مقام عبودیت و تسلیم چنان در وجود یاران و اصحاب امام حسین(ع) مشهود بود که نه تاریخ در تمام دوران خود همچون ایشان را یافته و نه جوهر عقل آدمی توانایی ادراک چنین شور و عشقی را دارد. تنها در ساحت عشق است که این جانفشانیها و فداکاریها معنا مییابد. چگونه میتوان در محضر وجود نورانی اباعبداللّه(ع) بود و چنین شیفته و شیدای حق نبود؛ عشقبازی و اخلاصی که تنها در رکاب حسین(ع) قابل تحقق است. به راستی که کارزار عاشورا، کارزار همۀ فضیلتها بر ضدّ همۀ رذیلتها بود. در این میان مقام اخلاص یکی از شرایط این سفر روحانی و ملکوتی به سوی مقام قرب و وصال به کمال عبودیت و بندگی بوده است. همچنانکه سید و سالار شهیدان(ع) هنگام حرکت از مکّه به سوی کربلا خطبهای ایراد فرمود و در آن یکی از شرایط سفر خود را اخلاص برشمرده و فرمودند:
«مَنْ کانَ بَاذِلاً فِینَا مُهْجَتَهُ وَ مُوَطِّناً عَلَی لِقَاءِ اللَّهِ نَفْسَهُ فَلْیرْحَلْ مَعَنَا ؛ هر کس خون خویش را در راه ما نثار میکند و خود را برای شهادت و دیدار خدا آماده کرده است، با ما حرکت کند.»
در حقیقت حسینبنعلی(ع) با این گفتار خود، همهٔ همراهان را از عواقب این هجرت آگاه کرد، تا فقط بندگان حقیقی و با اخلاص در راه خدا با او گام بردارند. ازاینرو هنگامی که امام در منزلگاه «زباله» خبر شهادت برادر رضاعیاش عبداللّهبنیقطر و نیز خبر شهادت مسلم و هانی را شنید، رو به سوی جماعت همراه فرمود:
«بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ. اَمّا بَعْدُ فَقَدْ اَتانا خَبَرٌ فَضیعٌ! قَتْلُ مُسْلِمِ بْنِ عَقیل وَ هانِی بْنِ عُرْوَهَ وَ عَبْدُاللّهِ بْنِ یَقْطُرَ، فَمَنْ اَحَبَّ مِنْکُمُ الاِنْصِرافَ فَلْیَنْصَرِفْ، لَیْسِ عَلَیْهِ مِنّا ذِمامٌ؛ به نام خداوند بخشنده مهربان. اما بعد! خبر ناگوار شهادت مسلمبنعقیل و هانیبنعروه و عبداللّهبنیقطر به ما رسید. پس هر کس بخواهد میتواند برگردد و هیچ بیعتی از ما بر عهده او نیست.»
در این هنگام مردم از چپ و راست از اطراف امام پراکنده شدند و تنها کسانی که از مدینه با آن حضرت همراهی کردند و تعداد اندکی از کسانی که در ضمن سفر به ایشان پیوسته بودند، باقی ماندند. امام حسین(ع) میدانست برخی از مردمان قبایل عربی که همراه ایشان آمده بودند، گمان میکردند او به شهری میرود که مردمش بهطور یقین فرمانبردار او خواهند بود. حالآنکه امام نمیخواست کسی او را همراهی کند؛ مگر اینکه بداند به چه راهی میرود. او میدانست که اگر آنها [از عاقبت کار] باخبر شوند، او را همراهی نمیکنند؛ مگر کسانی که قصد دارند جان خود را فدای او کنند و با او شهید شوند.
بدینترتیب کسانی که انگیزههای غیر الهی داشتند و به طمع دنیا با حضرت همراه شده بودند و اخلاص نداشتند، متفرق شدند و توفیق شهادت در رکاب حضرت سیدالشهدا(ع) را نیافتند در این میان تنها خاندان حضرت و بهترین یارانش باقی ماندند. یاران با اخلاص و راستین حضرت سیدالشهدا(ع) همان کسانی بودند که حضرت در خطبه شب عاشورا از ایشان مدح و ستایش نموده و میفرماید:
«من یارانی باوفاتر و بهتر از یاران خود سراغ ندارم.»
این کلام حضرت حاکی از اوج مقام اخلاص و وفاداری یاران و اصحاب است. زیرا انگیزهٔ یاران و اصحاب حضرت رسیدن به مال، مقام و تظاهر نبود، بلکه آنان در این راه همگی با خدا معامله کرده بودند.
حضرت اباعبداللّه(ع) شب عاشورا خطاب به یاران و اصحاب خود فرمودند:
«بدانید که من میدانم فردا سرنوشت ما با این دشمنان چه خواهد شد. اکنون به همهٔ شما اجازهٔ رفتن میدهم. پس همه آزادید که بروید و بیعتی از من بر گردن شما نیست. شب همه جا را فراگرفته است، پس [از تاریکی شب استفاده کنید] و هرکدام از شما که قدرت دارد، دست مردی از اهلبیت مرا بگیرد و در این تاریکی متفرق شوید [و به هر سو که میخواهید بروید]. این مردم مرا میخواهند و اگر به من دست یابند، با بقیه کاری نخواهند داشت.»
در این هنگام برادران، فرزندان و برادرزادگان آن حضرت و فرزندان عبداللّهبنجعفر همگی گفتند: برای چه این کار را بکنیم؟ تا پس از تو زنده باشیم؟ خداوند هرگز آن روز را برای ما پیش نیاورد.
نخستین کسی که این سخن را گفت، عباسبنعلی(ع) بود و دیگران نیز از او پیروی کردند و گفتند به خدا قسم که هرگز این کار را نخواهیم کرد. جان و مال و اهل خود را فدایت میکنیم و همراه تو میجنگیم، تاهرچه بر سر شما آید، بر سر ما نیز همان بیاید؛ که زندگی پس از تو بدبختی است.
در این میان یکی از یاران حضرت به نام سعیدبنعبداللّه حنفی برخاست و عرض کرد: «به خدا ای پسر پیغمبر! ما هرگز تو را رها نمیکنیم، تا خداوند بداند که ما در غیاب پیامبرش از تو [که فرزندش هستی] محافظت کردیم و اگر بدانم که در راه تو کشته میشوم و سپس زنده میشوم و سوزانده میشوم، سپس ذرّات وجودم را به باد میدهند و هفتاد بار با من چنین میشود، از تو جدا نمیشوم؛ تا آنکه در رکاب تو کشته شوم.» سپس زهیربنقین برخاست و گفت: «به خدا قسم حاضرم هزار مرتبه کشته شوم، سپس زنده شوم و در عوض، خدای متعال کشته شدن را از تو و جوانان اهلبیت تو برطرف کند.» به این ترتیب همهٔ یاران امام حسین(ع) با همین مضامین خطاب به حضرت سخن گفتند و اظهار ارادت و اخلاص نمودند. هیچیک از اصحاب حاضر نشدند حتی یک لحظه بعد از امام خود زنده بمانند، آنچنانکه همگی آنان در شب عاشورا با خلوص اعلام کردند:
«نَفْدیک بِانْفُسِنا وَامْوالِنا وَاهْلِنا وَنُقاتِلُ مَعَک حَتّی نَرِدَ مَورِدَک، فَقَبَحَ اللّهُ الْعِیشَ بَعْدَک؛ ما جان و مال و زن و فرزند خود را فدای تو میکنیم. در کنار تو و همراه تو تا رسیدن به مقام تو با دشمن میجنگیم. خداوند زندگی بدون تو را زشت گرداند و حیات بدون تو را هرگز برای ما نخواهد.»
واژهها از بیان اخلاص یاران سیدالشهدا(ع) قاصرند و ذهن آدمی نمیتواند بلندای مقام اخلاص ایشان را نسبت به امامشان تصویر کند، تنها میتوانیم سخنان ایشان را بازگو کنیم. به یقین که در مقامی چون مقام حق الیقین بود که حسینبنعلی(ع) به کارزار سرنوشتساز خویش در کربلا درآمد. به حقیقت که در سیره آن حضرت، اعجابانگیزترین مظاهر اخلاص در تاریخ اسلام مجسم شد و مسلمانان و دیگر امّتها ایمان و اخلاصی همچون آنچه از سید و سالار شهیدان(ع) در کربلا متجلی شد، نشناخته و نشناسند.
برگرفته از کتاب سیدالشهدا تجلی عبودیت نوشته استاد انصاریان