نظام سیاسی سلطنتی و اقتدار شاه

استعمار پیر انگلستان و بعد از آن آمریکا، بهترین نسخه جهت اداره جامعه ایران را یک شاه مقتدر و مدیریت متمرکز تجویز می کردند، هر چند که در این ارتباط سیاست های متعارض و گوناگون را در قسمت های گوناگون جهانی دنبال می کردند

استعمار پیر انگلستان و بعد از آن آمریکا، بهترین نسخه جهت اداره جامعه ایران را یک شاه مقتدر و مدیریت متمرکز تجویز می کردند، هر چند که در این ارتباط سیاست های متعارض و گوناگون را در قسمت های گوناگون جهانی دنبال می کردند.آمریکا و غرب با ایجاد دیکتاتوری محمد رضا هم راه توسعه طلبی شوروی را سد می کردند و هم نفت ایران را چپاول می کردند و هم منیت شاهراه نفتی جهان غرب را تامین می نمودند.آمریکا به شدت به حفظ جبال زاگرس علاقه داشت و این جبال را بزرگترین سد راه پیشروی نیروهای نظامی شوروی به طرف خوزستان و خلیج فارس می دانست و معتقد بود که به هر قیمتی باید از این جبال دفاع بشود و مخازن نفتی خوزستان محفوظ بماند. (1)

بنابر این محمد رضا شاه به پشتیبانی غرب و بویژه آمریکا و انگلیس، اطمینان داشت.روس ها نیز وجود او را پذیرفته و روابط حسنه ای با او ایجاد کرده بودند در این خصوص ارتشبد فردوست از متولیان امور خاص شاه چنین می گوید:

«از 28 مرداد 1332 تا سال 1357 محمد رضا به خواست آمریکا، دیکتاتور بلا منازع ایران بود و آمریکایی ها نیز از او توقعی جز این نداشتند...انگلیسی ها سلطنت را برای وضع ژئوپولتیک ایران مناسب ترین سیستم حکومتی می دانستند» . (2)

اساس این تحلیل این بود که برای ایران، با بیش از 2200 کیلومتر مرز مشترک باشوروی و با توجه به تاریخ و سنت های ایران، سلطنت بهترین نوع حکومت برای ثبات کشور در قبال کمونیسم است.وجود سیستم جمهوری، این امکان را ایجاد می نمود که با نفوذ روس ها، یک رئیس جمهور متمایل به چپ آرای بیشتری کسب کند و کشور را در اختیار شوروی قرار دهد.

حتی اگر چنین نمی شد هر چهار سال یکبار انتخابات ریاست جمهوری هزینه و تلاش فوق العاده ای را از سوی غرب می طلبید.در صورتی که با وجود نهاد سلطنت و حضور شاهی مانند محمد رضا با آن قدرت مطلقه، چنین خطر و یا تلاشی ضرورت نداشت. همین تحلیل بود که ضرورت بازگشت محمد رضا را در 28 مرداد 1332 به آمریکایی ها قبولاند، و گرنه آنها میان ایران با کشورهای آمریکای جنوبی و یا آسیای جنوب شرقی تفاوتی نمی دیدند و اگر خودشان به تنهایی تصمیم گیرنده بودند.یک دیکتاتور نظامی مانند تیمور بختیار را بر محمد رضا ترجیح می دادند.

بر اساس همین تحلیل انگلیسی ها بود که پس از جنگ جهانی دوم رژیم های سلطنتی درعراق و اردن و عربستان ایجاد شد و مورد حمایت آمریکا نیز قرار گرفت.اقتدار و تسلط شاه بر امور جاری ایران چنان مستحکم و مقتدر می نمود که کسی علی رغم وقایع سال 1356 و 1357 (تا لحظاتی که تظاهرات خیابانی شدت گرفت و وضع بحرانی تلقی شد) فکر نمی کرد که سقوط محمد رضا شاه جدی باشد.آمریکا، انگلیس، قدرت های غربی و حتی شوروی و چین به ثبات محمد رضا اطمینان قاطع داشتند و رژیم او را در میان رژیم های متزلزل منطقه، «جزیره ثبات » نام گذاردند.در این ارتباط ارتشبد حسین فردوست چنین می نویسد:

«اطمینان کامل دارم افرادی که در سفارت های آمریکا یا انگلیس دیده ام، حتی یک کلمه درباره خطر سقوط محمد رضا و وقوع انقلاب سخن نگفتند و مسلما به دیگری هم نگفتند چرا که به هر حال من مطلع می شدم و در بولتن سری آمریکایی ها هم تا لحظه ای که به دستم می رسید هیچ هشداری مشاهده نکردم » . (3)

نهادینه کردن قدرت شاه

شاه برای رسیدن به اهداف خود، برای نهادی کردن حکومتش روش های مختلفی را در پیش گرفت، از جمله اقداماتی که او انجام داد ایجاد یک نظام سیاسی دو حزبی و سپس تک حزبی، تشکیل یک ارتش نیرومند، تاسیس ساواک و تعمیق پیوندهایش با غرب بویژه آمریکا را می توان ذکر کرد.

حکومت مطلق العنان ساواک

ساواک به عنوان بازوی اجرایی و اقتدار شاه در داخل کشور یکی از ارکان اجرایی نظام پهلوی به شمار می رفت.ساواک مخفف سازمان اطلاعات و امنیت کشور بود که در سال 1335 توسط مجلس شورای ملی تصویب و در سال 1336 عملا تاسیس شد.فلسفه وجودی ساواک برقراری سیستم سرکوب به منظور مقابله با حرکت های سیاسی مخالف رژیم و مبارزه و مقاومت ملت مبارز ایران بود.از آنجا که حکومت نظامی خواه و ناخواه حالت موقت و عادی داشت، سیستم ساواک به صورت دایمی با همان اهداف، جایگزین حکومت نظامی گردید.

ساواک که از یک سو با سیا، از سوی دیگر با موساد در ارتباط بود به تدریج به یک سازمان مخوف و جهنمی مبدل شد.شرم آورترین فجایع و رقت بارترین تراژدی و ننگین ترین جنایت ها را علیه ملت ایران و بویژه در مورد مبارزین نهضت اسلامی ایران آفرید.قساوت و بی رحمی ساواک در شکار متهمان و شکنجه دادن و زندانی کردن در سیاه چال ها تا به آنجا رسید که دبیر کل سازمان بین المللی عفو در سال 1975 اعلام کرد، کارنامه هیچ کشوری در جهان سیاه تر از کارنامه ایران در زمینه حقوق بشر نیست.کارشناسان این سازمان در گزارش های خود نوشتند: «جلادان ساواک علاوه بر استفاده از شوک الکتریکی و ضرب و شتم از انواع وحشی گری ها و از آن جمله از فروبردن بطری های شکسته به نشیمن گاه زندانیان و...استفاده می کند و از انعکاس فریادهای دلخراش قربانیان به خارج جلوگیری می نماید» . (4) ساواک به تدریج به مقر اداره مرکزی در خاورمیانه تبدیل شد و غربی ها در نوشته های خود از آن به دوست شکنجه گر غرب نام می بردند.بدین ترتیب ساواک امکان تسلط بی چون و چرای شاه را در تمامی امور داخلی فراهم می نمود.

یکی از مسؤولیت های ساواک این بود که مراقب باشد روزنامه های ایران، شاه و انقلاب سفید او را ستایش کنند.کارکنان ساواک از مدت ها قبل به ناشران این روزنامه ها اطلاع داده بودند که فعالیت های زوج سلطنتی باید همه روزه تیتر صفحه اول باشد و دست کم یک عکس از فعالیت های آنها نیز نشان داده شود.بنابر این روزنامه ها ناگزیر بودند بیانات و اخبار فعالیت های شاه را بدون توجه به ارزش خبری آن چاپ کنند و همچنان که شاه عظمت طلبی بیشتری از خود بروز می داد، روزنامه ها این عظمت طلبی و عزت را به تاسی از اولتیماتوم های ساواک برای مردم ایران در شیپور می دمیدند. (5)

فریدون هویدا برادر امیر عباس هویدا در کتاب «سقوط شاه » در مورد ساواک چنین می گوید: «ساواک اسما وابسته به نخست وزیری بود و گرنه مستقلا کار می کرد و دستورات خود را نیز مستقیما از شاه می گرفت.ساواک که کلیه فعالیت هایش کاملا جنبه محرمانه و پنهانی داشت، تمام سعی خود را به کار می گرفت تا محیطی آکنده از ترس به وجود آورد.و با این کار چنان جو مسمومی بر تمام جامعه حکم فرما کرده بود که هیچکس جرات نداشت در حضور دیگران سخنی به زبان بیاورد.تا جایی که اگر دوستانم هم می خواستند مطلبی را با من در میان بگذارند، معمولا مرا به گوشه خلوتی در باغچه منزل می بردند و در آنجا با صدایی آهسته حرف خود را می زدند. (6)

تشکیل سیستم تک حزبی

در ماه مارس سال 1975 (1353) شاه بدون هر گونه اطلاع قبلی، فرمان تاسیس یک نظام تک حزبی را صادر کرد.همه احزاب مجموعه قدغن و به جای آنها یک حزب فراگیر، به نام رستاخیز تشکیل شد.سال ها قبل از این ماجرا شاه اعلام کرده بود... «اگرمن یک پادشاه مشروطه، بلکه یک دیکتاتور بودم، سعی می کردم مانند هیتلر یا آنچه امروز در کشورهای سوسیالیستی (کمونیستی) می بینید، رهبری یک حزب واحد و مسلط را به دست بگیرم » . (7)

در پی تصمیم شاه، مبنی بر تاسیس یک نظام تک حزبی (که با گرایش به تمایلات اقتدار گرایانه و دیکتاتور مآبانه بود.) بسیاری از ایرانیان متقاعد شدند که او به حکومت مشروطه پشت کرده و اکنون خود را در مقام یک دیکتاتور می بیند.این تفسیر، بویژه به این دلیل قابل قبول به نظر می رسید که شاه فقط به تاسیس حزب رستاخیز اکتفا نکرد.او این نکته را روشن ساخت که کلیه ایرانیان باید حمایت خود را از نظام سیاسی اعلام دارند که از نظر او چیزی به غیر از پیوستن به حزب نبود.

«کسی که وارد این حزب سیاسی جدید نشود...یا فردی است که به یک سازمان غیر قانونی تعلق داد، یا به حزب غیر قانونی توده وابسته است و یا به عبارت دیگر یک خائن است.چنین فردی یا جایش در زندان های ایران است و یا به عبارت دیگر یک خائن است. چنین فردی یا جایش در زندان های ایران است و یا اگر مایل باشد می تواند همین فردا کشور را ترک کند زیرا او ایرانی نیست، وطن ندارد و فعالیت هایش غیر قانونی است و بر اساس قانون می توان او را مجازات کرد» . (8)

نخستین ثمره شوم حزب رستاخیز، مجلس شورای ملی دوره بیست و چهارم و آخرین، مجلس رژیم ستم شاهی بود که توسط این حزب آماده و در شهریور 1354 افتتاح گردید.شاه که خود را پیروز به آرزو رسیده می دید، در افتتاح این مجلس نافرجام، یکباره کینه توزی خود را نسبت به اسلام و نیات شومش درباره ملت مسلمان ایران به زبان آورد و در توضیح سیاست اسلام زدایی که از آمریکا الهام گرفته بود گفت: «یکی از جنبه های مهم تحول اجتماعی و عمیق جامعه امروزی ایران که می باید دقیقا مورد توجه قرار گیرد از میان بردن آثار و مظاهر ناپسند دوران های انحطاط اجتماعی و اخلاقی گذشته است.تاریخ طولانی کشور ما شاهد هجوم های فراوان خارجی و به کرات نیز شاهد اشغال موقتی کشور از طرف بیگانگان بوده که طبعا هر اشغالی بی آنکه سرانجام به غلبه معنوی و فرهنگی ایران منجر شده، یادگارهاو آثار شومی نیز مخصوصا در زمینه های فکری و روحی بر جای گذاشته است. که با ماهیت و اصالت واقعی و روح و فرهنگ ایران هماهنگ نیست.ملت ما مصمم است در این دوران تازه از زندگی خویش، تمام آثار انحطاط، ضعف، فساد و زبونی گذشته را به دست فراموشی بسپارد و دارای این رسالت معنوی است که ارزش های مثبت و جاودان فرهنگ ایران را از همه آلودگی هایی که ممکن است به دست عوامل بیگانه در این فرهنگ راه یافته باشد، دور سازد و هر آنچه را که نشان سازندگی و پاکی و نیرومندی ندارد و بنابر این شایسته فرهنگ ایران نیست از آن کنار گذارد» . (9)

به این ترتیب خط مشی و اهداف آینده حزب رستاخیز در جهت اسلام زدایی و نقشی که در نظام سیاسی پهلوی بازی می کرد به وضوح نشان داده شد.شاه تلویحا کلیه ضعف ها، عقب ماندگی ها، فساد و زبونی های گذشته را به آثار و مظاهر بازمانده از غلبه فرهنگی و معنوی مهاجمین و بیگانگان اشغالگر نسبت داد.بی شک منظور وی از اشغالگران بیگانه اربابانش، انگلیس و آمریکا نبود. او اسلام را هدف قرار داده بود و می خواست اسلام زدایی را تنها راه رسیدن به ترقی وتمدن قلمداد نماید و مظاهر فرهنگ اسلامی را ناسازگار با فرهنگ شاهنشاهی معرفی کند.

انحلال کلیه احزاب سیاسی و خلق حزب رستاخیز به عنوان تنها حزب سیاسی کشور در سال 1353 آخرین پرده از این نمایش حزن انگیز محسوب می شد.گرچه بسیاری از افراد معتقد بودند که شاه با این اقدام خود اشتباه فاحشی مرتکب شد، ولی روحیه تفوق طلبی شاه به هیچ کس اجازه نمی داد که در مقابل تصمیم او نظری ابراز کنند به نظر شاه حزب رستاخیز کانالی است برای اظهار نظر و انتقادهای عناصر ناراضی تا آنها بتوانند در محیطی امن - البته تحت نظر شاهانه - شنوندگانی برای سخنان خود بیابند و همچنین معتقد بود که این حزب می تواند به عنوان وسیله ای در جهت آموزش سیاسی جامعه مورد استفاده قرار گیرد. (10)

ولی حزب رستاخیز چون از بالا شکل گرفته بود هرگز نمی توانست پایگاه مردمی داشته باشد.آنچه شاه به مردم ارایه می داد، صرفا به بحث و مناظره پیرامون انقلاب خودش محدود می شد و هرگز مقصد آن را نداشت که برای حل مسائل و مشکلات موجود مملکت در پی کسب نظر مردم باشد.در حقیقت، هدف شاه، مشارکت مردم در امور کشور بود ولی بدون حضور مردم.در مجموع فرآیند تک حزبی کردن کشور به پیروزی انقلاب و شکل دهی آن کمک شایانی کرد زیرا این مساله موجب شد که مردم دچار یک سرخوردگی و از خود بیگانگی بشوند.مردم متوجه شدند که حضورشان در صحنه مشارکت سیاسی یک نقش فرمایشی است و آنها تابع متغیری از خواسته ها و تمایلات نفسانی شاه در قالت یک حزب نمایشی به نام رستاخیز هستند که آرمان ها و ارزش های ریشه دار مذهبی و ملی آنها را نشانه رفته است.بر این اساس ترفند شاه در تحکیم اقتدارش با شکست مواجه شد و به عنوان عامل تضعیف او در آمد.

پی نوشت ها:

1- حسین فردوست، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، انتشارات اطلاعات، 1371، ص 532.

2- پیشین، ص 563.

3- ماخذ پیشین، ص 565.

4- روزنامه آیندگان، مورخه 18/1/58.

5- ماروین زونیس، شکست شاهانه، ترجمه عباس مخبر، تهران، انتشارات طرح نو، 1370، ص 116.

6- فریدون هویدا، سقوط شاه، انتشارات اطلاعات، 1373، ص 93.

7- محمدرضا پهلوی، ماموریتی برای وطنم، ص 173.

8- ماروین زونیس، پیشین، ص 138.

9- حجة الاسلام عمید زنجانی، انقلاب اسلامی و ریشه های آن، تهران، نشر کتاب سیاسی، 1370، ص 500- 499.

10- فریدون هویدا، سقوط شاه، انتشارات اطلاعات، ص 1374، ص 103.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان