داستانی است که در کتب حدیث ما آمده است و حتی اهل تسنن هم نقل کرده اند.رسول اکرم پسری از ماریه قبطیه دارد به نام ابراهیم بن رسول الله.این پسر که مورد علاقه رسول اکرم است در هجده ماهگی از دنیا می رود.رسول اکرم که کانون عاطفه بود قهرا متاثر می شود و حتی اشک می ریزد و می فرماید:دل می سوزد و اشک می ریزد،ای ابراهیم ما به خاطر تو محزونیم ولی هرگز چیزی بر خلاف رضای پروردگار نمی گوییم.تمام مسلمین،ناراحت و متاثر به خاطر اینکه غباری از حزن بر دل مبارک پیغمبر اکرم نشسته است.همان روز تصادفا خورشید منکسف می شود و می گیرد.مسلمین شک نکردند که گرفتن خورشید،هماهنگی عالم بالا به خاطر پیغمبر بود،یعنی خورشید گرفت برای اینکه فرزند پیغمبر از دنیا رفته است (1).
این مطلب در میان مردم مدینه پیچید و زن و مرد یکزبان شدند که دیدی!خورشید به خاطر حزنی که عارض پیغمبر اکرم شد گرفت،در حالی که پیغمبر به مردم نگفته-العیاذ بالله-که گرفتن خورشید به خاطر این بوده است.این امر سبب شد که عقیده و ایمان مردم به پیغمبر اضافه شود،و مردم هم در این گونه مسائل بیش از این فکر نمی کنند.
ولی پیغمبر چه می کند؟پیغمبر نمی خواهد از نقاط ضعف مردم برای هدایت مردم استفاده کند،می خواهد از نقاط قوت مردم استفاده کند.پیغمبر نمی خواهد از جهالت و نادانی مردم به نفع اسلام استفاده کند،می خواهد از علم و معرفت مردم استفاده کند.پیغمبر نمی خواهد از ناآگاهی و غفلت مردم استفاده کند،می خواهد از بیداری مردم استفاده کند، چون قرآن به او دستور داده: «ادع الی سبیل ربک بالحکمة و الموعظة الحسنة و جادلهم بالتی هی احسن » (2).وسایلی ذکر کرده.[پیغمبر نفرمود]عوام چنین حرفی از روی جهالتشان گفته اند،«خذ الغایات و اترک المبادی » (3) ،بالاخره نتیجه خوب از این گرفته اند،ما هم که به آنها نگفتیم،ما در اینجا سکوت می کنیم.سکوت هم نکرد.آمد بالای منبر صحبت کرد،خاطر مردم را راحت کرد،گفت:اینکه خورشید گرفت به خاطر بچه من نبود.
مردی که حتی از سکوتش سوء استفاده نمی کند،این گونه باید باشد،چرا؟
برای اینکه اولا اسلام احتیاج به چنین چیزهایی ندارد.بگذار کسانی بروند از خوابهای دروغ،از جعلها و از این جور سکوتها استفاده کنند که دینشان منطق ندارد،برهان و دلیل ندارد و آثار حقانیت دینشان روشن و نمایان نیست.اسلام نیازی به این جور چیزها ندارد.ثانیا همان کسی هم که از این وسایل استفاده می کند،در نهایت امر اشتباه می کند.مثل معروف: همگان را همیشه نمی توان در جهالت نگاه داشت،یعنی بعضی از مردم را همیشه می شود در جهالت نگاه داشت،همه مردم را هم در یک زمان می شود در جهالت و بی خبری نگه داشت،ولی همگان را برای همیشه نمی شود در جهالت نگه داشت.گذشته از اینکه خدا اجازه نمی دهد [و به عبارت دیگر]اگر این اصل هم در کار نبود،پیغمبری که می خواهد دینش تا ابد باقی بماند آیا نمی داند که صد سال دیگر،دویست سال دیگر،هزار سال دیگر مردم می آیند جور دیگری قضاوت می کنند؟!و بالاتر همین که خدا به او اجازه نمی دهد.
پی نوشتها: 1- البته این مطلب فی حد ذاته مانعی ندارد.به خاطر پیغمبر ممکن است دنیا زیر و رو بشود.اینها مساله مهمی نیست.
2- نحل/125.[به راه پروردگارت با حکمت(دلایل عقلی)و اندرز نیکو دعوت کن و با بهترین روش با آنان به بحث و مجادله پرداز.]
3-[به هدفها بپرداز و وسایل را رها کن.]