فرهنگ عزاداری بر سیدالشهدا (ع) و حضرت ابوالفضل (ع) به شیعیان میآموزد که همواره مطیع محض رهبری ائمهاطهار: باشیم و فرامین آنها را بدون هیچ بهانه و اعتراضی عمل کنیم تا بتوانیم در روز قیامت، در صف سعادتمندان قرار بگیریم.
حضرت ابوالفضل (ع) حامی ولایت
در طول تاریخ انسانهای والا مقام و ولایتمدار فراوانی بودند که تا پای جان و آخرین قطره از خون خود، از مولا و امام و رهبر الهی خود حمایت نموده و هرگز به فکر جدایی از امامشان نبودند. یکی از این افراد برجسته در تاریخ، حضرت قمر بنیهاشم، ابوالفضل العباس (ع) بود. در واقعة عاشورا افراد زیادی سعی داشتند حضرت ابوالفضل (ع) را از برادرشان، حضرت سیّدالشهدا (ع) و مقام عظمای ولایت جدا کنند. آنان از قدرت فوق العاده نفوذ و قدرت الهی ایشان آگاه بودند و به خیال خود گمان میکردند اگر ایشان را از حضرت جدا کنند، قدرت و توان حضرت سیّدالشهدا (ع) کم شده و تسلیم یزید ملعون میشوند و میتوانند بر سپاه سیدالشهدا (ع) پیروز شوند.
در واقعة عاشورا از سوی لشکر عبیداللّه بن زیاد(لعنة الله علیه) افرادی به پشت خیمههای حضرت ابوالفضل (ع) آمده و گفتند: «اگر ثروت یا منصب میخواهی به تو میدهیم و تو را به سلامت باز میگردانیم، امّا دست از حمایتِ حضرت سیّدالشهدا (ع) بردار!»[1]
نقشة اصلی آنان این بود که رهبر و امام معصوم (ع) را تنها و بییاور کنند، تا به راحتی به اهداف شوم خود دست یابند. آنان در کوفه چنان رُعب و وحشتی در دلهای کوفیان انداختند که کسی جرأت نداشت به سوی لشکر حضرت سیّدالشهدا (ع) در صحرای کربلا حرکت کند؛ کوفیان که در گذشته سابقة بیوفایی داشتند و امیرمؤمنان علی (ع) را نیز تنها گذاشته بودند، در قبال فرزند ایشان هم این عمل ننگین را انجام داده و امام خود را تنها گذاشتند.
امّا حضرت ابوالفضل× هرگز دست از حمایت برادر بزرگوارش برنداشت. ایشان همان کسی بود که وقتی دو دست خود را در روز عاشورا از دست داد فرمود:
«والله إن قطعتم یمینی
إنی أُحامی أبداً عن دینی»[2]
هنگامی که حضرت سیّدالشهدا (ع) قصد داشتند از مدینه به سمت مکّه و سپس از آنجا به سوی صحرای کربلا رهسپار شوند، افراد زیادی مانع قیام ایشان شدند؛ افرادی همچون عبداللّه بن عمر[3]، ابن عباس[4]، محمّد حنفیه[5] و حتی عبداللّه بن جعفر[6]، همسر حضرت زینب کبری(س) به نزد حضرت آمدند و از حضرت خواهش و التماس کردند که این قیام تاریخی را انجام ندهند.[7]
امّا حضرت تصمیم خود را برای فدا کردن جان و آبرو و هستی خود را برای حفظ دین گرفته بود و هیچ عاملی نمیتوانست مانع قیام ایشان شود. در این میان، حضرت ابوالفضل (ع) هرگز توجهی به بهانهها و تنگنظریهای دیگران نکرد. او همواره مطیع فرمان رهبر و امام خود بود و حتی یک پیشنهاد نیز در مورد این موضوع مهم به برادر خویش ندادند.
فرهنگ عزاداری بر سیدالشهدا (ع) و حضرت ابوالفضل (ع) به شیعیان میآموزد که همواره مطیع محض رهبری ائمهاطهار: باشیم و فرامین آنها را بدون هیچ بهانه و اعتراضی عمل کنیم تا بتوانیم در روز قیامت، در صف سعادتمندان قرار بگیریم.
دوران حکومت شجرة ملعونه
این سخن درستی است که مقام عصمت به پیامبران و ائمة معصومین: منحصر شده است؛ امّا حضرت عبّاس (ع) نیز به اندازة ظرفیت وجودیشان از این مقام بهره برد. او به چنان مقاماتی رسیده بود که قلب او، آینة تمام نمای جمال، جلال و کمال حضرت سیّدالشهدا (ع) شد. این در حالی است که سنّ ایشان در حال شهادت، تنها سی و سه سال بوده است و توانست در دوران نوجوانی و جوانی به چنین دستاوردهای مهمی دست یابد. معصومان: نیز به مقام والای معنوی ایشان آگاه بوده و وجود ایشان را گوهری یکتا در نظام هستی میدانستند.
نکته دیگر آنکه با کمی تأمّل در مورد اوضاع سیاسی و اجتماعی آن زمان میتوان فهمید حضرت عبّاس (ع) در چه شرائط دشواری به این مقامات دست یافتند. حاکمان بنیامیه با دو سلاح قدرت و ثروت مردم را از اهل بیت: دور کرده و فقط پوستهای از اسلام در جامعة اسلامی باقی مانده بود. خداوند متعال از این حکومت شیطانگونه به درخت ملعونه تعبیر نموده است و در قرآن مجید میفرماید که:
(وَالشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ)[8]
با وجود آنکه پیامبر (ص) مظهر رحمت الهی بوده و در طول 23 سال از مدت نبوّت کسی را نفرین نکردند، امّا وقتی فرزند شیرخوارهای از بنیامیّه، به نام مروان بن حکم را مشاهده کرد او را نفرین نمود.[9]
حاکمان اموی، بسیار ظالم و سنگدل بودند و شیعیان را در مضیقه و مشقّت فراوان قرار میدادند و شرائط به گونهای رقم خورد که حضرت زین العابدین (ع) میفرماید: «در تمام مناطق مکّه و مدینه بیست نفر پیدا نمیشود که خاندان ما را دوست داشته باشد!»[10] در زمان حیات مبارک حضرت امام باقر (ع) نیز این شرایط استمرار داشت. شخصی از احوال امام باقر (ع) جویا شد، حضرت فرمود:
«أصبحنا خائفین برسول الله (ص) »[11]؛ ما به خاطر قرابتی که با رسول خاتم (ص) داریم، شبانه روز با ترس و هراس زندگی میکنیم.
امروزه شیعیان میتوانند با آرامش و با طیب خاطر برای حضرت عباس (ع) عزاداری کنند و لباس سیاه بپوشند، در مصائب او اشک ریخته و ناله بزنند. به نام ایشان سفره نذری پهن کرده و حوائج خود را از ایشان بخواهند؛ امّا شرایط فرهنگی و اجتماعی دوران حضرت عباس (ع) بسیار سخت و طاقتفرسا بود، چرا که موجب انزوای اهلبیت: و پیروان آنها بود و در نهایت سردمداران شیطانصفت بر کرسی حکومت نشستند.
مقام حضرت ابوالفضل (ع) از منظر امام صادق (ع)
انسانهای عادی به دلیل کمی ظرفیت وجودیشان از درک مقام حضرت عبّاس (ع) عاجز هستند؛ از این رو باید به گفتار معصومین: رجوع کرده تا پی به عظمت حضرت عبّاس (ع) ببرند.[12] ابوحمزة ثمالی[13] نقل میکند، حضرت امام صادق (ع) به من فرمود: «هرگاه به قبر مطهر حضرت ابوالفضل (ع) رسیدی، این گونه ایشان را زیارت کن:
«سَلَامُ الله وَ سَلَامُ مَلَائِکَتِهِ الْمُقَرَّبِینَ وَ أَنْبِیَائِهِ الْمُرْسَلِینَ وَ عِبَادِهِ الصَّالِحِینَ وَ جَمِیعِ الشُّهَدَاءِ وَ الصِّدِّیقِینَ وَ الزَّاکِیَاتِ الطَّیِّبَاتِ فِیمَا تَغْتَدِی وَ تَرُوحُ عَلَیْکَ یَا ابْنَ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ (ع) »[14]
در این فراز حضرت امام صادق (ع) میفرماید: «پروردگار، فرشتگان مقرّب، پیامبران الهی، بندگان صالح خدا، شهدا، صادقان و ارواح مطهری که شبانه روز در رفتوآمد هستند بر حضرت ابوالفضل (ع) فرزند رشید امیرمؤمنان، علی (ع) سلام میکنند.» دست یافتن به این مقام، فراتر از عقل انسانهای عادی است. به طور طبیعی به نظر میآید وقتی حضرت عباس (ع) به عالم دیگر میرود، به پروردگار، انبیا: و اولیای الهی سلام کند و احترام بگذارد؛ زیرا در عالم مادّه اگر کسی وارد مجلسی شود که همة آنها دارای مقامی بالاتر هستند، باید سلام کرده و به آنان ادای احترام کند؛ امّا در عالم قیامت و صحنة محشر ماجرا برعکس است. پروردگار، فرشتگان، انبیا و اولیای الهی به نزد حضرت آمده و به ایشان سلام میگویند. ماجرا به گونهای است که فرشتگانی همچون جبرئیل، اسرافیل و میکائیل (ع) از سلام کردن به ایشان لذّت فراوانی میبرند و افتخار میکنند از پروردگار اجازة سلام کردن به ایشان را دریافت کردهاند. حتّی پیامبران الهی: در آن عالم مسابقه میدهند تا هر چه سریعتر، به دیدار ماه بنیهاشم (ع) رفته و سلام خود را به ایشان برسانند.
پی نوشت ها:
[1] . بحارالأنوار:44/391؛ «جاء شمر حتى وقف على أصحاب الحسین(ع) وقال: أین بنو أختنا؟ فخرج إلیه جعفر والعباس وعبد الله وعثمان بنو علی(ع) فقالوا: ما ترید؟ فقال: أنتم یا بنی أختی آمنون، فقال له الفئة: لعنک الله ولعن أمانک أتؤمننا وابن رسول الله(ص) لا أمان له.»
[2] . بحارالأنوار:45/40؛ مقتل الحسین(ع) (ابو مخنف):179. بخدا سوگند اگر دو دست من را قطع کنند از دین و آیینم دست بر نخواهم داشت.
[3] . عبدالله عمر پسر عمر بن خطاب (خلیفة دوم) بود و مادرش زینب نام داشت. کنیهاش ابو عبدالرحمن بود و در سال آغاز بعثت یا اندکی پیش از آن در مکه به دنیا آمد. هنگامی که همراه دیگر مهاجران از مکه به مدینه رفت، کمسن و سال بود. از این رو اجازة حضور در جنگها را نداشت. عبدالله برای نخستین بار در "جنگ خندق" حاضر شد و پس از آن نیز در "نبرد موته" و برخی از جنگهای دوران خلفا مانند یرموک و فتح آفریقا شرکت کرد. وی در سال 73 هجری و به سن 86 سالگی به دستور حجاج به قتل رسید.
[4] . عبدالله بن عباس بن عبدالمطلب، پسر عموی رسول خدا(ص) ، محدّث، مفسر، فقیه و مورخ صدر اسلام و از اصحاب پیامبر(ص) و امام علی(ع) بود. او سه سال قبل از هجرت در شعب ابوطالب متولد شد. پدرش عباس عموی رسول خدا(ص) و مادرش ام فضل بودند. عبدالله بن عباس فردی شیعی و پاکاعتقاد بود و آرای فقهی او نیز از فقه شیعه جدا نبود. وی در 72 سالگی در طائف در گذشت و در همان جا به خاک سپرده شد.
[5] . محمد بن حنیفه از فرزندان امیرمؤمنان، علی بن ابیطالب(ع) است. مادرش خوله حنفیه، دختر جعفر بن قیس بوده و به همین جهت به محمد بن حنیفه مشهور شده است. او مردی عالم، شجاع، نیرومند، قوی بوده و رشادتهای او در جنگهای جمل و صفین مشهور است. امیر مؤمنان، علی(ع) او را بسیار دوست داشتند.
[6] . عبداللّه بن جعفر بن ابی طالب، بن عبدالمطلب قرشی هاشمی، کنیهاش ابو جعفر، از اصحاب رسول اکرم(ص) و امام علی(ع) و امام حسن(ع) است. وی همسر حضرت زینب و از راویان حدیث بود و از پیامبر اکرم(ص) و امام علی(ع) و مادر خود اسماء، روایت کرده است.
[7] . برای اطلاع بیشتر به کتابهای بحارالأنوار:44/313؛ موسوعة کلمات الامام الحسین(ع) : 2/5-9 و ماهیت قیام مختار:169 مراجعه نمایید.
[8]. اسراء(17):60؛ و درخت لعنت شده.
[9]. مستدرک علی الصحیحین:19/3774، حدیث8614: «عن عبد الرحمن بن عوف، قال: کان لا یولد لأحد مولود إلا أتی به النبیJ، فدعا له فأدخل علیه مروان بن الحکم، فقال: هو الوزغ بن الوزغ الملعون ابن الملعون.»
[10]. بحارالانوار:46/143؛ ابو عمرو نهْدِی میگوید: از علی بن الحسین“ شنیدم که میفرمود: «مَا بِمَکةَ وَ الْمَدِینَةِ عِشْرُونَ رَجُلًا یحِبُّنَا».همچنین در کتاب تاریخ طبری:11/630 آمده است: سهل بن شعیب (یکی از بزرگان مصر) میگوید: روزی حضور علی بن الحسین“ رسیدم و عرض کردم: حال شما چگونه است؟ فرمود: فکر نمیکردم شخصیت بزرگی مثل شما نداند که حال ما چگونه است؟ اینک اگر وضع ما را نمیدانی، برایت توضیح میدهم: «أَصْبَحْنَا فِی قَوْمِنَا مِثْلَ بَنِی إِسْرَائِیلَ فِی آلِ فِرْعَوْنَ، إذ کانوا یذَبِّحُونَ أَبْنَاءَهُم وَ یسْتَحْیونَ نِسَاءَهُم، و اَصبَحَ شَیخُنا و سَیدُنا یتَقَرَّبُ اِلی عَدُوِّنا بِشَتمِهِ اَو سَبِّهِ عَلَی الْمَنَابِر»؛ روزگار ما میان قوم خود، چون روزگار بنی اسرائیل میان فرعونیان است که پسرانشان را میکشتند و دخترانشان را زنده نگه میداشتند. امروز وضع بر ما به قدری تنگ و دشوار است که مردم به سبب ناسزاگویی به بزرگ و سالار ما (امام علی(ع) )، بر فراز منبرها به دشمنان ما تقرّب میجویند.
[11]. کشف الغمة:2/107؛ متن کامل روایت: «قال و روى لنا الصاحب رحمه الله عن أبی محمد الجعفری عن أبیه عن عمه عن جعفر عن أبیه(ع) قال: وَ قِیلَ لَهُ (ع) کَیْفَ أَصْبَحْتَ قَالَ: « أَصْبَحْنَا خَائِفِینَ بِرَسُولِ الله(ص) وَ أَصْبَحَ جَمِیعُ أَهْلِ الْإِسْلَامِ آمِنِینَ بِهِ.»
[12]. أعیانالشیعه: 7/430؛ به عنوان نمونه، در ستایشی که امام صادق(ع) از حضرت عباس(ع) کرده است، بر اوصاف بارز ایشان انگشت اشاره نهاده و به عنوان ارزشهای متبلور در وجود حضرت عبّاس(ع) یاد کرده است: «کان عمُّنا العبّاسُ نافذ البصیره صُلب الایمانِ، جاهد مع أبیعبدالله(ع) و ابْلی بلاءاً حسناً ومضی شهیداً»؛ عموی ما عباس(ع) دارای بصیرتی نافذ و ایمانی استوار بود، همراه اباعبدالله(ع) جهاد کرد و آزمایش خوبی داد تا به شهادت رسید.
[13]. ابو حمزة ثمالی یکی از اصحاب خاص حضرت امام سجاد(ع) بود و با ایشان انس خاصی داشت. دعای شریف امام سجاد که طولانیترین دعای سحر ماه رمضان است، از طریق او روایت شده و به همین علت به «دعای ابوحمزة ثمالی» نامگذاری شده است. او کتاب «تفسیر القرآن» را نوشت و "رسالة الحقوق" امام سجاد(ع) را نیز روایت کرده است. همه علمای رجال او را مورد اعتماد دانستهاند و حتی علمای اهل تسنن نیز از او روایت نقل کردهاند. «نجاشی» میگوید که او از بهترین اصحاب و افراد مورد اعتماد در روایت و حدیث است. شیخ صدوق میافزاید که ابو حمزه ثابت بن دینار الثمالی مورد اعتماد و امانتدار بود و چهار نفر از امامان شیعه را ملاقات کرده بود: امام سجاد، امام باقر، امام صادق و امام کاظم:. وی در سال 150 قمری از دنیا رفت.(معجم رجال الحدیث:3/ 385)
[14]. کاملالزیارات: 256؛ «عَنْ أَبِی حَمْزَةَ الثُّمَالِیِّ قَالَ قَالَ الصَّادِقُ(ع) إِذَا أَرَدْتَ زِیَارَةَ قَبْرِ الْعَبَّاسِ بْنِ عَلِیٍّ وَ هُوَ عَلَى شَطِّ الْفُرَاتِ بِحِذَاءِ الْحَیْرِ فَقِفْ عَلَى بَابِ السَّقِیفَةِ وَ قُلْ سَلَامُ الله وَ سَلَامُ مَلَائِکَتِهِ الْمُقَرَّبِینَ وَ أَنْبِیَائِهِ الْمُرْسَلِینَ وَ عِبَادِهِ الصَّالِحِینَ وَ جَمِیعِ الشُّهَدَاءِ وَ الصِّدِّیقِینَ وَ الزَّاکِیَاتِ الطَّیِّبَاتِ فِیمَا تَغْتَدِی وَ تَرُوحُ عَلَیْکَ یَا ابْنَ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ أَشْهَدُ لَکَ بِالتَّسْلِیمِ وَ التَّصْدِیقِ وَ الْوَفَاءِ وَ النَّصِیحَةِ لِخَلَفِ النَّبِیِّ (ص) الْمُرْسَلِ وَ السِّبْطِ الْمُنْتَجَبِ وَ الدَّلِیلِ الْعَالِمِ وَ الْوَصِیِّ الْمُبَلِّغِ وَ الْمَظْلُومِ الْمُهْتَضَمِ فَجَزَاکَ الله عَنْ رَسُولِهِ وَ عَنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ وَ عَنِ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ: أَفْضَلَ الْجَزَاءِ بِمَا صَبَرْتَ وَ احْتَسَبْتَ وَ أَعَنْتَ فَنِعْمَ عُقْبَى الدَّارِ لَعَنَ الله مَنْ قَتَلَکَ وَ...»
برگرفته از کتاب: آیین اشک و عزا در سوگ سیدالشهدا علیه السلام
نوشته: استاد حسین انصاریان