ماهان شبکه ایرانیان

ناکثان در بصره

وقتی کاروان ناکثان به نزدیکی بصره رسید مردی از قبیله تمیم از عایشه درخواست کرد که پیش از ورود به بصره سران آنجا را از هدف خود آگاه سازد. از این رو، عایشه نامه هایی به شخصیتهای بزرگ بصره نوشت وخود در محلی به نام «حفیر» فرود آمد ومنتظر پاسخ نامه های خود شد.

وقتی کاروان ناکثان به نزدیکی بصره رسید مردی از قبیله تمیم از عایشه درخواست کرد که پیش از ورود به بصره سران آنجا را از هدف خود آگاه سازد. از این رو، عایشه نامه هایی به شخصیتهای بزرگ بصره نوشت وخود در محلی به نام «حفیر» فرود آمد ومنتظر پاسخ نامه های خود شد.

ابن ابی الحدید از ابی مخنف نقل می کند که طلحه وزبیر نیز نامه ای به عثمان بن حنیف استاندار بصره نوشتند واز او درخواست کردند که دار الاماره را در اختیار آنان بگذارد. وقتی نامه آنان به عثمان رسید، وی احنف بن قیس را خواست واو را از مضمون نامه آگاه کرد. احنف به عنوان مشورت گفت: آنان که برای خونخواهی عثمان قیام کرده اند، خود، خون او را ریخته اند ومن لازم می دانم که آماده مقابله با آنان باشی. تو استانداری ومردم سخن تو را گوش می کنند.لذا پیش از آنکه آنان بر تو وارد شوند تو به سوی آنان برو. عثمان گفت:نظر من نیز همین است، ولی منتظر دستور امام علیه السلام هستم.

پس از احنف، حکیم بن جبله عبدی وارد شد. عثمان نامه طلحه وزبیر را برای او خواند واو نیز همان سخن احنف را تکرار کرد وگفت: اجازه بده من برای مقابله با آنان برخیزم; اگر گردن به اطاعت امیرمؤمنان نهادند چه بهتر وگرنه با همه نبرد کنم. عثمان گفت: اگر تصمیم بر مقابله باشد خودم برای این کار اولی هستم. حکیم گفت:هرچه زودتر دست به کار شود، که اگر ناکثان وارد بصره شوند دلهای مردم را، به سبب همراه بودن همسر پیامبر با آنان، به سوی خود متوجه می سازند وتو را از این مقام خلع می کنند.

در این اوضاع نامه ای از امام علیه السلام به عثمان بن حنیف رسید که او را از پیمانشکنی طلحه وزبیر وحرکتشان به سوی بصره آگاه ساخته ودستور داده بود که آنان را به وفای به عهد وپیمان دعوت کند; اگر پذیرفتند با آنان رفتاری نیکو داشته باشد والا کار را با جنگ فیصله دهد تا خدا میان او وآنان داوری کند. امام علیه السلام نامه را از ربذه ارسال کرده بود. نامه به املای آن حضرت وبه خط منشی او عبید الله بود. (1)

استاندار بصره پس ازمشورت با یاران وبعد از وصول نامه امام علیه السلام فورا دو شخصیت بزرگ بصره، عمران بن حصین وابو الاسود دوئلی (2) ، را طلبید وبه آنان ماموریت داد که از بصره بیرون روند وبا طلحه وزبیر در محلی که سران ناکثان فرود آمده اند ملاقات کنند واز هدف آنان از لشگرکشی به بصره جویا شوند. آنان نیز فورا به لشگرگاه ناکثان رفتند وبا عایشه وطلحه وزبیر ملاقات کردند. عایشه در پاسخشان چنین گفت:گروهی امام مسلمانان را بدون تقصیر کشتند وخون محترمی را ریختند ومال حرامی را غارت کردند واحترام ماه حرام را از بین بردند. من به اینجا آمده ام تا از جرائم این گروه پرده بردارم وبه مردم بگویم که در این مورد چه کنند. (3) (وبه نقلی گفت:)من به اینجا آمده ام تا سپاهی فراهم سازم وبه کمک آن دشمنان عثمان را مجازات کنم.

هر دو نفر از حضور ام المؤمنین برخاستند وبه نزد طلحه وزبیر رفتند وبه آنان گفتند:برای چه آمده اید؟گفتند:برای خونخواهی عثمان. نمایندگان استاندار پرسیدند:مگر با علی بیعت نکرده اید؟ گفتند: بیعت ما از ترس شمشیر اشتر بود. آن گاه نمایندگان به حضور استاندار بازگشتند واو را از هدف پیمانشکنان آگاه ساختند.

استاندار امام علیه السلام تصمیم گرفت که با نیروی مردمی از نزدیک شدن آنان به بصره جلوگیری کند. ازاین جهت، منادیان در شهر واطراف ندا سر دادند ومردم را به اجتماع در مسجد دعوت کردند. سخنگوی استاندار، برای ردگم کردن، خود را یک فرد کوفی واز قبیله «قیس » معرفی کرد وگفت:

اگر این گروه می گویند که از ترس جان خود به بصره آمده اند، اما سخن بی پایه ای می گویند; زیرا آنان در حرم الهی (مکه) بودند که مرغان هوا نیز در آنجا در امن وامان هستند. واگر برای گرفتن خون عثمان به اینجا آمده اند، قاتلان عثمان در بصره نیستند که به سراغ آنان بیایند.ای مردم، لازم است که در برابر آنان قیام کنید وآنان را به همانجا که آمده اند بازگردانید.

در این میان مردی به نام اسود برخاست وگفت: آنان ما را قاتلان عثمان نمی دانند، بلکه آمده اند از ما کمک بگیرند وانتقام خون او را بستانند. سخن اسود هرچند با مخالفت اکثریت روبرو شد ولی معلوم شد طلحه وزبیر در میان مردم بصره حامیانی دارند.

کاروان ناکثان از محلی که فرود آمده بودند به سوی بصره حرکت کردند وعثمان بن حنیف نیز برای مقابله وجلوگیری از آنان حرکت کرد و در منطقه ای به نام «مربد» رو در روی یکدیگر قرار گرفتند. سپاهیان طلحه وزبیر در سمت راست منطقه وعثمان بن حنیف ویاران او در سمت چپ آن قرار داشتند. طلحه وزبیر در باره فضایل عثمان ومظلومیت او سخن گفتند ومردم را برگرفتن انتقام او دعوت کردند. صدای تصدیق از طرفداران آن دو برخاست، ولی یاران استاندار به تکذیب گفتار هر دو برخاستند ونزاع میان طرفین بالا گرفت. اما کوچکترین شکافی در میان یاران عثمان پدید نیامد.

وقتی عایشه وضع را چنین دید شروع به سخن کرد وگفت:

مردم پیوسته از کارکنان عثمان در اطراف شکوه داشتند ومطالب را با ما در میان می گذاشتند.ما در این مورد نگریستیم واو را فردی بی گناه وپرهیزگار ووفادار وگزارشگران را حیله گر ودروغگو یافتیم. منتقدان وقتی نیرومند شدند برخانه او هجوم بردند وخون او را در ماه حرام وبدون عذر ریختند. آگاه باشید که آنچه بر شما شایسته است وبر غیر شما شایسته نیست این است که قاتلان را بگیرید وحکم خدا را در باره آنان اجرا کنید.(سپس این آیه را خواند:) الم تر الی الذین اوتوا نصیبا من الکتاب یدعون الی کتاب الله لیحکم بینهم . (4)

سخنان عایشه شکافی در میان یاران استاندار پدید آورد. گروهی به تصدیق عایشه وگروهی به تکذیب او پرداختندوخاک پرانی وسنگ اندازی به سوی هم در جبهه متحد عثمان بن حنیف آغاز شد. در این هنگام عایشه «مربد» را به عزم نقطه ای به نام «دباغین » ترک گفت، د رحالی که دو دستگی بر یاران عثمان حکومت می کرد وسرانجام گروهی از آنان به ناکثین پیوستند.

استیضاح ناکثان

در محلی که عایشه فرود آمد مردی از قبیله بنی سعد به استیضاح او پرداخت وگفت:

ای ام المؤمنین! کشتن عثمان برای ما آسانتر از خروج تو از خانه ورکوب تو بر این جمل ملعون است.تو از جانب خدا ستر وپرده حرمت واحترام داشتی (5) ، ولی پرده احترام خود را دریدی وحرمت خود راازمیان بردی. اگر با اختیار خود آمده ای از همین جا باز گرد واگر به اکراه آمده ای از ما کمک بگیر.

جوانی دیگر از همان قبیله رو به زبیر وطلحه کرد وگفت:

اما تو ای زبیر، حواری پیامبر به شمار می روی وتو ای طلحه، با دست خود رسول خدا را از آسیب حفظ کردی. مادرتان را همراه می بینم. آیا زنان خود را نیز همراه آورده اید؟گفتند: نه.گفت:من در این لحظه از شما جدا می شوم.

سپس اشعاری سرود که نخستین بیت آن این است:

صنتم حلائلکم و قد تم امکم هذا لعمرک قلة الانصاف

همسران خود را در پشت پرده نشانده اید ولی مادر خود را سوق داده اید، سوگند به جان تو این نشانه کمی انصاف است. (6)

در این هنگام حکیم بن جبله عبدی با یاران خود به کمک استاندار امام علیه السلام قیام کرد ونبرد شدیدی میان او وطرفداران طلحه وزبیر در گرفت.عایشه برای جداسازی هر دو گروه دستور داد که از آن نقطه برخیزند وبه سوی قبرستان «بنی مازن » حرکت کنند. وقتی به آن نقطه رسیدند تاریکی شب در میان دو گروه فاصله انداخت واستاندار نیز به شهر بازگشت.

یاران عایشه شبانه د رمحلی به نام «دار الرزق » گرد آمدند وخود را آماده نبرد ساختند. فردای آن روز حکیم بن جبله بر آنها حمله برد ونبرد خونینی میان طرفین رخ داد وتعدادی از هر دو گروه کشته وزخمی شدند.

صلح موقت میان دو گروه

تا اینجا تاریخ نگاران وقایع را متفقا به نحوی که یاد آور شدیم نوشته اند. سخن در وقایع بعدی است که چگونه این دو گروه به توافق رسیدند که دست از نبرد بردارند ومنتظر حادثه دیگر شوند. در اینجا طبری، وبه پیروی از او جزری در «کامل »، مطلب را به دو صورت نوشته اند. به نظر می رسد که صورت دوم قریب به واقع باشد، ولی ما هر دو صورت را می نگاریم.

الف)استفسار از کیفیت بیعت طلحه وزبیر

طبری می نویسد: طرفین توافق کردند که نامه ای به مردم مدینه نوشته شود واز کیفیت بیعت طلحه وزبیر با علی علیه السلام استفسار شود. چنانچه مردم مدینه گواهی دادند که بیعت آنان از روی اختیار وآزادی بوده است، هر دو نفر باید از آن محل به مدینه باز گردند ومتعرض عثمان بن حنیف نشوند واگر گواهی دادند که بیعت آنان به اکراه واز روی خوف بوده است در آن صورت باید عثمان بصره را ترک گوید ودار الاماره وبیت المال را وآنچه را مربوط به حکومت است در اختیار طلحه وزبیر بگذارد.

طبری متن صلحنامه را در تاریخ خود آورده است ویاد آور شده که کعب بن سور حامل آن شد وبه سوی مدینه رهسپار گشت. در روز جمعه در مسجد مدینه پیام مردم بصره را به سمع مردم مدینه رسانید ولی جز یک نفر به نام اسامه کسی پاسخ او را نگفت. اسامه گفت:بیعت آنان اختیاری نبود واز روی اکراه وترس بوده است. در این هنگام مردم از کثرت خشم خواستند او را بکشند واگر برخی مانند صهیب ومحمد بن مسلمه به داد او نرسیده بودند خون او ریخته می شد. کعب آنچه را در مسجد مدینه دیده بود پس از بازگشت به بصره نقل کرد واین امر سبب شد که طلحه وزبیر بر عثمان بن حنیف پیام فرستادند که دار الاماره را ترک کند، زیرا ثابت شد که بیعت آن دو با میل ورغبت نبوده است.

صلح وسازش بر این اساس بسیار بعید به نظر می رسد واین نقل از جهاتی دور از واقع است، زیرا:

1- ناقل آن سیف بن عمر است که محققان او را فردی صالح وراستگو نمی دانند، ولی متاسفانه قسمتی از تاریخ طبری(از حوادث سال 11 تا حوادث سال 36 هجری) انباشته از منقولات اوست.

2- پیمودن راه بصره به مدینه وبازگشت مجدد به بصره وقت زیادی می طلبید وناکثان می دانستند که امام علیه السلام از مدینه حرکت کرده ودر تعقیب آنهاست. بنابر این، هرگز مصلحت نبود که پیمانشکنان، با احساس چنین خطری در پشت گوش خود، به چنان شرطی تن دهند ودست روی دست بگذارند وبه تسخیر شهر وخلع استاندار نپردازند ومنتظر پاسخ شوند.

3- کسانی به چنان شرطی تن می دهند که مطمئن باشند که یاران پیامبر به بیعت اکراهی آنان گواهی خواهند داد، در صورتی که چنین اطمینانی برای آنان وجود نداشت، بلکه باید گفت که برخلاف آن اطمینان داشتند ولذا، بنابه نقل طبری از سیف بن عمر، فقط یک نفر که او نیز از متقاعدین بیعت با امام علیه السلام بود، بر بیعت اکراهی آن دو گواهی داد ودیگران، طبق نقل خود سیف، در پاسخ سکوت کردند.

4- روشنترین گواه بر اینکه بیعت آنان اکراهی نبوده این است که گروهی مانند سعد وقاص، عبد الله بن عمر، اسامه وحسان و ... از بیعت امتناع کردند واز همه چیز کناره گیری کردند وکسی متعرض آنان نشد.اگر طلحه وزبیر نیز مایل به بیعت نبودند می توانستند در ردیف قاعدان قرار گیرند.چنانچه وقتی امام -علیه السلام از این مطلب آگاه شد در باره زبیر فرمود:

زبیر گمان می کند که به دست بیعت کرده ودر دل مخالف بوده است. او، در هر حال، به بیعت خود اقرار کرده، مدعی شده است که در باطن خلاف آن را پنهان داشته است.باید برای این مطلب گواه بیاورد واگر نداشت، بیعت او به حال خود باقی است وباید مطیع وفرمانبر باشد. (7)

بعدها نیز، پس از کشته شدن سران پیمانشکنان، امام علیه السلام وضع آن دو را چنین تشریح می کند:

«اللهم انهما قطعانی و ظلمانی و نکثا بیعتی و البا الناس علی فاحلل ما عقدا و لا تحکم لهما ما ابرما وارهما المساءة فیما املا وعملا. ولقد استثبتهما قبل القتال، و استانیت بهما امام الوقاع فغمطا النعمة وردا العافیة ». (8)

پروردگارا، طلحه و زبیر پیوند خود را با من قطع کردند وبر من ستم نمودند وبیعت خود را شکستند ومردم را بر من شوراندند.

خدایا، آنچه را بسته اند بگشا وآنچه راتابیده اند استوار مگردان وکیفر آنچه را که آرزو داشتند وانجام دادند به آنان بنما.من پیش از شروع جنگ آنان را مهلت دادم که به بیعتی که کرده بودند باز گردند، ولی کفران نعمت کردند وسلامت دو جهان را از دست دادند.

ب) کسب تکلیف از امام (ع)

صورت دیگر توافق این است که عثمان بن حنیف خطاب به ناکثان گفت که مامور علی علیه السلام است وبه هیچ وجه نمی تواند به خواسته آنان تن دهد جز اینکه نامه ای به امام بنویسد واز او کسب تکلیف کند. (9) ابن قتیبه در کتاب «الامامة والسیاسة » می افزاید: طرفین توافق کردند که عثمان بن حنیف در موقعیت خود بماند ودار الاماره ومسجد وبیت المال در اختیار او باشد وطلحه وزبیر در هر جا که خواستند فرود آیند تا خبری از علی علیه السلام برسد. اگر با امام به توافق رسیدند که هیچ; در غیر این صورت هرکس در انتخاب راه وروش آزاد خواهد بود. وبر این مطلب میثاق سپردند وگروهی را از طرفین گواه گرفتند. (10)

این نقل صحیحتر به نظر می رسد. البته این بدان معنی نیست که سران ناکثین واقعا واز صمیم قلب به این توافق تن دادند، بلکه آنان با پذیرش صوری توافق، تصمیم داشتند که در اولین فرصت با شبیخون زدن دار الاماره را تسخیر کنند ودست عثمان بن حنیف را از امارت بصره کوتاه سازند. لذا می نویسند که عایشه نامه ای به زید بن صوحان نوشت ودر آن نامه او را فرزند خاص خود خواند ودرخواست کرد که به گروه آنان بپیوندد یا لااقل در خانه اش بنشیند وعلی را یاری نکند. زید در پاسخ نامه او نوشت: حمت خدای شامل حال ام المؤمنین باشد. به او امر شده است که در خانه خود بنشیند وبه ما امر شده است که جهاد کنیم. او وظیفه خود را ترک کرده است وما را به انجام وظیفه خودش(جلوس در خانه) دعوت می کند! از طرفی، به آنچه که ما به آن موظف هستیم قیام کرده است وما را از عمل به وظیفه خود باز می دارد.

ابن ابی الحدید نقل می کند که سران ناکثین با هم به گفتگو پرداختند ویاد آور شدند که با ضعفی که دارند اگر علی با سپاه خود برسد کار آنان پایان می پذیرد. از این جهت، به سران قبایل اطراف نامه نوشتند وموافقت بعضی از قبایل(مانند:ازد، ضبه وقیس بن غیلان) را جلب کردند. در عین حال، بعضی از قبایل نسبت به امام علیه السلام وفادار ماندند. (11)

پی نوشتها:

1- الامامة والسیاسة، ج 1، ص 59.

2- شاگردان ممتاز علی علیه السلام وپایه گذار علم نحو.

3- تاریخ طبری، ج 5، ص 174.

4- سوره آل عمران، آیه 23.

5- اشاره به آیه کریمه است در باره همسران پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم:

وقرن فی بیوتکن و لا تبرجن تبرج الجاهلیة الاولی (احزاب:33;).

6- تاریخ طبری، ج 3، ص 482; الکامل ابن اثیر، ج 3، صص 214-213.

7- نهج البلاغه عبده، خطبه 8.

8- نهج البلاغه عبده، خطبه 133.

9- تاریخ طبری، ج 3، ص 486; کامل، ج 3، ص 216; شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 9، ص 319.کتاب اخیر متن قرار داد را نقل کرده است.

10- الامامة والسیاسة، ج 1، ص 64.

11- شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 9، ص 321- 320.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان