ماهان شبکه ایرانیان

نقش بنی امیه در پیدایش نهضت امام حسین(علیه السلام)

این همه به مدد حاکمیت بنی امیه بر مقدرات جامعه اسلامی پدید آمد که محصول برخی حکومت های پیشین به حساب می آید.

شواهد تاریخی، که به برخی از آن ها اشاره خواهد شد، گواه صادقی است بر این که این تشکل هم سو، مقاوم و سترگ، از اهداف اهل بیت حمایت کرده و یک قدرت بزرگ اجتماعی را شکل می داده است که در معادلات سیاسی، نقش محوری ایفا می کرده است.
نقش بنی امیه در پیدایش نهضت امام حسین(علیه السلام)
به شهادت تاریخ، جامعه ای که امام حسین (ع) در آن دست به قیام زد، جامعه ای دگرگون شده و منحط بود که از نابه سامانی ها و ناهنجاری های مختلف رنج می برد. در این دوره، نهادهای اجتماعی، در جهت اهداف بنی امیه استقرار یافته، بیش تر مردم، زیر ستم خشونت بار آنان گرفتار آمده و از حقوق اولیه اقتصادی و اجتماعی خویش محروم بودند. بالندگی فرهنگی اسلام، جای خود را به فرهنگ جاهلی و عصبیت سپرده، دین، پوستین وارونه پوشیده بود.

این همه به مدد حاکمیت بنی امیه بر مقدرات جامعه اسلامی پدید آمد که محصول برخی حکومت های پیشین به حساب می آید.

نویسنده برای تبیین چنین موقعیتی، که برای امام حسین (ع) نمی توانسته تحمل پذیر باشد، این مقاله را در سه محور عمده: تشکل هم سو با اهل بیت، حاکمیت سیاسی بنی امیه و پیامدهای آن، سامان داده و پیامدهای فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی این حاکمیت و جریان دین زدایی در این برهه را بررسی می کند.

پیش گفتار: پیشینه موضوع

نهضت شکوهمند امام حسین (ع) به مانند نهضت های هم گونه خود، بر دو محور اصلی، یعنی زمینه ها و انگیزه ها حرکت می کند. هدف اصلی در این نوشتار، بررسی محور نخست است. بررسی زمینه ها، که بیش تر آن ها را اهرم های فشار از سوی بنی امیه شکل می دهد، بازگشت به زمان های پیش از نهضت را بایسته می کند; زیرا این زمینه ها ریشه در حاکمیت سیاسی بنی امیه دارد که به دوران خلفا، امام امیرالمؤمنین (ع)، و امام مجتبی (ع) و نیز دوران امام حسین (ع) با معاویه بر می گردد.

آن چه شواهد قطعی تاریخی گواهی می دهد، این است که از زمان رسول الله (ص) و پس از رحلت ایشان یک تشکل هم سو و یک جریان بزرگ اجتماعی با موقعیت والا، همراه عترت رسول الله (ص) پدیدار شد، به گونه ای که این جریان بزرگ، در اندیشه و رفتار، از هر نظر، شایستگی رهبری جامعه را فراهم آورد و به همین علت نیز مورد چالش گری مخالفان فرصت طلب، از جمله بنی امیه قرار گرفت. برای بررسی و تحلیل موضوع این نوشتار، ناگزیر از تبیین - گرچه فشرده - موقعیت اجتماعی این تشکل و نیز جریان مهم اجتماعی چالش گر آن هستیم تا فضای مناسب برای طرح حاکمیت بنی امیه و سپس پیامدهای این حاکمیت فراهم شود. بر این اساس، نوشتار در سه بخش محوری: تبیین جریان مهم اجتماعی، تشکل هم سوی اهل بیت (ع) و حاکمیت سیاسی بنی امیه و پیامدهای این حاکمیت، تنظیم می شود. با تحلیل این سه محور، نقش فشارهای بنی امیه در ابعاد یاد شده در عنوان مقاله، آشکار خواهد شد.

الف. تشکل هم سو با اهل بیت (ع)

علی رغم دیدگاه های متفاوت به لحاظ اهتمام قرآن و رسول الله (ص) به امر رهبری، موضوع رهبری در فرصت های مناسب، که اوج آن را در گردهم آیی بزرگ ولایت غدیر می توان مشاهده کرد، مطرح بود. موضوع رهبری، که سمت و سوی آن را رسول الله (ص) به دستور وحی ترسیم کرد، یک جریان بزرگ اجتماعی را پدیدار ساخت و طیف عظیمی از اندیشه ها را به سوی خویش معطوف ساخت، به گونه ای که پس از رحلت آن حضرت، اندیشه های این جریان، به سوی اهل بیت گسیل شد. همواره فراز و نشیب های سخت را پیمود و در برهه های مناسب، فرصت هایی برای شکوفایی به دست آورد. گرچه این جریان، بلافاصله پس از رحلت پیامبر، در اثر فریب کاری دچار آسیب شد، اما هیچ گاه متوقف نشد و همواره صحابه بزرگ رسول الله (ص) را به همراه داشت.

بر این اساس، آن چه در روایت نقل شده است که پس از رسول الله (ص) مردم مرتد شدند، مگر چند نفر (ارتد الناس بعد النبی الا ثلاثة نفر، المقداد بن الاسود و ابوذر الغفاری و سلمان الفارسی). (1) اگر به معنای ارتداد از رهبری و امامت باشد، قابل بررسی و نقد خواهد بود که شرح آن در جای خویش آمده است. (2)

شواهد تاریخی، که به برخی از آن ها اشاره خواهد شد، گواه صادقی است بر این که این تشکل هم سو، مقاوم و سترگ، از اهداف اهل بیت حمایت کرده و یک قدرت بزرگ اجتماعی را شکل می داده است که در معادلات سیاسی، نقش محوری ایفا می کرده است. در غیر این صورت، هیچ گاه منطقی به نظر نمی رسد که مخالفان، از جمله بنی امیه، این اندازه به مبارزه علیه این جریان برخیزند و هر چه در توان دارند، به کار گیرند تا توانمندی و گسترش آن را مهار کنند.

مرکز ثقل این تشکل را مدینة الرسول (ص) و سپس کوفه، عاصمه امیرالمؤمنین (ع) تشکیل می داد که با حمایت های گسترده خود، حکومت علوی را استقرار بخشید و در کم تر از پنج سال، الگوی حکومت داری دینی را از خود به یادگار نهاد. امام (ع) با حمایت همین تشکل هم سو توانست فتنه هایی را، مانند فتنه ناکثین، قاسطین و مارقین، مهار کند.

این جریان، پس از شهادت امام علی (ع) به صورت گسترده، به سوی امام مجتبی (ع) روی آورد که بیعت و پیمان آن با امام (ع) سردمدار بنی امیه معاویه را به وحشت افکند و توان رویارویی با امام مجتبی (ع) را از آنان گرفت. در آغازین روز بیعت با امام حسن (ع) حدود پنجاه هزار نفر، در جبهه جنگ حاضر شدند. (3)

معاویه در هراس از همین جریان، اعتراف کرد که جنگ با این جبهه، ممکن نیست; زیرا دست کم به تعداد نیروهای خودشان از ما کشته خواهند گرفت. (4)

هنگامی که زیاد بن عبید (معروف به زیاد بن سمیه)، استاندار امام علی (ع) و امام حسن مجتبی (ع) در فارس، از سوی معاویه تطمیع و تهدید شد، در پاسخ او نوشت: «فرزند هند جگرخوار و پناهگاه منافقان و سردمدار احزاب مخالف اسلام، مرا تهدید می کند، در حالی که من همراه جریانی هستم که پسرعموی رسول الله (ص) (عبدالله بن عباس) و حسن بن علی، سرداران آن هستند و نود هزار شمشیر زن به همراه دارند.»(5)

نیز هنگامی که مغیره، استاندار کوفه، در حضور انبوه مردم، ضمن ایراد سخن، به عترت آل رسول (ص) توهین می کند، حجر بن عدی، یار وفادار امام علی (ع) بر وی می شورد و فریاد برمی آورد و جلسه را ترک می کند که به همراه وی بیش تر جمعیت حاضر، مجلس را ترک می کنند. (6)

زیاد بن ابیه، استاندار دیگر کوفه، که با ارعاب و سرکوب بر کوفه حاکم شده بود، در باره این جریان ابراز می دارد که بدن های شما با ما ولی اندیشه هایتان با حجر و علی است (ابدانکم معی و اهوائکم مع حجر و علی) .(7)

هنگامی که عده ای از یاران حضرت علی (ع) به همراه جاریة بن قدامه، نزد معاویه می روند، معاویه رو به جاریه کرده، می گوید: «تو آتش را به سود علی مشتعل ساخته ای » . جاریه در پاسخ وی می گوید: «معاویه! نام و یاد علی را این زمان واگذار، که ما هیچ گاه به وی خیانت نکرده و هیچ گاه پیمان وفاداری خویش را با وی نخواهیم گسست » . آن گاه پس از زبان درازی معاویه، ابن قدامه معاویه را تهدید کرده، می گوید:

«همان شمشیرهایی که با آن ها در صفین از تو استقبال کردیم، اینک همراه ما است.» (8)

حضور همین تشکل همراه اهل بیت بود که حرکت بزرگی را پس از شهادت امام مجتبی (ع) پدیدار ساخت و نگاه های سراسر حجاز و عراق، به سوی امام حسین (ع) افکنده شد که به تعبیر تاریخ، عراق به حرکت در آمد. (قد تحرکت الشیعة بالعراق)، (9) همانان که هزاران نامه برای امام حسین (ع) نگاشتند و از ایشان خواستند که رهبری جامعه را بر عهده گیرد و همان هایی که بیش از هیجده هزار نفرشان با نماینده امام (ع) مسلم بن عقیل بیعت کردند. (10)

این جریان بزرگ اجتماعی، تا آن اندازه شکوفا بود که حتی مخالفان اهل بیت نیز به آن معترف بودند و با وجود فرزانگان اهل بیت، هیچ گونه موقعیتی برای خود نمی دیدند; چنان که عبدالله بن زبیر بر این حقیقت واقف بود که با وجود حسین بن علی (ع)، هیچ گونه امیدی برای بیعت مردم حجاز با او وجود ندارد (قد عرف ابن زبیر ان اهل الحجاز لا یبایعونه مادام الحسین فی البلد) . (11)

هنگامی که ابن مرجانه به دستور یزید، آن فاجعه انسانی را در کربلا پدید آورد، مجلس جشنی بر پا کرد و اسرای اهل بیت را به کوفه آورد. در کوفه، در مجلس بزم، طبل پیروزی نواخت و با ایجاد رعب و وحشت، از فضایل نداشته بنی امیه سخن راند و بر اهل بیت، جرات جسارت پیدا کرد و گفت: «سپاس خدا را که حق را آشکار و یزید و حزبش را پیروزی عطا کرد و دشمن دروغ گو و پیروانش را از پای در آورد!» . در این هنگام، عبدالله بن عفیف ازدی، از یاران اهل بیت، با همه رعب و وحشتی که بر مجلس حاکم بود، از جای برخاست و رو به ابن زیاد گفت:

«دروغ گو تو و پدرت و آن کسی است، که تو را بر این سمت گماشته است. فرزند مرجانه! فرزند رسول الله را به قتل می رسانی، آن گاه بر منبر و جایگاه راست گویان قرار می گیری و این گونه سخن می گویی؟» .

ابن زیاد از سخن وی برآشفت و خواست وی را همان جا به شهادت برساند که هفتصد نفر شمشیر به دست حاضر، از ابن عفیف حمایت کرده و ابن زیاد را از تصمیمش پیشمان ساختند، گرچه ابن زیاد به سربازان ویژه، دستور می دهد که شبانه با تزویر، وی را ربوده و در خارج شهر به شهادت برسانند. (12)

این ها نمونه هایی از ده ها گواه صادق بر گسترش و توانمندی این جریان اجتماعی است که از زمان رسول الله (ص) شکل گرفت و همواره راه پرفراز و نشیب را پیمود. گرچه باید اعتراف کرد که در اثر سهل انگاری در برخی موارد و نیز فریب مخالفان، در برخی موارد دیگر، انسجام این تشکل، آسیب های جدی دید، اما هیچ گاه این حرکت، متوقف و یا به خاموشی نگرایید، بلکه همواره اندیشه و رفتارش از خاستگاه وحی و عترت رسول الله (ص) سویه می گرفت و شمشیرهایش نیز همواره در دفاع از آرمان های اهل بیت به کار گرفته می شد; زیرا شمشیر هیچ گاه از آرمان جدا نمی شود.

این که گاهی نقل می شود که اندیشه ها از رفتار و شمشیر جدا شده است، مانند این که از فرزدق نقل شده است که در پاسخ امام حسین (ع) در باره اوضاع عراق گفت: «قلب های مردم با تو ولی شمشیرهایشان با بنی امیه است » (13) سخنی قابل نقد است; زیرا شمشیر همواره در اختیار اندیشه است و اگر بیش تر مردم عراق اندیشه و قلبشان با اهل بیت است، شمشیر و رفتار آنان نیز مدافعان اندیشه و آرمان خواهد بود. بر اساس همین حقیقت، امام حسین (ع) دعوت مردم عراق را پذیرفت و به سوی آنان حرکت کرد. و نمی توان گفت که جامعه شناسی امثال فرزدق، از امام حسین (ع) بهتر بوده و حضرت شناخت درستی از جامعه ای که نهضت خود را در آن آغاز کرد، نداشته است.

البته این سخن، بدان معنا نیست که در عراق هیچ شمشیری علیه امام حسین (ع) نبود; زیرا شکل گیری یک جریان اجتماعی، که حتی بخش بزرگی از جامعه را فرا گیرد، لزوما به این معنا نخواهد بود که جریان مخالف با آن، در همان جامعه شکل نگیرد، بلکه در درون یک جامعه، همواره جریان های متضاد شکل می گیرند. آن چه در عراق وجود داشت، به علت سابقه حکومت داری امیرالمؤمنین (ع) و شکوفا شدن اندیشه های تابناک ایشان در عراق، به ویژه در کوفه، شکل گیری یک تشکل بزرگ اجتماعی همراه و یاور اهل بیت بود که لایه های عمیق آن، در عراق و حجاز و لایه های دیگر آن، در سرتاسر کشور اسلامی به چشم می خورد.

گرچه جریان های متضاد نیز وجود داشتند و در فرصت هایی که فراهم می شد، ابراز وجود می کردند، ولی شمشیرهایی که در عراق، به روی امام حسین (ع) کشیده شد، شمشیرهای تشکل هم سو نبود، بلکه شمشیرهای جریان های متضاد بود که عبیدالله بن زیاد با زور و تزویر، آنان را علیه امام حسین (ع) و اهل بیت ساماندهی کرد.

سخنان فرزدق نیز می تواند ناظر به همین جریان ها باشد، نه شیعیان و هواداران اهل بیت. البته شرح ماجرای سقوط کوفه، تحقیق بیش تری را می طلبد که در جای خود انجام گرفته است. در هر صورت، جریان بزرگ تشکل هم سوی اهل بیت را نمی توان نادیده انگاشت، گرچه جریان های متضاد نیز وجود داشته باشند.

جریان های متضاد

شکل گیری جریان توانمند و حق محور، در یک جامعه، لزوما بدین معنا نیست که جریان های مخالف، در همان جامعه شکل نگیرد، بلکه در جامعه همواره جریان های متضاد و چالش گر حق و باطل در حرکتند و این واقعیت، یک سنت تغییرناپذیر اجتماعی است که قرآن بر آن تایید می کند.

قرآن در باره قوم بنی اسرائیل، دو جریان متضاد را، که از متن یک جامعه خیزش کرده، معرفی می نماید. یک جریان، که از متن جامعه بنی اسرائیل برخاسته، از رهبری به حق حضرت موسی حمایت می کند. و به علت روش حق مدارش به بار نشسته و پیروزی و سرافرازی نصیبش می شود; یعنی همان تشکلی که در راه اندیشه و آرمان های بر حق حضرت موسی پایداری کرد و بر خدای سبحان تکیه زد:

«قالوا علی الله توکلنا ربنا لا تجعلنا فتنة للقوم الظالمین.» (14)

قوم موسی گفتند: «اعتماد ما بر خدا است، پروردگارا! ما را مورد آزمون گروه ستم پیشه قرار مده.»

خدای سبحان نیز در اثر پایداری آنان این تشکل را به هدف خود رساند و آنان را از خطرها رهانید:

«و جاوزنا بنی اسرائیل البحر.» (15) بنی اسرائیل (قوم موسی) را از دریا (به صورت اعجاز) عبور دادیم.

این تشکل را زندگی امن همراه با روزی های فراوان نصیب کرد:

«و لقد بوانا بنی اسرائیل مبوا صدق و رزقناهم من الطیبات.» (16)

در نهایت، این تشکل حق گرا به علت پایداری در راه حق، به پیروزی می رسد:

«و تمت کلمة ربک الحسنی علی بنی اسرائیل بما صبروا.» (17) وعده نیک خدا در باره بنی اسرائیل (قوم موسی) به علت پایداری آنان در راه حق، تحقق یافت.»

در برابر این جریان اجتماعی، جریان مخالفی، که آن هم از متن همان جامعه برخاسته بود، وجود داشت که کورکورانه از اوهام تفرعن پیروی و از منویات شوم آنان حمایت می کرد:

«فاتبعوا امر فرعون و ما امر فرعون برشید.» (18) قوم فرعون از دستور فرعون پیروی کردند و دستور فرعون، رهنمون به حق نیست و بالندگی ندارد.

این روش باطل گرا سرنوشتی شوم را، که ذلت و گرفتاری است، پیش رو دارد که رسوایی دنیا و خزی آخرت را نصیب آنان می کند:

«فقلنا لهم کونوا قردة خاسئین.» (19) آنان را بوزینه های پست قرار دادیم.

و سر انجام، اینان به علت طغیان در برابر حق، در گرداب گناه خویش، در کام امواج غرق شدند:

«فاغرقنا آل فرعون.» (20) پس آل فرعون را غرق کردیم.

آل فرعون از همان قوم بنی اسرائیل نشات گرفته بودند و سرنوشت شوم آنان نیز به علت عملکرد و رفتار حق ستیز آنان بود:

«ذلک بما عصوا و کانوا یعتدون.» (21) این سرنوشت، به علت عصیان و رفتار تجاوزگری آنان است.

همان طور که ملاحظه می کنید، دو جریان متضاد، از درون یک جامعه خیزش گرفته، دو روش متفاوت و دو سرنوشت را نیز در پی دارند; زیرا سنت های الهی جابه جایی و دگرگونی نمی پذیرند. هر روش، سرنوشت همان روش را در پی خواهد داشت:

«فلن تجد لسنة الله تبدیلا و لن تجد لسنة الله تحویلا.» (22)

این حقیقت، در زمان رسول الله (ص) و نیز پس از رحلت ایشان در طول دوران زندگی اهل بیت شکل گرفت و همراه با آن، جریان های مخالف تشکل هم سو و همراه اهل بیت نیز پای گرفتند که سنگ زیرین این جریان را، که با محوریت بنی امیه می چرخید، می توان در دوران جاهلیت جست وجو کرد. رویش این جریان مخالف، گرچه به زمان عثمان، در مدینه بازگشت دارد، اما محور آن را توانمندی بنی امیه در شام شکل می دهد و لایه های عمیق این جریان، در شام است، گرچه لایه های نازک آن، در سراسر کشور اسلامی به چشم می خورد. این جریان، در برابر امام علی (ع) و تشکل همراهش و نیز امام حسن مجتبی (ع) با طیف بزرگی که از دعوت کنندگان از امام حسین (ع) حمایت می کرد، قد برافراشته بود و در صحنه های اجتماعی نقش ایفا می کرد و باعث گردش و مداوله نهاد سیاسی می شد. این جریان چالش گر، از آرمان های شوم بنی امیه هواداری می کرد و همواره به ندای آنان پاسخ می داد و بر تشکل هم سوی اهل بیت آسیب می رساند.

با این بیان رویکرد، نکوهش های عترت و آل رسول (ص) نیز از مردم عراق و کوفه، در برخی موارد آشکار می گردد; زیرا برخی نکوهش ها متوجه جریان های متضاد است، گرچه برخی شکوه ها نیز می تواند متوجه سستی و سهل انگاری جریان همراه هل بیت باشد.

در هر صورت، با تحلیل کوتاه از محور نخست نوشتار، به محورهای دیگر، یعنی حاکمیت بنی امیه و پیامد این حاکمیت، که پیوند عمیقی با عنوان نوشتار دارد، می پردازیم; زیرا با تبیین حاکمیت و گستره پیدایش حکومت بنی امیه و پیامدهای آن، نقش فشارهای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی بنی امیه، در آغاز نهضت نیز آشکار خواهد شد; زیرا این فشارها، گرچه از زمان عثمان آغاز شد، اما همواره بر تراکم آن ها افزوده شد تا سبب شد نهضتی شکوهمند علیه آن ها گردد. تبیین این محورها تفسیر این سخن کوتاه و شیوای امیرالمؤمنین (ع) خواهد بود در باره حاکمیت حزب عثمانیه:

«فیتخذوا مال الله دولا و عباد الله خولا و الصالحین حربا و الفاسقین حزبا.» (23) بنی امیه مال خدا (اموال عمومی) را در بین خویش دست به دست کردند، و بندگان خدا را برده خویش ساختند و با افراد شایسته به ستیز برخاستند و افراد تبهکار را پیرامون خویش گرد آوردند.

ب. حاکمیت حزب عثمانیه

پیشینیه حکومت بنی امیه یا حزب عثمانیه را از زمان عثمان، خلیفه سوم می توان جست وجو کرد. از هنگام خلافت وی تغییرات چشم گیری در نظام مدیریت امت اسلامی پدیدار شد. وی از معیارهای دینی و سنت رسول الله (ص) و حتی از روش های دو خلیفه پیش از خود، آشکارا عدول کرد. سیاست قوم گرایی و تبعیض در مدیریت وی آشکار شد، به گونه ای که حاکمیت قوم خود (بنی امیه) را پایه ریزی کرد. در دوران حکومت داری عثمان، بیش تر مسؤولان سیاسی و استانداران، از بنی امیه و سرسپردگان سینه چاک آنان برگزیده شدند و مسؤولیت های کلیدی، در مسیر اهداف آنان واگذار شد.

در زمان عثمان معادلات سیاسی و به دنبال آن، معادلات اجتماعی و اقتصادی، به گونه ای دگرگون شد که عدول از معیارها در جهت حاکمیت بخشیدن به قوم بنی امیه، آشکارا صورت می گرفت و این سخن عمر در باره عثمان، کاملا درست است که اگر عثمان امور را در اختیار گیرد، بنی امیه را برگرده مردم سوار خواهد کرد. (24) معیار عزل و نصب و توزیع نیروی انسانی، قوم گرایی بود که انتخاب استانداران، نمونه بارز آن است. استانداران عثمان، همگی از این قماش بودند. ولید بن عقبه، برادر ناتنی وی با فسق آشکارش و علی رغم مخالفت های همه اندیشمندان، استاندار کوفه شد. عبدالله بن عامر کریز (استاندار بصره)، معاویة بن ابوسفیان (استاندار خودمختار شام)، یعلی بن منیه (استاندار یمن)، جریر بن عبدالله (استاندار همدان)، عبدالله بن سعد بن ابی سرح (استاندار مصر) و مروان حکم، داماد وی، مشاور و در حقیقت، وزیر دربار وی، نمونه هایی از این دست هستند.

حاکمیت حزب عثمانیه، از طریق استانداری معاویه در شام و سپس حاکمیت وی بعد از داوری دومة الجندل، در زمان امیرالمؤمنین (ع) و به ویژه پس از مصالحه با امام حسن مجتبی (ع) تداوم یافت. پس از مصالحه ساباط وی اختیاردار همه کشور بزرگ اسلامی شد و سیره ای به مراتب تاسف بارتر از سیره عثمان در پیش گرفت و دامنه های حکومت بنی امیه را به حجاز، آن گاه عراق گسترش داد، به گونه ای که همه مسؤولیت های سیاسی، قضایی، اجتماعی، اقتصادی و دینی در اختیار بنی امیه قرار گرفت و حاکمیت این قوم، به طور فراگیر تثبیت شد.

برخی از مسؤولان در زمان معاویه، عبارت بودند از: سعید بن عثمان، استاندار کوفه در سال 56 و استاندار خراسان در سال 57، عبدالله بن ام الحکم، خواهرزاده معاویه، استاندار کوفه در سال 58، که مردم وی را نپذیرفتند. آن گاه به مصر اعزام شد، که مردم مصر نیز وی را نپذیرفتند. (25) ولید بن عتبة بن ابی سفیان، استاندار مدینه، که در زمان یزید نیز استاندار مدینه بود. مروان حکم، داماد عثمان و نیز سعید بن العاص، استاندار مدینه. عبدالله بن عامر، پسردایی عثمان، استاندار بصره و سیستان. (26) عمرو عاص، وزیر مشاور و استاندار مصر. عبدالله بن عمرو عاص، استاندار مصر. (27) زیاد بن ابیه، سرسپرده و جلاد معاویه، استاندار بصره و سپس کوفه و نیز خراسان. چهار نفر از فرزندان همین زیاد، یعنی عبدالرحمن بن زیاد، ربیع بن زیاد، عباد بن زیاد، و عبیدالله بن زیاد، استانداران خراسان، سیستان، کوفه و خراسان. (28) عبیدالله بن خالد و نیز ضحاک بن قیس و نعمان بن بشیر، استانداران کوفه. (29) مسلم بن مخلد، استاندار مصر و آفریقا. (30) بسر بن ارطاة، استاندار بصره. (31)

دیگر مسؤولان قضایی و شؤون دینی که شرح آن خواهد آمد نیز در اختیار همین طیف از بنی امیه و یا هواداران سرسپرده آنان قرار داشت.

حاکمیت سیاسی بنی امیه، هرم محوری توانمندی اجتماعی آنان بود که فرصت را در دیگر عرصه ها برای دست یابی به اهداف آنان فراهم ساخت. این توانمندی سیاسی، باعث پدیدار شدن یک جریان بزرگ اجتماعی چالش گر، در برابر اهداف الهی عترت آل رسول (ص) پدیدار ساخت. حزب عثمانیه با این توانمندی، موفق به دست یازیدن به برخی اهداف خویش شد که چنگ اندازی به اهرم های قدرت سیاسی، راه را برای رسیدن به اهداف بزرگ آن هموار ساخت. حزب عثمانیه، که پیشینه آن را در جاهلیت می توان جست وجو کرد و تداوم آن، حزب ابوسفیان است، همواره در آرزوی در آغوش گرفتن حکومت سیاسی بود که با انقلاب اسلامی رسول خدا (ص) از اختیار آنان خارج شده بود و ابوسفیان، خود به این حقیقت اعتراف کرد. وی هنگام خلافت عثمان بر مزار حمزه سیدالشهدا حاضر شد و پای خویش را بر مزار شریف او کوبید و گفت: «حمزه! آن چیزی که ما با شما در ستیز برای آن بودیم، اینک به چنگ ما افتاده است » . (32) و نیز این گونه رهنمون داد که حکومت، همانند توپ باید در دستان بنی امیه دست به دست شود، بهشت و جهنمی در کار نیست:

«تلقوها یا بنی عبدشمس تلقف الکرة فوالله ما من جنة و لا نار» (33)

در زمان خلافت عثمان، ابوسفیان هنگامی که برای گفتن تبریک، بر وی وارد شد، گفت:

«بعد از قوم تیم و عدی حکومت به دست تو افتاده است. آن را همانند توپ، در بین بنی امیه گردش ده و محورهای آن را بنی امیه قرار ده، که این پادشاهی است: «ادرها کالکرة و اجعل اوتادها بنی امیة فانما هو الملک » . (34)

این در حالی بود که همین ابوسفیان هنگامی که ابوبکر خلیفه شد، برای برانگیختن آشوب داخلی به امام علی (ع) پیشنهاد پشتیبانی داد که اگر مایل باشی، برای حمایت از تو مدینه را پر از سواره و پیاده نظام خواهم کرد. امام علی (ع) که از هدف شوم وی باخبر بود، پاسخ داد: «تو همواره در دشمنی با اسلام بودی » . (35)

معاویه سردمدار دیگر حزب عثمانیه نیز آشکارا اعتراف کرد که من برای نماز و روزه با مخالفان خود در ستیز نیستم، من برای به چنگ آوردن حکومت می جنگم:

«انی والله ما قاتلتکم لتصلوا و لا تصوموا و لتحجوا و لتزکوا انکم لتفعلون ذلک انما قاتلتکم لاتامرکم » . (36)

و این گونه حاکمیت حزب عثمانیه، از زمان عثمان آغاز شد و به استقرار حاکمیت بنی امیه انجامید.

خاستگاه حزب عثمانیه

البته این نکته نیز نباید از نظر دور باشد که شکل گیری این حزب، تنها به زمان عثمان بازگشت ندارد، بلکه پیشینه آن، به زمان جاهلیت، زمان حاکمیت ابوسفیان بر قریش باز می گردد. این حزب خطمشی خود را که حاکمیت قوم گرایی علی الاطلاق می باشد و انواع ناهنجاری های اجتماعی را در پی داشت، از احزاب چالش گر زمان ابوسفیان دریافت می کرد. انگیزه های جاهلی و برتری طلبی و نابرابری های آن زمان، در ذهن سران قوم بنی امیه رسوب داشت تا این که از زمان خلافت عثمان به بعد، فرصت میدان داری یافت. ابوسفیان سردمدار احزاب مخالف رسول الله (ص) بود و در بسیاری از جنگ ها علیه مسلمانان نقش داشت. در سه جنگ بزرگ بدر، احد و احزاب، جبهه مقابل رسول الله (ص) را ابوسفیان شکل می داد. در جنگ خندق، همه احزاب مخالف رسول الله (ص) به رهبری ابوسفیان در نبرد شرکت کردند و این جنگ به همین علت، جنگ احزاب نامیده شد. که قرآن از آن این گونه یاد می کند:

«و لما رای المؤمنون الاحزاب قالوا هذا ما وعدنا الله و رسوله.» (37) مؤمنان هنگامی که احزاب (نیروی مقابل) را مشاهده کردند، گفتند: این همان نویدهای خدا یو پیامبرش است.

به همین علت، از بنی امیه به عنوان تداوم و بقایای حزب جاهلیت و حزب ابوسفیان یاد می شود; زیرا خاستگاه این قومیت، ازگشت به آن دوران دارد.

امیرالمؤمنین (ع) در هنگام بسیج نیرو به جبهه نبرد با معاویه، با همین عنوان از وی یاد می کند:

«سیروا الی اعداء الله، سیروا الی اعداء السنن و القرآن، سیروا الی بقیة الاحزاب و قتلة المهاجرین و الانصار.»(38) به سوی دشمنان خدا و دشمنان رسول الله و قرآن بسیج شوید. به سوی بقایا و اعقاب احزاب جاهلی و قاتلان مهاجران و انصار حرکت کنید.

اعقاب ابوسفیان تا آن جا با این عنوان معروف بودند که امثال زیاد بن ابیه نیز برای نکوهش آنان از همین عنوان استفاده می کند: «العجب من ابن آکلة الاکباد و کهف النفاق و رئیس الاحزاب » . (39)

روش این حزب نیز همان روش عهد جاهلیت بود; یعنی با همه فضایل در ستیز بود که متاسفانه پس از رحلت رسول الله (ص) فرصت میدان داری را به دست آورد و بدین سان، حاکمیت خویش را بر امت اسلامی استقرار بخشید. این حاکمیت، پیامدهای عبرت آمیز را برای هر زمان دیگری به یادگار نهاد که در بخش بعدی به پیامدهای این حاکمیت می پردازیم.

پیامدهای حاکمیت حزب عثمانیه

الف. فرهنگی

توانمندی سیاسی بنی امیه فرصت فرهنگ سازی و سوق اندیشه های عمومی جامعه، به سمت و سوی اهداف خویش را فراهم آورد. حزب عثمانیه با در اختیار گرفتن سکوهای تبلیغاتی و جایگاه های انحصاری، فرهنگ سازی خویش را در دو محور متمرکز کرد. محور نخست، فضاسازی فرهنگی در جهت طرح شایستگی ها و فضایل دروغین بنی امیه و محور دوم، تهاجم گسترده فرهنگی علیه رقیب های خود، به ویژه اهل بیت رسول الله (ص) . تاثیرگذاری این تهاجم، گرچه از زمان خلیفه سوم بود، اما در زمان معاویه، به ویژه مدت هم زمانی با امامت امام حسن (ع) و امام حسین (ع) به اوج رسید. بر این اساس، این موضوع را در دو بخش می توان بررسی کرد:

1. در محور نخست، آنان تا توانستند در باره فضایل بنی امیه فرهنگ سازی کرده و حتی احادیث جعلی فراوانی را از زبان رسول الله (ص) و صحابه بزرگ ایشان در شان آنان ساخته و منتشر کردند. قلم به دستان و سخن گویان مزدور، مانند کعب الاحبار، در باره فضیلت پیاز عکه گرفته تا سران بنی امیه، حدیث جعل و منتشر ساختند، احادیثی مانند: «اشد امتی حیاء عثمان بن عفان » ، «عثمان بن عفان احیا امتی و اکرمها» ، «الحیاء من الایمان و احیا امتی عثمان » و «لکل نبی رفیق فی الجنة و رفیقی فیها عثمان بن عفان » . (40) و مانند: «معاویة احکم امتی و اجودها» و «معاویه احلم امتی و اجودها» . (41)

با این که رسول الله (ص) در باره معاویه فرمود: «به دین من از دنیا نخواهد رفت » ، این گونه سخن ستایش از معاویه به زبان حضرت آویخته می شود. در فضیلت بنی امیه آن مقدار حدیث جعل شد و بر گوش مردم شام نواخته شد که بنی امیه را نزدیک ترین خویشان رسول الله (ص) معرفی کردند و آیات و روایاتی را که در شان ذوالقربی و رهبری آنان مطرح است، بر بنی امیه تطبیق کردند. عبدالله بن علی بزرگانی از شام را نزد ابی العباس سفاح فرستاد و در نزد وی سوگند یاد کردند که خویشانی غیر از بنی امیه برای رسول الله (ص) نمی شناسند تا خلافت را از وی به ارث ببرند. این ترفند، با این هدف بود که خلافت و حکومت خویش را با عنوان وارث رسول الله (ص) مطرح سازند.

این اندازه جعل و فرهنگ سازی ها مراکز فرهنگی و شاعران را به تعجب می آورد که ابراهیم بن المهاجر در همین زمینه می سراید:

ایها الناس اسمعوا اخبرکم

عجبا زاد علی کل العجب

عجبا من عبد شمس، انهم

فتحوا للناس ابواب الکذب

ورثوا احمد فی ما زعموا

دون عباس بن عبدالمطلب

کذبوا و الله ما نعلمه

یحوز المیراث الا من قرب (42)

ای مردم! توجه کنید تا سخنی بس شگفت انگیز با شما در میان گذارم. شگفت از فرزندان عبد شمس که درهای دروغ را بر مردم گشودند، که مدعی هستند آنان با وجود فرزندان عباس بن عبدالمطلب، از رسول الله ارث می برند. سوگند به خدا که دروغ می گویند زیرا ارث بر اساس خویشاوندی است.

این نمونه ها به خوبی آشکار می سازد که فشارهای بنی امیه، در زمان امام حسین (ع) که هم زمان با دوران معاویه بود، تا چه اندازه متراکم شده بود.

بنی امیه خود را وارث رسول الله (ص) و ولی امر مسلمانان معرفی کردند و حتی خود را ولی دم عثمان مطرح کرده و پیراهن عثمان را علم ساختند تا در برابر رقیبان خود به ستیز برخیزند. آنان در جعل مطالبی در باره خون خواهی عثمان، این گونه شایعه کردند که اگر امت برای خون خواهی به پانخیزد، باید منتظر بلای آسمانی باشد: «لو لم یطلب الناس بدم عثمان لرموا بالحجارة من السماء» . (43)

این فرهنگ و روش، اگر فرصت تداوم می یافت، همه جامعه اسلامی را فرا می گرفت و اگر همه مردم در فرهنگ و اندیشه، همانند شامیان می شدند، چه چیزی از قرآن و عترت باقی می ماند؟

2. محور دوم فرهنگ سازی آنان، تهاجم فرهنگی علیه اهل بیت و عترت رسول الله (ص) بود. حزب عثمانیه، مردم را از نقل احادیث فراوان رسول الله (ص) در شان اهل بیت منع کردند و معاویه صریحا دستور داد که کسی نباید فضایل و احادیث رسول الله (ص) را در باره منقبت امام علی (ع) نقل کند. (44)

آنان یاران و دوستداران اهل بیت را به دار کشیدند و زبان بریدند و دهان میثم تمار را بر بالای دار دوختند تا فضیلت حضرت علی (ع) را بر زبان نیاورند.

از سوی دیگر، تهاجم تبلیغاتی برای مخدوش جلوه دادن چهره تابناک عترت پیامبر (ص) به اوج خود رسید. از چهره شاخصی مانند امام علی (ع)، چهره ای می سازد که مردم شام وی را مسلمان نمی شناختند. آنان هنگامی که می شنوند که امام علی (ع) در مسجد مضروب شده است، تعجب می کنند که وی چرا به مسجد آمده است. هزاران سخن گوی جیره خوار، بر فراز هفتاد هزار منبر، حضرت علی (ع) را سب و نفرین می کردند. خطیبان نمازهای جمعه و جماعات، خطبه بدون لعن بر امیرالمؤمنین علی (ع) را باطل می دانستند. در اجتماعات نهادینه دینی، مانند نماز جمعه، نماز عید قربان و نماز عید فطر، علی (ع)، این چهره درخشان و شفاف، مورد لعن قرار می گیرد. حضرت فاطمه (س) را مردم شام، دختر رسول الله (ص) از عایشه و خواهر معاویه می پندارند! (45)

این ها برخی از پیامدهای تهاجم تبلیغی بنی امیه است که از چهره های تابناکی مانند امام علی و حضرت فاطمه، این گونه چهره ای می سازد، معاویه را نزدیک ترین خویشاوند رسول الله (ص) مطرح می کند. که همه شؤون رسول الله (ص) از جمله رهبری، به وی منتقل شده است. این موارد، گواه صادقی بر این حقیقت است که همواره بر تراکم این فشارها در عهد بنی امیه افزوده شده است تا این که در زمان معاویه به اوج خود می رسد.

اگر این تهاجم ها تداوم می یافت و چند قرن در میان امت اسلام، چهره اهل بیت این گونه معرفی می شد، چه پیامدهایی را به دنبال داشت؟ آیا از عترت و قرآن چیزی باقی می ماند؟

ب. اقتصادی: «فیتخذوا مال الله دولا»

ساماندهی اقتصادی از ویژگی های استقرار حکومت دینی است که عدالت اجتماعی را در ابعاد گوناگون تحقق می بخشد. نهاد سیاسی، هر چه از معیارهای دینی عدول کند، به همان اندازه به ناهنجاری های اقتصادی روی آورده و باعث نابرابری های اقتصادی می گردد. در زمان بنی امیه، به علت حاکمیت قوم برتری طلب آنان، نابرابری عمیق در فرآیند ساختار اقتصادی جامعه پدیدار شد، به گونه ای که اقلیت حاکم و فرصت طلب، سرمایه های کلانی از اموال عمومی و حیف و میل انباشتند و بیش تر افراد جامعه، به ویژه مخالفان بنی امیه و بالاخص عترت پیامبر (ص) و هواداران آنان، در تنگناهای شدید محرومیت قرار گرفتند.

از آغازین روز حکومت عثمانی و با مسلط شدن بنی امیه بر گرده مردم، گسیل سرمایه ها به سود اشخاص توانمند سیاسی شروع شد و تا انقراض بنی امیه ادامه یافت. آنان نه تنها نقدینه های بیت المال و ثروت های عمومی را، که در آن زمان، به صورت شمش های طلا و نقره بود، به جیب های خود سرازیر کردند، بلکه اموال و مستقلات انفال را به گونه ای مدیریت کردند که به سود آنان ضبط و ثبت شود. این تبعیض ناروا، به اندازه ای سرمایه نزد آنان انباشت که افراد به راحتی می توانستند هزینه های جنگ های مهم را متحمل شوند. بنی امیه به بیان امیرالمؤمنین (ع) همانند شتر گرسنه ای که به علف بهاری روی آورد، به بیت المال تهاجم کردند: «یخضمون مال الله خضمة الابل نبتة الربیع » . (46)

عثمان در این راه، آن گونه آشکارا موضع گرفت که اظهار داشت: اگر کلیدهای بهشت در اختیار من بود، در اختیار بنی امیه قرار می دادم:

«اما و الله لو قدرت علی مفاتیح الجنة لسلمتها الی بنی امیة » . (47)

جالب این است که این روش را نه تنها نکوهیده نمی دانست، بلکه به آن افتخار هم می کرد. هنگامی که زیاد بن عبید از حیف و میل های عثمان برآشفت و به گریه افتاد، عثمان گفت: گریه چرا؟ عمر خویشان خود را از بیت المال برای رضای خدا محروم می کرد و من برای رضای خدا خویشانم را برمی گزینم. «انا اعطی اهلی و قرابتی ابتغاء وجه الله » . (48)

بررسی برخی آمار و ارقام ها روش ناعادلانه بنی امیه را به خوبی آشکار می سازد. عثمان به چهار نفر از قریش، که آنان را به دامادی خویش برگزید، سه هزار دینار بخشید. هنگامی که آفریقا فتح شد، یک پنجم غنایم این فتح را به دامادش مروان بخشید. هم چنین به حکم بن عالم (پدر مروان) سیصد هزار درهم از صدقات بخشید. وقتی عبدالله بن اسید، در مدینه به حضور عثمان رسید، به وی سیصد هزار درهم و به هر یک از همراهان وی صد هزار درهم اعطا کرد که عبدالله بن ارقم، صندوق دار بیت المال از پرداخت آن ها امتناع ورزیده و کلیدهای خزانه را در مسجد، نزد عثمان آورد و بر منبر آویخت و گفت: یک غلام (حلقه به گوش) می خواهد تا این مبلغ ها را بی چون و چرا بپردازد. عثمان کلیدها را گرفت و در اختیار غلامی به نام «نائل » قرار داد. عبدالله نیز به خانه خویش برگشت.

وی آن گاه اموالی را نزد عبدالله بن ارقم فرستاد که وی از دریافت آن ها خودداری کرده و گفت: این اموال اگر از بیت المال باشد، سهم من از بیت المال این مقدار نیست و اگر از اموال شخصی خلیفه باشد، مرا نیازی به این گونه اموال نیست. (49)

وی فدک را که بخشیده رسول الله (ص) به حضرت فاطمه (س) بود، در اختیار مروان، داماد خویش قرار داد و بخشی از زمین بازار مدینه را به حرث بن حکم، برادر مروان واگذار کرد. عثمان قرقگاه و مراتع مدینه را در اختیار بنی امیه قرار داده بود تا دام هایی که از بیت المال به چنگ آورده بودند، در آن مراتع بچرند و به دام های دیگران اجازه ورود به آن مراتع را نمی داد. عثمان پس از فتح مغرب، همه غنایم آن را در اختیار عبدالله بن ابی سرح قرار داد و برای دیگران سهمی منظور نکرد. وی به ابوسفیان دویست هزار درهم و به مروان نیز در نوبت دیگر، صد هزار درهم بخشید که عبدالله بن ارقم، صندوق دار وی برآشفت و گریست. عثمان گفت: از این که صله رحم به جا آوردم، گریه می کنی؟ عبدالله گفت: برای این گریه می کنم که انگار این اموال را جایگزین اموالی می کنی که در زمان رسول الله (ص) انفاق کردی، که اگر آن زمان بود، صد درهم این اموال هم برای مروان زیاد بود. (50)

وی به طلحه دویست هزار دینار، به زبیر حدود شصت میلیون درهم و به زید بن ثابت در یک مرحله، صد هزار دینار بخشید. زید بن ثابت به قدری طلا و نقره انباشته بود که پس از مرگ وی شمش ها را با تبر می شکستند و تقسیم می کردند. (51) یعلی بن منبه به اندازه ای ثروت اندوخته بود که پس از عثمان، هنگامی که به مکه گریخت و با ناکثین هم پیمان شد، بخش بزرگی از هزینه جنگ جمل را متحمل شد. نیز عبدالله بن عامر (پسردایی عثمان) استاندار عثمان در بصره، آن مقدار ثروت اندوخت که وقتی با ناکثین در مکه هم پیمان شد، بخش دیگری از هزینه جنگ علیه حضرت علی (ع) را متقبل شد و شتر سرخ موی «عسگر» را در اختیار عایشه قرار داد. (52)

عمروعاص در هنگام مرگ 325000 دینار، هزار درهم، دو هزار درهم گندم، ده هزار درهم رضیعه و ... از خود بر جای نهاد. (53) و خود عثمان هنگام مرگ، پنجاه هزار دینار، دو میلیون درهم و هکتارها زمین و رمه های شتر بر جای نهاد. (54) زیاد، استاندار معاویه در کوفه و بصره، دست عمال خود را در حیف و میل باز گذاشت و آنان نیز هزاران درهم را بردند و در یک قلم، 25000 درهم نصیب وی شد. (55) عبدالرحمن بن زیاد در مدت کوتاه استانداری خراسان، آن اندازه مال انباشت که اگر هر روز هزار درهم هزینه می کرد، برای صد سالش کفایت می کرد. (56) شخص معاویه آن گونه ثروت اندوخت که سرمایه کلان باارزشی را به خود و هوادارانش اختصاص داد. (57)

این ها بخشی از ده ها موارد آمار و ارقام حیف و میل اموال عمومی، در زمان حکومت بنی امیه است. آنان با این سرمایه ها کاخ هایی متعدد در مدینه و بصره و شام بر پا کردند (58) و زندگی ساده و زاهدانه، جای خود را به اسراف، اشراف گری و تباهی سپرد. این در شرایطی بود که عموم جامعه، به ویژه بنی هاشم و شیعیان امام علی (ع) از حق زندگی برخوردار نبودند، جان و مالشان در امنیت نبود. در زیر هر سرپناهی و در کنار هر حجر و مدری که شیعیان علی (ع) را می یافتند، آنان را به شهادت می رساندند و اموالشان را به غارت می بردند.

ج. اجتماعی: «و عباد الله خولا»

حاکمیت سیاسی بنی امیه، که تهاجم فرهنگی و نابرابری اقتصادی را در پی داشت، باعث نابه سامانی های فراوان اجتماعی گردید، به گونه ای که نهادهای اجتماعی جامعه، با فرهنگ و انگیزه های هدفمند، نهادینه شدند و در اختیار دستگاه حاکم و نیروهای توانمند آنان قرار گرفتند. این روش، باعث دو قطبی شدن جامعه، یعنی اقلیت حاکم متمول، از یک سو و بیش تر افراد محروم و تحت فشار جامعه، از سوی دیگر شد. در چنین فضایی تا چه اندازه، ناهنجاری و نابه سامانی اجتماعی پدیدار می شود و چه فشارهایی در ابعاد گوناگون اجتماعی، بر توده مردم روا می گردد.

از هنگام استقرار حکومت بنی امیه، نهادهای اطلاع رسانی و تبلیغی، قضایی، قانون گذاری و تصمیم گیری و نهادهای دینی، مانند امامت جمعه و جماعات و نیز برگزاری مراسم پرشکوه نماز عید قربان و عید فطر و برگزاری کنگره عظیم حج و ... در اختیار بنی امیه قرار گرفت. افرادی مانند کعب الاحبار و ابوهریره تا توانستند از زبان رسول الله (ص) حدیث جعل کردند. سرسپردگان حکومتی و نظامی و قضایی بنی امیه، کشتن امام حسین (ع) را به عنوان آشوب گر و خروج کننده بر ولی امر و حتی خارج شده از دایره دین، لازم می دانند. (59) افرادی مانند هشام بن هبیره، و فضالة بن عبید انصاری و عمیرة بن یثربی عهده دار داوری مسلمانان شدند. (60) عصبیت جاهلی در زمان بنی مروان تا آن جا پیش رفت که امور قضایی، به غیرعرب (غیرعرب بنی امیه) واگذار نمی شد: «و لا یصلح القضاء الا لعربی » . (61) مدیریت امور مساجد و دیگر اماکن مذهبی و عمومی و مدیریت امامت جماعات و جمعه در سراسر کشور، در اختیار بنی امیه قرار گرفت. هزاران سخن گوی خودفروخته، بر بالای ده ها هزار منبر، آن گونه که بنی امیه می خواستند، سخن بر زبان جاری ساختند. همه این امور، در اختیار بنی امیه بود، به گونه ای که در باره کوفه گفته شد که امامت کوفه نباید از عرب خارج شود: «لا یؤم الکوفة الا عربی » . (62)

کنگره بزرگ حج، سال های متمادی به دست امیر الحاج هایی مانند معاویه، مروان حکم، سعید بن عاص، عنسبة بن ابوسفیان، عتبة بن ابوسفیان، ولید بن عتبة بن ابی سفیان، مغیرة بن شعبه و عثمان بن محمد بن ابی سفیان بر پا شد. (63) و امیران بی کفایت حج نیز تا می توانستند از این کنگره بزرگ، در جهت تثبیت حاکمیت بنی امیه تلاش می کردند و از این مراسم با شکوه، که از هر نقطه کشور اسلامی نماینده دارد و بزرگ ترین و گسترده ترین سایت تبلیغاتی محسوب می شد، بهترین بهره را می بردند.

در عصر بنی امیه، به ویژه پس از سلطه بر حجاز و عراق و مصالحه با امام حسن (ع) میدان جولان برای بنی امیه بی رقیب ماند و آنان عمال جیره خوار خود را بر مردم مسلط ساختند و دستور قتل و غارت و تخریب خانه های مخالفان، به ویژه شیعیان حضرت علی (ع) و تشکل هم سو را صادر کردند. بنی امیه دست عمال و حاکمان خویش را در انجام دادن هر جنایتی باز نهادند. آنان نیز آن اندازه کشتند که از کشته ها پشته ها ساختند و با ایجاد رعب و وحشت، صدای هر مخالفی را خفه ساختند و هر کسی که حتی متهم به شیعه می شد، از دم شمشیر می گذشت. آنان یاران امام علی (ع) را تبعید و شکنجه و شهید کردند. میثم تمار بر بالای دار، دهانش دوخته شد تا فضیلت حضرت علی (ع) را بازگو نکند. شیعیان را بر شاخه درخت آویختند و بر چشمان آنان میل گداخته کشیدند. امام حسین (ع) در نامه خویش به معاویه، جنایات معاویه را این گونه برمی شمارد:

«ثم سلطته علی العراقین فقطع ایدی المسلمین و سمل اعینهم و صلبهم علی جزوع النخل...» . (64) تو زیاد را بر کوفه و بصره مسلط کردی و وی نیز دستان مسلمانان را برید و بر چشمان آنان میل گداخته کشید و زنان را بر دار آویخت. تو دستور دادی که شیعیان علی را هر جا یافت، بکشد و مثله کند.

بسر بن ارطاة مامور بود که هر کسی که متهم به شیعه حضرت علی (ع) و متهم به شرکت در قتل عثمان باشد، به قتل برساند. (65)

زیاد بن ابیه نیز همین مسؤولیت را به گونه ای شدیدتر بر عهده داشت که هر جا شیعه ای را می یابد، به قتل برساند. (66) هنگام سخنرانی زیاد در کوفه، مردم وی را سنگ باران کردند. زیاد دستور داد جمعیت را محاصره کرده و شخصا در کنار در خروجی، مردم را بازجویی کرد و سرانجام، دست های هشتاد نفر از آنان را برید. (67) زیاد شش ماه در کوفه و شش ماه در بصره اقامت می گزید و سپس سمرة بن جندب را جانشین خود در بصره قرار داد و به کوفه آمد. هنگام بازگشت از کوفه، سمره هشت هزار نفر را به قتل رسانده بود که 47 نفر آنان جامع قرآن بودند. (68)

زیاد با ایجاد رعب و وحشت، به زعم خود، چنان امنیتی را مستقر ساخته بود که اگر مالی از کسی می افتاد، کسی جرات برداشتن آن را نداشت و مردم لازم نمی دیدند در خانه خود را در شب ببندند. آن گونه وحشتی حاکم بود که حتی کسی جرات سرقت و امثال آن را نداشت. (69) البته امنیت ملی مطلوب است; اما نه در سایه چنین مقدار خشونت و وحشتی.

در زمان بنی امیه، یاران و صحابه بزرگ رسول الله (ص) مورد شکنجه و آزار قرار گرفتند. در زمان عثمان، عمار یاسر آن گونه مورد ضرب و شتم دستگاه حاکم قرار گرفت که بقیه عمر خویش را مانند یک جانباز سپری کرد. (70)

عبدالله بن مسعود، قاری معروف قرآن، به گونه ای مورد ضرب چکمه پوشان حکومت قرار گرفت که دنده هایش شکست. (71)

ابوذر غفاری، یار دیرین رسول الله (ص) که حضرت در حق وی فرمود: «آسمان بر راست گوتر از ابوذر سایه نیفکنده است » ، در اثر اعتراض به بی عدالتی های عثمان، از مدینه به بیابان ربذه تبعید شد و در همان جا غریبانه جان سپرد. (72)

عثمان در نامه ای محرمانه، حکم تبعید فرزانگانی چون مالک اشتر، صعصعة بن صوحان، زید بن صوحان، کمیل بن زیاد، جندب، حارث بن عبدالله، ثابت بن قیس و عمرو بن حمق را صادر و آنان را از عراق به شام تبعید کرد. (73)

در زمان بنی امیه، به ویژه معاویه، ده ها نفر از یاران بزرگ حضرت علی (ع) و هواداران اهل بیت، مانند رشید و عمرو بن حمق به طرز فجیعی به قتل رسیدند که در یک نمونه، حجر بن عدی با پنج تن از همراهانش، از کوفه، دست بسته به سوی شام منتقل می شوند و در بین راه، در «مرج عذرا» در شصت کیلومتری شام، با دست بسته مظلومانه به شهادت می رسند. (74)

در زمان بنی امیه، به ویژه پس از مصالحه با امام مجتبی (ع) شیعیان از همه حقوق مدنی و اجتماعی محروم بودند و حتی به جرم شیعه بودن، از فهرست سهمیه بیت المال حذف شدند. محرومیت تا بدان حد رسید که سخن امام مجتبی در حق آنان مصداق یافت که حضرت مردم را به پایداری در برابر سلطه بنی امیه فرا می خواند و به عواقب شوم سلطه بنی امیه هشدار می داد و می فرمود:

«اگر رهبری حق را یاری نرسانید، دچار سلطه بنی امیه خواهید شد و سلطه آنان بر دین من (حسن بن علی) خطری ندارد; اما آینده شما را می بینم که آن گونه حقوق اولیه شما به غارت رفته و آن گونه مورد ستم بنی امیه قرار می گیرید که برای نیازهای اولیه، که حق شما است و برای نان شب خود، به در خانه بنی امیه می روید و از آنان تقاضای آب و نانی را که حق خود شما بوده، می کنید و آنان این حقوق را نیز از شما دریغ می کنند» . (75)

این عاقبت و سرنوشت اجتماعی مردم، در زمان بنی امیه بود.

معاویه در کنار هزاران کوخ، با بیگاری گرفتن از مردم، کاخ سبزی ساخت، برای خویش نگهبانی قرار داد، خود را از مردم محجوب ساخت، بر تخت نشست و خود را اولین پادشاه معرفی کرد. (76)

در عصر اموی ها به ویژه معاویه، مسلمانان غیرعرب آن گونه تحقیر شدند که باید بار عرب ها را همانند برده به منزل می رساندند. اگر غیرعرب سواره بود، باید پیاده می شد و مرکب خویش را در اختیار عرب قرار می داد و این اندازه ارزش برای آنان قائل نبودند که دختران آنان را از پدر یا مادران، خواستگاری کنند، بلکه از رئیس قبیله خواستگاری می کردند. (77)

در آن دوران، مردم حق انتخاب سرنوشت خویش را نداشتند و آزادی اجتماعی رخت بربسته بود. معاویه همان گونه که خود را با زور تبلیغ و سر نیزه بر مردم تحمیل کرد و مردم عراق را به زور وادار به بیعت ساخت، به زور سر نیزه، برای جانشین خود، یزید نیز بیعت گرفت و رسما زمامداری دینی را به پادشاهی تبدیل کرد.

این ها نموداری از اوضاع اجتماعی در زمان بنی امیه است. این شواهد گواهی می دهند که چگونه نهادهای اجتماعی، با سمت و سوی اهداف بنی امیه استقرار یافته و چگونه بیش تر مردم، زیر ستم قرار گرفته و از حقوق اولیه اقتصادی و اجتماعی خویش محروم شده اند. این نمودارها به خوبی نابه سامانی های اجتماعی را آشکار می سازد و حاکمیت خشونت و رعب و وحشت را نشان می دهد و به خوبی بیان می کند که در زمان بنی امیه، آزادی اجتماعی برای مردم، واژه ای بیگانه بوده و مردم از ابتدایی ترین حق خود، مانند نان شب محروم بودند چه رسد به بزرگ ترین حقوق اجتماعی، مانند انتخاب سرنوشت و انتخاب مدیریت سیاسی. همه این ها مشخص می سازد که چگونه امنیت جای خود را به خشونت و عدالت اجتماعی جای خود را به نابرابری بی حد و بالندگی فرهنگی جای خود را به فرهنگ جاهلی عصبیت داده بود، صمیمیت، مهربانی، برادری و مسالمت بی رنگ شده و قساوت و قتل و غارت رواج یافته بود، بردگی به شکل دیگرش شکل گرفته و آزادی اجتماعی فراموش شده بود.

در زمان بنی امیه، نهاد سیاسی دینی، که به شکل امامت، در باور شیعه و به شکل خلافت، در باور دیگران شکل گرفته بود، به پادشاهی و اشرافیت و موروثی بودن تغییر می یابد. خلفای پیشین حتی از اطلاق عنوان پادشاهی به آنان پرهیز داشتند و تلاش بر زهد و دوری از زخارف دنیایی داشتند; اما در زمان بنی امیه رسما نهاد سیاسی جامعه به سوی پادشاهی موروثی گرایش یافت و روی آوردن به اشرافی گری و اسراف و حیف و میل رواج یافت.

آیا این مقدار دگرگونی در ماهیت نهادهای اجتماعی و این اندازه فاصله گرفتن از معیارهای دینی، برای مردم و رهبری دل باخته دین، هم چون امام حسین (ع) قابل تحمل بود. آیا این ناهنجاری های اجتماعی، مسؤولیت و تعهد الهی را ایجاد نمی کند که در برابر ستم گری ستم پیشه، قد افراشته و چهره نفاق آنان را رسوا ساخته و آنان را از تداوم این حرکت مانع شوند؟

د. دین زدایی: «و دین الله دغلا»

عملکرد بنی امیه و اعتراف های خود آنان و نیز گفتار رسول الله (ص) و دیگر معصومین (ع) درباره آنان، گواه صادقی است بر یک موضوع مهم دیگر، یعنی دین زدایی بنی امیه. دین زدایی آنان خطر بزرگی بود که بیش تر فشارها را بر جامعه دینی وارد ساخت.

آن چه از رفتارها و گفتارها و نیز روایات به دست می آید، این است که بنی امیه دین را بازیچه اهداف سیاسی خود قرار داده بودند و اظهار تدین آنان نیز با اهداف سیاسی بوده است تا با پوشش دینی، حاکمیت خویش را مستقر سازند. در محور نخست، این نکته مهم درخور تامل است که عناد و دشمنی معاویه و اعقاب وی با عترت رسول الله (ص) بر دین باوری آنان خدشه جدی وارد می سازد و آنان را در صف کفار قرار می دهد; زیرا که رسول الله (ص) در باره عترت فرمود: «جنگ و صلح با آنان جنگ و صلح با من است » . (78)نیز درباره ایشان فرمود: «سب و نفرین علی، سب و نفرین من است که مصادف با سب خدا است » . (79)بنابر این، نفرین حضرت علی (ع) سر از کفر در می آورد و بنی امیه از زمان معاویه به بعد، بدون تردید با عترت پیامبر (ص) دشمنی می کردند و خود و کارگزارانشان امام علی (ع) و اولاد ایشان را مورد سب و نفرین قرار می دادند.

از اعتراف های برخی سران حزب امویه، این نکته به خوبی آشکار است که آنان به اکراه در صف مسلمانان ایستادند. دین باوری در عمق جان آنان نفوذ نکرد. چگونه شخصی می تواند ادعای مسلمانی کند و آن گاه صریحا اظهار دارد که «برای حکومت کردن در ستیز بودیم و بهشت و جهنمی در کار نیست » یا بگوید: «حکومت که به دست بنی امیه افتاد، باید همانند توپ در بین آنان دست به دست شود» . (80) مگر این ها سخنان ابوسفیان مدعی اسلام نیست؟ و مگر شخص معاویه اعتراف نکرد که «ما برای نماز و روزه و حج و زکات، با هر کسی نمی جنگیم. من برای به چنگ آوردن حکومت در ستیز هستم » . (81) مگر معاویه هنگام شنیدن صدای مؤذن، که بر رسالت رسول الله (ص) شهادت می داد، اظهار نکرد که «من باید این نام را از زبان ها بزدایم » ؟ (82) چگونه شخصی مدعی اسلام است و آن گاه وحی و رسالت را انکار می کند و در مجلس جشن، این گونه نهان خویش را آشکار کند که بنی هاشم حکومت را بازیچه قرار داده اند و گرنه، وحی و رسالتی در کار نیست؟ مگر یزید این سخنان را در مجلس شام به زبان نیاورد:

لعبت هاشم بالملک فلا خبر جاء و لا وحی نزل. (83)

این اعتراف ها درون و چهره رنگ آمیزی شده بنی امیه را رسوا می سازد که آنان بر همان باورهای جاهلی خود ماندگار بوده اند و اظهار تدین آنان، با اهداف سیاسی و دنیایی بوده است.

گفتار رسول الله (ص) در باره بنی امیه نیز گواه روشنی بر این مدعا است که بسیاری از سران بنی امیه، از ایمان بهره ای نبرده بودند. از رسول الله (ص) در باره بنی امیه، به ویژه معاویه، سخن فراوان نقل شده است. حتی حکم قتل معاویه، پیشاپیش از سوی حضرت صادر شده بود. برخی از این روایات، عبارتند از:

اذا بلغ ولد العاص (الحکم) ثلاثین رجلا اتخذوا مال الله دولا و دین الله دغلا و عباد الله خولا. (84) هنگامی که فرزندان عاص (در برخی آثار حکم به جای عاص حکم آمده است که عاص پدر حکم است) به سی نفر برسند، اموال عمومی را بین خویش دست به دست چرخانده و مردم را برده خویش ساخته و دین خدا را دستاویز فریب قرار دهند. هنگامی که معاویه را بر فراز منبر مشاهده کردید که خطبه می خواند، وی را به قتل برسانید. (85)

و نیز آن حضرت فرمود:

معاویه به دین من از دنیا نخواهد رفت. (86)

امیرالمؤمنین (ع) در موارد بسیار، با تحلیل هایی گویا و رسا از باورها و فرهنگ و رفتار بنی امیه، به ویژه معاویه، باطن آنان را به خوبی آشکار می سازد که چگونه دین را بازیچه سیاست قرار داده اند. بنی امیه دین را وارونه تفسیر و آن را تحریف کردند. آنان حرام خدا را حلال و حلال خدا را حرام معرفی کردند:

انا آمنا و کفرتم و الیوم انا استقمنا و فتنتم و ما اسلم مسلمکم الاکرها. دیروز ما مسلمان بودیم و شما کافر، امروز ما بر ایمان خویش استواریم و شما فتنه کرده، دست خوش آزمونید. مسلمان شما با اکراه در صف مسلمانان ایستاد.

و نیز آن حضرت، هنگام بسیج نیرو به جبهه جنگ با معاویه، وی را دشمن خدا و پناهگاه منافقان و پیرو احزاب مخالف اسلام معرفی می کند:

سیروا الی اعداء الله و کهف المنافقین و بقیة الاحزاب. (87)

امام (ع) از دین آنان به عنوان دین واژگون یاد می کند:

ایها الناس سیاتی علیکم زمان یکفا فیه الاسلام کما یکفا الاناء بما فیه. (88) زمانی بر شما خواهد آمد که همان گونه که ظرف را واژگون کرده و از درون تهی می سازند، اسلام را واژگون و از درون تهی و بی محتوا جلوه می دهند.

این حقیقت، در گفتار حضرت هم آمده است که ایشان اسلام آنان را همانند پوستین واژگون معرفی می کند:

لبس الاسلام لبس الفرو مقلوبا. (89)

امام (ع) از بنی امیه به عنوان کسانی که حرام خدا را حلال می کنند، یاد می کند:

و لا یزالون حتی لا یدعوا لله محرما الا استحلوه. (90) همواره در این خیال هستند هیچ حرامی را نگذارند جز آن که آن را حلال شمارند.

بر همین اساس است که حضرت صریحا در باره خطر بنی امیه هشدار داد و فرمود:

الا و ان اخوف الفتن عندی علیکم فتنة بنی امیة. (91) بدترین خطر بر امت اسلامی خطر بنی امیه است.

زیرا فتنه بنی امیه، افزون بر این که به عزت و عظمت امت اسلامی آسیب می رساند، خطری برای دین مردم است و آن را تحریف و واژگون می کند.

و به همین علت است امام حسین (ع) بزرگ ترین خطر برای جامعه مسلمانان را حاکمیت معاویه معرفی می کند و مقابله و جهاد علیه این فتنه را بزرگ ترین فضیلت می شمرد:

فلا اعلم فتنة علی الامة اعظم من ولایتک علیها و لا اعلم نظرا لنفسی دینی افضل من جهادک. (92) من آزمون و خطری را بزرگ تر از خطر رهبری تو (معاویه) بر امت اسلامی نمی شناسم و وظیفه ای بافضیلت تر از ستیز با تو سراغ ندارم.

در تحلیلی دیگر، آن حضرت، در باره انگیزه قیام خویش در برابر بنی امیه می فرماید:

الا و ان هولاء قد لزموا الشیطان و ترکوا طاعة الرحمن و اظهروا الفساد و عطلوا الحدود و استاثروا بالفی ء و احلوا حرام الله و حرموا حلاله. (93) آگاه باشید که اینان (بنی امیه) همواره همراه شیطان هستند و فرمان خدا را نهاده اند و فساد را آشکار ساخته اند و حدود الهی را تعطیل کرده و اموال عمومی را به خود اختصاص داده اند و حرام خدا را حلال و حلال خدا را حرام ساخته اند.

در گفتاری دیگر، امام حسین (ع) در باره خطر بنی امیه می فرماید:

علی الاسلام السلام اذ قد بلیت الامة براع مثل یزید. (94) اگر رهبری مانند یزید، رهبری امت اسلام را بر عهده گیرد، باید از اسلام ناامید شد.

با توجه به بررسی های یاد شده، خطرهایی که از سوی حاکمیت حزب عثمانیه، کیان امت اسلامی را تهدید می کرده است، به خوبی آشکار است. امام (ع) در گفتاری، از خطرهای در کمین امت اسلامی سخن می گوید و فتنه هایی را که در راه سعادت امت اسلامی قرار دارد، گوشزد می کند که اساسی ترین آن ها حاکمیت بنی امیه است. می توان گفت که محورهای اصلی خطرهای پیش بینی شده در گفتار امام (ع) همین هایی است که در این نوشتار بررسی شد; یعنی تهاجم فرهنگی، نابه سامانی های اقتصادی، که جامعه را به سوی دو قطب سوق می دهد و تضعیف نهادهای مدنی و اجتماعی، که ایجاد انواع ناهنجاری های اجتماعی، پیامد آن خواهد بود و امت را از هویت ملی و دینی خویش بیگانه ساخته و آزادگی و استقلال آن را تهدید می کند نیز خطر بزرگ دین زدایی، که همه هستی جامعه را به تباهی می کشاند، مهم ترین عوامل قیام حسین بن علی (ع) را شکل می دهد.

گرچه همه محورها مورد توجه آن امام همام بوده و ناهنجاری در ابعاد یاد شده، سبب اقدام اصلاح گری حضرت بوده است که خود به این نکته تصریح می کند که «انما خرجت لطلب النجاح و اصلاح فی امة جدی » ، (95) اما به علت ارزش والای دین، محور اصلی را خطر دین زدایی تشکیل می دهد; زیرا عزیزترین و والاترین ارزش برای جامعه انسانی، دین است که حتی انسان جان خویش را فدا می سازد تا دین را حفظ کند; چنان که در گفتار عترت پیامبر (ص) که کوثر وحیانی است، از حضرت علی (ع) این گونه رهنمود آمده است.

اذا حضرت بلیة فاجعلوا اموالکم دون انفسکم و اذا نزلت نازلة فاجعلوا انفسکم دون دینکم و اعلموا ان الهالک من هلک دینه. (96) هنگامی که خطری جان و آبروی شما را تهدید کرد، اموال خویش را سپر جان قرار دهید و هنگامی که خطری دین شما را تهدید کرد، جان خود را سپر دین خود قرار دهید و بدانید که تباهی از آن کسی است که دینش تباه شده باشد.

با حاکمیت بنی امیه، این گوهر نفیس (دین) به خطر تحریف گرفتار آمده، آن هم نه به شکل دین زدایی لائیک امروزی که دین را از عرصه سیاست دور می سازد، بلکه تحریفی که موجب واژگون شدن دین شود و دین را از درون تهی ساخته و چیزی بی محتوا از آن برجا گذارد. دین واژگون و بی محتوا نه تنها انسان و جامعه را نمی سازد و نه تنها باعث بالندگی و رشد نمی شود، بلکه همانند مواد مخدر، باعث رکود و ایستادگی جامعه می گردد و دستاویز اهداف شوم مستکبران قرار می گیرد.

نهضت باشکوه حسینی (ع) برای حفظ چنین ارزش پایداری شکل گرفت و آن حضرت، جان خود و یارانش را در راه چنین آرمان والایی نثار کرد. او جان داد تا دین پایدار باشد.

فشارهای حاکمیت بنی امیه، در ابعاد گوناگون فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و دینی باعث شد که چنین حرکت پرشوری پدیدار شود که البته این نوع فشارها در جامعه، واکنش های طبیعی را در پی داشت; زیرا جامعه ممکن است تا حدی فشارهای اجتماعی و اقتصادی را تحمل کند; اما سرانجام، در برابر اهرم های قدرت، برخواهد ساخت.

آن چه نهضت حسینی (ع) را از دیگر نهضت ها ممتاز می سازد، محور پایانی، یعنی مقابله با خطر دین زدایی است. محورهای دیگر، گرچه زمینه ساز قیام بودند، اما آن چه انگیزه محوری قیام امام حسین (ع) را شکل می داد، موضوع دین زدایی بود. امام (ع) برای پایداری دین، این نهضت را برپا ساخت و به همین علت، نهضت حسینی الگوی جوامع متفاوت، به ویژه جامعه اسلامی در هر زمان است که راه مقابله با خطرها را می آموزد. نهضت حسینی، رشد و بالندگی و پویندگی جامعه را علیه ستم و ناهنجاری ها به ویژه علیه ستم پیشگان دین ستیز، در هر زمان پیام رسانی می کند. درود خداوند سبحان بر روان پاک سالار شهیدان، حسین (ع) و یاران باوفا و راه پایدارشان باد.

منابع و ماخذ

1. الاختصاص، محمد بن نعمان الملقب بالمفید، انتشارات اسلامی.

2. امام علی (ع) و جمهوریت، حبیب الله احمدی، انتشارات فاطیما.

3. انساب الاشراف، احمد بن یحیی بلاذری، دار الفکر لبنانی.

4. تاریخ الامم و الملوک، محمد بن جریر طبری، مؤسسه اعلمی

5. الارشاد، محمد بن نعمان الملقب بالمفید، مؤسسه آل البیت.

6. الکامل فی التاریخ، عزالدین ابوالحسن علی بن ابی کرم المعروف بابن اثیر، دار الاحیاء التراث العربی.

7. نهج البلاغه، ترجمه جعفر شهیدی، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی.

8. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، دار الاحیاء التراث العربی.

9. شرح نهج البلاغه، ابن میثم بحرانی، دار الاحیاء التراث العربی.

10. بحارالانوار، محمدباقر مجلسی، دار الاحیاء التراث العربی.

11. الاستیعاب، یوسف بن عبدالله معروف به قرطبی، دار الکتب العلمیه.

12. مقاتل الطالبیین، ابوالفرج اصفهانی، منشورات رضی.

13. وقعة صفین، نصر بن مزاحم منقری، انتشارات مرعشیه.

14. تاریخ یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، مؤسسه اعلمی.

15. الغدیر، عبدالحسین امینی، دار الکتب العربی.

16. مروج الذهب، حسین بن علی المسعودی، دار الهجرة.

17. الجمل، محمد بن نعمان المفید، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی.

18. ضحی الاسلام، احمد امین، دار الکتب العربی.

19. الفتوح، احمد بن اعثم الکوفی، دار الکتب العلمیه.

20. علل الشرایع، محمد بن بابویه الصدوق، مؤسسه اعلمی.

21. وسائل الشیعه، شیخ حر عاملی، دار الاحیاء التراث العربی.

22. کنز العمال، متقی هندی، مؤسسه الرساله.

23. المستدرک، حاکم نیشابوری، دار المعرفة بیروت.

24. تاریخ الخلفاء، عبدالرحمن سیوطی، دار الجیل.

پی نوشت ها:

1) اختصاص، ص 6.

2) امام علی (ع) و جمهوریت، ص 106.

3) انساب الاشراف، ج 3، ص 293; بحارالانوار، ج 44، ص 57.

4) تاریخ طبری، ج 4، ص 409.

5) همان، ص 414.

6) همان، ص 479.

7) همان، ص 482.

8) انساب الاشراف، ج 5، ص 68.

9) ارشاد، ج 2، ص 32.

10) همان، ص 41.

11) همان، ص 36.

12) همان، ص 117.

13) کامل ابن اثیر، ج 2، ص 547.

14) یونس، آیه 85.

15) همان، آیه 90.

16) همان، آیه 92.

17) اعراف، آیه 137.

18) هود، آیه 97.

19) بقره، آیه 65.

20) همان، آیه 50.

21) همان، آیه 61.

22) فاطر، آیه 43.

23) نهج البلاغه، نامه 62، ص 347.

24) انساب الاشراف، ج 6، ص 121 و 139.

25) تاریخ طبری، ج 4، ص 521 و 523.

26) همان، ص 523، 511 و 414.

27) همان، ص 422 و 459.

28) همان، ص 505، 528، 529، 462 و 513.

29) همان، ص 517 و 521; انساب الاشراف، ج 5، ص 22.

30) طبری، ج 4، ص 467.

31) همان، ص 411.

32) شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 3، ص 444.

33) بحارالانوار، ج 33، ص 208; استیعاب، ج 4، ص 241.

34) استیعاب، ج 4، ص 241.

35) همان.

36) شرح نهج البلاغه ابی الحدید، ذیل وصیت نامه امام حسن (ع) ; مقاتل الطالبین، ص 77.

37) احزاب، آیه 22.

38) وقعه صفین، ص 94.

39) تاریخ طبری، ج 4، ص 414; تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 126.

40) الغدیر، ج 9، ص 291، 292 و 295.

41) همان، ج 10، ص 89.

42) مروج الذهب، ج 3، ص 33.

43) الغدیر، ج 9، ص 362.

44) شرح نهج البلاغه، ابی الحدید، ج 12، ص 219; ج 11، ص 45.

45) الغدیر، ج 10، ص 266; ج 2، ص 102; مروج الذهب، ج 3، ص 33.

46) نهج البلاغه، خ 3، ص 10.

47) الجمل، ص 184.

48) شرح نهج البلاغه ابن میثم، ج 1، ص 175.

49) همان.

50) شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 1، ص 67.

51) الغدیر، ج 8، ص 286; مروج الذهب، ج 2، ص 333.

52) تاریخ طبری، ج 4، ص 174.

53) مروج الذهب، ج 3، ص 23.

54) همان، ج 2، ص 333.

55) تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 145.

56) همان، ص 148.

57) همان، ص 145.

58) مروج الذهب، ج 2، ص 333.

59) تاریخ طبری، ج 4، ص 533، 538 و 541.

60) همان.

61) ضحی الاسلام، ج 1، ص 24.

62) همان.

63) تاریخ طبری، ج 4، ص 518، 528، 515، 460446، 414، 422 و 461; تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 151.

64) انساب الاشراف، ج 5، ص 129.

65) تاریخ طبری، ج 4، ص 418.

66) مروج الذهب، ج 3، ص 26.

67) تاریخ طبری، ج 4، ص 463.

68) همان، ص 464.

69) همان، ص 454.

70) الغدیر، ج 9، ص 113.

71) شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 1، ص 67.

72) تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 69.

73) فتوح، ج 2، ص 384.

74) تاریخ طبری، ج 4، ص 498; تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 141.

75) علل الشرایع، ج 1، ص 259.

76) تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 142.

77) ضحی الاسلام، ج 1، ص 25.

78) الغدیر، ج 10، ص 278.

79) همان، ص 279; تاریخ الخلفاء، ص 250 (به نقل از حاکم و احمد) .

80) استیعاب، ج 4، ص 241.

81) مقاتل الطالبیین، ص 77.

82) مروج الذهب، ج 3، ص 454.

83) الغدیر، ج 2، ص 260.

84) کنز العمال، ج 11، ص 117; مستدرک، ج 4، ص 480; انساب الاشراف، ج 5، ص 64.

85) وقعة صفین، ص 216.

86) انساب الاشراف، ج 5، ص 134.

87) وقعة صفین، ص 94.

88) نهج البلاغه، خ 3، ص 95.

89) همان، خ 108، ص 102.

90) همان، خ 98، ص 90.

91) همان، خ 93، ص 86.

92) انساب الاشراف، ج 5، ص 129.

93) تاریخ طبری، ج 4، ص 605.

94) فتوح، ج 5، ص 17; بحارالانوار، ج 44، ص 326.

95) فتوح، ج 5، ص 23.

96) وسائل الشیعه، ج 11، ص 451.


منبع : پایگاه حوزه
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان