عصر ایران؛ مهرداد خدیر- بارزترین ویژگی مسعود پزشکیان رییس جمهوری منتخب ایران که موجب اقبال مردم و انتخاب او شده بیگمان اشتهار به صداقت و وارستگی اخلاقی و وابسته نبودن به قدرت است.
او بازی را از چسبندگان به قدرت برد که نشان دادند تا چه حد تشنه جاهاند و چون هر منصب که گرفته اند به مثابه آب شور تشنهترشان کرده از هر لاف گزاف و تهمت و بهتان و بگو یاوه برای نشستن بر کرسی ریاست جمهوری دریغ نورزیدند و خلایق که پزشکیان را چون آن جماعت ندیدند، پسندیدند و اتقاقا باید از شورای نگهبان تشکر کرد که چنین رقیبانی را به میدان فرستاد!
همین که پزشکیان مثل آنها نبود و نیست نشان میدهد وابسته و چسبنده به قدرت نیست ولی خوشتر آن باشد که سرّ دلبران/ گفته آید در حدیث دیگران. زیرا آقای پزشکیان به تازگی برای چندمین بار گفته است: وقتی با من جوری برخورد میکنند که انگار کسی شدهام از خودم میترسم.
این سخن یادآور جمله مشهور امام خمینی در اولین دیدار نمایندگان اولین دورۀ مجلس شورای اسلامی با ایشان در حسینیهٔ نیمهساز جماران در سال 1359 است که در واکنش به سخنان فخرالدین حجازی نماینده نطّاق و منتخب اول گفتند: من خوف آن دارم که آنچه را که آقای حجازی گفتند باورم شود. واکنش امام اما در مقابل توصیف خارقالعاده بود نه عادی.
چون مرحوم حجازی میان امام خمینی و امام دوازدهم و غایب نسبتی برقرار کرده بود اظهار نگرانی کردند و گرنه هیچگاه نگفتند به من نگویید رهبر انقلاب و بنیانگذار جمهوری اسلامی و حتی نگفت اصطلاح «امام» را درباره من به کار نبرید یا به نفع من شعار ندهید. تنها یک بار که گفتند ما همه سرباز تو ایم خمینی گفتند نه تو سرباز منی نه من سرباز تو. ما همه سرباز اسلامایم.
حالا حکایت آقای پزشکیان است. کسی ایشان را در جایگاه قدسی ننشانده تا نگران باشد. امام خمینی نگران آن بود که او را در رتبه امامان بنشانند. آیتالله خامنهای هم این حساسیت را در قبال پارهای اغراقها و تشبیهها نشان دادهاند.
داستان دکتر پزشکیان اما جداست. اگر من هم اکنون تنها یک میلیون تومان در حساب خود داشته باشم طبیعی است که نمیتوانم خودرو یا آپارتمانی خریداری کنم. اما اگر 17 میلیون نفر تنها نفری هزار تومان به حساب من واریز کنند آنگاه موجودی حساب من 17 میلیارد تومان خواهد شد و آن گاه از عهده خرید خودرو و خانه برمیآیم.
حکایت رییس جمهور شدن پزشکیان همین است. 17 میلیون نفر به او رأی دادهاند. یعنی به او اعتبار ملی دادهاند. نیمی از واجدان شرایط که رأی ندادهاند هم به او نظر منفی ندارند. بنا بر این حالا اعتباری داخلی و بینالمللی کسب کرده است و به اعتبار همین اعتبار میتواند گامهایی بردارد.
بنا بر این نیازی نیست آقای رییس جمهور مدام تکرار کند من همانم که بودم. بله. به لحاظ فردی هماناید که بودید. اما موجودی یک میلیون تومانی 17 میلیارد تومان شده و از آدمی که 17 میلیارد تومان موجودی دارد توقع بیش از دارنده یک میلیون تومان است.
تصور کنید مدیر ساختمان محل سکونت شما اعلام میکند قادر به نصب دوربین برای افزایش امنیت و خرید گیاه برای باغچه و امور عمرانی نیست. چون صندوق موجودی ندارد. ساکنین تصمیم میگیرند هر کدام 5 میلیون تومان به حساب صندوق واریز کنند.
جلسه بعد صندوق 50 میلیون تومان موجودی دارد. این بار دیگر نمیتواند بگوید به پیر به پیغمبر من هم مثل شما هستم! چون درست است که او هم یکی از ساکنین است اما اولا مسوولیت مدیریت ساختمان را پذیرفته ثانیا موجودی دارد.
هر رأی که به حساب مسعود پزشکیان منظور شد به او اعتبار و اقتدار داده. بله شخص او همان است. اما پیش از این با 100 هزار رای تنها نماینده تبریز در مجلس شورای اسلامی بود و اکنون با 17 میلیون رای رییس جمهوری ایران است. اگر هم عده ای معتقد باشند رییس این جمهوری اسلامی نیست و رییس جمهورِ جمهوری اسلامی است باز نماینده مردم ایران در جمهوری اسلامی ایران است.
ممکن است گفته شود منظور او این است که قادر به معجزه نیستم و به من دخیل نبندید. به تعبیر شعر زیبای شاملو:
چندان دخیل مبند که بخشکانیام از شرمِ ناتوانیِ خویش/ درختِ معجزتی نیستم/ تنها یکی درختم/ نوجی در آبکندی/ جز اینم هنری نیست که آشیان تو باشم...
در این فقره اما اولا: کسی دخیل نبسته،ثانیا انتظار معجزه نیست و آقای پزشکیان هم خود را بلاتشبیه و بلانسبت تکدرختی در گنداب نمیداند در این صورت به معنی نفی ساختارهای موجود است در حالی که میدانیم میخواهد با همه کار کند و میانجی باشد نه منجی.
من اگر مشاور آقای دکتر پزشکیان بودم از او میخواستم این تعارف را دیگر بر زبان نیاورد و کفایت آن اعلام شود و به جای گفتار با رفتار ادامه دهد.به جای آن میتواند از کریمخان زند الهام بگیرد و خود را وکیلالرعایا بنامد. البته دیگر رعیتی در کار نیست و وکیل شهروندان مناسبتر است.
او گفته اگر زیاد تعریف کنید تصور میکنم کسی شدهام و این شما هستید که مرا تبدیل به آدم غیر متعارف میکنید!
مسعود پزشکیان مرد بسیار شریفی است و آن قدر با نهجالبلاغه انیس و مونس بوده که تمام جملات آن در عمق وجود او نشسته و این گفتارها هم برگرفته از ضمیری است که در آنها این عبارات نهجالبلاغه تار و پود آن را شکل دادهاند. اما اکنون وقت مأوریت است. کدام یک از ما میپذیریم که خلبان در هواپیما بگوید به پیر به پیغمبر من هم مثل شما هستم؟!
حتی پیامبر گرامی اسلام هم که میگفت من بشری مثل شما هستم بلافاصله اضافه میکرد «یوحی». ( انا بشر مثلکم یوحی). یعنی یگانه تفاوت من با شما در «وحی» است.
هر چند وحی هم منحصر به پیامبر گرامی نبود و در قرآن آمده به زنبور هم وحی میشود و از آن هم امتیازی برای خود ایجاد نکرد ولی به هر حال تفاوتی بود. بله، مثل قبل است و مثل همه ما اما و هزار اما اکنون موجودی حساب او و مسوولیت او افزایش یافته است.
اگر کسی توقع معجزه داشت میتواند شعر شاملو را بخواند که «چندان دخیل مبند که بخشکانیام از شرم ناتوانی خویش» و به همین بسنده کند چون بعدی را بگوید کیهان گیر میدهد چون کیهان دیگر نمیخواهد مثل سه سال دولت مرحوم رییسی تیتر امیدوار کننده بزند چندان که ستایش آقای وزیر ارشاد فعلی را برانگیزد. منظورمان این است که خودش را بگیرد؟ نه! متواضع و فروتن نباشد؟ نه!
از شاملو گفتم این خاطره هم بد نیست که جایی گفته بود مترجم اشعار من به زبان آلمانی در ترجمه این شعر مانده بود: کوتاه است در/ پس آن بهْ که فروتن باشی. پرسیدم مشکل چیست؟ گفت: در زبان آلمانی واژه فروتن ندارند، فرومایه دارند در حالی که شما به فروتنی توصیه کردهاید نه به فرمایگی و پستی!
غرض این که فروتنی چندان با فرهنگ ما عجین است که در برخی فرهنگها معادلی برای آن با این عمق یافت نمیشود.
اما فروتن کیست؟ اگر صاحب امکاناتی باشم و به آن نبالم یا دانشمندی که با دانشجو خاکی و صمیمی فروتنام. یعنی فروتنی در عین دارندگی و امکان. آدمی که اتومبیل گرانقیمت در خانه دارد و با اتوبوس رفتوآمد می کند فروتن است (و شاید خسیس!) نه انبوه خلایق که آهی در بساط ندارند و اتوبوس انتخاب آنها نیست!
از این رو بهتر است آقای پزشکیان قدرت را فراچنگ آورد ولی برای بی قدرتان مصرف کند. خود نیز گفته است صدای بی صدایان باشد منتها به شرط آن که صدا وسیما صدای خود او را نبُرد!
اگر دیداری دست دهد از او خواهم خواست به جای تکرار این تعابیر از مثال مشهور ادبیات فارسی ( سیمرغ و سیمرغ عطار) مدد جوید که مرغان در قله قاف دریافتند که سیمرغ در کار نیست و سیمرغ همان سیمرغاند که ایشاناند.
آن سیمرغ اما برای آن که دریابند سیمرغ خودشان اند پرواز کردند و اگر پَرِ پروازشان را گرفته بودند نمیتوانستند.
فراموش نکند که او انزوا و تحریم و فیلترینگ را به قفس تعبیر کرده بود و آمده تا به یاری همه درِ این حصار را بشکند. هم حصار هم انحصار.
جایی خواندم که مسعود پزشکیان را به لحاظ فرم و چهره به حبیب خواننده ماننده کرده بود. کاری به درستی و نادرستی این قیاس ندارم. اما مرا یاد شعر مشهور شفیعی کدکنی انداخت که با صدای مرحوم حبیب محبیان ماندگارتر شده است:
نفسم گرفت از این شهر
درِ این حصار بشکن!
چون دو سه جا به شعر بامداد (شاملو) اشاره شد و صحبت از فروتنی است باز از سخن او میتوان مدد گرفت. آنجا که درباره انسان میگوید: انسان زادهشدن، تجسدِ وطیفه بود.... توان گردن به غرور برافراشتن در ارتفاعِ شُکوهناکِ فروتنی.
پزشکیان باید مانند سابق فروتن باشد اما با یک تفاوت: این بار در ارتفاع. منتها در ارتفاع شُکوهناک فروتنی. این ارتفاع با قاطعیت و اصرار بر تحقق وعدهها فراچنگ میآید و او را و ما را میبرازد؛ مایی که از کوتهاندیشان به تنگ آمده بودیم. مایی که به صدای بلند از او میخواهیم ما را و کشور را از آدمهای کوچک نجات دهد.
شریعتی می گفت آدم وقتی فقیر میشه خوبیهاش هم حقیر می شه. قصه حالا اما این است که مدیریت حقیر مردم را فقیر میکند. مردم ما نه سزاوار حقارتاند نه فقر. اکنون به غرور در مقابل تحقیرکنندگان نیازمندتریم تا به فروتنی ولو کاملا واقعی از جنس تواضع پزشکیان باشد. او را در ارتفاع شکوهناک فروتنی بیشتر میپسندیم.