ماهان شبکه ایرانیان

حضرت ابراهیم در قرآن

و اذکر فی الکتاب ابراهیم انه کان صدیقا نبیا (۴۱)اذ قال لابیه یاابت لم تعبد ما لا یسمع و لا یبصر و لا یغنی عنک شیئا (۴۲)یا ابت انی قد جاءنی من العلم ما لم یاتک فاتبعنی اهدک صراطا سویا (۴۳)یا ابت لا تعبد الشیطان ان الشیطان کان للرحمن عصیا (۴۴)یا ابت انی اخاف ان یمسک عذاب من الرحمن فتکون للشیطان ولیا (۴۵)قال ا راغب انت عن آلهتی یا ابراهیم لئن لم تنته ...

و اذکر فی الکتاب ابراهیم انه کان صدیقا نبیا (41)اذ قال لابیه یاابت لم تعبد ما لا یسمع و لا یبصر و لا یغنی عنک شیئا (42)یا ابت انی قد جاءنی من العلم ما لم یاتک فاتبعنی اهدک صراطا سویا (43)یا ابت لا تعبد الشیطان ان الشیطان کان للرحمن عصیا (44)یا ابت انی اخاف ان یمسک عذاب من الرحمن فتکون للشیطان ولیا (45)قال ا راغب انت عن آلهتی یا ابراهیم لئن لم تنته لارجمنک و اهجرنی ملیا(46)قال سلام علیک ساستغفر لک ربی انه کان بی حفیا (47)و اعتزلکم و ما تدعون من دون الله و ادعوا ربی عسی الا اکون بدعاءربی شقیا (48)فلما اعتزلهم و ما یعبدون من دون الله وهبنا له اسحاق و یعقوب و کلا جعلنانبیا (49)و وهبنا لهم من رحمتنا و جعلنا لهم لسان صدق علیا (50)

ترجمه آیات

در این کتاب ابراهیم را یاد کن که وی بسیار راستگو و پیغمبر خدا بود(41).

آندم که به پدرش گفت: ای پدر!چرا بتی را پرستش می کنی که نه می شنود و نه می بیند و نه تو رااز چیزی بی نیاز می کند(42).

ای پدر!علمی برای من آمده که برای تو نیامده مرا پیروی کن تا تو را به راهی راست هدایت کنم(43).

صفحه : 73

ای پدر!بندگی شیطان مکن که شیطان عاصی درگاه خدای رحمان است(44).

ای پدر!من بیم آن دارم که از خدای رحمان عذابی به تو رسد و دوستدار شیطان شوی(45).

گفت: ای ابراهیم مگر از خدایان من روی گردانی؟اگر بس نکنی تو را سنگسار می کنم و آنگاه باید مدتی دراز از من جدا شوی(46).

ابراهیم گفت: سلام بر تو باد.برای تو ازپروردگارم آمرزش خواهم خواست که او به من مهربان است(47).

و از شما و آنچه سوای خدا می خوانید کناره می کنم و پروردگارم را می خوانم شاید در مورد دعای پروردگارم کم اطلاع نباشم(48).

و همینکه از آنها و بتها که به جای خدا می پرستیدند کناره گرفت اسحاق و یعقوب را بدو بخشیدیم و هر یک را پیامبر قرار دادیم(49).

و از رحمت خویش به آنهاعطا کردیم و ذکر خیر بلند آوازه ای به ایشان دادیم(50).

بیان آیات معنایصدیقونبیکه ابراهیم(علیه السلام)به آن دو وصف شده(انه کان صدیقا نبیا)

این آیات به پاره ای از داستان ابراهیم(ع)اشاره می کند و آن عبارت است از احتجاجش با پدر در باره بت ها، با حجت و هدایت فطری و معرفت یقینی که خدایش داده بود،و نیز داستان کناره گیری از پدر و از مردم و خدایانشان، و اینکه خداوند به او اسحاق ویعقوب را داد، و به کلمه باقیه در نسلش اختصاص داد، و برای او و اعقاب او یاد خیری درآیندگان گذاشت که تا روزگاری هست نامش را به نیکی ببرند.

واذکر فی الکتاب ابراهیم انه کان صدیقا نبیا.

ظاهراکلمهصدیقمبالغه از صدق باشد، و صدیق کسی را گویندکه در صدق مبالغه کند یعنی آنچه را که انجام می دهد می گوید، و آنچه را که می گوید انجام می دهد،ومیان گفتار و کردارش تناقضی نباشد و ابراهیم(ع)چنین بود چون در محیطی که یک پارچه وثنی و بت پرست بودنددم از توحید زد، با پدر و معاصرینش در افتاد، و با پادشاه بابل در افتاد، و خدایان دروغین را بشکست، و بر آنچه می گفت مقاومت و ایستادگی می نمود، تا آنجا که در آتش افکنده شد و در آخر هم همانطور که به پدرش وعده داده بودازهمه کناره گیری و اعتزال جست، و خداوند به پاداش این استقامت اسحاق و یعقوب را به اوارزانی داشت و وعده های دیگری هم که خدا از موهبت هایش به وی داده بود در باره اش تنفیذ نمود.

صفحه : 74

احتجاج ابراهیم(علیه السلام)باآزرو رد و ابطال بت پرستی او از دوجهت بعضی(1) گفته اند: کلمهصدیقمبالغه تصدیق است، و معنایش این است که او مردی بودکثیر التصدیق نسبت به حق، هم به زبان تصدیقش می کرد و هم به عمل.و این معنا هر چند نزدیک به همان معنایی است که گذشت، و هر چند برگشت هر دو به یکی است، لیکن از جهت اینکه از فعل مزید فیه صیغه مبالغه به ندرت آمده، معنایی بعید است.

کلمهنبیبروزن فعیل و ماخوذ از مادهنبا(خبر)است، و اگر انبیاءرا انبیاءنامیده اند بدین جهت است که ایشان به وسیله وحی خدا از عالم غیب خبردار هستندبعضی(2) گفته اند: کلمه مذکور ماخوذ ازنبوةبه معنای رفعت است، و انبیاء را به خاطررفعت مقامشان نبی خوانده اند.

اذ قال لابیه یا ابت لم تعبد ما لا یسمع و لا یبصر و لا یغنی عنک شیئا.

کلمهاذ قالظرف است برای ابراهیم چون مقصود این آیات یادآوری داستانهای آن جناب است، همچنان که نظیر این تعبیردر باره مریم گذشت که می فرمودو اذکر فی الکتاب مریم اذ...واما اینکه به قول بعضی(3) ظرف برایصدیقو یا برای(نبیا)باشد، احتمالی است که طبع سلیم آن را ناپسند می داند.

در این آیات ابراهیم(ع)در خطابی که با پدر خود دارد دو نکته را خاطرنشان می سازد، اول اینکه طریقه و مسلک او در پرستش بتها طریقه ای لغو و باطل است، دوم اینکه نزد او علم و معرفتی است که نزد پدرش نیست، و بر او لازم است که از وی پیروی کندتا به راه حق دلالتش نماید، زیرا او در خطر ولایت شیطان قرار دارد.

پس جملهیا ابت لم تعبد ما لا یسمع و لا یبصر...انکارتوبیخی ابراهیم است نسبت به بت پرستی پدر، چیزی که هست در این جمله به جای اسم، تنها اوصاف آنها را ذکرکرده وفرموده چرا چیزی می پرستی که نه می شنود و نه می بیند؟و این بدان منظور بوده که در ضمن اعتراض،به دلیل آن هم اشاره کرده باشد، و در ضمن بیان مدعی حجت آن را هم آورده باشد، و حاصل آن حجت این است که پرستش بتها از دو جهت باطل است، یکی اینکه پرستش به معنای اظهار خضوع و مجسم نمودن عابد، ذلت خود را برای معبود است، و این صورت نمی گیرد مگر در جایی و در حق معبودی که از حال عابد آگاه باشد، و بتها جماداتی هستند صورتگری شده و فاقد تصور، و نه می بینند و نه می شنوند، پس عبادت آنها لغو و باطل و

............................................ (1)کشاف، ج 3، ص 18. (2)تفسیر فخر رازی، ج 21، ص 223. (3)منهج الصادقین، ج 5، ص 427.

صفحه : 75

بی اثر است، جملهمالا یسمع و لا یبصراین معنا را بیان می کند.

جهت دوم اینکه عبادت و دعا و دست حاجت دراز کردن برای فایده ای است که عاید عابد و دعا کننده شود، و یا ضرری از او دفع گردد، و این لا محاله متوقف بر قدرت معبوداست،و بتها قدرتی بر جلب نفع به سوی عابد و دفع ضرر از وی ندارند، پس به هیچ وجه دردی از او دوا نمی کنند، و به این جهت نیز عبادت آنها لغو و باطل و بی اثر است، و این معنا راجملهو لا یغنی عنک شیئاعهده دار بیان آن است.

در تفسیر سوره انعام گذشت که آن کسی که ابراهیم(ع)این خطاب خودرابه وی نموده و گفتهیا ابت، پدر واقعی وی نبوده، بلکه عمو و یا جد مادری و یاشوهرمادرش بوده که بعد از درگذشت پدرش با او ازدواج کرده، خواننده بدانجا مراجعه کند.ومعروف از مذهب اهل نحو در باره کلمهیاابتاین است کهتاآن عوض از یاء متکلم است، و همچنین در کلمهیاامتو این عوض آوردن تنها در نداء جائز است، و دیگرمثلاگفته نمی شود: قال ابت - پدرم گفتو یاقالت امت - مادرم گفت، بلکه در اینگونه مواردباید خودیاءرا آورد و گفت: قال ابی و یا امی.

یا ابت انی قد جاءنی من العلم ما لم یاتک فاتبعنی اهدک صراطا سویا.

بعد از آنکه بطلان بت پرستی و لغویت آن را اثبات نمود، و چون لازمه بطلان آن این است که او ندانسته راه غیر هموار را پیموده باشد، لذا به او توجه داد که من علمی به این مساله دارم که تو نداری، و تو باید مرا پیروی کنی تا به راه هموار مستقیم - و آن راهی است که ازبس روشن و واضح است راه پیمایش گمراه نمی گردد - هدایتت کنم، و به همین جهت که او از این راه غافل بوده کلمه صراط را نکره آورد وگفتراهی سوی، و نگفت راه سویگویا به پدر می گوید چون تو ناگزیری که راهی طی کنی پس از نادانی این راه غیر سوی راسلوک مکن، بلکه مرا پیروی کن تا تو را به راهی که سوی است راهنمائی کنم، چون من آن راه را بلدم.و تو از آن غافلی.

و اینکه فرمود: قد جاءنی من العلم - علمی به من آمدهدلالت دارد بر اینکه علم ابراهیم به راه حق قبل از این دعوت و احتجاجش بوده، و این خود گفتار سابق ما را که درداستان ابراهیم(ع)در سوره انعام گذراندیم، که وی قبل از بر خورد با پدر و قومش واحتجاج با ایشان نیز علم به خدا و مشاهده ملکوت آسمانها و زمین را داشته است، تاییدمی کند.

و مراد از هدایت در جملهاهدک صراطا سویاهدایت به معنای راه نشان دادن

صفحه : 76

تقریرو توضیح بیانی که آن حضرت(علیه السلام)در نهیآزرازاطاعت شیطان به کار برداست، نه به راه رساندن، چون شان پیامبر این نیست که امت خود را به راه برساند،بلکه شان او تنها راه نشان دادن است، و به راه رساندن شان امام است که ابراهیم(ع)درآن روزها به چنین مقامی نرسیده بود، چون در تفسیر آیهقال انی جاعلک للناس اماما(1) گفتیم که آیه شریفه صریح در این است که رسیدن ابراهیم به منصب امامت، در اواخر عمر و بعد ازسالها نبوت بوده است.

یا ابت لا تعبد الشیطان ان الشیطان کان للرحمن عصیا...فتکون للشیطان ولیا.

وثنی ها معتقد به وجود جن هستند - البته ابلیس هم از جن است - و اصنام جن را می پرستیدند، همانطور که اصنام ملائکه و مقدمین از بشر را می پرستیدند،چیزی که هست مراد از نهی، نهی از عبادت به این معنا نیست، چون جهتی تصور نمی شود که تنها از خصوص پرستش جن نهی فرموده باشد، بلکه مراد از عبادت، اطاعت است، همچنانکه در آیها لم اعهد الیکم یا بنی آدم ان لا تعبدوا الشیطان...(2) به این معنا آمده پس نهی از عبادت شیطان، نهی از اطاعت او در هر چیزی است که به آن امر می کند، و یکی از چیزهایی که بدان امرمی کند عبادت غیر خدا است.

ابراهیم(ع)بعد از آنکه پدر را به پیروی خود دعوت کرد تابه سوی صراطسوی رهبریش کند، خواست تا او را در قبول این دعوت تحریک و تشویق نموده و نسبت به گمراهی که در آن است متنبه ساخته یک باره از پرستش بتها بازش بدارد لذا این معنا را خاطرنشان کرد که بت پرستی نه تنهالغو و بتها فاید نفع و ضررند، بلکه در معرض این است که صاحبش را به مورد هلاکت وارد، و در تحت ولایت شیطان داخل سازد، که پر واضح است بعد از قرار گرفتن در تحت ولایت شیطان دیگر امیدی به صلاح و رستگاری و سلامت وسعادت نمی ماند.

برای اینکه عبادت بتها با در نظر داشتن اینکه مستحق عبادت، خدای سبحان است، چون رحمانی است که همه رحمت ها به او منتهی می گردد، و نیز تقرب به آنها از ناحیه شیطان و تسویلات و اغوائات او است، و همه می دانند که شیطان نافرمان خدا و مصر درنافرمانی او، و مخصوصادر اخص حقوق او یعنی عبادت او است، و با این حال معلوم است که در عبادت او و تقرب به او خوف آن است که رحمت خدا که همان هدایت به سوی

............................................ (1)سوره بقره، آیه 24. (2)سوره یس آیه 60.

صفحه : 77

سعادت است از آدمی منقطع گشته، عذاب خذلان بر او نازل گردد، و دیگر خداوند متولی امراو نگشته، در عوض شیطان مولای او و او ولی شیطان خواهد شد، و این همان هلاکت است.

پس معنای دو آیه(و خدا داناتر است)این می شود که ای پدر!شیطان را در آنچه به تو دستور می دهد، و از آن جمله به عبادت بتها وادار می کند اطاعت مکن، چون شیطان خودش نافرمان خدا و مصر در نافرمانی او است، که او خود یگانه مصدر همه رحمتها و نعمتهااست، پس چنین کسی که مصدر همه نعمتها را نافرمانی می کند جز به نافرمانی خدا ومحرومیت از رحمت او فرمان نمی دهد، واگر من تو را از اطاعت شیطان نهی می کنم برای این است که می ترسم عذاب خذلان خدا تو را بگیرد و رحمتش از توقطع شود، و سرپرستی جز شیطان برایت باقی نماند، آن وقت تو ولی شیطان شوی و شیطان مولای تو گردد.

پس از آنچه گذشت این چند نکته به دست آمد: اول اینکه: مراد از عبادت، در جملهلا تعبد الشیطان،عبادت اطاعت است، وکلمهشیطانکه به معنای شریر است نیز دخالت در این حکم دارد.

دوم اینکه: وجه تبدیل اسماللهبه وصفرحمان،در دو جای آیه این است که چون وصف رحمت نیز در هر دو حکم دخالت دارد، زیرا اینکه خدا مصدر همه رحمتها ونعمتهااست باید باعث آن شود که دیگر کسی اصرار بر نافرمانی او نکند و آن را قبیح بداندپس صحیح است که از نافرمانی او نهی شود، و نیز مصدریت او برای هر رحمت باعث می شود که آدمی از عذاب او که ملازم با امساک او از رحمت خویش است بترسد، و از این که مشمول نقمت و شقوت گردد بیمناک باشد.

سوم اینکه: مراد از عذاب، خذلان و یا چیزی به معنای خذلان، مانند امساک ازرحمت و به خود واگذاری است، و اینکه بعضی(1) گفته اند:مراد از آن، عذاب اخروی است، گفتاری است که سیاق با آن مساعدت ندارد.

قال ا راغب انت عن آلهتی یا ابراهیم لئن لم تنته لارجمنک و اهجرنی ملیا.

کلمهرغبتبه طوری که در مجمع آمده از کلمات اضداد است، یعنی اگر با لفظعنمتعدی شود به معنای نفرت از چیزی است، و اگر با لفظفیمتعدی شود به معنای میل در آن است، و کلمهتنتهاز انتهاء و خودداری از کاری است، اما خودداری بعد ازآنکه او را از آن عمل نهی کرده باشند، و کلمهرجمبه معنای سنگسار کردن است، ولی

............................................ (1)تفسیر فخر رازی، ج 22، ص 226.

صفحه : 78

جواب نرم ابراهیم(علیه السلام)در برابر انکار و تهدیدآزرووعده استغفار به او دادن و وجوهی که در باره استغفار ابراهیم(علیه السلام)برایآزربا اینکه مشرک بوده گفته شده است معنای معروف آن کشتن به وسیله سنگباران است، و کلمههجربه معنای ترک و جدایی است،و کلمهملیبه معنای روزگاری طولانی است (1).

در این آیه پدر ابراهیم او را تهدید به بدترین کشتن ها کرده،و آن سنگسار است که باآن افراد رانده شده را شکنجه کرده، می کشند، و آزر، ابراهیم را با این کلام خود از خود طردکرده است.

قال سلام علیک ساستغفر لک ربی انه کان بی حفیا.

کلمهحفیبه طوری که راغب گفته به معنای نیکوکار لطیف و مهربان است، ولطیف کسی است که مراقب حوائج دقیق و باریک محتاجان باشد تا در صدد رفع آنها بر آید (2) گفته می شودحفا - یحفو - حفی و حفوة، و احفاء سؤالبه معنای اصرار و التماس در آن است.

ابراهیم(ع)در مقابل تهدید پدر و بدیش به او سلام کرد، سلامی که در آن احسان و امنیت باشد، و نیز به او وعده استغفار داد تا از پروردگارش برای او طلب آمرزش کندو درمقابل تهدید او که گفت دهری طولانی از من کناره بگیر، گفت: من از شما و این بتهاکه می پرستید کناره می گیرم.

اما اینکه سلام کرد، چون سلام داب و عادت بزرگواران است، با تقدیم آن جهالت پدررا تلافی کرد، او وی را به خاطر حرف حقی که زده بود تهدید به رجم و طردکرد، ولی وی اورا وعده امنیت و سلامتی و احسان داد، این همان دستور العملی است که قرآن کریم درآیهو اذا مروا باللغو مروا کراما(3) و آیهواذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاما(4) بیان کرده است، و اما اینکه بعضی(5) گفته اند که:منظورش از سلام، خداحافظی و تحیت جدایی بوده، وخواسته است امر پدر را که گفت: و اهجرنی...اطاعت کند، حرف صحیحی نیست، زیراابراهیم(ع)بعد از مدتها که از این گفت و شنود گذشت از قوم خود دوری گزید.

و اما اینکه گفت: برایت از پروردگارم طلب مغفرت می کنم با اینکه پدرش مشرک

............................................ (1)مجمع البیان، ج 3، ص 516. (2)مفردات راغب، مادهحفی. (3)سوره فرقان آیه 72. (4)سوره فرقان آیه 63. (5)کشاف، ج 3، ص 21.

صفحه : 79

بوده جهتش به طوری که از ظاهر آیهیا ابت انی اخاف ان یمسک عذاب من الرحمن فتکون للشیطان ولیابر می آید این بوده که ابراهیم در آن لحظه یقین به کفر او و اینکه از اولیای شیطان است و دلش یک باره مطبوع بر کفر و انکار و عناد حق شده، نداشته، چون اگر به این معانی یقین می داشت به مثلانی اخافتعبیر نمی کرد پس معلوم می شود که آن جناب احتمال می داده که پدر جاهلی قاصرو مستضعف باشد که اگر حق برایش روشن گردد آن راپیروی می کند، و شمول رحمت الهی به امثال اینگونه اشخاص امری ممکن است، همچنانکه قرآن کریم فرموده: الا المستضعفین من الرجال و النساء والولدان لا یستطیعون حیلة و لا یهتدون سبیلا فاولئک عسی الله ان یعفو عنهم و کان الله عفوا غفورا(1) و چون این احتمال را می داده خواسته است عواطف او را با این وعده تحریک کند، و در عین حال آمرزش خدا را هم برایش حتمی نکرد و آن را به صورت امیدواری وعده داد، به دلیل اینکه گفت: انه کان بی حفیا پروردگار من همواره به من لطف داشته استو نیز در سوره ممتحنه آیه 4، از او نقل شده که بعد از وعده استغفار اضافه کرده است که من از خدا چیزی را برای تو مالک و صاحب اختیارنیستم، و فرموده: الا قول ابراهیم لابیه لاستغفرن لک و ما املک لک من الله من شی ء.

و مؤیداین گفتار، قول خداوند متعال است که می فرماید: ما کان للنبی و الذین آمنوا ان یستغفروا للمشرکین و لو کانوا اولی قربی من بعد ما تبین لهم انهم اصحاب الجحیم و ماکان استغفار ابراهیم لابیه الا عن موعدة وعدها ایاه فلما تبین له انه عدو لله تبرء منه ان ابراهیم لاواه حلیم (2).

پس تبری و بیزاریش بعد از آنکه معلوم شد پدرش ازدشمنان خدا است، خود دلیل براین است که قبلا احتمال می داده که دشمن خدا نباشد، هر چند که می دانسته است مشرک است، و جمع میان مشرک بودن و دشمن خدا نبودن در افراد جاهل خالی از عناد تصور دارد.

مؤید این نظریه آیه شریفهیا ایهاالذین آمنوا الا تتخذوا عدوی و عدوکم اولیاء تلقون

............................................ (1)مگر آن دسته از مردان و زنان و کودکانی که به راستی تحت فشار قرار گرفته اند، نه چاره ای دارند و نه راهی می یابند. آنها را ممکن است خداوند مورد عفوشان قرار دهد و خداوند عفو کننده و آمرزنده است.سوره نساء، آیه 98 و 99. (2)پیغمبر و یارانش حق ندارند برای مشرکین طلب مغفرت کنند هر چند خویشاوند باشند، پس ازآنکه برایشان روشن شده باشد که اهل جهنمند، و استغفار ابراهیم برای پدرش به خاطر وعده ای بود که به اوداده بود، بعدا که معلوم شد دشمن خدا است از او بیزاری جست، آری ابراهیم پیامبری بود بردبار و پر رجوع به خدا.سوره توبه، آیه 113 و 114.

صفحه : 80

الیهم بالمودة...لاینهاکم الله عن الذین لم یقاتلوکم فی الدین و لم یخرجوکم من دیارکم ان تبروهم و تقسطوا الیهم ان الله یحب المقسطین... (1).

و از جمله توجیهاتی که برای استغفار ابراهیم برای پدر مشرکش کرده انداین است که:(2) او وعده استغفارش داده بود، و به حکم عقل وفای به وعده لازم بود، زیرا عقل از تجویز،آن ابایی ندارد، و جائز نبودن آن به دلیل نقل است، و آن روز این منع نقلی نرسیده بود بعداوقتی شریعت برایش آمد تحریم شد، و بعد از تحریم از پدر بیزاری جسته است.

............................................ (1)ای کسانی که ایمان آورده اید هرگز(نباید کافران را که)دشمن من و شمایند یاران خودبر گرفته و طرح دوستی با آنها بریزید...خدا شما را از دوستی آنان که با شما در دین قتال و دشمنی نکرده وشما را از دیارتان بیرون ننمودند نهی نمی کند تا بیزاری از آنها جویید بلکه با آنها به عدالت و انصاف رفتارکنید که خدا مردم با عدل و داد را بسیار دوست می دارد.سوره ممتحنه آیات 1 - 8. (2)تفسیر فخر رازی، ج 22، ص 229.

ولی اشکال این توجیه این است که با آیات داستان اگر در آن دقت شودتطبیق نمی کند.یکی(3) دیگر این است که: معنای استغفار ابراهیم مشروط به توبه پدر و ایمان آوردن اوبوده.این وجه نیز به طوری که خود شما خواننده ملاحظه می کنید صحیح نیست.

یکی(4) دیگر اینکه: معنایساستغفر لک ربیاین است که من به زودی دعامی کنم که خدا تو را در دنیا عذاب نکند، و این نیز مانند وجه قبلی تقییدی است بدون مقید.

یکی(5) دیگر اینکه: وعده دعا به مسبب است، که مستلزم وعده دعاء به سبب است ومعنای اینکه گفت به زودی از خدا مسئلت می نمایم که تو را بیامرزد این است که به زودی ازخدا مسئلت می کنم که تو را موفق به توبه نموده به سوی ایمان هدایتت کند، و در نتیجه تو رابیامرزد، ممکن هم هست طلب مغفرت را کنایه از طلب توفیق توبه و هدایت به ایمان گرفت.

و این معنا هر چند که از سایر معانی دیگر معتدل تر است، و لیکن خالی از بعد هم نیست، برای اینکه گفتیم در کلام بوئی از استعطاف و تحبیب قلب هست، واین با طلب مغفرت مناسب تر است تا طلب توفیق و هدایت، (هر چند که این مناسبتر بودن هم محل حرف است).

ونظیر این دعا که برای پدر خود کرد دعایی است که برای عموم مشرکین کرده وگفتو اجنبنی و بنی ان نعبد الاصنام رب انهن اضللن کثیرا من الناس فمن تبعنی فانه منی ومن عصانی فانک غفور رحیم (6).

............................................ (3 و 4 و 5)تفسیر فخر رازی، ج 22، ص 229. (6)پروردگارا مرا و فرزندانم را از اینکه اصنام و بتها را بپرستیم دور بدار، پروردگارا آنها بسیاری ازمردم را گمراه کردند حال هر که مرا پیروی کرد از من است، و هر که نافرمانیم کرد همانا تو آمرزنده ومهربانی.سوره ابراهیم، آیه 35 و 36.

صفحه : 81

و اعتزلکم و ما تدعون من دون الله و ادعوا ربی عسی الا اکون بدعاء ربی شقیا.

در این آیه وعده می دهد به کناره گیری و دوری از مشرکین و از اصنام آنان، تا باخدای خود خلوت نموده خالص او را بخواند، تا شاید دعایش بی ثمر نشود، و اگر در این کاراظهاررجاء و امید کرد برای این بود که اینگونه اسباب یعنی دعا و توجه به سوی خدا و امثال آن، اسبابی نیست که چیزی را بر خدا واجب کند، بلکه اگر خدا در مقابل آن ثوابی بدهد وسعادتی مرحمت کند و یا هر پاداش نیک دیگری بدهد همه از باب تفضل است، علاوه بر این ملاک امور، خاتمه آن است و جز خدا کسی از غیب و از خواتم امور خبر ندارد، پس مرد مؤمن باید که همیشه بین خوف و رجاء باشد.

فلما اعتزلهم و ما یعبدون من دون الله وهبنا له اسحق و یعقوب...لسان صدق علیا.

بعید نیست اینکه به جای بردن نام فرزند دیگر خود اسماعیل،نام نوه خود یعقوب را بردبرای این بوده که خواسته است به توالی شجره نبوت در بنی اسرائیل اشاره کند،چون ازدودمان یعقوب جمع کثیری از انبیاء بوده اند، مؤید این معنا جملهو کلا جعلنا نبیااست.

و وهبنا لهم من رحمتنا - ممکن است مراد از رحمت، امامت باشد، همچنانکه درآیه 72 و 73 سوره انبیاء که آن موهوب راصریحا نام برده ائمه ای صالح خوانده و فرمودهو وهبناله اسحق و یعقوب نافلة و کلا جعلنا صالحین و جعلناهم ائمة یهدون بامرنا، و ممکن هم هست مراد ازآن رحمت، تایید به روح القدس باشد، همچنانکه جمله بعدی همان آیه 73 که می فرماید: و اوحینا الیهم فعل الخیرات - به ایشان فعل خیرات را وحی کردیمکه به زودی معنایش خواهد آمد بدان اشاره می کند، ممکن هم هست معنای آن مطلق ولایت الهی باشد.

کلمه لسان در جملهو جعلنا لهم لسان صدق علیا(به طوری که(1) گفته اند)به معنای ذکر خیر در مردم و یا ذکر شر است، که اگر به صدق اضافه شود معنایش ثناء جمیل مردم و ثنائی که در آن دروغ نباشد می باشد، و کلمهعلیبه معنای رفیع است و معنااین است که: برای آنان ثنای جمیلی راست و رفیع القدر قرار دادیم.

............................................ (1)کشاف، ج 3، ص 22.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان