هفته نامه کرگدن - پیام حیدر قزوینی: گفت و گو با محمد بقایی ماکان درباره ایرج میرزا؛ او اعتقاد دارد نوعی طنز عالمانه در آثار ایرج وجود دارد که در کنار قدرت شاعری اش او را در یک جایگاه منحصر به فرد نشانده است.
ایرج میرزا از مهم ترین شاعران دوران مشروطه است و اهمیت او بیش از هر چیز به شیوه بیان او بر می گردد. ایرج میرزا در اشعارش زبانی ساده و محاوره به کار برده و بسیاری از منتقدان شعر فارسی اسلوب سخن او را با سعدی مقایسه کرده اند و ایرج را «سعدی نو» نامیده اند.
به قول سپانلو، ایرج میرزا چند دهه پس از مرگش وارد «خاطره ملی» ما شده و در این میان مواجهه با شعر او مواجهه ای دوگانه بوده است. از سویی جریان های رسمی، شعر او به خاطر وجود الفاظ رکیک در آن به حاشیه رانده اند و از سوی دیگر او را با شاعران کلاسیک فارسی همانند کرده اند. اما شاید جایگاه شعر ایرج، جدا از مواجهه های اغراق آمیز، جایی میان دیروز شعر فارسی و فردای آن باشد. دیروزی که عصر کلاسیک های شعر فارسی است و فردایی که با نیما آغاز می شود.
با «محمد بقایی ماکان» درباره جایگاه شعر ایرج و ویژگی های طنز او گفت و گو کرده ایم و او نیز ایرج را «سعدی آخرالزمان» نامیده است. بقایی ماکان در جایی از این گفت و گو درباره سبک کلامی ایرج میرزا می گوید: «به لحاظ ادبی ایرج میرزا را می توان دنباله رو شاعران کلاسیک فارسی و به خصوص سعدی دانست که شیوه کلامی او به سهل و ممتنع معروف است.
این قولی است که اکثر منتقدان معتبر شعر فارسی بر آن اتفاق نظر دارند و ایرج میرزا را سعدی آخرالزمان نامیده اند؛ آن هم به خاطر شیرین بیانی و به کار بردن ابتدایی ترین و ساده ترین کلمات در فاخرترین نوع شعر که غزل و مثنوی است. حتی شاعری مثل بهار با همه توانایی که در شعر دارد و با تمام درخششی که در کارش هست، ایرج را با همین صفت وصف می کند.»
در میان شاعران عصر مشروطه ایرج میرزا چه جایگاهی دارد؟
ایرج میرزا یکی از برجسته ترین شاعران دوره مشروطیت به شمار می رود و در حقیقت حتی می توان او را مطرح ترین شاعر آن دوران دانست. اگر با نگاهی منصفانه عقاید او مورد بررسی و تامل قرار بگیرد پی برده خواهدشد که اغلب آن ها در جهت تعالی جامعه و پویایی مردمی است و ایرج میرزا سخت به آن ها دلبسته بود.
به لحاظ ادبی ایرج میرزا را می توان دنباله رو شاعران کلاسیک فارسی و به خصوص سعدی دانست که شیوه کلامی او به سهل و ممتنع معروف است. این قولی است که اکثر منتقدان معتبر شعر فارسی بر آن اتفاق نظر دارند و ایرج میرزا را «سعدی آخرالزمان نامیده اند؛ آن هم به خاطر شیرین بیانی و به کار بردن ابتدایی ترین و ساده ترین کلمات در فاخرترین نوع شعر که غزل و مثنوی است. حتی شاعری مثل بهار با همه توانایی که در شعر دارد و با تمام درخششی که در کارش هست، ایرج را با همین صفت وصف می کند.
بهار پس از مرگ ایرج در رثای او می نویسد: «قلم شاعری از کار افتاد/ ادبیات ز مقدار افتاد/ بی تو رندی و نظربازی مرد/ راستی سعدی شیرازی مرد». ایرج نه تنها به لحاظ کلامی بسیار به سعدی نزدیک است بلکه از نظر نوع نگاهی که به زندگی دارد هم خیلی با سعدی قرابت دارد. اگر سعدی گفته است «دیده را فایده آن است که دلبر بیند/ ور نبیند چه بود فایده بینایی را»، درواقع وجود آدمی را که به طور خلاصه در سلطان بدن او، یعنی چشم، نمودار می شود در دیدن زیبایی های جهان خلاصه می کند.
این زیبایی پسندی و نظربازی را ما در ایرج هم شاهد هستیم، طوری که اگر کسی بخواهد ایرج را از منظر روانشناختی مورد توجه قرار بدهد و تعریفی از او به دست بدهد، به نظرم باید همان ابیاتی از او را که بر سنگ مزارش نقش بسته به کار ببرد.
ایرج آدمیزاده ای بود بسیار اهل ذوق و نظرباز و زیباپرست. در پایان آن ابیاتی که بر مزار ایرج نقش بسته، او به همه آفریدگان زیبای خداوند خطاب می کند که «مرده و زنده من عاشق اوست».
طنز ایرج میرزا چه ویژگی ها و مولفه هایی دارد که شعر او را متمایز می کند؟
طنز گونه ها و جنبه های مختلفی دارد. می توان از طنز بی پروا، سرپوشیده یا مستور، طنز متفکرانه و انواع دیگری از طنز نام ببریم. اگر طنز را با فکاهه مرادف نگیریم، باید بگوییم که طنز یکی از شیوه های ادبی است و شاخه ای بسیار تناور بر درخت ادبیات فارسی به شمار می رود.
شاخه طنز در این درخت بسیار چشمگیر و پربار است و در تاریخ نظم و نثر فارسی اکثر نویسندگان و شاعران ما، حتی کسانی که به عنوان مورخ شناخته شده اند مثل ابوالفضل بیهقی، رگه هایی از طنز را در آثارشان به کار برده اند. اما در این میان طنز ایرج با طنز کسی مثل عبید زاکانی و در دوره جدید با طنز چهره هایی مثل سید اشرف و دهخدا و بهار کم و بیش متفاوت است.
ایرج نوعی طنز در آثارش دارد که باید به آن طنز عالمانه گفت. ضمن اینک او طنز بی پرده هم دارد و طنز پوشیده یا مستور باب طبع این شاعر نبوده ولی در این میان طنز عالمانه او خیلی چشمگیر است. برای مثال او غزل گونه ای دارد که مطلعش این طور شروع می شود: «وه چه خوب آمدی صفا کردی/ چه عجب شد که یاد ما کردی// ای بسا آرزوت می کردم/ خوب شد آمدی صفا کردی...»؛ در تمام ابیات این شعر اصطلاحات، تعبیرات و مثل هایی دیده می شود که کاملا نشان می دهد ایرج میرزا تا چه حد به آداب و رسوم و خلقیات و فرهنگ جامعه خودش آشنا بوده. در هر بیتش نشانه هایی از آن ها را می توان دید.
بعد در مقطع همین غزل می گوید که «با تو هیچ آشتی نخواهم کرد/ با همان پا که آمدی برگرد»؛ می بینیم که ایرج هم مثل سعدی مثل ها و اصطلاحات و تکیه کلام های جامعه خودش را که حاصل یک تجربه فرهنگی است در یک مصرع خلاصه می کند.
یا در قطعه ای دیگر و در تمجید طنزگونه کسی که مورد توجه عاطفی او هست می گوید: «آب حیات است پدرسوخته/ خب نبات است پدرسوخته...»؛ اصطلاح «پدرسوخته» در فرهنگ ما وقتی با لفظ خاصی ادا می شود به هیچ وجه معنای منفی ندارد، بلکه بیشتر معنای تمجیدی و تحسینی دارد.
در یکی از بیت های پایانی این غزل گونه هم می گوید: «احمد و از مهر چنین منصرف/ خصم نجات است پدرسوخته». تنها کسانی می توانند معنای این بیت آخر را به درستی درک کنند که با صرف و نحو عربی به خوب آشنا باشند. چون در عربی حرف جر کلمه احمد را مجرور نمی کند و گویا آن کسی که مورد خطاب قرار گرفته احمدنامی است که می گوید آن قدر دارای حسن جمال است، حتی حرف جر هم او را مجرور نمی کند. البته در اینجا طنزی وجود دارد که بسیار عمیق است و نیازمند ژرف یابی است.
یا مثلا در «عارف نامه» که عارف را مورد استهزا قرار می دهد، به او از این جهت که غزل سیاسی می گوید ایراد می گیرد؛ چون به اعتقاد او غزل نمی تواند سیاسی باشد و اصلا این عبارت را بی معنا می داند.
از نگاه ایرج، مثل خیلی از شاعران آن زمان؛ قالب غزل اصولا برای مفاهیم تغزلی آفریده شده است. براساس چنین تفکری که البته من با آن میانه ای ندارم، ایرج خیلی عالمانه عارف را نقد می کند: نکنی با شعر بد عرض کیاست/ غزل سازی و آن هم در سیاست.. تو آهویی مکن جانا گرازی/ تو شاعر نیستی تصنیف سازی// عجب اشعار زشتی ساز کردی/ عجب مشت خودت را باز کردی// نمایند اهل معنی نیش خندت/ چو می خوانند اشعار چرندت// کسانی می زنند از بهر تو دست/ که یا مثل تو نادانند یا مست// شود شعر تو خوش با زور تحریر/ چو با زور بزک روی زن پیر// به داد تو رسیده ای دل ای دل/ وگرنه کار شعرت بود مشکل.»
از همین چند بیتی که در قالب طنز است و طنز نیشداری هم هست، خواننده کاملا متوجه می شود که ایرج هم به سلایق شعری کاملا آشنا بوده، یعنی تفکیک بین مفاهیم شعری را کاملا در نظر داشته و هم موسیقی را می شناخته است. وقتی می گوید «به داد تو رسیده ای دل ای دل...» یعنی با کش و قوس دادن به کلمات وزن شعر خودت را به عنوان شاعر یا ترانه سرا ساخته ای.
مواردی از این دست در شعر ایرج بسیار زیاد هست و من حتی معتقدم اگر بخواهیم طنز ایرج را با هم دوره های او مثل نسیم شمال و بهار و دهخدا و دیگران قیاس کنیم به واقع باید گفت طنز ایرج طنز متفاوتی است. آن هم به دلیل هاله هایی که بر شعر او افکنده شده و خواننده برای کشف حقیقت اصلی طنز ایرج باید این هاله ها و پرده های ظریف را پس بزند تا یک به یک به معنای اصلی آن برسد.
این ویژگی هم ذهن را به تکاپوی بیشتری وا می دارد و هم این که برای خواننده دلنشین تر است. چرا که یک باره طنزی را بیان نمی کند در حالی که ما در سید اشرف می بینیم که طنز خیلی راحت بیان می شود.
یعنی هیچ پیچ و خمی ندارد که خواننده را با دشواری کشف مفاهیم رو به رو کند اما وقتی خواننده مفهومی را در شعر کشف کرد، برایش لذت بخش است. در بهار و دهخدا هم همین طور است. البته در «چرند و پرند» دهخدا باز تا حدی این هاله های مه آلود و ابهام آمیز وجود دارد اما این اثر به نثر است. در نتیجه می توان گفت که وقتی ما در شعر دوران مشروطه جست و جو می کنیم می بینیم که ایرج از نظر طنزگویی کاملا متفاوت است.
شعر ایرج میرزا چقدر به سیاست گرایش دارد و طنز او تا چه حد طنزی سیاسی است؟
طنز سیاسی ایرج میرزا در مقایسه با دیگر شاعران هم عصرش کمتر است. البته باید این را در نظر داشت که مقدار سروده های ایرج نسبت به دیگران، حتی در مقایسه با سید اشرف، خیلی کمتر است. طنزهای سیاسی ایرج گاهی از حد دو، سه بیت تجاوز نمی کند. مثلا یک قطعه کوتاه درباره احمدشاه دارد که در آن جا او را مورد طنز قرار می دهد.
بقیه طنزهای او بیشتر در مورد شخصیت های فکری یا کسانی است که باید آن ها را پیشوایان عقاید حاکم دانست. یعنی ایرج غالبا از خود اشخاص در قالب طنز ایراد می گیرد و آن ها را سرزنش می کند و به جریان های حاکم بر جامعه کمتر توجه کرده است.
ایرج در اشعارش چقدر به مفاهیم مدرن دورانش توجه داشته است؟
ایرج چندین زبان خارجی می دانست، شاید چهار یا پنج زبان و بنابراین با مدنیت نوین آشنایی داشت. به دلیل همین آشنایی مقایسه هایی که به طور زیرکانه و شاید هم ناخودآگاه در شعرش راه یافته با جریان های فکری حاکم مرتبط است. شاید خود او چنین قصدی نداشته اما دانسته های نوینی که در زمان او در دنیای غرب پدید آمده بود و سالیانی هم از آن می گذشت، به طور ناآگاهانه و بی آن که خود او قصد تمرکز روی آن ها را داشته باشد به شعرش راه یافته اند.
از این رو نمی توان ایرج را یک طنزگوی منتقدی که صرفا بر مسائل سیاسی تمرکز داشته دانست، چون اشعار او بر مسائل اخلاقی و اعتقادی و همین طور آداب و رسوم جامعه بیشتر متمرکز است. مثلا یکی از مواردی که می شود از این منظر به آن توجه کرد، ایرادی است که ایرج به جامعه خود و خلقیات مردمش می گیرد.
او به تعارفات عجیب و غریبی که در میان مردم، نه تنها در زمان او بلکه حتی تا همین امروز هم رواج دارد، ایراد می گیرد. او به تمام احساسات و عواطف قلبی که به ظاهر در حرکات و الفاظ مردم جاری می شود بی آن که عمقی داشته باشد انتقاد می کند.
نمونه بارز چنین تفکری را ما در میان سروده های ایرج می توانیم در قطعه معروف «تعارف» ببینیم. جایی که می گوید: «یا رب این عادت چه می باشد که اهل ملک ما/ اه بیرون رفتن از مجلس ز در رم می کنند// جمله بنشینند با هم خوب و برخیزند خوش/ چون به پیش در رسند از همدگر رم می کنند/... نام این رم را چون نادانان ادب بنهاده اند/ بیشتر از صاحبان سیم و زر رم می کنند// از برای رنج بر رم مطلقا معمول نیست/ تا توانند از برای گنج ور رم می کنند// گر وزیری از درآید رم مفصل می شود/ دیگر آن جا اهل مجلس معتبر رم می کنند...».
در ادامه ایرج این رفتار مردم را به رفتار یک چهارپا تشبیه می کند و نمونه های زیادی از این نوع تشبیهات در شعر او دیده می شود. یعنی دلزدگی ایرج از ناآگاهی مردم به حدی است که آن ها را به چهارپا تشبیه می کند و واپس گرایی و تحجر حاکم بر جامعه حالت عصیان زدگی در او به وجود می آورد. البته این مختص به ایرج نیست و شعر فارسی را در طول تاریخ هم که بررسی کنیم، مثلا مواردی مشابه را در شعر خیام هم می بینیم که جامعه را مشتی خر دانسته است. در شعر سنایی نیز مواردی از این دست و جود دارد.
ایرج درواقع عقب ماندگی جامعه را حاصل همین واپس گرایی ها می داند و از بی توجهی مردم به واقعیات زندگی انتقاد می کند. او بند ناف جامعه را به ما بعد الطبیعه ای متصل می داند که به قول کانت جامعه هنوز از درستی آن کاملا آگاه نیست.
در شعر ایرج گاهی کلماتی رکیک دیده می شود. استفاده از این اصطلاحات و کلمات چقدر با فضای جامعه در آن زمان ارتباط دارد؟
بسیاری زا موارد از جمله آنچه اشاره شد، ایرج را سخت آزرده خاطر می کند تا جایی که او اصطلاحات و واژگانی را به کار می برد که مودبانه نیست یا به اعتباری که مصطلح شده کلمات مستهجن هستند.
ایرج این اصطلاحات را دقیقا در ارتباط با رفتار جامعه به کار می برد. بسیاری از آدم های اتوکشیده و تابع قواعد رسمی از کاربرد این کلمات مستهجن ایراد گرفته اند اما خود آن ها هم خبر ندارند که در در ازای شعر فارسی بزرگ ترین چهره های شعری ما هر جا که به ستوه آمده اند همین اصطلاحات را به کار برده اند. کما این که دو عارف بزرگ ما که به واقع می توان آن ها را برجسته ترین چهره های عرفانی بدانیم در آثارشان از این نوع کلمات استفاده کرده اند. این دو سنایی و مولوی هستند.
حتی در زمان ایرج هم تنها او نیست که اینطور عنان گسیخته با جامعه ای که فکر می کند درخور این کلمات است صحبت می کند. یغمای جندقی هم همین طور است. آن ها این کلمات را بی پروا وارد شعر می کند اما بسیاری از بزرگان در تاریخ ادبیات ما این کار را کرده اند. حتی زن شاعری مثل مهستی گنجوی خیلی بی پرواتر از مردان این کار را کرده است اما به قول حافظ زین میان ایرج بیچاره بدنام افتاد.
من در عجبم که چرا این همه لطافت و زیبایی و نغزگویی و این میزان علاقه به فرهنگ و مدنیت و تاریخ و زبان فارسی که در شعر ایرج وجود دارد توسط عده ای نادیده گرفته می شود و تنها بر کلمات رکیک شعر او تاکید می شود. بسیاری از اشعار نغز ایرج امروز بر سر زبان هاست و به شکل مثل درآمده از جمله شعری که درباره مادر گفته: «دستم بگرفت و پا به پا برد...». آن ها این اشعار را نادیده می گیرند و خط بطلان بر مجموعه آثار این طنزپرداز بسیار قوی و باصلابت می زنند که درواقع باید گفت تالی عبید زاکانی و سعدی است.