ماهان شبکه ایرانیان

ارزش‌های اخلاقی در نهضت حسینی

چکیده: نهضت حسینی از زوایای متعدد و متفاوت قابل بحث و بررسی و الگوگیری است. ارزش‌های اخلاقی که می‌توان از این حادثه عظیم و از حرکت امام حسین u و یارانش برداشت کرد، یکی از این زوایاست که این مقال به آن می‌پردازد


 

چکیده:

نهضت حسینی از زوایای متعدد و متفاوت قابل بحث و بررسی و الگوگیری است. ارزش‌های اخلاقی که می‌توان از این حادثه عظیم و از حرکت امام حسین u و یارانش برداشت کرد، یکی از این زوایاست که این مقال به آن می‌پردازد. نگارنده در صدد است با تکیه بر گزارش‌های تاریخی که آن‌ها را از نظر ملاک‌های علمیِ معمول درست می‌داند،‌ به بیان مواردی بپردازد وگرنه آن‌‌چه از ارزش‌ها و اخلاقیات در واقعه کربلا شهرت دارد بیش از آن چیزی است که در این نوشته آمده است.

ادب و احترام، عاطفه و محبت، پرهیز از شروع جنگ، وفاداری و جوانمردی، ایمان و صبر، عفو و گذشت از جمله این موارد است که به ذکر نمونه‌هایی از این موارد نیز پرداخته شده است.

 

کلید واژه‌ها: امام حسین، اخلاق، ادب، محبت، وفاداری، صبر، ایمان.


 

مقدمه

نهضت امام حسین (ع) با توجه به اهمیت و جایگاه بزرگی که در میان خاص و عام دارد، می‌تواند از جنبه‌های گوناگونی تحلیل و بررسی شود که یکی از آن‌ها نگاه اخلاقی است. رویدادهای زیادی که در حرکت آن امام از مدینه به مکه و از آن‌جا تا کوفه رخ داده است، با بسیاری از فضائل او و دوستانش از یک سو و رذایل دشمنانش از سوی دیگر همراه است. نگاهی دوباره به این ارزش‌ها با تأکید بر منابع معتبر تاریخی، موضوع این نوشتار خواهد بود.

هدف ما، یادآوری ارزش‌ها اخلاقی امام حسین (ع) و یاران بزرگوارش برای تمسک به رفتار آنان و به کارگرفتن این اخلاق در زندگی است. مشکلات اخلاقی و روانی جامعه امروز، ایجاب می‌کند به جای گسترش جنبه احساسی و عاطفی واقعه کربلا، به پیام‌های این نهضت و درس‌های آن توجهی ویژه کنیم و زندگی قهرمانان این صحنه را بیشتر در معرض توجه دوستداران و عزاداران آن حضرت قرار دهیم. کسی که به امام حسین (ع) عشق می‌ورزد و در عزای او سر از پا نمی‌شناسد، باید به زندگی آن حضرت و یارانش در حادثه کربلا بنگرد و آن را چراغ راه آینده‌اش قرار دهد. البته آن‌‌چه در این‌جا می‌آید تنها بخشی از زندگی این بزرگان است و آن‌‌چه پیش از حرکت و قیام رخ داده بیش‌تر و همچنان ‌آموزنده خواهد بود.

تا آن‌جا که راقم این سطور بررسی کرده و اطلاع یافته است، در موضوع اخلاق در نهضت حسینی کتب و مقالات زیر وجود دارد: 1. «اخلاق عاشورایی: سیری در باورهای اخلاقی نهضت امام حسین (ع)» اثر سید حسین حق شناس؛[1] این کتاب که به ترتیب الفبا از فروع دینی و فضیلت‌های انسانی سخن می‌گوید، بیشتر به تبیین و برداشت‌هایی از سخنان اخلاقی امام حسین (ع) پرداخته و با فضای بحث ما تفاوت دارد. 2. کتاب الاخلاق الحسینیه، نوشته جعفر البیاتی، که به فضائل و اخلاق آن امام عزیز پرداخته و اختصاص به نهضت او ندارد. در این کتاب به مناسبت و به تفصیل از فضائل اخلاقی سخن گفته شده است. 3. کتاب دیگری نیز با همین خصوصات وجود دارد: من اخلاق الامام الحسین، نوشته عبدالعظیم مهتدی بحرانی. این دو اثر ارزشمند، ضمن این که به زبان عربی است، بیشتر جنبه اخلاق و موعظه دارد، ولی هدف این نوشتار گزارش‌گری از منابع معتبر است. 4. مقاله «عاشورا، اخلاق و قدرت» نوشته سید هاشم آغاجری؛[2] این مقاله به کلیات مباحث پرداخته و از مصادیق سخن نمی‌گوید. نویسنده در صدد بیان این مطلب است که نهضت حسینی با همه نهضت‌ها متفاوت بوده و بر خلاف ماکیاولیسم، بر پایه اخلاق بنا شده است. اما آن‌‌چه در نوشته حاضر خواهیم گفت در حقیقت بیان مصادیق است و شرحی بر آن مقاله. 5. اثر دیگر، موسوعة الثورة ‌الحسینیه، نوشته محمد نعمة السماوی است. جلد پنجم این کتاب، فصلی را به اخلاق امام حسین اختصاص داده و به زبان عربی، مطالبی را متناسب با موضوع مورد نظر ما آورده است. شایسته است از این کتاب و مؤلف آن به نیکی یاد کنم، چه این که از آن اثر در دسته‌بندی مطالب این مقاله بهره برده‌ام.

پیش‌ از آغاز بحث ذکر چند نکته لازم است:

1. آن‌‌چه در این‌جا به آن می‌پردازیم، ارزش‌های اخلاقی در حادثه عاشورا و در نهضت حسینی است. تصور نگارنده بر این بود که بخش مهمی از مطالب به یاران امام حسین (ع)‌ اختصاص خواهد یافت، اما بررسی‌ها نشان داد که عملاً بیشتر ارزش‌های اخلاقی این نهضت به رهبر آن، حضرت سیدالشهدا باز می‌گردد.

2. به مصداق «یعرف الاشیاء باضدادها» در فهم ارزش‌های نهضت حسینی، لازم است به رفتار دشمنان این نهضت نیز توجه شود. این مقابله نشان می‌دهد که فاصله این دو گروه چه قدر است و نیز فضایل و رذایل آن دو کدام است.

3. این نوشته در پی تحلیل و تحقیق اصطلاحاً یک مسئله علمی نیست و بیش از آن که جنبه تحقیقی داشته باشد،‌ ترویجی است. به همین دلیل از بررسی و تحقیق در برخی گزارش‌ها صرف نظر شده است.

4. راقم این سطور، بیشتر گزارش‌های خود را به کتاب تاریخ طبری ارجاع داده و طبعاً از تنوع منابع برخوردار نیست. علت آن است که معتبرترین و کهن‌ترین کتابی که حادثه کربلا را رقم زده، مقتل ابومخنف است که طبری آن را در کتاب تاریخ خود آورده و اکثر قریب به اتفاق مورخان و مقتل‌نویسان، رویدادهای نهضت حسینی را از او گرفته‌اند. از این رو به جای مراجعه به آثاری که با واسطه از ابومخنف نقل می‌کنند، مستقیماً ‌به آن استناد خواهد شد.

5. با توجه به آن‌‌چه گفته شد،‌ نگارنده در انتخاب همه آن‌‌چه شهرت دارد و چه بسا ارزش و اخلاق در نهضت حسینی محسوب می‌شود، آزاد نبوده، بلکه به دلیل ضعف منبع، از آن‌ها صرف نظر کرده است. اگر پای‌بندی به قوّت و اعتبار مطالب نبود،‌ امکان جمع‌آوری و ارائه مطالب بیشتری وجود داشت.

 

معنای اخلاق و ارزش‌ها

اخلاق جمع «خُلُق» و «خُلْق» به معنای طبیعت و باطن آمده است. در کتاب العین تعریف و تفکیک زیبایی از این کلمه با واژه «خَلق» آمده است: خَلق به هیئت و شکل و آن‌‌چه به چشم دیده می‌شود گویند و خُلق به سجایایی که با بصیرت (چشم دل) ادراک می‌شوند گفته می‌شود، اخلاق نیز که از همین ماده است، به معنای فضیلت‌ها و کارهای پسندیده است.[3] به گفته مسکویه خُلق حالتی نفسانى است که انسان را به آن‌جام کارهایى دعوت ‌کند، بى آن که نیاز به تفکر و اندیشه داشته باشد.[4] طریحی خُلْق را کیفیتی نفسانی می‌داند که به آسانی از آن رفتارهایی سر زند.[5] آن‌‌چه در معنای اخلاق به آن اهمیت داده می‌شود، ملکه بودن آن است، یعنی شکل ثابت بیابد و جزئی از باطن انسان شود. این سخن بی‌راه نخواهد بود اگر اخلاق را دو قسم بدانیم، بخشی که ذاتی انسان و جزو مزاج اوست و بخش دیگر که اکتسابی است و با تلاش و تمرین به دست می‌آید.

ارزش را در این جا مفهومی عام در نظر می‌گیریم که شامل الزامات اخلاقی نیز خواهد شد.

 

ادب و احترام

به اعتراف تمام مورخین سیره همه معصومین،‌ در برخورد با دوستان و حتی دشمنان متین، محترمانه و مؤدبانه بوده است. امام حسین (ع) نیز چه قبل از حرکت و چه در نهضت خود، با دوست و دشمن برخوردی شایسته و برآمده از دستورات الهی داشته است. این رفتار در میان یاران آن حضرت نیز مشاهده می‌شود. نمونه‌هایی از این برخوردها در پی می‌آید:

 

1. ادب در سخن

در سخنانی که از امام و یارانش گزارش شده، جز ادب و احترام به چشم نمی‌خورد. حتی در مواردی که دشمن با زبان بد سخن گفته است،‌ امام به یارانش تذکر می‌دهد که با ایشان هم‌سخن نشوند، یا پاسخ آن‌ها را به درستی بدهند.

عده‌ای از دوستان و بستگان امام که از حرکت آن حضرت از مکه به سمت عراق مطّلع شدند، از رفتن ایشان ممانعت کردند و مطالبی را بیان داشتند. امام با روی باز سخن آنان را می‌شنید و می‌فرمود: سخن شما را بررسی می‌کنم و تصمیم می‌گیرم.

زمانی هم که از مکه بیرون آمد، پلیس مکه برای بازگرداندن آن حضرت و ممانعت از رفتن او به عراق آنان را تعقیب کرد و در خروجی شهر درگیری مختصری با ردّ و بدل کردن تازیانه‌هایی رخ داد. امام به راه خود ادامه داد و دشمن فریاد زد که ای حسین! چرا از خدا نمی‌ترسی؟! از امت اسلام خارج شده و میان مردم تفرقه و آشوب ایجاد می‌کنی؟ امام در پاسخ آنان تنها این آیه قرآن را خواند: «لی عَمَلی وَ لَکُمْ عَمَلُکُمْ أَنْتُمْ بَریئُونَ مِمَّا أَعْمَلُ وَ أَنَا بَری ءٌ مِمَّا تَعْمَلُونَ،[6] من مسئول کار خود هستم و شما هم مسئول کار خود، شما عملکرد مرا قبول ندارید و من هم عمل شما را».[7]

وقتی امام از عبیدالله بن‌حر برای همراهی‌اش دعوت کرد و او جواب مثبت نداد، عبیدالله از امام سؤالی بی‌ربط پرسید و گویا می‌خواست سخن را به جای دیگری ببرد تا شرمنده ردّ کردن دعوت امام نباشد. از امام حسین (ع) پرسید: ریش‌هایت را رنگ می‌کنی یا سیاهی از خود آن است؟! پیداست چنین سؤالی در این موقعیت مناسب نیست و بسیار بی‌مورد است، مگر آن‌ که در تعارفات معمولیِ ابتدای دیدار آمده باشد و مورخان آن را در هنگام خداحافظی گزارش کرده باشند. امام بدون عکس‌العملی در برابر این پرسش، فرمود: پیر شده‌ام و خضاب کرده‌ام.[8]

شمر بن‌ذی‌الجوشن به جهت هم‌قبیله بودن با ام‌البنین، ‌از ابن‌زیاد امان‌نامه‌ای گرفت و برای عباس و برادرانش به کربلا آورد. چون آنان را صدا کرد،‌ کسی پاسخ او را نداد. امام به برادرانش فرمود: جواب او را بدهید، هر چند فاسق است.[9] امام حسین (ع) حتی حاضر نیست به دشمنش بی‌توجهی شود.

وقتی ابن حوزه یکی از سربازان لشکر عمر بن‌سعد، سه بار امام حسین را صدا زد و با جسارت به آن بزرگوار بشارت دوزخ داد، آن حضرت بدون آن که با بد زبانی به او پاسخ گوید، با حلم و صبری ستودنی فرمود: چنین نیست که می‌گویی، و من به سوی خدایی مهربان می‌روم.[10]

 

2. عدم تجسس‌

فرزدق می‌گوید: وقتی از عراق می‌آمدم حسین بن‌علی8را ملاقات کردم و به او گفتم: چرا حج را رها کردی؟ فرمود: چون می‌خواستند مرا بکشند. سپس حسین (ع) پرسید تو که هستی؟ گفتم: مردی از عرب! فرزدق می‌گوید: حسین (ع) به همین مقدار اکتفا کرد و بیش از این سؤال و جست‌وجو (از احوال شخصی‌ام) نکرد و از اوضاع عراق پرسید.[11] بیان فرزدق نشان می‌دهد که او نخواسته نامش را برای امام فاش کند و امام نیز متوجه این موضوع شده و بیش این درباره از او سؤال نکرده است، آن گاه به پرسشی عمومی روی آورده است.

موضوع تجسس را باید از مشکلات جامعه امروز دانست. پرسش‌های پی در پی و گاه بی‌مورد و پرس‌ و جوهای جست‌وجوگرانه که گاه نوعی دخالت در امور شخصی و حریم خصوصی افراد تلقی می‌شود، میان دوستان و یا خانواده‌ها مشکلاتی را ایجاد می‌کند و زمینه تهمت، ‌بدگویی، غیبت و ده‌ها گناه زبانی و غیر آن را در پی می‌آورد. بسیاری از مردم تمایلی به بیان جزئیات زندگی شخصی یا حتی فعالیت‌های عمومی خود ندارند؛ ولی پرسش‌گری جزو ویژگی‌های برخی افراد شده و اصرار در اطلاع یافتن از زندگی دیگران دارند. در فرهنگ قرآن کریم نیز پرسشِ زیاد و بی‌مورد نهی شده است.[12]

از سوی دیگر این خلق و خویی پسندیده است که تا از انسان پرسشی نکرده‌اند، پاسخ ندهد. این شیوه نیز در زندگی ائمه قابل دستیابی است.

 

3. برخورد با کاروان اقتصادی

هنگامی که امام از مکه بیرون آمد و به سوی کوفه حرکت نمود، در تنعیم به کاروانی برخورد کرد که از یمن به سوی شام می‌رفت و اموالی را برای یزید می‌برد. امام بر اساس حقّ امامت و به منظور اعتراض بر یزید، اموال این کاروان را مصادره کرد. اما شتربانان را به همراهی با خود الزام نکرد، بلکه فرمود: هر که مایل است با ما همراه شود کرایه‌‌اش را کامل می‌دهیم و با او خوش‌رفتاری می‌کنیم، هر کس هم مایل است برگردد کرایه‌اش‌ را (از یمن) تا این جا می‌پردازیم. آن گاه به عده‌ای که برگشتند علاوه بر حقشان، لباس‌هایی هم بخشید.[13] شیخ مفید در گزارش خود سخنی از مصادره اموال نیاورده، بلکه می‌نویسد: امام به کاروانی از یمن برخورد کرد و شترهایی برای خود و یارانش اجاره کرد.[14]

 

4. ادب حر

بی‌تردید احترام حرّ به امام حسین (ع) و ادب او سبب استبصار و بازگشت او شد. این ادب و احترام در موارد متعددی از او سر زد که عبارتند از: 1. اقتدای او و همراهانش به امام در نماز جماعت ظهر و عصر؛ 2. احترام گذاردن به امام هنگام برخورد اولیه و عدم تندی به آن حضرت. [15] 3. وقتی امام از او ناراحت شد و جمله «ثکلتک امک» را فرمود، حرّ مقابله به مثل نکرد و گفت نام مادرت را نمی‌برم.[16] 4. عدم اصرار در مانع شدن از پیوستن چند نفر کوفی به امام.[17]

در مجموع، معرفت حرّ به خاندان پیامبر سبب شد که وی با امام مدارا کند و سرانجام به آن حضرت بپیوندد. اگر چه ممانعت اولیه او کار را مشکل کرد و امام را از هدفش باز داشت، ولی از این موضوع عذر خواست و گفت: مأمورم و گمان نمی‌کردم آنان با تو بجنگند. امام هم او را بخشید.

 

عاطفه و محبت

برخورد عاطفی و محبت‌آمیز که در تقویت دوستی‌ها و به خصوص گرمی کانون خانواده تأثیر فراوان دارد در اسلام و در سیره ائمه معصومین بسیار سفارش شده است. این نکته‌ها که متأسفانه در نهضت حسینی و اخلاق سید شهیدان کمتر به آن‌ها توجه شده،‌ نمونه‌های زیادی در نهضت کربلا دارد. در شب عاشورا که دشمن برای جنگ با امام تحرکی از خود نشان داد، آن حضرت به برادرش عباس فرمود: «جانم به قربانت، ببین چه می‌خواهند؟»[18]

گفتنی است که محبت امام نسبت به همسرش رباب ـ مادر علی اصغر ـ و شعری که درباره این زن و سکینه دخترش سروده مشهور است.[19]

همین عاطفه و از سویی غیرت حسینی بود که در لحظات آخر با وجود آن که رمقی نداشت،‌ از حمله به خیمه‌های خانواده‌اش ممانعت کرد و فرمود: اگر دین ندارید، آزاد مرد باشید.[20]

 

پرهیز از شروع جنگ

جنگ و خشونت اگر چه در ابتدا پسندیده نیست؛ اما گاهی ضرورت آن را ایجاب کرده و به مصداق «آخر الدواء الکَیّ» چاره در جنگیدن و دفاع کردن است. بنابراین اصل دفاع جزو ارزش‌هاست. از سوی دیگر امروزه صلح‌طلبی و برخورد مسالمت‌آمیز از سوی غربیان، طرفداران فراوان دارد و بسیار از آن سخن گفته می‌شود. این تبلیغات سبب شده که تصور شود اسلام با این مقوله موافق نیست و مسلمانان پیرو جنگ و خشونتند. گاهی هم تعابیر و گفته‌های برخی مسلمانان، این موضوع را ترویج می‌کند. در حالی که نگاه دقیق به سیره معصومین ـ و نه خلفا ـ که والیان و متولیان حقیقی اسلام هستند، خلاف این را نشان می‌دهد.

پیامبر خدا هیچ‌گاه با دشمنان خود سرِ جنگ نداشت، مگر آن که آنان لجاجت کرده و نبرد آغاز کنند. آن حضرت در بسیاری از غزوه‌ها هم که به اطراف مدینه ‌رفت، با قبایل ساکن این مناطق نجنگید، بلکه پیمان صلحی منعقد کرد و بازگشت. چنان که بارها این دستورالعمل را به فرماندهان خود اعلام کرده بود. امیرمؤمنان هم تا آن‌جا که ممکن بود با دشمنان داخلی‌ کنار آمد، ولی آن‌گاه که ناچار شد به مقابله دست زد.

فرزند آنان امام حسین (ع) هم در کربلا تا آن‌جا که امکان داشت از خشونت و جنگ پرهیز داشت و به دنبال راه چاره دیگری بود. آن حضرت در کربلا چندین بار با فرماندهان لشگر مخالف به گفت‌وگو نشست. بار اول این مذاکره به پیشنهاد عمر بن‌سعد آن‌جام شد و نماینده‌ای از طرف او سوی امام آمد و از علت آمدنش به کوفه پرسید.[21] بار دوم خود امام به ابن‌سعد پیغام داد که برای مذاکره در میانه دو سپاه بروند. در این گفت‌وگو امام عمر را از شعله‌ور کردن آتش نبرد نهی کرد و او را به بازگشت تشویق کرد و وعده‌هایی هم به او داد، اما ابن‌سعد نپذیرفت.[22] مذاکره سوم توسط بریر بن‌خضیر بود که از امام اجازه خواست به سپاه کوفه برود و با آنان گفت‌وگو کند. هر چند این مذاکره هم نتوانست ابن سعد را از کارش باز دارد.[23] علاوه بر این‌ها طبری گزارش می‌کند که سه یا چهار بار میان امام و ابن سعد گفت‌وگو آن‌جام شد.[24]

همچنین سیره رسول‌خدا و ائمه در برخورد با دشمن چنین بود که هیچ‌گاه آغازگر جنگ و خشونت نباشند. از آن‌جا که رفتار و عمل معصومین برای ما حجت شرعی است، از این رفتار که بارها تکرار شده، استفاده می‌شود که حتی در صورت ضرورت و نیاز به دفاع، آغاز کردن جنگ، ارزش تلقی نمی‌شود. محدث نوری با استفاده از این سیره ائمه،‌ بابی با عنوان «استحباب امساک از جنگ قبل از دشمن» گشوده است.[25]

در نهضت عاشورا دوبار این تأکید از سوی امام حسین (ع) آن‌جام گرفت. زمانی که نامه ابن‌زیاد برای متوقف کردن امام به حر رسید، زهیر بن‌قین احساس خطر کرد و به امام گفت: تا عده اینان زیاد نشده با آنان بجنگیم. امّا آن حضرت اجازه نداد و فرمود: نمی‌خواهم آغاز کننده نبرد باشم.[26] بار دیگر هم صبح روز عاشورا بود که شمر بن‌ذی‌الجوشن به امام اهانت کرد و مسلم بن‌عوسجه خواست او را با تیر بزند، اما آن حضرت مانع شد و فرمود: نمی‌خواهم آغازگر جنگ باشم.[27]

 

وفاداری

از مهم‌ترین ارزش‌هایی که در نهضت حسینی و در صحنه کربلا وجود دارد، وفاداری است. این خصلت یاران امام حسین (ع) به شکل عجیبی در واقعه کربلا نمود یافته و به اوج خود رسیده و به خصوص با توجه به بی‌وفایی جریان مخالف اهمیت بیشتری یافته است. در همان زمان که عده‌ای به سبب ترس و دنیاطلبی از یاری امام حسین سر باز زدند، در این سو عده‌ای تا پای جان اظهار وفاداری کردند و بر پیمان خود ماندند.

شب عاشورا که امام یاران خود را مرخص کرد و فرمود: این‌ها با من کار دارند و شما می‌توانید بروید، یاران و خاندان آن حضرت سخنانی گفتند که اوج وفاداری و استواری در دین و باورهای مذهبی را نشان می‌دهد. کلمات و تعبیرهایی که یاران و بستگان امام با آن حضرت بیان کردند،‌ بهترین مطالبی است که یک گروه می‌تواند به فرمانده یا رهبر خود بگوید.

مسلم بن‌عوسجه در آن شب چنین گفت: یابن رسول الله! آیا ما هرگز می‌توانیم تو را رها کنیم و از نزد تو برویم، در حالى که دشمن تو را احاطه کرده است؟ خدا چنین روزى از من نبیند. با آنان چنان مى جنگم که نیزه ام در سینه‌هایشان بشکند و تا قبضه شمشیرم در دستم باشد آنان را مى کشم و اگر سلاح براى جنگیدن نداشته باشم، به دفاع از تو سنگشان مى زنم، ولى هرگز تو را رها نمى کنم تا با تو بمیرم.

پس از او سعد‌بن‌عبد‌اللّه حنفى گفت: ما هرگز تو را رها نمى کنیم تا خداوند بداند که ما در غیاب پیامبرش از تو که فرزندش هستى محافظت کردیم و اگر بدانم که در راه تو کشته مى شوم و سپس زنده مى شوم آن‌گاه زنده مرا مى سوزانند و هفتاد بار با من چنین مى شود، از تو جدا نمى شوم تا آن که در حمایتت کشته شوم. چرا چنین نکنم با این که یک بار کشته شدن بیش نیست و پس از آن به عزّتى جاودانه خواهم رسید.[28]

هر چند وفاداری عرب جاهلی ضرب المثل بود، اما در آن سال‌ها برخی ارزش‌های پسندیده عرب جاهلی به فراموشی سپرده شده بود، چنان که «جوار» و «امان» از رسوم پسندیده جاهلی بود، ولی پناه‌دادن برخی به مسلم سودی نکرد و او را به شهادت رساندند.[29]

 

جوانمردی

1. سیراب کردن لشکر مخالف: موضوع دیگری که بسیار زیبا و بیان‌کردنی است، برخورد امام و یارانش با حرّ و لشکر اوست. امام پس از طی منازل متعدد، در نزدیکی کوفه به سپاه حر برخورد کرد که برای دستگیری و بردن امام به کوفه[30] ـ یا دست کم ممانعت آن حضرت از رفتن به داخل کوفه و پیوستن مردم به اوـ جلو آن حضرت را گرفت. امام بی درنگ به یارانش فرمود: لشکر تا دندان مسلح حرّ را آب دهند و تمام افراد، حتی اسبان آنان را هم سیراب نمایند. در این میان یکی از لشکریان حر می‌گوید: من آخرین نفر از لشکر حر بودم که حسین بن‌علی8با دستان خودش من و اسبم را آب داد.[31] این اقدام امام و یارانش در حالی است که آنان راهی دور و دراز را طی کرده‌اند؛ ولی لشکریان حرّ از کوفه آمده‌اند. فاصله این دو مسیر قابل مقایسه نیست و همراه داشتن آب برای مسافرانی که از راه دور می‌آیند بسیار مشکل‌تر از میزبانان امام در کوفه بود، گذشته از آن که امام میهمان آنان به شمار می‌رفت. به گزارش مورخان، امام در منازل بین راه به جوانان می‌فرمود: آب به اندازه کافی بردارند.[32] گویا آخرین منزلی که آنان آب تهیه کردند «شراف» بود که به گفته جغرافی‌نویسان، چاه‌های آب گوارایی داشته است.[33]

به عملکرد طرف مقابل هم باید توجه کرد و آن مقابله‌ای است که حدود یک هفته پس از این برخورد،[34] همین افراد با امام و یارانش کردند و به بهانه دروغین منع آب از عثمان، آب را بستند. اگر اطلاع داشتن امام حسین (ع) از رویدادهای آینده، سخت‌گیری دشمن برای آب را هم شامل شود، ارزش این اقدام بیشتر روشن خواهد شد. هر چند سیره اهل‌بیت معصومین با دیگران جز این نیست و عملکرد ناشایست دیگران در اقدام صحیح و انسانی آن بزرگواران تأثیری نداشته است.

2. انصراف از ترور: زمانی که مسلم بن‌عقیل در کوفه بود، ابن‌زیاد برای دیدن شریک بن‌اعور به منزل هانی بن‌عروه رفت و طبق نقشه‌ای قرار بود مسلم، ابن‌زیاد را بکشد، اما با آمدن او از این کار منصرف شد و دلیل انصراف خود را عدم رضایت خانواده هانی از این اقدام و همچنین یاد کردن از حدیث نبوی که مؤمن را از ترور نهی کرده است، دانست. [35]

رفتار مسلم گذشته از آن که تسلیم در برابر پیامبر و اطاعت از او محسوب می‌شود، به دلیل آن که رفتاری به دور از جوانمردی است، از او سر نزده است، زیرا در قتل با فریب امکان دفاع نیست و نوعی کشتن ناجوان‌مردانه است. اگر این انصراف به دلیل خانواده هانی هم باشد، بدین جهت بوده که نخواسته است اهل و عیال او از این امر به زحمت افتند و به سیاست حاکم گرفتار شوند.

 

تعامل با اصحاب

به مصداق آیه شریفه «اشداء علی الکفار رحماء بینهم» امام حسین (ع) و یارانش در میان خود، برخوردی دوستانه و از روی مهر داشتند. مواردی از این رفتار و تعامل در زیر اشاره می‌شود.

1. صداقت: راستی و درستی یعنی تطابق گفتار با رفتار، از مهم‌ترین ارزش‌های اخلاقی است که همه به آن عشق می‌ورزند، اما متأسفانه در زندگی بسیاری از کسانی که خود را دوستدار حسین (ع) می‌دانند، خلاف آن دیده می‌شود و یکی از مشکلات جامعه اسلامی است.

امام حسین و یارانش در صدد فریب دیگران یا دشمن خود نبودند. گفتیم که مسلم بن عقیل در بهترین فرصت، از کشتن ابن زیاد صرف نظر کرد و یکی از دلایل آن را نهی رسول خدا از «فتک» دانست، یعنی کشتن از روی فریب.

امام حسین (ع) هیچ‌گاه نخواست مطلبی را از یارانش پنهان کند. وقتی خبر کشته شدن مسلم به او رسید به یارانش فرمود: این راه مشکلاتی دارد. از این رو عده‌ای از آن حضرت جدا شدند.[36] چنان که شب عاشورا هم تأکید کرد: هر کس مایل است برگردد.

در منزل ثعلبیه که دو مرد اسدی خواستند خبر شهادت مسلم را به امام دهند،‌ گفتند: آشکارا بگوییم یا در خفا؟ امام فرمود: سرّی در میان ما نیست. این رفتار اخلاقی است که امام مطلبی را از اصحاب خود مخفی نمی‌دارد و با آنان صادقانه برخورد می‌کند.

2. عدم اجبار و اکراه: امام حسین (ع) در حرکت خود هیچ‌کس را به اجبار با خود همراه نکرد. از هنگامی که از مکه به سمت کوفه به راه افتاد و با آن که افراد زیادی از بستگان، دوستان و هواداران او در مکه بودند، تا آخرین لحظه، تنها از افراد دعوت می‌کرد، لیکن هیچ‌گاه شخصی را در محظور قرار نداد. نمونه این مطلب عبیدالله بن‌حر و زهیر بن‌قین هستند که امام هر دو را به سوی خود دعوت کرد، اما یکی پاسخ گفت و دیگری همراه نشد.

نمونه دیگر ضحاک‌بن‌عبد الله مشرقی و مالک بن‌نضر‌ارحبی هستند که با امام همراه شدند، ولی از ایشان اجازه مرخصی خواستند. مالک گفت: قرض دارم و رفت، امّا ضحاک گفت: تا آن‌جا که یاری‌ام برای شما مفید باشد می‌مانم. امام هر دو را اجازه داد و وقتی یارانش کشته شدند، ضحاک از امام اجازه خواست و از کربلا فرار کرد.[37]

3. شیوه یارگیری: گفتیم امام حسین (ع) در جذب نیرو کسی را اجبار نمی‌کرد، بلکه فقط «دعوت» می‌کرد. اما در آن سو جهت یارگیری و جمع‌آوری لشکر برای مقابله با آن حضرت، به هر شیوه‌ای دست می‌یازید. امام حسین (ع) وقتی با عبیدالله بن حر سخن گفت، عبیدالله دعوت آن حضرت را رد کرد و اسب و شمشیر خود را پیشنهاد کرد. امام هم نپذیرفت و با او خداحافظی کرد و اصرار نورزید. اما در آن سو، ابن زیاد با تطمیع، تهدید به قطع مستمری و تهدید به قتل، مردم کوفه را به سوی کربلا گسیل می‌کرد. یک نمونه تاریخی که بسیار جالب است، دستور اعدام مردی است که برای کاری شخصی و اداری به کوفه آمد، ولی ابن زیاد دستور داد او را اعدام کنند[38] تا برای دیگران عبرت شود.

4. حمایت از یاران: پس از آن که حر از حرکت امام به سوی کوفه مانع شد، عده‌ای از دوستان آن حضرت مخفیانه نزد ایشان آمدند. حر گفت: این‌ها از قبل همراه شما نبوده‌اند و من باید آنان را دستگیر کنم یا برگردانم. امام فرمود اینان یاران و دوستان منند، قرار ما این بود که تا آمدن نامه ابن زیاد با ما کار نداشته باشی. اکنون اگر متعرض آنان شوی با تو خواهم جنگید.[39]

5. ایثار: شیوه رسول خدا و امیرمؤمنان این بود که هنگام نبرد خاندان خود را پیش می‌فرستادند. نمونه‌های آن را در جنگ بدر و حضور حمزه و علی و عبیدة بن حارث بن عبدالمطلب و جعفر در نبرد موته می‌بینیم. اما در کربلا این اتفاق نیفتاد، زیرا یاران امام اجازه ندادند تا زنده‌ هستند کسی از خاندان امام به میدان رود. البته همان‌گونه که علی (ع) فرزندان خود را به فرماندهی لشکر منصوب می‌کرد،‌ در کربلا برادر امام به عنوان پرچمدار منصوب شد.

6. تقدیر و تشکر: در شب عاشورا امام از همه یارانش سپاسگزاری کرد و فرمود: اصحابی چون شما سراغ ندارم. همچنین آن حضرت در طول حرکت و به ویژه در روز عاشورا نیز پیوسته از اصحاب خود تقدیر و تشکر می‌کرد و آنان را می‌ستود.

 

ایمان و صبر

از امام که بگذریم ایمان یارانش به گونه‌ای است که لحظه‌ای در راه خود تردید نکردند و در برابر دشمن کوتاه نیامدند. سخنان اصحاب آن حضرت در شب عاشورا و اقدام عملی‌شان در ایستادگی روز عاشورا، نمایان‌گر ایمان راسخ آن‌هاست. همچنین اشعار و رجزهای فراوانی که از عاشورا بر جای مانده است، اعتقاد و ایمان آنان را نشان می‌دهد. در حالی که اغلب دشمنان آن حضرت در کار خود تردید داشتند و پیوسته به دنبال راه فرار بودند.[40]

صبر واژه‌ای است که در بخش اصلی نهضت حسینی یعنی کربلا و پس از آن معنا می‌یابد. این فضیلت در حادثه کربلا فراگیر شد و صبر بر مصیبت و بلا که یکی از اقسام صبر است، از سوی همه یاران و خانواده امام و به خصوص شخص آن حضرت نمود ویژه‌ای یافت. به گفته مشهور مورخان، هجده نفر از بستگان نزدیک امام به شهادت رسیدند و مهم آنکه آن حضرت پس از همه آنان به میدان جنگ رفت و شهادت همه را به چشم دید. با این همه گزارشی که امام را در لحظات آخر برافروخته و بی‌مهابا می‌داند،[41] نشان دهنده اوج این فضیلت در آن حضرت است. در این‌جا بایستی از بازماندگان این حادثه به خصوص حضرت زینب یاد کرد که نمونه زنی صابر و پراستقامت در تاریخ اسلام است. قدرت عظیم این بانو در تحمل مصائب فراوان از یک سو و تحمل بدگویی‌های ابن زیاد در کوفه و یزید و اطرافیانش در شام از سوی دیگر، مثال زدنی است. این که دشمن از کشته شدن بهترین نزدیکان وی شادمانی کند، ولی او صبورانه در برابر آنان بایستد و با شجاعت تمام پاسخشان دهد، از بهترین ارزش‌های اخلاقی است که فقط در نهضت حسینی روی داد. صبر و تحمل کودکان و دیگر بازماندگان این واقعه نیز ستودنی است و نیازی به توضیح ندارد.

 

اخلاق زنان

اخلاق و رفتار زنان از خانواده امام حسین (ع) و یا آنان که به گونه‌ای با این نهضت همراه شدند، هر چند در کربلا حاضر نبودند، نمونه‌ای از رفتار ارزشی است. حجب و حیا از یک سو و از دیگر سو شجاعت و نترسیدن از دشمن، از جمله این رفتار ارزشی است که در خانواده امام، به خصوص حضرت زینب و همچنین دیگر زنان دیده می‌شود. در این جا به دو نمونه اشاره می‌شود.

1. مسلم بن عقیل پس از تنهایی در کوفه به درِ خانه طوعه آمد، از او آب خواست و پس از نوشیدن آب از سرِ غربت و تنهایی، همان‌جا نشست. طوعه به او گفت: ای غریبه! این‌جا ننشین،‌ صحیح نیست. مسلم خود را معرفی کرد و طوعه او را به خانه برد و در یکی از اتاق‌های خانه که غیر از اتاق خود بود،‌ جای داد.[42] رفتار این زن، و پناه‌دادن از شر دشمنان کاملاً اخلاقی است.

2. زهیر بن‌قین در بازگشت از حج با کاروان امام هم‌مسیر بود، اما سعی داشت در اُطراق کردن با آن حضرت روبه‌رو نشود. سرانجام در یکی از منازل، امام به دنبال او فرستاد و از او دعوت کرد. همسر زهیر که تعلل و تردید او را متوجه شد، گفت: این فرزند رسول خداست که تو را می‌خواند،‌ لااقل برو ببین از تو چه می‌خواهد. زهیر نزد امام رفت و با دلی آکنده از عشق به او بازگشت و به یارانش اعلام کرد که با امام می‌رود. او به همسرش هم گفت که آزاد است و از اکنون می‌تواند طلاقش را بگیرد تا بعد از او مشکلی نداشته باشد.[43] ابن طاووس افزوده است که همسر زهیر از او خواست در قیامت نزد جد امام حسین (ع) از او یاد کند.[44] سخنان همسر زهیر نشان از ادب و اخلاق این زن دارد. احترام به خاندان پیامبر، توجه زهیر به حقوق همسر پس از خودش، همچنین توجه همسر به قیامت و شفاعت به جای خواسته‌های دنیایی ـ طبق نقل ابن طاووس ـ از نکات زیبای نهضت حسینی است.

 

عفو و گذشت

روز عاشورا هنگامی که حرّ توبه کرد و به سوی امام آمد و آن گاه که از گناه خود و بستن راه بر امام گفت و اظهار ندامت کرد، آن حضرت بی‌درنگ او را پذیرفت و یادی از گذشته او نکرد. در حالی که امام می‌توانست لب به اعتراض بگشاید و حرّ را منشأ مشکلاتی که برایش پیش آمده، بداند ـ چنان که همین‌گونه بود ـ ولی هیچ‌گاه چنین نکرد و بلافاصله از نام او پرسید و فرمود: تو آزاده‌ای و سپس فرمود از اسب پایین بیا و در آغوشش گرفت.[45]

 

توجه به حق مردم

محدثان اهل سنت روایت کرده‌اند که امام حسین (ع) فرمود ندا کنند: کسی که حقی از مردم بر عهده اوست، با ما همراه نشود. مردی گفت: همسرم ضمانتِ بدهی مرا کرده است و امام آن را کافی ندانست.[46]

مسلم بن‌عقیل هم وقتی گرفتار دشمن شد و شهادت را نزدیک دید، درباره ادای دین خود وصیت کرد و گفت وسایلش را بفروشند و بدهی‌های او در مدت اقامت در کوفه را‌ ادا کنند.[47]

 

اصرار برای هدایت

هدایت دیگران و راهنمایی آنان به سوی خیر و خوبی، از جمله ارزش‌های اخلاقی است و همان گونه که رسول خدا خود را برای هدایت مردم به زحمت می‌انداخت و در قرآن به این مطلب اشاره شده است، خطبه‌های مکرر امام حسین (ع) در کربلا،‌ نشان‌دهنده اصرار و حرص آنان برای بازگرداندن دشمن به دامن اهل‌بیت و هدایت آن‌هاست. این پافشاری و دلسوزی به شخص آن حضرت اختصاص نداشت، بلکه یاران او هم پیوسته در صدد بودند تا از فرصت‌ها استفاده کرده و کوفیان غافل و دنیاطلب را متنبه و آگاه کنند. این تلاش می‌توانست صحنه کربلا را عوض کند و هیچ بعید نبود با این تحوّل، امام و یارانش بتوانند کوفه را تسخیر کنند.

زهیر بن قین فرمانده جناح راست،[48] سخنانی زیبا در دفاع از اهل‌بیت رسول الله دارد.[49] سخنان زهیر که گاه جنبه گفت‌وگو و مباحثه با دشمن داشت، در چند مرحله آن‌جام شد و سرآن‌جام امام به او فرمود: کافی است که همانند مؤمن آل‌فرعون نصیحت کردی.[50]

نمونه دیگر از این گفت‌وگوها و مباحثات از سوی حبیب بن مظاهر و بریر بن خضیر آن‌جام شده است.[51]


 

فهرست منابع

 

1.  اخبار الطوال، ابوحنیفة دینوری ؛ قاهره: دار احیاء الکتب، 1 (ص)60م. (افست نشر رضى قم)

2.  الارشاد فی معرفة حجج اللّه على العباد؛ محمد بن محمد بن نعمان (شیخ مفید)؛ تحقیق و نشر مؤسسه آل البیت لاحیاء التراث، بیروت، 1416ق.

3.  انساب الاشراف، احمد بن یحیى بلاذرى(م 2 (ع) (ص))؛ تحقیق سهیل زکار / ریاض زرکلى؛ بیروت، دارالفکر، 141 (ع)ق.

4.  تاریخ الطبری (تاریخ الاُمم و الملوک) محمد بن جَریر طبرى (م 310)، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم؛ بیروت: دارالتراث العربى، بى تا.

5.  تاریخ الیعقوبی، احمد بن واضح الیعقوبی(م بعد 2 (ص)2)، بیروت ، دارصادر، بى‌تا.

6.  تجارب الامم، ابو على مسکویه الرازى (م 421)، تحقیق ابوالقاسم امامى، تهران، سروش، 13 (ع) (ص).

7.  ترجمة الامام الحسین من طبقات ابن سعد،‌ محمد بن سعد کاتب الواقدی، تحقیق سید عبدالعزیز طباطبایی، قم، آل البیت، 13 (ع)3.

8.  شرح غم حسین (ع)، ترجمه تحقیقی مقتل خوارزمی، مصطفی صادقی، قم، جمکران، ‌1388.

9.  العین، خلیل بن احمد الفراهیدی،

10.                     الفتوح، احمد بن اعثم الکوفى، تحقیق على شیرى، بیروت، دارالاضواء 1411ق.

11.                     الکامل فی التاریخ ، على ابن الأثیر (م 630)، بیروت، دار صادر - دار بیروت، 1 (ص)65م. 

12.                     لهوف، سید بن طاوس، قم، انوارالهدی، 141 (ع)ق.

13.                     مجمع البحرین ، فخرالدین طریحى، تهران، مرتضوى، 13 (ع)5.

14.                     مستدرک وسائل الشیعه،  میرزا حسین نوری،  قم، مؤسسة آل البیت لاحیاء التراث، 1416ق.

15.                     المصنف،  ابن ابی‌شیبه، (م 235)، تحقیق سعید محمد لحام، بیروت، دار الفکر، 140 (ص)ق.

16.                     المعارف،‌ ابن قتیبه، عبدالله بن مسلم، قاهرة، الهیئة المصریة العامة للکتاب، 1 (ص) (ص)2م.

17.                     معجم البلدان، یاقوت بن عبد‌الله الحموى (م 626)، بیروت، دار صادر، 1 (ص) (ص)5م.

18.                     مقاتل الطالبیین، ابوالفرج اصفهانى (م 356)؛ تحقیق احمد الصقر، قم، مکتبة الحیدریه، 1381.



[1] . مؤسسه فرهنگی انتشاراتی شاکر، 1383، مکان نشر: قم.

[2] . این مقاله که ابتدا به سال 1382 در نسیم صبا منتشر شده،‌ در مجله بازتاب اندیشه، ش 38 نبز آمده است.

[3] . العین، ج 1، ص 2 (ص) (ع).

[4] . تجارب الامم

[5] . مجمع البحرین، ج 5، ص 15 (ع).

[6]. سوره یونس، آیه 41.

[7] . تاریخ الطبری، ج 5، ص 385.

[8] . انساب الاشراف، ج  (ع) ، ص 31.

[9] . الفتوح، ج  5، ص  (ص)4.

[10] . تاریخ الطبری، ج 5، ص 431.

[11] . الارشاد، ج 2، ص 6 (ع)؛ ‌در تاریخ طبری، ج 5، ص 386 «مردی از عراق» آمده است.

[12] . آیه 101 سوره مائده و آیه  (ع)0 سوره کهف و نیز بنگرید به آیات مربوط به داستان گاو بنی‌اسرائیل.

[13] . تاریخ الطبری، ج 5، ص 386؛ انساب الاشراف، ج 3، ص 3 (ع)6.

[14] . الارشاد، ج 2، ص 68.

[15] . اخبار الطوال، ص 24 (ص)؛

[16] . انساب الاشراف، ج 3، ص 381.

[17] . الکامل، ج 4، ص 4 (ص).

[18] . انساب الاشراف، ص 3 (ص)1؛ تاریخ الطبری، ج ‌5، ص 416.

[19] . المعارف،‌ ص 213؛‌ ترجمة الامام الحسین (ع)، ‌ص 18.

[20] . مقاتل الطالبیین، ص 118.

[21] . تاریخ الطبری، ج 5، ص 411.

[22] . الفتوح، ج 5، ص  (ص)2.

[23] . همان، ص  (ص)6.

[24] . تاریخ الطبری، ج 5، ص 414.

[25] . مستدرک الوسائل، ج 11، ص 80.

[26] . تاریخ الطبری، ج 5، ص 40 (ص)؛ الفتوح 5، ص 81.

[27] . الارشاد، ج  2، ص  (ص)6.

[28] . شرح غم حسین، ص 86 ؛ (تاریخ الطبری،ج 5، ص41 (ص)؛ مقاتل الطالبیین، ص،113).

[29] . الفتوح، ج 3، ص 53.

[30] . انساب الاشراف،‌ ج 3، ص 381.

[31] . الارشاد، 2، ص  (ع)8.

[32] . تاریخ الطبری: 5، ص400 و 40 (ع)؛ انساب الاشراف، چ 3 ، ص380.

[33] . معجم البلدان، ج 3، ص 331.

[34] . امام قبل از محرم با حرّ برخورد کرد و هفتم محرم به بعد، آب ممنوع شد.

[35] . تاریخ الطبری، ج 5،‌ ص 363.

[36] . انساب الاشراف،چ  3، ص 3 (ع) (ص).

[37] . همان، ص 404 و تاریخ الطبری، همان، ص 418  و 444.

[38] . انساب الاشراف، ج 3، ص 38 (ع).

[39] . تاریخ الطبری، ج  5، ص 405.

[40] . اخبار الطوال، ص 254.

[41] . ترجمة الامام الحسین، ص  (ع)4.

[42] . تاریخ الطبری، ج 5، ص 3 (ع)1؛ تجارب الامم 2/50.

[43] . تاریخ الطبری، ج 5، ص 3 (ص)6؛ الارشاد، ج ‌2، ص  (ع)3.

[44] . لهوف، ص 45.

[45] . تاریخ الطبری، ج 5، ص 428.

[46] .المصنف  ابن ابی شیبه، ج  (ع)، ص 25 (ع).

[47] . اخبار الطوال، ص 241.

[48] . همان، ص 256.

[49] . تاریخ الیعقوبی، ج 2، ص 244.

[50] . تاریخ الطبری، ج 5، ص 41 (ع) و 42 (ع)؛ این تعبیر بدان جهت بود که زهیر تازه به امام پیوسته بود و پیش از آن عثمانی بود.

[51] . همان ص 416، 421، 426، 432



قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان
تبلیغات متنی