ماهان شبکه ایرانیان

بیعت با امام

و به دنبال این سخنرانی، عبد الله بن عباس (۱) برخاست و مردم را به بیعت با آن حضرت دعوت کرده گفت:

و به دنبال این سخنرانی، عبد الله بن عباس (1) برخاست و مردم را به بیعت با آن حضرت دعوت کرده گفت:

«معاشر الناس!هذا ابن نبیکم و وصی امامکم فبایعوه »(ای مردم-این پسر پیغمبر شما و وصی امام شماست با او بیعت کنید!)

مردم نیز دعوت او را پذیرفته گفتند:

«ما احبه الینا و اوجب حقه علینا»!

(براستی که چقدر نزد ما محبوب است، و چه اندازه حق او بر ما واجب است.)

و به دنبال این گفتار با آن حضرت بیعت کردند.و شیخ مفید(ره)در کتاب ارشاد روایت کرده که این جریان در روز جمعه بیست و یکم رمضان سال چهلم هجری بود.

و به دنبال آن فرمود: چون کار بیعت تمام شد امام حسن(ع)فرمانداران و استاندارانی برای شهرها تعیین فرموده به شهرها فرستاد، و از آن جمله عبد الله بن عباس را روانه بصره کرد.

و ابن شهر آشوب در مناقب گفته: در روز بیعت سی و هفت سال از عمر آن حضرت گذشته بود. (2)

و از مدائنی نقل شده که گفته است: چون علی(ع)از دنیا رفت، عبد الله بن عباس به نزد مردم کوفه آمد و گفت: مردم امیر المؤمنین(ع)از دنیا رفت، ولی جانشینی برای خود گذارده که اگر خواهید به نزد شما بیاید!و اگر نخواستید باکی بر کسی نیست.

مردم گریستند و گفتند: ما آماده ایم تا به نزد ما آید.

و چون امام حسن(ع)بیامد، برای مردم سخنرانی کرده، فرمود:

«ایها الناس اتقوا الله فانا امراؤکم و اولیاؤکم، و انا اهل البیت الذین قال الله تعالی فینا: انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا»(ای مردم از خدا بترسید که امیران شما و سرپرستان شما ما هستیم، و ماییم «اهل بیت »و خاندانی که خدا درباره ما فرمود: «جز این نیست که خداوند اراده فرموده تا پلیدی را از شما خاندان دور کند و به خوبی پاکیزه تان گرداند».)

و به دنبال آن مردم با آن حضرت بیعت کردند. (3)

و در بحار الانوار از کتاب «کفایة النصوص »به سندش از هشام بن محمد از پدرش روایت کرده که چون امیر المؤمنین(ع)به شهادت رسید، حسن بن علی(ع)بر فراز منبر رفت و خواست سخن بگوید که گریه گلویش را گرفت و ساعتی نشست، سپس برخاست و چنین گفت:

«الحمد لله الذی کان فی اولیته، وحدانیا فی ازلیته، متعظما بالهیته، متکبرا بکبریائه و جبروته، ابتدا ما ابتدع، و انشاما خلق، علی غیر مثال کان سبق مما خلق.

ربنا اللطیف بلطف ربوبیته، و بعلم خبره فتق، و باحکام قدرته خلق جمیع ما خلق، فلا مبدل لخلقه، و لا مغیر لصنعه، و لا معقب لحکمه، و لا راد لامره و لا مستراح عن دعوته، خلق جمیع ما خلق، و لا زوال لملکه، و لا انقطاع لمدته فوق کل شی ء علا، و من کل شی ء دنا، فتجلی لخلقه من غیر ان یکون یری و هو بالمنظر الاعلی.

احتجب بنوره، و سما فی علوه، فاستتر عن خلقه، و بعث الیهم شهیدا علیهم و بعث فیهم النبیین مبشرین و منذرین، لیهلک من هلک عن بینة، و یحیی من حی عن بینة، و لیعقل العباد عن ربهم ما جهلوه، فیعرفوه بربوبیته بعد ما انکروه.

و الحمد لله الذی احسن الخلافة علینا اهل البیت، و عنده نحتسب عزانا فی خیر الآباء رسول الله(ص)، و عند الله نحتسب عزانا فی امیر المؤمنین، و لقد اصیب به الشرق و الغرب، و الله ما خلف درهما و لا دینارا الا اربعمائة درهم، اراد ان یبتاع لاهله خادما، و لقد حدثنی حبیبی جدی رسول الله(ص)ان الامر یملکه اثنا عشر اماما من اهل بیته و صفوته، ما منا الا مقتول او مسموم »(ستایش خدای را که در آغاز بوده، و در همیشگیش یکتاست و در معبودیت خود با عظمت، و در کبریا و جبروت خود بزرگمنش، آغاز در نو آفرینی خود کرد، و نو آفرینی در آفرینش، بی آنکه نمونه ای برای آنچه آفریده در گذشته وجود داشته باشد.

پروردگار ما به لطف پروردگاریش لطیف، و با دانش خود(موجودات را)شکافت، و به سختی قدرتش آفرید همه آنچه را که آفرید، هیچ نیرویی نتواند خلقتش را تبدیل کرده و ساخته اش را تغییر داده و حکمش را برگرداند و فرمانش را رد کند و از انجام دعوتش استراحت جویی کند، هر آنچه را آفریده شده او آفریده و فرمانرواییش زوال ندارد و مدت و زمانش پایان نپذیرد، برتر از هر برتری و از هر نزدیکی است و بی آنکه دیده شود بر خلق خود تجلی کرده و در دیدگاه برتری است.

به نور خود در پرده است و در جایگاه بلندش برتری گرفته و از خلق خود مستور گشته و گواهی را بر ایشان مبعوث فرموده، و پیمبرانی مژده دهنده و بیم دهنده برایشان برانگیخته تا هر که نابود شود از روی دلیل و برهان بوده و هر که زنده گردد از روی برهانی آشکار باشد، و تا آنکه بفهمند بندگان خدا از پروردگار خود آنچه را نمی دانند و او را به پروردگاریش بشناسند پس از آنکه انکارش نمودند.

و ستایش خدای را که جانشینی خود را بر ما خاندان نیکو گردانید و سوگ خود را در بهترین پدران رسول خدا(ص)و همچنین در عزای امیر المؤمنین(ع)به حساب خدا گذارده(و از او پاداش می خواهیم)و مصیبت او[یعنی امیر المؤمنین(ع)]شرق و غرب را داغدار کرد، و به خدا سوگند درهم و دیناری از خود به جای نگذارد جز چهارصد درهم که می خواست به وسیله آن خدمتکاری برای خاندانش بخرد و براستی که حبیب من و جدم رسول خدا(ص)به من خبر داده که مالک این امر(خلافت)دوازده نفر امام و رهبر از خاندان و برگزیدگان او خواهند شد، و هیچ یک از ما(دوازده نفر)نیست جز آنکه مسموم گردد یا کشته شود.)

و به دنبال آن گفته: امام(ع)از منبر فرود آمد و دستور داد ابن ملجم را حاضر کنند او را به قتل رسانید. (4)

پی نوشتها:

1.در برخی از تواریخ مانند کتاب حیاة الامام الحسن بن علی(ج 2، ص 33)عبید الله بن عباس به جای عبد الله بن عباس نقل شده است، و گذشته از اینکه احتمال تصحیف بین «عبد الله »و«عبید الله »بعید به نظر نمی رسد، از نظر تاریخی هم بعید نیست عبید الله صحیح تر باشد، زیرا عبد الله بن عباس-همان گونه که برخی از اهل تاریخ نوشته اند-هنگام شهادت امیر المؤمنین(ع)در بصره از طرف آن حضرت استاندار بوده، و شاهدی هم در روایات نیست که در جریان شهادت امیر المؤمنین به کوفه آمده باشد-جز پاره ای از روایات که ما در جلد دوم زندگانی امیر المؤمنین(ع)(ص 336)نقل کرده و پاسخ آن را هم ذکر کرده ایم، و بلکه از آن سو شواهدی هست که در هنگام شهادت امیر مؤمنان(ع)در بصره بوده و به کوفه نیامده، مانند نامه هایی که پس از بیعت مردم با امام حسن(ع)از بصره به آن حضرت نوشته و در شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، (چاپ بیروت، ج 16، ص 23)آمده است.

ولی با تمام این حوال ممکن است عبد الله بن عباس در همان فاصله روزهای ربت خوردن امیر المؤمنین(ع)تا شهادت آن حضرت بسرعت خود را از بصره به کوفه رسانده و در روز شهادت آن حضرت حضور داشته و پس از آن به دستور امام حسن(ع) دوباره به بصره بازگشته باشد، چنانچه از روایت مفید(ره)در ارشاد(ج 2، ص 5، مترجم) استفاده می شود، و در صفحه آینده نیز روایت ایشان را خواهید خواند و به اصطلاح دانشمندان این گفتار می تواند وجه جمعی میان روایات باشد، و به همین جهت ما نیز«عبد الله »را در متن اختیار کرده و تغییری در عبارت نقل شده ندادیم، و الله اعلم.

2.مناقب ابن شهرآشوب، ج 4، ص 29.

3.شرح ابن ابی الحدید، (چاپ بیروت)ج 16 ص 22.

4.بحار الانوار، ج 43، ص 363.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان