با پایان گرفتن مراسم صلح و کناره گیری امام حسن(ع)از حکومت، آن بزرگوار بار سفر خود را برای حرکت به سوی حجاز بست و با خاندان و نزدیکان خود به سمت مدینه حرکت نمود، و به تقاضای برخی از اهل کوفه نیز-مانند مسیب بن نجبة و دیگران-که خواستار توقف آن حضرت در کوفه شدند پاسخ رد داد، و درخواستشان را نپذیرفت (1) و به مدینه آمد و تا هنگام شهادت آن حضرت، که حدودا در سال پنجاه هجرت اتفاق افتاد، ده سال در مدینه سکونت فرمود.
و چنانچه از روایات استفاده می شود، در این مدت نیز یکی دو بار با معاویه و درباریان او مانند عمرو بن عاص و مغیرة بن شعبة و مروان حکم و دیگران دیدارهایی داشته و سخنانی از آن حضرت در برخورد با آنها نقل شده است، و در این برخوردها و دیدارها چیزی که همه جا به چشم می خورد، عناد و دشمنی و اهانت و جسارت آنها به امام مجتبی(ع)است که بوضوح و عیان نقل شده و گویا همه جا خود را موظف می دانستند تا امام(ع)را در انظار مردم و در حضور دیگران تحقیر نمایند.
و حتی این شیوه ناپسند در هواداران آنها و بنی امیه نیز معمول بوده که هر جا امام(ع)را دیدار می کردند دشنامی داده و یا زخم زبانی به آن بزرگوار بزنند که از آن جمله ابن شهرآشوب در کتاب مناقب از اسماعیل بن ابان روایت کرده که روزی امام حسن(ع)در مسجد رسول خدا(ص)عبورش به جمعی از بنی امیه افتاد که حلقه وار دور یکدیگر نشسته بودند و چون آن بزرگواررا دیدار کردند به صورت تمسخر و ریشخند با سر و چشم آن حضرت را به یکدیگر نشان داده و پوزخند زدند...
امام(ع)دو رکعت نماز خواند و سپس به آنها فرمود: من تمسخر و اشارت سر و چشم شما را دیدم، و به دنبال آن سخنانی فرمود که خلاصه اش این است که هر مقدار شما حکومت و سلطنت کنید ما دو برابر آن حکومت خواهیم کرد و به دنبال آن فرمود:
«و انا لنا کل فی سلطانکم و نشرب و نلبس و ننکح و نرکب، و انتم لا تاکلون فی سلطاننا و لا تشربون و لا تنکحون »(و ما با آسایش در دوران حکومت شما زندگی روزمره خود را در خوراک و پوشاک و زن و مرکب داریم، ولی شما در دوران حکومت ما چنین آسایشی در خوراک و زندگی خود ندارید.)
پی نوشت:
1.حیاة الامام الحسن(ع)، ج 2، ص 285.