دنیایی که دیگر نمی‌شناسم

شماره روزنامه: ۶۰۸۲ تاریخ چاپ: ۱۴۰۳/۰۵/۲۸ ...

اما چرا دیگر راست و ‌چپ کارآیی گذشته خود را برای تمییز دادن بین طیف‌های مختلف فکری ندارد‌. ظهور پوپولیسم از منتهی‌الیه راست در کشورهای مدرن عملا باعث شده است که این تقسیم‌بندی نتواند خصوصیات و جهت‌گیری فکری گروه‌ها را نشان دهد. این امر به‌ویژه با ظهور ترامپیسم در ایالات متحده پررنگ شده است. ترامپیسم که اینک رنگ اصلی حزب جمهوری‌خواهی شده است زمانی تلألؤ تفکر راست، متکی بر دولت کوچک، آزادی فردی، مالیات پایین، تجارت آزاد و تعرفه ناچیز بود، حال صحبت از اخراج مهاجران، دیوارکشی، تعرفه بالا برای حمایت از اقتصاد داخلی و ملی‌گرایی افراطی می‌کند که معتقد است آمریکا و آمریکایی اول است و بقیه مادون.

اما نقطه اوج راست ‌سنتی، در دهه1980 بود. زمانی که آخرین ضربات بر پیکره تفکر چپ جهانی خورده می‌شد و دولت رونالد ریگان چنان متعهد به ارزش‌های راست شد که برخی آن را متمایز از سایر دولت‌ها دانستند و بر آن مهر ریگانیسم زدند. اما واقعا چه قرابتی بین حزب جمهوری‌خواه دهه1980 و اکنون وجود دارد؟ اگر در آن زمان سیاستمداری علیه تجارت آزاد صحبت می‌کرد، بی‌شک همگان او را دموکرات قلمداد می‌کردند. اما الان ترامپ بدون هیچ بیمی ریشه‌های فکری حزب جمهوری‌خواه را می‌زند و با هر ضربه، رای بیشتری کسب می‌کند. چگونه می‌توان در چنین فضای مغشوشی از همان ابزار قدیمی راست و چپ بهره برد؟ واقعا مشخص نیست که ترامپیست‌های جمهوری‌خواه بیشتر از مداخله دولت در تجارت طرفداری می‌کنند یا دموکرات‌ها؟ مشخص نیست که جمهوری‌خواهان بیشتر از آزادی‌های فردی دفاع می‌کنند یا دموکرات‌ها؟ از همین رو است که به زعم بعضی، باید از قالب جهت‌گیری‌های گذشته بیرون آمد. باید متر و معیار را به جای دوگانه چپ و راست به «باز» و «بسته» تغییر داد. تفکر باز از جامعه باز، دموکراسی همراه با آزادی فردی، حقوق مالکیت، حاکمیت قانون - قانونی که مدافع حقوق بشر است نه قانونی که صرفا به تایید اکثریت رسیده است- تفکیک قوا و دخالت حداقلی دولت در اقتصاد و تجارت باور دارد. در مقابل تفکر بسته قرار دارد که نوعی ملی‌گرایی، تقدس یک نژاد، خودی‌گرایی، حمایت‌گرایی در اقتصاد و ناباور به تجارت آزاد است.

اما ترس و بیم از دنیای امروز از همین‌جا ناشی می‌شود. وقتی قدرت‌های جهانی و منطقه‌ای را بررسی می‌کنیم، شاهدیم که از دو سوی جهان، این تنها تفکر و رویکرد «بسته» است که خودنمایی می‌کند. چین هیچ‌گاه به لیبرال دموکراسی و جامعه باز وقعی نگذاشته است. برای چینی‌ها یا شما چینی هستید و می‌توانید در تراز آنها باشید -آن هم البته اما و اگر دارد- یا چینی نیستید و مادون آنها هستید. چینی‌ها در لیگ تفکر «بسته» قهرمان هستند. روسیه را بنگریم؛ مهد توتالیتاریسم و دولت‌گرایی. پوتین نماینده‌ای کم‌نظیر برای تفکر «بسته» که حاضر است برای منویات خود جنگ و خونریزی راه اندازد. اما آن سوی جهان، آمریکایی قرار دارد که شاید دولتش در دست حزبی باشد که به آزادی‌های فردی احترام می‌گذارد؛ اما مدافع مداخله دولت در اقتصاد و تجارت است و البته حداقل نیمی از آمریکایی‌ها به اول بودن خود افتخار می‌کنند و ترامپ نماینده آنان است. خودی‌گرایی آمریکایی وقتی خود نمایی می‌کند که اعضای کنگره از هر دو حزب، محکوم دیوان بین‌المللی لاهه در جنگ غزه را هر دقیقه ایستاده تشویق می‌کنند. اینجا دیگر ارزش، حقوق بشر، آزادی فردی، حق زندگی و لیبرال دموکراسی نیست، بلکه مهم آن است که او با ماست حتی اگر بدیهی‌ترین اصول ما را نقض کرده و محکوم شده باشد.

اگر پس از سقوط شوروی می‌شد تلاشی را در کشورهای مختلف برای تحقق تجارت آزاد و جامعه باز مشاهده کرد، اما چند صباحی است که جهان روی دیگری به خود دیده است. دنیایی که امروز با آن سروکار داریم، مشحون از قدرت‌هایی است که همه در یک چیز با هم مشترکند؛ داشتن تفکر و رویکرد «بسته». اینکه چرا ترامپ از منظر شخصی از پوتین، کیم و شی خوشش میاد، به همین اشتراک رویکردی و نوع حکومتداری برمی‌گردد. در جهانی که نمایندگان تفکر «بسته» زعامت دارند، دنیا بسی دهشتناک‌تر و خطرناک‌تر از گذشته است. در این وضعیت، احتمال وقوع هرگونه مصیبتی که مرزهای بسیاری از کشورها را درنوردد، وجود دارد.

* سردبیر روزنامه دنیای اقتصاد

 

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان