه متن بعض دیگر این است که فرمود: فرشته اى از آسمان که مرا زیارت نکرده بود از خدا اذن خواست براى زیارت من. پس خبر داد مرا و مژده داد که فاطمه دخترم سیده زنان امت من است «وَ انّ حَسَنَاً وَ حُسَیْنَاً سَیِّدا شَبابِ اهْلِ الْجَنَّةِ» و اینکه حسن و حسین دو آقاى جوانان اهل بهشتند و در بعض روایات این جمله نیز مذکور است «وَ ابوُهُما خَیْرٌ مِنهُما» و پدرشان از آنها بهتر است، و در بعض طرق آن فضایل دیگر نیز از اهل بیت (ع) بیان شده است. «1»
   
2- حسین محبوب پیغمبر (ص)
  
 (حُسَیْنٌ مِنّى وَ انَا مِنْ حُسَیْنٍ)
  
رسول خدا (ص) حسن وحسین (ع) را بسیار دوست مى داشت، و نسبت به آنها فوق العاده اظهار علاقه و عاطفه مى کرد.
  
روایات، و تواریخ بر این اتفاق دارند که آن حضرت على و فاطمه و حسنین (ع) را از تمام مردم و کسان و نزدیکان خود بیشتر دوست مى داشت، و دوستى آنها یک دوستى ساده پدر نسبت به فرزند نبود بلکه ریشه آن بر علائق و مبانى عمیق، و یگانگى روحى استوار، و رمز یک اتحاد و اتصال ناگسستنى معنوى، و توافق کامل فکرى بود که تعبیر «انَّهُمْ مِنّى وَ انَا مِنْهُمْ» ایشان از من هستند، و من از ایشان هستم. یا چنان که در حدیث زید بن ارقم «انَا سِلْمٌ لِمَنْ سالَمْتُمْ، وَ حَرْبٌ لِمَنْ حارَبْتُمْ»؛ «1» من در صلح و سازشم با هر کس که با شما در صلح و سازش باشد، و در جنگ و نبردم با هرکه با شما در جنگ باشد، و تعبیرات دیگر در ترجمه و تفسیر این رابطه و محبت گزاف و مبالغه نیست؛ و عین واقع و حقیقت است.
   
یک اتصال واقعى روحى، و همفکرى تمام عیار، و یگانگى خالص لازم است تا پیغمبر (ص) آن را اینگونه شرح دهد جمله «انَا سِلْمٌ لِمَنْ سالَمْتُمْ وَ حَرْبٌ لِمَنْ حا رَبْتُمْ» صریح است در اینکه طرز تفکر و سلوک و روش آنها با وضع سلوک و روش پیغمبر (ص) یکى است، و هیچ گونه فرق و تفاوتى ندارد. کردار و رفتار و جنگ و صلح آنها کردار و رفتار و جنگ و صلح رسول خدا (ص) است.
  
ما وقتى این اخبار را مطالعه مى کنیم، و از شدت علاقه و دوستى پیامبر (ص) به حسین آگاه مى شویم، نباید فراموش کنیم که گوینده این کلمات و الفاظ پیغمبر خدا است، و کسى که در دوره زندگانى با گزاف گویى، و سخنان دور از حقیقت و مدح بیجا مبارزه داشت؛ کسى است که سخنان و کارهایش براى بشر حجت، قانون و شریعت است، و آنچه فرموده ترجمان حقیقت است:
  
پیامبر اعظم غیر از فاطمه (س) دختران دیگر نیز داشت و غیر از على نیز عمو و عمو زاده و خویشاوند بسیار داشت؛ چرا اینهمه اظهار علاقه و محبت مخصوص به فاطمه و على و فرزندان آنها شد؟ و چرا پیغمبر از همه کسان، و اصحاب خود آنها را برگزید؟
  
براى اینکه این چهار تن نماینده صفات، و روحیات، و اخلاق، و کمالات او بودند.
     
براى یکنفر مسلمان مؤمن بهترین معرّف عظمت حسین (ع) همین سخنان پیغمبر (ص) است.
از جمله احادیثى که از این دوستى و علاقه پیغمبر حکایت مى کند، حدیث یعلى بن مرّه است «1» که در خدمت پیغمبر به مجلس میهمانى که به آن دعوت شده بودند، رفتند، ناگاه به حسین برخوردند که در کوچه بازى مى کرد، پیغمبر جلو همراهان رفت، و دست هاى خود را گشود بغل باز کرد. کودک از این سو به آنسوى مى گریخت، و پیغمبر را مى خندانید تا او را گرفت. پس یک دستش را زیر چانه حسین و دست دیگرش را پشت سر او گذاشت، و او را بوسید و فرمود:
  
حُسَیْنٌ مِنّى وَ انَا مِنْ حُسَیْنٍ احَبَّ اللَّهُ مَنْ احَبَّ حُسَیْناً حُسَینٌ سِبْطٌ مِنَ الْاسْباطِ.
  
یعنى حسین از من است، و من از حسینم، دوست بدارد خدا هر کس دوست دارد حسین را حسین سبطى از اسباط است. و نیز این حدیث را بخارى، و ترمذى، و ابن ماجه، و حاکم با این لفظ روایت کرده اند «حُسَیْنٌ مِنّى وَ انَا مِنْهُ احَبَّ اللَّهُ مَنْ احَبَّ حُسَیْناً الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ سِبْطانِ مِنَ الْاسباطِ» «2» 
   
شرباصى بعد از اینکه از قاموس نقل کرده که «حُسَیْنٌ سِبْطٌ مِنَ الْاسْباطِ: امَّةٌ مِنَ الْأُمَمِ»، مى گوید معناى سبط، جماعت و قبیله است، و شاید معناى حدیث این باشد که حسین در رفعت، و بلندى مقام مرتبه یک امت را دارد یا اینکه اجر و ثواب او مثل اجر یک امت است براى عظمت فضیلت او، و عظمت کارى که از او صادر شد. «3» ابن عبدالبر و مسلم و شبلنجى از ابى هریره روایت کنند که پیغمبر (ص) در حق حسن و حسین فرمود:
  
اللَّهُمَّ انّى احِبُّهُما فَاحِبَّهُما وَ احِّبَّ مَنْ یُحِبُّهُما.
  
یعنى خدایا من آن دو را دوست مى دارم، پس دوست بدار آنها را، و دوست بدار هر کس آنها را دوست مى دارد. «4»
   
بغوى، و ترمذى، و سید احمد زینى، و ابن اثیر، و نسائى از اسامه روایت کرده اند که گفت:
  
یک شب در خانه پیغمبر براى عرض حاجتى رفتم. پیغمبر بیرون آمد در حالى که چیزى را در عباى خود پیچیده بود که من ندانستم چیست. چون حاجتم را به عرض رساندم پرسیدم این چیست که عبا بر آن پیچیده اى، عبا را به یک سو کرد. حسن و حسین را دیدم!
  
فرمود:
  
هذانِ ابْناىَ وَ ابْنا ابْنَتى اللَّهُمَّ انّى احِبُّهُما فَاحِبَّهُما وَ احِبَّ مَنْ یُحِبُّهُما.
  
یعنى این دو پسران من و پسرهاى دخترم هستند. خدایا من آنها را دوست مى دارم پس دوست بدار آنها را و دوست بدار هرکس آنها را دوست مى دارد. و ترمذى از براء نقل کرده که فرمود «اللَّهُمَّ انّى احِبُّهُما فَاحِبَّهُما.» «1»
  
ترمذى و بغوى از انس روایت دارند که از پیغمبر (ص) پرسش شد کدام یک از اهل بیت را بیشتر دوست مى دارى؟
  
فرمود: حسن و حسین را.
  
و سیوطى و مناوى نقل کرده اند که مى فرمود: «احَبُّ اهْلِ بَیْتى الَىَّ الْحَسَنُ وَ الحُسَیْنُ». «2»
 
و نیز ترمذى و بغوى از انس حدیث کرده اند که پیغمبر به فاطمه (س) مى فرمود: «ادْعى لى ابْنَىَّ فَیَشُمُّهُما وَ یَضُمُّهُما الَیْهِ» «3»
  
یعنى بخوان، صدا بزن برایم پسرهایم را؛ پس آنها را مى بویید و به خود مى چسبانید.
 
احمد بن حنبل روایت کرده که پیامبر (ص) فرمود:
  
اللَّهُمَّ انّى احِبُّ حُسَیْناً فَاحِبَّهُ، وَاحِبَّ مَنْ یُحِبُّهُ.
  
یعنى خدایا من دوست مى دارم حسین را، پس دوست بدار او را، و دوست بدار هرکس او را دوست مى دارد. «4»
   
 ابن ابى شیبه از آن حضرت روایت کرده که فرمود:
   
اللَّهُمَّ انّى احِبُّهُما فَاحِبَّهُما وَ ابْغِضْ مَنْ یُبْغِضُهُما. «1»
  
یعنى خدایا من حسن و حسین را دوست مى دارم پس دوست بدار آنها را، و دشمن بدار هر کس آنها را دشمن مى دارد. صبان از ابى هریره روایت کرده که گفت: «رَأَیْتُ رَسُولَ اللَّهِ یَمتَصُّ لِعابَ الْحُسَیْنِ کَما یَمْتَصُّ الرَّجُلُ الَّتمْرَةَ». «2»
  
یعنى دیدم رسول خدا (ص) آب دهن حسین را مى مکید همان گونه که مرد خرما را مى مکد.
   
محبّ الدّین طبرى از ابن بنت منیع حدیث کرده از یزید بن ابى زیاد [که ] گفت: پیغمبر از خانه عایشه بیرون آمد. پس بر خانه فاطمه (س) عبور فرمود. صداى گریه حسین را شنید.
  
فرمود: آیا نمى دانى گریه او مرا اذیت مى کند؟ «الَمْ تَعْلَمى انَّ بُکاءَهُ یُؤذینى». «3»
  
از این گونه احادیث بسیار است که براى نمونه آنچه نقل شد کفایت مى کند، و از اخبار دیگر که در فصل هاى بعد مى آوریم نیز محبت و شدت علاقه، و جوشش عاطفه پیغمبر نسبت به حسین (ع) معلوم مى شود.
  
3- حسین ریحانه پیغمبر (ص)
   
گروه بسیارى از محدثین نامدار اهل سنت از على (ع)، و ابن عمر، و ابى هریره، و سعید بن راشد، و ابى بکره روایت کرده اند که پیغمبر (ص) فرمود: حسن و حسین دو ریحانه من از دنیا هستند، و از اختلاف الفاظ حدیث معلوم مى شود که آن حضرت مکرر این مضمون را به الفاظ مختلفه فرموده اند؛ زیرا لفظ حدیث در بعض روایات «انَّ الْحَسَنَ وَ الْحُسَینَ هُما رَیْحانَتاىَ مِنَ الدُّنْیا» است، و در بعضى دیگر «الْوَلَدُ رَیْحانَةٌ وَ رَیْحانَتىّ الحَسَنُ وَ الحُسَینُ» است، و در حدیث دیگر فرمود «انَّ ابْنىَّ هذَیْنِ رَیْحانَتاىَ مِنَ الدُّنیا» یعنى این دو پسر من، دو ریحانه من از دنیا هستند و «هُما رَیْحانَتاىَ مِنَ الدُّنیا» و به الفاظ دیگر نیز حدیث شده است. «4»
   
سعید بن راشد نقل کرده که حسن و حسین (ع) آمدند و به سوى پیغمبر مى دویدند.
  
پیغمبر یکى از آنها را در بغل گرفت و دیگرى آمد او را در بغل دیگر گرفت، و فرمود:
  
هذانِ رَیْحانَتاىَ مِنَ الدُّنْیا مَنْ احَبَّنى فَلْیُحِبَّهُما. «1»
  
یعنى این دو ریحانه من از دنیا هستند هر کس مرا دوست مى دارد باید آنها را دوست بدارد. مناوى از دیلمى در فردوس الاخبار روایت کرده که پیغمبر (ص) به على (ع) فرمود «سَلامُ اللَّهِ عَلَیْکَ یا ابَا الرَّیْحانَتَینِ» «2»
  
 یعنى سلام خدا بر تو اى پدر دو ریحانه. علاوه بر این احادیث، روایات دیگر نیز هست مثل «أُوصیکَ بِرَیْحانَتَىَّ خَیْراً» «3»
  
 که براى رعایت اختصار به آنچه نقل شد قناعت مى کنیم.
   
4- حسین شبیه ترین اهل بیت به پیغمبر (ص)
    
بخارى، و ابن اثیر روایت کرده اند که وقتى سر حسین (ع) را نزد عبیداللَّه بن زیاد آوردند سر مطهر را در تشتى قرار داد، و با شمشیر یا چوب دستى خود بر آن چشم و بینى نازنین مى زد، و از نیکویى و زیبایى آن حضرت سخنى گفت. انس گفت: شبیه ترین ایشان (یعنى اهل بیت) به پیغمبر (ص) بود. «4»
  
در البدء و التاریخ «5» نقل شده که عبیداللَّه بر روى مبارک آن حضرت مى زد، و مى گفت رویى به این زیبایى ندیده ام!
  
انس بن مالک گفت: آگاه باش که او شبیه پیغمبر (ص) بود.
 
5- پیامبر (ص) حسین (ع) را مى بوسید
  
یکى از مظاهر محبت، و عاطفه پدر و مادر نسبت به فرزند، بوسیدن او است. در جاهلیت، و پیش از ظهور آفتاب درخشان هدایت اسلام ارزش عاطفه، و احساسات پاک انسانى خصوص در عرب ها از میان رفته بود. رحم و مهر، و رأفت، و رحمت، و رقت قلب را یک نوع ضعف نفس شمرده، و سخت دلى را افتخار مى دانستند، و وحشتناک ترین مظهر قساوت قلب و سقوط عواطف همان زنده به گور کردن دخترها بود که پدرها با دست خود دختران خود را زنده در گور مى کردند.
    
بوسیدن فرزند، و اظهار عاطفه نسبت به او خصوص اگر دختر بود، عار و ننگ شمرده مى شد. و اگر کسى فرزند خود را مى بوسید دیگران از آن تعجب مى کردند.
  
گردنکشان و متکبران از بوسیدن طفل، و به دوش سوار کردن او که یک عمل متواضعانه، و دور از ابهت بود، و از حشمت صورى مردمانى که با ریاکارى و تشریفات، خود را در نظر مردم بزرگ نشان مى دهند مى کاهد، خوددارى داشتند.
  
پیغمبر اسلام رحمت عالمیان بود، و از ریا و نفاق مبرا، و مانند یک فرد عادى زندگى مى کرد، و جزء برنامه هاى مهم دعوت او بسط رحمت، و مهر، و احسان، و محبت نسبت به همه مردم، و بشر دوستى، و ایثار، و هدایت عقل و احساسات بود، و در آغاز سوره هاى کتاب آسمانى او «1» خدا به رحمانیت، و رحیمیت یاد شده است.
 
و همانطور که نسبت به مردم مظهر تمام، و کامل عواطف عالى انسانى بود. عاطفه پدرانه اش نسبت به فاطمه زهرا (س) و فرزندان او نیز در حد کمال بود، و وجود حسن و حسین را امتداد وجود خود، و بقاء و زندگى آنها را بقاء زندگى خود مى دید، دکتر بنت الشاطى بانوى دانشمند مصرى و استاد دانشگاه عین الشمس، راجع به شدت حب و عاطفه پیغمبر نسبت به فرزندان دختر عزیزش زهرا (س) فصل بلیغى نگاشته و در ضمن آن مى گوید:
   
پیغمبر (ص) از روزى که به مصیبت مرگ خدیجه، یگانه همسر عالیقدرش، مبتلا شد، تا سال سوم هجرت غیر از ابراهیم که آن هم در دنیا چیزى زیست نکرد صاحب فرزندى نشد، و در مدت هفده سال بعد از خدیجه با اینکه با زنان متعدده ازدواج فرمود، هیچ یک را از پیغمبر خدا فرزندى روزى نگشت.
  
لذا (علاوه بر وحى آسمانى) بر همه آشکار بود که باید نسل پیغمبر از فاطمه زهرا باقى بماند. پس عجبى نیست اگر دل پیغمبر از حب و مهر فرزندان فاطمه پر بود و به تمام قلب آنها را دوست مى داشت. دل نبى (ص) براى دو فرزند عزیز فاطمه باز شد، و آنها را به تمام عاطفه پدرانه اى که دل بزرگ و وسیع او داشت فرا گرفت، و با آنها انس یافت، و نام حسن و حسین براى او آهنگ خوش و صداى دلنوازى بود که پیغمبر از تکرار آن خسته نمى شد. آنها را پسران خود مى خواند، و شخص پیغمبر در خارج و دلش در خانه زهرا بود.
  
خداوند زهرا را به نعمت بسیار بزرگ برگزید که ذریه پیغمبر خودش را منحصراً در فرزندان زهرا قرار داد، و على را به این کرامت مخصوص گردانید که در صلب او نسل خاتم الانبیاء را گذارد، و از این شرف عظمت جاودانى، و پایدار، و عزت همیشگى را به على اختصاص داد.
  
زهرا از میان تمام دختران پیغمبر باقى ماند تا پیغمبر فرزندى داشته باشد که او را پدر صدا بزند، و فرزندان زهرا باقى ماندند تا پیغمبر از تکرار اسم شیرین و لفظ گواراى (پسرهایم) لذت برد. «1»
  
ابن عبد البر قرطبى از ابو هریره روایت کند که گفت: این چشم هایم دید و گوشهایم شنید که پیغمبر (ص) هر دو دست حسین را گرفته بود، و پاهایش بر روى پاهاى پیغمبر بود، و پیغمبر مى فرمود «تَرَقَّ عَیْنَ بَقَّةَ» حسین بالا رفت تا پاهایش را بر سینه پیغمبر گذارد. پس پیغمبر فرمود: دهان باز کن پس بوسیدش، و سپس گفت: خدایا او را دوست بدار زیرا من او را دوست مى دارم.
   
 «قالَ ابُو هُرَیْرَةُ: ابْصَرَتْ عَیْناىَ هاتانِ، وَ سَمِعَتْ أُذُناىَ رَسُولَ اللَّهِ (ص)، وَ هُوَ اخِذٌ بِکَفَّىْ حُسَیْنٍ، وَ قَدَماهُ عَلى قَدَمِ رَسُولِ اللَّهِ (ص) وَ هُوَ یَقُولُ: تَرَقَّ عَیْنَ بَقَّةَ قالَ: فَرَقَى الْغُلامُ حَتّى وَضَعَ قَدَمَیْهِ عَلى صَدْرِ رَسُولِ اللَّهِ (ص) ثُمَّ قالَ رَسُولُ اللَّهِ: افْتَحْ فاکَ ثُمْ قَبَّلَهُ ثُمَّ قالَ: اللَّهُمَ احِبَّهُ فَانّى احِبُّهُ» «2»
  
علائلى این حدیث را روایت کرده و مى گوید: «عین بقه» کلمه اى است که در روح طفل طراوت و سبکى، و ملاحت مى آورد.
  
پیغمبر (ص) حسین را با آن بوس شیرین، و لذیذ مى بوسید چون جانش گنجینه معانى و حقایق بزرگ بود، و آنگاه که مى فرمود: «اللَّهُمَّ احِبَّهُ فَانِّى احِبُّهُ» گویى در حالى که به حسین اشاره مى کرد به مردم مى فرمود:
  
 «انَا هُنا» من اینجا هستم؛ یعنى مرا پیش حسین بجویید.
  
سپس مى گوید: فرق حب و عاطفه این است که عاطفه کمتر از حب است، و شرایط محبت در آن ملاحظه نمى شود اما حب وقتى پیدا مى شود که محبوب برگزیده باشد، و پیغمبر (ص) حسین را به حقیقت دوستى و حب دوست مى داشت؛ زیرا حسین برگزیده او بود، و خدا حسین را دوست مى داشت زیرا که شفق آفتاب نبوت بود. «1»
   
ابن اثیر، و سبط ابن الجوزى و طبرى نقل کرده اند: وقتى سرهاى شهدا را نزد ابن زیاد آوردند با شمشیر یا چوب دستى به لب هاى مبارک حسین مى زد!
  
زید بن ارقم وقتى دید دست از این بى ادبى و ستم بر نمى دارد، گفت: چوبت را برگیر! به آن کس که غیر از او خدایى نیست، دیدم لب هاى پیغمبر (ص) را بر این لبها مى بوسید آنها را سپس گریست. ابن زیاد گفت: خدا چشمهایت را بگریاند، اگر پیرى خرف نبودى گردنت را مى زدم!
  
زید بیرون آمد، و مى گفت: اى گروه عرب بعد از امروز شما مانند غلامان خواهید بود؛ حسین پسر فاطمه را کشتید، و پسر مرجانه را امیر خود نمودید تا نیکان شما را بکشد، و بدان شما را بنده خود قرار دهد. «2»
  
در «البدء و التاریخ» «3» نقل شده که یزید امر کرد پردگیان حرم حسینى، و بانوان آن حضرت را بر در مسجد همانجا که اسیران را نگاه مى دارند نگاه بدارند تا مردم آنها را ببینند؛ و سر مبارک حسین (ع) را در جلو خود گذارد، و با چوب یا شمشیر به آن روى مطهر مى زد، و مى گفت:
  
         لَیْتَ اشیاخى بِبَدرٍ شَهِدُوا             جَزَعَ الْخَزْرَجِ مِنْ وَقْعِ الْاسَلْ
             لَاهَلُّوا وَ اسْتَهَلُّوا فَرَحاً             وَ لَقالُوا یا یَزیدُ لا تَشَلْ
 
ابو برزه اسلمى برخاست و گفت: به خدا قسم چوب تو به همان موضعى مى خورد که مکرر دیدم پیغمبر (ص) مى بوسید.
 
ابن اثیر، و ترمذى، و طبرى روایت کرده اند که ابو برزه گفت: «آگاه باش اى یزید که مى آیى تو روز قیامت و ابن زیاد شفیع تو است، و این- یعنى حسین (ع)- مى آید، و محمد (ص) شفیع او است!» پس بر خاست و بیرون رفت. «1»
 
6- پیغمبر (ص) حسین را به دوش مى گرفت
 
در این موضوع هم روایات بسیار و جمعى از اهل سنت مانند ابن حجر عسقلانى از ابى هریره، و عبداللَّه و بغوى از شداد بن الهاد، و ابى نعیم در حلیه از ابن مسعود، و ابى حاتم از عبداللَّه و جابر و ابن ابى الفراء از انس این نوازش و اظهار محبت پیغمبر (ص) را به حسن و حسین (ع) روایت کرده اند «2» و از این احادیث استفاده مى شود که آن حضرت کراراً آنها را به دوش مى گرفت، و آنها بر کتف آن حضرت در حال نماز و در حالات دیگر مى نشستند، و پیامبر اعظم (ص) کمال لطف و مهربانى را نسبت به آنها ابراز مى داشت. و از بعض این احادیث مثل حدیث انَس شدت محبت پیغمبر (ص) به آنها، و توبیخ سخت نسبت به کسى که قدر و منزلت آنها را نشناسد استفاده مى شود.
  
ابو سعید در «شرف النبوة» روایت نموده که پیغمبر نشسته بود. پس حسن و حسین رو به سوى او آمدند. چون پیغمبر آنها را دید براى آنها برخاست، و دیر شمرد آمدنشان را (یعنى فرمود دیر آمدید یا چرا دیر آمدید؟) پس از آنها استقبال کرد، و آنها را بر دوش خود گذارد و فرمود:
 
نِعْمَ الْمَطِىُّ مَطِیَّتُکُما، وَ نِعْمَ الرَّاکِبانِ انْتُما. «3»
  
یعنى خوب مرکبى است مرکب شما، و خوب سوارهایى هستید شما.
   
شبلنجى روایت کرده که آن حضرت گذر فرمود بر حسن و حسین؛ پس گردن مبارک را فرود آورد، و آنها را برداشت و فرمود: «نِعْمَ الْمَطِیَّةُ مَطِیَّتُهُما، وَ نِعْمَ الرَّاکِبانِ هُما» «1»
  
 یعنى: خوب مرکبى است مرکب آنها و خوب سوارهایى هستند آنها.
  
و جمال الدین حنفى زرندى و ترمذى و ابن حجر از ابن عباس روایت کرده اند که پیغمبر (ص) حسین را بر دوش گرفته بود مردى گفت: خوب مرکبى سوار شده اى.
  
پیغمبر فرمود:
 
 «نِعْمَ الرَّاکِبُ هُوَ» «2» ؛ یعنى: خوب سوارى است او و در این موضوع زرندى روایات دیگر نیز از عمر و جابر و سعد، و انس روایت کرده است. «3»
  
7- دوستى حسین (ع) واجب است
  
احادیث در وجوب دوستى و مودت حسین (ع) متواتر است.
  
از جمله ابن عبدالبر، و ابو حاتم، و محبّ طبرى در حدیثى از عبداللَّه بن عمر روایت کرده اند که پیغمبر (ص) فرمود:
  
مَنْ احَبَّنى فَلْیُحِبَّ هذَیْنِ.
   
هر کس مرا دوست دارد باید این دو را دوست بدارد! ابن عبدالبر گفته است در معجم بغوى نیز حدیثى نظیر این حدیث از شداد بن الهاد روایت شده است. «4»
  
دولابى، و احمد بن حنبل از یعلى بن مره روایت کرده اند که حسن و حسین (س) آمدند به سوى پیغمبر (ص) در حالیکه از یکدیگر در تشرف بمحضر جدّ بزرگوار خود پیشى مى جستند. یکى از ایشان پیش از دیگرى رسید. پیغمبر (ص) دست به گردنش انداخت و او را به دل خویش چسبانید این را بوسید، و سپس آن یک را بوسیده سپس فرمود: انّى احِبُّهُما فَاحِبُّوهُما. «1»
    
من ایشان را دوست مى دارم پس دوست بدارید آنها را.
   
8- فضیلت دوستى حسین (ع) و نکوهش دشمنى با آن حضرت
   
ابن ماجه، و ابن حجر، و دیلمى، و مناوى، و احمد، و حاکم، و سیوطى و ابن حجر هیتمى، و هرون الرشید از پدرانش از ابن عباس، و محب طبرى، و ابو سعید، و ابن حرب الطائى، و سلفى، و ابو طاهر البالسى، و ابن السرى، و ابن الجوزى از پیغمبر اکرم (ص) روایت کرده اند که فرمود:
   
مَنْ احَبَّ الْحَسَنَ وَ الْحُسَیْنَ فَقَدْ احَبَّنى ، وَ مَنْ ابْغَضَهُما فَقَدْ ابْغَضَنَى .
   
یعنى: هر کس دوست بدارد حسن و حسین را، پس به تحقیق مرا دوست داشته و هر کس دشمن بدارد آنها را پس البته مرا دشمن داشته است. این حدیث در بین محدثین مشهور و معروف است، و مکرر از پیغمبر (ص) شنیده شده است، و بعض طرق آن که منتهى به ابى هریره مى شود با این مضمون است که: پیغمبر (ص) بیرون آمد در حالى که حسن و حسین با او بودند. این بر یک دوش آن حضرت و آن بر دوش دیگر بود. یک بار حسن را مى بوسید، و بار دیگر حسین را تا به ما رسید فرمود:
   
هر کس این دو را دوست بدارد، پس به تحقیق مرا دوست داشته و هر کس آنها را دشمن بدارد پس به تحقیق مرا دشمن داشته است. و بعض راویان آن فقط جمله اولى را روایت کرده اند و بعض دیگر این چنین نقل کرده اند که فرمود: این دو (حسن و حسین) پسرهاى من هستند هر کس آنها را دوست بدارد پس البته مرا دوست داشته است.
  
 «هذانِ ابْناىَ مَنْ احَبَّهُما فَقَدْ احَبَّنى .»
  
و در یکى از دو حدیثى که هرون الرشید در این موضوع روایت کرده است لفظ حدیث این است:
   
الْحَسَنُ وَ الْحُسَینُ مَنْ احَبَّهُما فَفِى الجَنَّةِ، وَ مَنْ ابْغَضَهُما فَفِى النَّارِ. «1»
    
یعنى: هر کس دوست دارد حسن و حسین را در بهشت است، و هر کس دشمن بدارد آنها را در آتش است. ترمذى، و احمد روایت کرده اند:
   
 «انَّ رسُولَ اللَّه (ص) اخَذَ بِیَدِ حَسَنٍ وَ حُسَیْنٍ فَقَالَ: مَنْ احَبَّنى وَ احَبَّ هذَیْنِ وَ اباهُما وَ امَّهُما کانَ مَعى فى دَرَجَتى یَوْمَ الْقِیامَةِ» «2»
    
یعنى رسول خدا (ص) گرفت دست حسن و حسین را پس فرمود: هر کس دوست دارد مرا و دوست دارد این دو را و پدرشان و مادرشان را روز قیامت، با من در درجه من خواهد بود.
طبرانى از سلمان روایت دارد که پیغمبر (ص) فرمود:
   
مَنْ احَبَّ الْحَسَنَ وَالْحُسَینَ احْبَبْتُهُ، وَ مَنْ احْبَبْتُهُ احَبَّهُ اللَّهُ وَ ادْخَلَهُ جَنَّاتِ النَّعِیمِ، وَ مَنْ ابْغَضَهُما اوْ بَغى عَلَیْهِما ابْغَضْتُهُ وَ مَنْ ابْغَضْتُهُ ابْغَضَهُ اللَّهُ، وَ ادْخَلَهُ جَهَنَّمَ وَ لَهُ عَذابٌ مُقیمٌ «3»
   
یعنى هر کس حسن و حسین را دوست دارد من او را دوست مى دارم، و هر کس را من دوست دارم خدا او را دوست دارد، و هرکس خدا او را دوست دارد او را داخل بهشت کند، و هر کس آنها را دشمن بدارد یا بر آنها ستم کند من او را دشمن دارم، و هرکس را من دشمن دارم خدا دشمن دارد، و او را داخل جهنم سازد و از براى او عذاب جاودان است.
   
 9- نظر نمودن به آقاى جوانان اهل بهشت
    
ابن حبّان، و ابویعلى، و ابن عساکر، و ابن سعید، و محب طبرى، و شبلنجى، و صبّان از جابر انصارى روایت کرده اند که گفت:
   
 «سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ (ص) یَقُولُ: مَنْ احَبَّ اوْوَمَنْ سَرَّهُ انْ یَنْظُرَ الى سَیِّدِ شَبابِ اهْلِ الْجَنَّةِ فَلْیَنْظُرْ الى هذا» و به این لفظ هم از جابر روایت شده که فرمود:
   
مَنْ سَرَّهُ انْ یَنْظُرَ الى رَجُلٍ مِنْ اهْلِ الجَنَّةِ وَ فى لَفْظٍ الى سَیِّدِ شَبابِ اهْلِ الْجَنَّةِ فَلْیَنْظُرْ الَى الْحُسَینِ بْنِ عَلِىٍّ. «1»
    
مضمون هر دو حدیث این است که: هرکس دوست مى دارد یا شادمان مى شود که به مردى از اهل بهشت یا سید جوانان اهل بهشت نگاه کند به حسین (ع) نگاه کند.
   
10- دوستان حسین (ع) اهل بهشت اند
   
در سیره ملّا و غیره از ابن عباس حدیثى طولانى از پیغمبر (ص) در فضائل حسنین (ع) روایت است که در پایان آن فرماید:
   
خدایا تو مى دانى که حسن و حسین در بهشت اند، و عمویشان در بهشت، و عمّه آنها در بهشت است، هر کس آنها را دوست دارد در بهشت است، و هر کس آنها را دشمن بدارد در آتش است.
   
و در نظم درر السمطین این حدیث را از هرون الرشید روایت کرده، و نقل نموده که هر وقت هرون این حدیث را روایت مى نمود اشکش جارى و گریه راه گلویش را مى گرفت. «2»
و نظیر این حدیث را صاحب کتاب (السنة) از حذیفه روایت کرده است. «3»
   
11- درجه وسیله
   
ابن مردویه از على (ع) روایت کرده که پیغمبر (ص) فرمود:
  
فِىْ الْجَنَّةِ دَرَجَةٌ تُدْعَى الْوَسیلَةُ فَاذا سَأَلْتُمُ اللَّهَ فَسْأَلُوا لِىَ الْوَسیلَةَ.
  
قالُوْا: یا رَسُولَ اللَّهِ مَنْ یَسْکُنْ مَعَکَ فیها؟ قالَ: عَلِىٌّ وَ فاطِمَةُ وَالْحَسَنُ وَالْحُسَیْنُ. «4»
    
یعنى: در بهشت درجه اى است که وسیله خوانده مى شود. پس هرگاه از خدا سؤال کردید، پس سؤال کنید براى من وسیله را گفتند: یا رسول اللَّه چه کسى با تو در آن درجه ساکن مى گردد؟
   
فرمود: على و فاطمه و حسن و حسین (ع)
   
12. با پیغمبر (ص) در یک مکان
   
احمد، طبرانى، و ابن اثیر از على (ع)، و حاکم در مستدرک از ابى سعید روایت کرده اند که پیغمبر (ص) به فاطمه (س) فرمود:
   
یا فاطِمَةُ، انّى وَ ایّاکَ، وَ هذا الرَّاقِدَ یَعْنى عَلِیًّا، وَ الْحَسَنَ، وَ الْحُسینَ یَوْمَ القِیامَةِ لَفِى مَکانٍ واحِدٍ. «1»
   
یعنى: اى فاطمه من و تو و این که خوابیده (یعنى على) و حسن و حسین روز قیامت در یک مکان مى باشیم. طبرانى از ابى موسى روایت دارد که رسول خدا (ص) فرمود:
   
انَا، وَ عَلَىٌّ، وَ فاطِمَةُ، وَالْحَسَنُ، وَالْحُسَینُ یَوْمَ القِیامةِ فىِ قُبَّةٍ تَحْتَ الَعْرشِ. «2»
   
یعنى: من، و على، و فاطمه، و حسن، و حسین در یک قبه در زیر عرش هستیم. عمر بن الخطاب روایت کرده که رسول خدا (ص) فرمود:
   
انَا، وَ عَلِىٌ، وَ فاطِمَةُ، وَ الْحَسَنُ، وَ الْحُسَینُ فى حَظِیرَةِ القُدْسِ فى قُبَّةٍ بَیْضَاءَ وَ سَقْفُها عَرْشُ الرَّحْمانِ» «3»
   
یعنى من، و على، و فاطمه، و حسین و حسین در حظیرة القدس در قبه سفیدى که سقف آن عرش رحمان است مى باشیم. و نظیر این حدیث از ابى هریره نیز روایت شده است.
  
13- یارى حسین (ع) از واجبات است
   
این مادّه از بسیارى از احادیثى که پیش از این آورده شد و بعد از این مرقوم خواهد شد استفاده مى شود، و اگر سران مسلمان که حکومت یزید را شرعى نمى دانستند مانند ابن زبیر، و ابن عمر، و دیگران، حسین را یارى کرده بودند تاریخ اسلام غیر از این بود که اکنون هست و اعتراض بزرگى که بر آن مردم وارد است همین است.
    
انس بن الحارث بن نبیه که خود از کسانى است که به سعادت شهادت در رکاب حسین (ع) نایل شد، از پدرش که یکى از صحابه، و از اهل صفه است روایت کرده که گفت: شنیدم پیغمبر (ص) در حالى که حسین (ع) در دامانش بود مى فرمود:
    
انَّ ابْنى هذا یُقْتَلُ فى ارْضٍ یُقالُ لَهَا الْعِراقُ فَمَنْ ادْرَ کَهُ فَلْیَنْصُرْهُ.
   
یعنى به درستیکه پسرم این، کشته مى شود در زمینى که به آن عراق گفته مى شود؛ پس هر کس او را درک کند باید یارى کند او را. و سیوطى از بغوى، و ابن السکن، و با وردى و ابن منده و ابن عساکر از انس بن حارث به این لفظ روایت کرده است:
   
انَّ ابْنى هذا یُقْتَلُ بِارْضٍ مِنَ الْعِراقِ یُقالُ لَها کَرْبَلا فَمَنْ شَهِدَ ذلکَ مِنْهُم فَلْیَنصُرْهُ. «1»
    
خوارزمى در ضمن خبرى طولانى نقل کرده که حسین (ع) به ابن عباس فرمود: آیا مى دانى که من پسر دختر رسول خدا هستم؟ عرض کرد: آرى غیر از تو کسى را نمى شناسم که پسر پیغمبر باشد و یارى و نصرت تو بر این امت واجب است آنچنان که روزه و زکوة واجب است که پذیرفته نشود یکى از این دو بدون دیگرى.
    
حسین فرمود: پس رأى تو چیست در حق مردمى که پسر دختر پیغمبر را از وطن و خانه، و جایگاه و زادگاه او، و حرم رسول، و جوار قبر پیغمبر، و مسجد، و محل هجرت آن حضرت خارج نمودند، و او را بیمناک و سرگردان گذاردند که قرارگاه، و منزل و مأوائى نداشته باشد و قصدشان از این سختگیرى ها کشتن او و ریختن خونش باشد در حالى که او شرکى به خدا نیاورده، و غیر از خدا را ولى امر خود قرار نداده، و از روش پیغمبر و جانشینان او تخلف نکرده باشد؟
    
ابن عباس گفت: نمى گویم در حق آنها، مگر آن که آن کسان کافر به خدا و پیغمبر شدند، و اگر نماز بخوانند از روى کسالت و ریاکارى است. و بر مثل این مردم عذاب بزرگ تر خدا نازل گردد. و اما تو یا ابا عبداللَّه، پس سر افتخار و مباهاتى، پسر پیغمبرى، و پسر وصى پیغمبرى، و فرزند زهرایى که همانند مریم بود؛ پس گمان مبر اى پسر رسول خدا که خدا غافل باشد از آنچه ستمکاران مى کنند، و من گواهى مى دهم که هر کس از مجاورت تو و مجاورت فرزندان تو کناره گیرى کند در آخرت نصیب و بهره اى نخواهد داشت.
   
حسین (ع) گفت: خدایا گواه باش.
    
ابن عباس گفت: فداى تو شوم گویا به من خبر از مرگ خودت مى دهى، و از من مى خواهى تو را یارى کنم سوگند به خدائى که غیر از او خدایى نیست اگر در پیش روى تو شمشیر بزنم تا شمشیرم بشکند و دستهایم قطع شود اندکى از حق تو را ادا نکرده باشم هم اکنون من حاضر خدمت تو هستم به هر گونه فرمان دارى فرمان بده!
   
این خبر طولانى است و بعض قسمت هاى دیگر آن را در آینده نقل مى کنیم در آغاز این خبر است که عبداللَّه بن عمر گفت: شنیدم رسول خدا (ص) فرمود:
   
حُسَیْنٌ مَقْتُولٌ فَلَئِنْ خَذَلُوهُ وَلَمْ یَنْصُرُوهُ لَیَخْذُلَنَّهُمُ اللَّهُ الى یَوْمِ الْقِیامَةِ. «1»
    
یعنى: حسین کشته مى شود پس اگر او را وا بگذارند، و یارى اش نکنند، خدا آنها را یارى نخواهد کرد تا روز قیامت.
   
14- اول کسى که وارد بهشت مى شود
    
حاکم و ابن سعد از على (ع) روایت کرده اند که پیغمبر (ص) به او فرمود:
   
انَّ اوَّلَ مَنْ یَدْخُلُ الْجَنَّةَ انَا، وَ انْتَ، وَ فاطِمَةُ، وَ الْحَسَنُ، وَ الْحُسَیْنُ قالَ عَلِىٌّ: فَمُحِبُّونا؟ قالَ: مِنْ وَرَائِکُمْ.
   
یعنى! اول کسى که داخل بهشت مى شود منم، و تو، و فاطمه و حسن و حسین. على عرض کرد:
  
پس دوستان ما؟ پیغمبر (ص) فرمود: از عقب سر شما وارد مى شوند. «2»
  
 و طبرانى و احمد بن حنبل در مناقب نیز این حدیث را روایت کرده اند. «3»
  
15- حضرت قائم آل محمد از فرزندان حسین (ع) است.
  
حذیفة از پیغمبر (ص) روایت کرده که فرمود:
  
لَوْلَمْ یَبْقَ مِنَ الدُّنْیا الّا یَوْمٌ واحِدٌ لَطَوَّلَ اللَّهُ ذلِکَ الْیَومَ حتّى یَبْعَثَ رَجُلًا مِنْ وُلْدِى اسْمُهُ کَاسْمِى فَقالَ سَلْمانُ: مِنْ اىِّ وُلْدِکَ یا رَسُولَ اللَّه؟ قالَ: مِنْ وُلْدى هذا وَ ضَرَبَ بِیَدِهِ عَلَى الْحُسَیْنِ. «4»
    
یعنى اگر باقى نماند از دنیا مگر یک روز خدا طولانى سازد این روز را تا بر انگیزد مردى از فرزندانم را که همنام من است پس سلمان عرض کرد: از کدام فرزندان تو است یا رسول اللَّه؟
   
فرمود: از این فرزندم و دستش را بر حسین زد.
   
 16- حضرت قائم نهمین فرزند حسین (ع) است.
   
از سلمان روایت است که گفت: وارد شدم بر پیغمبر (ص) در حالى که حسین بر زانوى مرحمت او بود. پیغمبر به او روى مى کرد و دهان او را مى بوسید، و مى فرمود:
  
تو آقا پسر آقا و پدر آقایانى. تو امام پسر امام، پدر امامانى، تو حجت پسر حجت، پدر حجت هاى نه گانه اى که از صلب تو هستند نهمین ایشان قائم آنها است. «1»
   
حموینى در حدیثى مفصل و طولانى از پیغمبر (ص) روایت کرده که فرمود: حسن و حسین دو امام امت من بعد از پدرشان مى باشند، و دو آقاى جوانان اهل بهشتند، و مادرشان سیّده زنان جهانیان و پدرشان سیّد الوصیین است، و از فرزندان حسین نه نفرند که نهمین آنها قائم است از فرزندان من، طاعت ایشان طاعت من و معصیت و مخالفت ایشان معصیت و مخالفت با من است. به سوى خدا شکایت مى کنم از کسانى که فضیلت ایشان را انکار، و احترامشان را بعد از من ضایع مى نمایند، و خداوند کافى است در ولایت کارها و نصرت عترت من، و امامان امت من، و انتقام گیرنده است از کسانى که حق آنها را انکار نمایند وَ سَیَعْلَمُ الَّذینَ ظَلَمُوا اىَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُونَ. «2»
   
17- شاخه و میوه درخت نبوت.
   
حموینى، و سمعانى، و قندوزى، و خوارزمى از جابر روایت کرده اند که گفت: پیغمبر (ص) در عرفات بود و على روبروى آن حضرت بود. اشاره فرمود به من و على؛ خدمت او رفتیم.
پس فرمود: یا على نزدیک من بیا. على نزدیک رفت. فرمود: دستت را در دست من گذار. پس فرمود: یا على من و تو از یک درختیم، من اصل و ریشه آن، و تو فرع آن؛ و حسن و حسین شاخه هاى آن؛ هرکس به یکى از شاخه هاى آن متعلق گردد خدا او را داخل بهشت نماید.
   
یا على اگر امّت من روزه بگیرند به قدرى که مثل کمان ها خمیده شوند و نماز بخوانند بقدرى که مثل میخ ها خشک و بى حرکت گردند و تو را دشمن بدارند خداوند آنها را به رو در آتش اندازد! «1»
   
گنجى شافعى از خطیب بغدادى در تاریخ از على (ع) روایت دارد که پیغمبر (ص) فرمود:
   
درختى است که من ریشه و اصل آن، و على فرع آن، و حسن و حسین ثمره و میوه آن، و شیعه برگ آن هستند: پس آیا بیرون مى شود از پاکیزه و طیّب غیر از طیّب و پاکیزه یعنى: فرع و میوه و برگ درخت پاک هم پاک مى باشند. و نظیر این حدیث را نیز از ابى امامه باهلى روایت کرده است. «2»
   
و اخبار به این مضمون زیاده بر اینها است و شاعر عرب مضمون آنها را چنین به نظم در آورده است.
   
          یا حَبَّذا دَوْحَةٌ فِى الْخُلْدِ نابِتَةً             ما مِثْلَها نَبَتْ فِى الْخُلْدِمِنْ شَجَرٍ
             الْمُصْطَفى اصْلُها و الْفَرْعُ فاطِمَةُ             ثُمَّ الْلِّقاحُ عَلِىٌّ سَیّدُ البَشَرِ
             وَ الْهاشِمِیَّانِ سِبْطاهُ لَها ثَمَرٌ             وَ الشّیعَةُ الْوَرَقُ الْمُلْتَفُّ بِاْلَّثمَرِ
             انَا بِحُبِّهِمْ ارْجُو النَّجاةَ غَداً             وَ الْفَوزَ فِى زُمْرَةٍ مِنْ افْضَلِ الزُّمَرِ
             هذا هُوَ الْخَبَرُ الْمَاثُورُ جاءَ بِهِ             اهْلُ الرِّوایَةِ فِى الْعالى مِنَ الْاثَرِ
   
18- ودیعه پیغمبر (ص)
   
شبراوى و سبط ابن الجوزى نقل کرده اند که وقتى زید بن ارقم به ابن زیاد اعتراض کرد و گفت: من در زمانى طولانى مى دیدم پیغمبر (ص) میان این دو لب را مى بوسید، زید گریست، و ابن زیاد با او درشتى کرد، و او را به کشتن تهدید نمود و گفت: اگر پیر خرفى نبودى گردنت را مى زدم.
   
زید از مجلس ابن زیاد برخاست، و مى گفت: مردم شما از این پس بندگانید (یعنى باید غلام و بنده بنى امیه و کار گزاران آنها باشید) پسر فاطمه (س) را کشتید و پسر مرجانه را زمامدارى، و حکومت دادید، به خدا نیکان شما را مى کشند، و بدان شما را بنده مى سازند.
  
پس دور باد از عزت، آن کس که راضى به ذلت و عار گردد. سپس برگشت و به ابن زیاد گفت:
   
حدیثى براى تو بگویم که خشم تو از آن بیشتر شود: دیدم پیغمبر (ص) حسن را بر ران راستش نشانده بود، و حسین بر ران چپ، پس دست خود را بر سر آنها گذارد، و گفت:
  
اللَّهُمَّ انّى اسْتَوْدِعُهُما ایَّاکَ وَ صالِحَ الْمُؤمِنینَ.
   
یعنى خدایا من این دو و صالحُ المؤمنین [على (ع)] را نزد تو ودیعه و سپرده گذاردم. پس ودیعه رسول خدا در نزد تو چگونه است اى پسر زیاد؟
  
ابن زیاد در خشم شد، و تصمیم به قتل زید گرفت.
  
و نیز سیوطى، و مناوى از طبرانى این دعاء را از پیغمبر (ص) روایت کرده اند. «1»
   
19- دعاء پیغمبر (ص)
   
طبرانى از واثله روایت دارد که پیغمبر (ص) به این گونه در حق على، و فاطمه، و حسن و حسین (ع) دعا کرد:
   
 «الَلّهُمَّ انَّکَ جَعَلْتَ صَلَواتِکَ، وَ رَحْمَتَکَ، وَ مَغْفِرَتَکَ، وِ رِضْوانَکَ عَلى ابراهیمَ و آلِ إِبْراهیمَ.
  
اللَّهُمَّ انَّهُم مِنّىِ وَ انَا مِنْهُم فَاجْعَلْ صَلَواتِکَ وَ رَحْمَتَکَ وَ مَغْفِرَتَکَ، وَ رِضْوانَکَ عَلَىَّ وَ عَلَیْهِم (یَعنِى عَلِیّاً، وَ فاطِمَةَ، وَحَسَناً وَ حُسَیناً»
 
یعنى: خدایا تو قرار دادى صلوات و رحمت و مغفرت، و خوشنودى ات را بر ابراهیم و آل ابراهیم.
  
خدایا، ایشان یعنى على و فاطمه و حسن و حسین از من اند، و من از ایشان هستم؛ پس قرار بده صلوات و رحمت و آمرزش و خشنودى ات را بر من و بر آنها. «2»
  
 20- اشتقاق نام حسین (ع) از نام خداى تعالى
   
ابو هریره از پیغمبر (ص) در ضمن حدیثى روایت کرده که چون خدا آدم را آفرید در سمت راست عرش پنج اشباح در نور دید که در سجده و رکوع هستند. آدم پرسید این پنج اشباح که در هیبت و صورت من هستند کیستند؟ خطاب شد:
   
اینان پنج تن از فرزندان تو هستند که پنج اسم براى آنها از نام هاى خود مشتق کرده ام، و اگر براى ایشان نبود بهشت و جهنم؛ عرش، کرسى، آسمان، زمین، فرشتگان، آدمیان، و جنیان را نمى آفریدم. پس من محمودم، و این محمد است؛ و من عالى هستم، و این على است؛ و من فاطرم، و این فاطمه است؛ و من احسانم، و این حسن است، و من محسنم و این حسین است.
   
به عزتم سوگند یاد نموده ام که هر کس ذره اى از کینه ایشان در دل داشته باشد او را داخل آتش مى کنم. ایشان برگزیدگان من هستند، به ایشان نجات مى دهم و به ایشان هلاک مى نمایم، هر وقت حاجتى دارى به این پنج تن متوسل شو پس پیغمبر (ص) فرمود:
   
کشى نجات، ما هستیم، هر کس به آن متعلق شود نجات یابد و هر کس از آن برگردد هلاک شود. «1»
  
 سلمان فارسى در ضمن حدیثى روایت کند که پیامبر (ص) فرمود:
  
خداوند از براى ما نامهایى از نام هاى خودش مشتق ساخت، پس خداوند عزوجل محمود است، و من محمدم، و خداوند اعلى است، و برادرم على است، و خداوند فاطر است، و دخترم فاطمه است، و خداوند محسن است و دو پسرم حسن و حسین مى باشند. «2»
   
 21- ارث حسنین از پیغمبر (ص)
   
حسن و حسین (ع) وارث کمالات علمى، روحى، اخلاقى، و جسمى پیغمبر (ص) بودند.
   
مردم در سیما و رفتار و روش آنها پیغمبر را مى دیدند، عظمت، و روحانیت او را تماشا مى کردند. چنانچه مکرر گفته شد وجود پیغمبر (ص) نسبت به حسنین (ع) کانون مهر و اشفاق، و نوازش و لطف، و رحمت پدرانه بود. آنها را دوست مى داشت، و مى بویید و مى بوسید، و زبانشان را مى مکید بر دوش مبارک سوارشان مى کرد. شخصاً از آنها پرستارى مى فرمود. آنها را پسر خود مى خواند. از گریه آنها ناراحت مى شد. روى سینه خود آنها را مى خوابانید. از شنیدن اسمشان لذت مى برد. در کوچه، در خانه، در مسجد، در حضور صحابه و مردم، در هنگام سخنرانى و خطبه. در حال نماز حسنین (ع) مشمول مراحم مخصوصه پیغمبر بودند.
 
اخبارى که در کتب معتبره اهل سنت است همه حکایتى از این عواطف پاک است.
  
این مهربانى ها در عین حال که نمونه اى از تواضع و فروتنى فوق العاده و سادگى زندگى پیغمبر بسیار با عظمت اسلام بود و تمرکز عواطف شدید پدرانه او را در حسنین و فاطمه زهرا (ع) نشان مى داد.
  
چون از پیغمبر خدا صادر مى شد که در همه کمالات در حد اعتدال، و استقامت بود، و محبت و رضا او را هیچ گاه بر آن نمى داشت که از سخن راست؛ و حقیقت کلمه اى بیشتر بگوید. دلیل کمال لیاقت، صلاحیت، و شایستگى حسنین بود، زیرا تعبیراتى پیغمبر در حق آنها مى فرمود، و اوصافى را براى آنها مى گفت که تنها عواطف و احساسات پدرانه نمى تواند آن تعبیرات را تجویز نماید، و معلوم بود که پیغمبر (ص) در سیماى آنها یک سرّ الهى مشاهده مى کرد.
   
بر حسب احادیث شریفه ثقلین، و احادیث امان، و احادیث سفینه، و احادیث بسیار دیگر که مادر تألیفى که در اثبات حجیت فقه شیعه، و وجوب رجوع به احادیث امامیه و احکام نوشته ایم آنها را ذکر کرده؛ و صحت اسناد و دلالت آنها را واضح و آشکار ساخته ایم؛ حسن و حسین (ع) وارث علوم پیغمبر و هریک در عصر خود رهبر حقیقى امت اسلام و حافظ آفتاب جهانتاب شرع بودند.
     
امام، و وصى و جانشین پیغمبر یکى از صفات برجسته اش همین است که میزان تعادل، و اعتدال امور باشد، و در حقیقت مرکزى است که واماندگان راه حقیقت و کندروها به آن مرکز سوق داده مى شوند تا عقب نمانند؛ و فاصله آنها با امام که پیشرو قافله خدا پرستان است زیاد نشود، و تندروهاى افراطى به آن مرکز برگردانده مى شوند تا شتاب خارج از حد سبب گمراهى آنها نشود، و این است حقیقت معناى کلام پیغمبر (ص) در ذیل بعض احادیث صحیحه ثقلین:
    
فَلا تُقَدِّمُوهُما فَتَهْلِکُوا وَلا تَقْصُرُوْا عَنْهُما فَتَهْلِکُوا وَ لا تُعَلِّمُوهُمْ فَانَّهُمْ اعْلَمُ مِنْکُمْ. «1»
   
یعنى: بر قرآن و عترت مقدم نشوید که هلاک مى گردید، و از آنها کوتاه نشوید که هلاک مى شوید، و به عترت چیزى نیاموزید زیرا آنها از شما داناترند. پس حسین (ع) بى شبهه وارث علم و کمال پیغمبر (ص) است و همه مردم به علم و دانش او محتاج بودند.
   
برحسب روایات متعدده که در کتاب هاى معتبره نقل شده، فاطمه زهرا (س) در مرض موت پدرش، حسن و حسین را نزد آن حضرت آورد و عرض کرد: یا رسول اللَّه این دو پسران تو هستند آنها را ببخش و عطائى مخصوص فرما، یا به آنها چیزى به ارث عطا کن؟
  
پیغمبر فرمود: به حسن عظمت و بردبارى مى بخشم و به حسین جود و مهربانى.
   
و در روایت دیگر است که فرمود: به این بزرگ یعنى حسن مهابت و حلم بخشیدم و به آن کوچک یعنى حسین محبت و رضا، و در حدیث دیگر است که فرمود: امّا حسن پس هیبت و آقایى من براى اوست، و اما حسین پس از براى او است جود و جرأت من. «2»
    
این احادیث گوشه اى از کمالات و اخلاقى را که حسن و حسین از جدّ خود ارث برده اند نشان مى دهند.
  
و سرّ این تعبیرات اشاره به روش هاى خاص حسن و حسین و چگونگى رهبرى، و برنامه هاى آنها، و تصدیق روش هر دو است که مردم بدانند سرچشمه و منبع این دو روش یک مأموریت هاى دینى، و تکالیف خاصى است که پیغمبر به وحى الهى آنها را به آن مکلف ساخته بود و هر دو روش از روش پیغمبر و سیره او جدا نیست، وگرنه حسن و حسین هر دو جامع تمام کمالات اخلاقى و وارث جد و پدر، و حافظ دین و قرآن مقدس بوده اند.


منبع : نویسنده: آیت الله العظمی لطف الله صافی گلپایگانی.
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان