ماهان شبکه ایرانیان

زن در کش و قوس تاریخ

زندگی زن در امتها و قبائل وحشی، از قبیل ساکنین افریقا و استرالیاو جزائرمسکون در اقیانوسیه و امریکای قدیم و غیر اینها نسبت به زندگی مردان نظیر زندگی حیوانات اهلی بود، آن نظری که مردان نسبت به حیوانات اهلی داشتند همان نظر را نسبت به زن داشتند، و به زنان با همان دید می نگریستند.

زندگی زن در امتها و قبائل وحشی، از قبیل ساکنین افریقا و استرالیاو جزائرمسکون در اقیانوسیه و امریکای قدیم و غیر اینها نسبت به زندگی مردان نظیر زندگی حیوانات اهلی بود، آن نظری که مردان نسبت به حیوانات اهلی داشتند همان نظر را نسبت به زن داشتند، و به زنان با همان دید می نگریستند.

به این معنا که انسان به خاطر طبع استخدامی که در او هست همانطورکه این معنا راحق خود می شمرد، که مالک گاو و گوسفند و شتر و سایر حیوانات اهلی خود باشد،و در آن حیوانات هر نوع تصرفی که می خواهد بکند، و در هر حاجتی که برایش پیش می آید به کارببندد، ازمو و کرک و گوشت و استخوان و خون و پوست و شیر آن استفاده کند، و به همین منظور برای حیوان طویله می ساخت، و حفظش می کرد، و نر و ماده آنها را به هم می کشانید تااز نتائج آنها هم استفاده کند، بار خود را به پشت آنها می گذاشت،و در کار شخم زمین وکوبیدن خرمن و شکار، آنها را به کار می گرفت، و به طرق مختلف برای کارهای دیگر، که نمی توان شمرد، حیوانات را استخدام می کرد.

و این حیوانات بی زبان از بهره های زندگی و آنچه که دلهایشان آرزو می کرد ازخوردنی و نوشیدنی و مسکن و جفت گیری و استراحت آن مقدار را دارا بودند که مالکش دراختیارش بگذارد، و انسان هم آن مقدار در اختیار حیوانات می گذاشت که مزاحم و منافی بااغراضش نباشد، اواین حیوانات را تسخیر کرد، تا به زندگی او سود رساند، نه اینکه مزاحم

صفحه : 395

زندگی او باشد.

و به همین جهت بسیار می شد که بهره کشی از آن زبان بسته ها،مستلزم رفتاری می شدکه از نظر خود آن حیوانات بسیار ظالمانه بود، و اگر حیوان زبان می داشت و خودش ناظر درسرنوشت خود بود فریادش از این زورگوئی های عجیب بلند می شد، چه بسیار حیوانی که بدون داشتن هیچ جرمی مظلوم واقع می شد، و چه بسیار حیوان ستم کشی که از ظلم صاحبش به استغاثه در می آمد و امروزهم در می آید، و کسی نیست که به دادش برسد، و چه بسیارستمکاری که بدون هیچ مانعی به ظلم خود ادامه می دهد، چه بسیار حیواناتی که بدون داشتن هیچگونه استحقاق، زندگی لذت بخشی دارند، و تنها به خاطر اینکه سگ خوش قواره ای است ازکاخ ها و بهترین ماشین ها و بهترین غذاها برخوردار باشند، و فلان اسب فقط به خاطر اینکه نژاد خوبی دارد در ناز و نعمت بسر برده و در مساله تخم گیری از او استفاده کنند.

و بر عکس چه بسیار حیواناتی که بدون هیچ تقصیری،در سخت ترین شرایط زندگی کنند، و مانند الاغ باربر و اسب عصاری، دائما در زحمت و سختی باشند.

حیوان برای خودش هیچ حقی از حقوق زندگی ندارد،و در سایه حقوقی که صاحبش برای خودش قائل است زندگی می کند، اگر کسی پای سگی و یا اسبی را بشکنداز این نظرتعقیب نمی شود که چرا حیوان بی زبان را آزردی، و حق او را پایمال ساختی؟، بلکه از این نظر تعقیب می شود که چرا به صاحب حیوان ضرر رساندی، و حیوان قیمتی او را از قیمت انداختی، همه اینها برای این است که انسان، زندگی و هستی حیوانات را دنباله رو زندگی خود و فرع هستی خود می داند، و ارزش جایگاه آنها را طفیلی ارزش وجودی خود می شمارد.

در این امت ها و قبائل زندگی زنان نیز در نظر مردان چنین زندگی یی بود، یعنی مردان زندگی زنان را پیرو زندگی خود می دانستند، و معتقد بودند که زنان برای خاطرمردان خلق شده اند، و بطور اجمال و سربسته و بدون اینکه فکر کنند چه می گویند، می گفتند: هستی ووجود زنان وزندگیشان تابع هستی و زندگی مردان است، و عینا مانند حیوانات هیچ استقلالی در زندگی و هیچ حقی ندارندو زن، مادام که شوهر نکرده تحت سرپرستی و ولایت پدر است، و بعد از ازدواج تحت ولایت شوهر است، آن هم ولایت بدون قید و شرط و بدون حد و مرز.

در این امتها مرد می توانست زن خود را به هر کس که بخواهدبفروشد، و یا ببخشد و یااو را مانند یک کالا قرض دهد تا از او کام بگیرند، بچه دار شوند، یا به خدمت بگیرندو یابهره هائی دیگر بکشند، و مرد حق داشت او را تنبیه و مجازات کند، کتک بزند، زندان کند، وحتی به قتل برساند، و یااو را گرسنه و تشنه رها کند، حال او بمیرد یا زنده بماند، و نیز حق

صفحه : 396

داشت او را مخصوصا در مواقع قحطی و یا جشن ها مانندگوسفند چاق بکشد، و گوشتش رابخورد، و آنچه را که از مال مربوط به زن بود، مال خودش می دانست،حق زن را هم، حق خودمی شمرد، مخصوصا از جهت دادوستد و سایر معاملاتی که پیش می آمد خود را صاحب اختیارمی دانست.

و بر زن لازم بود که از مرد(پدرش باشد یا شوهرش)در آنچه امر و دستور می دادندکورکورانه اطاعت کند، چه بخواهد و چه نخواهد و باز به عهده زن بود که امور خانه و اولادوتمامی ما یحتاج زندگی مرد را در خانه فراهم نماید، و باز به عهده او بود که حتی سخت ترین کارها را تحمل کند، بارهای سنگین را به دوش بکشد، گل کاری و امثال این کارها را بکند، و در قسمت حرفه و صنعت پست ترین حرفه را بپذیرد.

و این رفتار عجیب، در بین بعضی از قبائل به حدی رسیده بود که وقتی یک زن حامله بچه خود را به دنیا می آورد بلا فاصله باید دامن به کمر بزند و به کارهای خانه بپردازد.درحالیکه شوهرش با نداشتن هیچ کسالتی خود را به بیماری بزند، و در رختخواب بخوابد و زن بدبختش به پرستاری او بپردازد، اینها کلیاتی بود از حقوقی که زن در جامعه عقب مانده داشت، و از بهره هائی که از زندگی اش می برد،که البته اهل هر قرن از قرنها بربریت و وحشیگری وخصلت ها و خصوصیتهای مخصوص به خود داشته،سنت ها و آداب قومی با اختلاف عادات موروثیشان و اختلاف مناطق زندگی و جوی که بر آن زندگی احاطه داشت، مختلف می شد که هر کس به کتب تالیف شده در این باب مراجعه کند، از آن عادات و رسوم آگاه می شود.

زندگی زن در امتهای پیشرفته قبل از اسلام

منظور ما از امتهای متمدن و پیشرفته آن روز، آن امت هائی است که تحت رسوم ملی وعادات محفوظ و موروثی زندگی می کرده اند بدون اینکه رسوم و عاداتشان مستندبه کتابی یامجلس قانونی باشد، مانند مردم چین و هند و مصر قدیم و ایران و نظائر اینها.

آنچه در این باب در بین تمامی این امتها مشترک بوده، این بود که زن در نظر این اقوام هیچگونه استقلال و حریت و آزادی نداشته، نه در اراده اش و نه در اعمالش،بلکه در همه شؤون زندگی اش تحت قیمومت و سرپرستی و ولایت بوده، هیچ کاری را از پیش خود منجز وقطعی نمی کرده،و حق مداخله در هیچ شانی از شؤون اجتماعی را نداشته است(نه در حکومت، نه در قضاوت، و نه در هیچ شانی دیگر).

صفحه : 397

حال ببینیم با نداشتن هیچ حقی از حقوق، چه وظائفی به عهده داشته است؟اولاتمامی آن وظائفی که به عهده مرد بوده به عهده او نیز بوده است، حتی کسب کردن و زراعت وهیزم شکنی و غیر آن، و ثانیا علاوه بر آن کارها، اداره امور خانه و فرزند هم به عهده او بوده،و نیزموظف بود که از مرد در آنچه می گوید و می خواهد اطاعت کند.

البته زن در اینگونه اقوام، زندگی مرفه تری نسبت به اقوام غیر متمدن داشته است، چون اینان دیگر مانند آن اقوام به خود اجازه نمی دادند زنی را بکشند، و گوشتشان را بخورند، و بطورکلی از مالکیت محرومشان نمی دانستند، بلکه زن فی الجمله می توانست مالک باشد، مثلاارث ببرد،و اختیار ازدواج داشته باشد، گو اینکه ملکیت و اختیاراتش در اینگونه موارد هم، به استقلال خود او نبود.

در این جوامع مرد می توانست زنان متعدد بگیرد، بدون اینکه حد معینی داشته باشد، ومی توانست هر یک از آنان را که دلش خواست طلاق دهد، و شوهر بعداز مرگ زنش می توانست بدون فاصله، زن بگیرد، ولی زن بعد از مرگ شوهرش نمی توانست شوهرکند، و ازمعاشرت با دیگران در خارج منزل، غالبا ممنوع بود.

و برای هر یک از این امت ها بر حسب اقتضای مناطق و اوضاع خاص به خود، احکام ورسوم خاصی بود، مثلا امتیاز طبقاتی که در ایران وجود داشت چه بساباعث می شد زنان ازطبقه بالا حق مداخله در ملک و حکومت و حتی رسیدن به سلطنت و امثال آن را داشته باشند، و یا مثلابتوانند با محرم خود چون پسر و برادر ازدواج کنند، ولی دیگران که در طبقه پائین اجتماع بودند چنین حقی را نداشته باشند.

و مثلا در چین از آنجا که ازدواج نوعی خودفروشی و مملوکیت بود، و زن در این معامله خود را یکباره می فروخت، قهرا دیگر معقول نبود که اختیارات یک زن ایرانی را داشته باشد، وهمینطور هم بود یک زن چینی از ارث محروم بود، و حق آن را نداشت که با مردان و حتی باپسران خودسر یک سفره بنشیند، و مردان می توانستند دو نفری و یا چند نفری یک زن بگیرند، ودر بهره گیری از او، و استفاده ازکار او با هم شریک باشند، آن وقت اگر بچه دار می شد غالبافرزند از آن مردی بود که کودک به او بیشتر شباهت داشت.

و مثلا در هند، از آنجائی که معتقد بودند زن پیرو مرد و مانندیکی از اعضای بدن اواست دیگر معقول نبود که بعد از شوهر، ازدواج برای او حلال و مشروع باشد، بلکه تا ابد باید بی شوهر زندگی کند و بلکه اصلا نباید زنده بماند، چون گفتیم زن را به منزله عضوی از شوهرمی دانستند،و در نتیجه همانطور که بر حسب رسوم خود مردگان را می سوزاندند، زن زنده را هم

صفحه : 398

با شوهر مرده اش آتش می زدند، و یا اگر زمانی زنده می ماندند، در کمال ذلت و خواری زندگی می کردند.

زنان هند قدیم در ایام حیض، نجس و پلید بودند، و دوری کردن از آنان لازم بود، وحتی لباسهایشان و هر چیزی که با دست یا جای دیگر بدنشان تماس می گرفت، نجس وخبیث بود.

و می توان وضع زنان در این امتها را اینطور خلاصه کرد که: نه انسان بودند و نه حیوان، بلکه برزخی بین این دو موجود به حساب می آمدند، به این معنا که از زن، به عنوان یک انسان متوسط و ضعیف استفاده می کردند، انسانی که هیچگونه حقی ندارد، مگر اینکه به انسانهای دیگر درامور زندگی کمک کند، مثل فرزند صغیر که حد وسطی است بین حیوان و انسان کامل، به سایر انسانها کمک می کند،اما خودش مستقلا حقی ندارد، و تحت سرپرستی و ولایت پدر یا سایر اولیای خویش است، بله بین فرزند صغیر و زن،این فرق بود که فرزند بعد ازبلوغش از تحت سرپرستی خارج می شد، ولی زن تا ابد تحت سرپرستی دیگران بود.

زن درمیان کلدانیان، آشوریان، رومیان و یونانیان قدیم

امت هائی که تاکنون نام بردیم، امت هایی بودند که بیشترآداب و رسوم شان بر اساس اقتضاء منطقه و عادات موروثی و امثال آن بود، و ظاهرا به هیچ کتاب و قانونی تکیه نداشت،دراین میان امت هائی از قبیل کلدانیان و رومیان و یونانیان هستند که تحت سیطره قانون و یاکتاب هستند.

اماکلده و آشور، که قوانینحامورابیدر آن حکومت می کرد،به حکم آن قوانین، زن را تابع همسرش دانسته و او را از استقلال محروم می دانستند.و نیز به حکم آن شریعت، زن نه در اراده اش استقلال داشت و نه در عمل، حتی اگر زن از شوهرش در امورمعاشرت اطاعت نمی کرد و یا عملی را مستقلا انجام می داد، مرد می توانست او را از خانه بیرون کرده، و یا زنی دیگر بگیرد، و بعد از آن حق داشت با او معامله یک برده را بکند، و اگردر تدبیر امور خانه اشتباهی می نمود مثلا اسراف می کرد، شوهر می توانست شکایتش را نزدقاضی ببرد، و بعد از آنکه جرم او اثبات شد، او را در آب غرق کند.

و اما روم، که از قدیمی ترین امتهائی است که قوانین مدنی وضع کرده است، اولین باری که دست به وضع قانون زد، حدود چهار صد سال قبل از میلاد بود که به تدریج، در

صفحه : 399

صدد تکمیل آن برآمد، و این قانون، نوعی استقلال به خانه داده، که در آن چهار دیواری دستورات سرپرست خانه واجب الاجراء است، و این سرپرست یا شوهر است ویا پدر فرزندان که نوعی ربوبیت و سرپرستی نسبت به اهل خانه دارد، و اهل خانه باید او را بپرستند، همانطورکه خود او در کودکی پدران گذشته خود را که قبل از او تاسیس خانواده کردند می پرستید، واین سرپرست اختیار تام دارد،و اراده او در تمامی آنچه که می خواهد و به آن امر می کندنسبت به اهل خانه اش یعنی زنان و فرزندان نافذ و معتبراست، حتی اگر صلاح بداند که فلان زن و یا فلان فرزند باید کشته شود، باید بدون چون و چرا اطاعتش می کردند، و کسی نبود که باوی مخالفت کند.

و زنان خانه یعنی همسر و دختر و خواهر وضع بدتری نسبت به مردان و حتی پسران داشتند، با اینکه مردان و پسران هم تابع محض سرپرست خانه بودند، ولی زنان اصولاجزءجامعه نبودند، و در نتیجه به شکایت آنها گوش نمی دادند، و هیچ معامله ای از ایشان معتبر ونافذ نمی شد، و مداخله در امور اجتماعی به هیچ وجه از آنان صحیح نبود، ولی مردان خانه، یعنی اولاد ذکور و برادران سرپرست و حتی پسر خوانده ها(چون در آن روزها پسرخواندگی درمیان رومیان و همچنین یونانیان و ایرانیان و اعراب معمول بوده)می توانستندبا اجازه سرپرست مستقل شوند، و همه امور زندگی خود را اداره کنند.

زنان در روم قدیم جزء اعضای اصلی خانه و خانواده نبودند،خانواده را تنها مردان تشکیل می دادند، زنان تابع خانواده بودند، در نتیجه قرابت اجتماعی رسمی که مؤثر در مساله توارث و امثال آنست، مختص در بین مردان بود(مردان بودند که از یکدیگر ارث می بردند، و یامثلاشجره دودمانشان به وسیله ایشان حفظ می شد)و اما زنان نه در بین خود خویشاوندی(خواهری و دختر عموئی و غیره)داشتند،و نه در بین خود و مردان، حتی بین زن و شوهرخویشاوندی نبود، بین پسر با مادرش و بین خواهرو برادرش و بین دختر و پدرش ارتباطخویشاوندی که باعث توارث شود نبود.

بلکه تنها قرابت طبیعی(که باعث اتصال زن و مردی به هم و تولد فرزندی از آن دومی شد)وجود داشت، و بسا می شد که همین نبودن قرابت رسمی مجوز آن می شدکه با محارم یکدیگر ازدواج کنند، و سرپرست خانه، که ولی همه دختران و زنان خانه بود، با دختر خودازدواج کند، چون ولی دختر و سرپرست او بود همه رقم اختیاری در او داشت.

و سخن کوتاه اینکه در اجتماع خانواده، وجود زن در نظررومیان وجودی طفیلی، وزندگیش تابع زندگی مردان بود، زمام زندگی و اراده اش به دست سرپرست خانه بود، که یا

صفحه : 400

پدرش باشد اگر پدری در خانه بود، و یا همسرش اگر درخانه کسی به نام همسر باشد، و یامردی دیگر غیر آن دو، و سرپرست خانه هر کاری می خواست با او می کرد، و هر حکمی که دلش می خواست می راند.

چه بسا می شد که او را می فروخت، و یا به دیگران می بخشید،و یا برای کام گیری به دیگران قرض می داد، و چه بسا به جای حقی که باید بپردازد(مثلا قرض یا مالیات)خواهر یادخترش را در اختیار صاحب حق می گذاشت، و چه بسا او را با کتک و حتی کشتن مجازات می کرد، تدبیرمال زنان نیز بدست مردان بود، هر چند که آن مال مهریه ای باشد که با ازدواج بدست آورده، و یا با اذن ولی خودکسب کرده باشد، ارث را که گفتیم نداشت و از آن محروم بود، و اختیار ازدواج کردن دختر و زن به دست پدر و یا یکی از بزرگان قوم خود بود، طلاقش هم که به دست شوهر بود و...آری این بود وضع زن در روم.

و اما یونان، وضع زن در آنجا و اصولا وضع به وجود آمدن خانواده و ربوبیت و سرپرستی خانواده، نزدیک همان وضع روم بود.

یعنی قوام و رکن اجتماع مدنی و همچنین اجتماع خانوادگی نزد آنان، مردان بودند، وزنان تابع و طفیلی مردان به حساب می آمدند، و به همین جهت زن در اراده و در افعال خوداستقلال نداشت، بلکه تحت ولایت و سرپرستی مرد بود.

و اما هویت زن در اسلام

: اسلام بیان می کند که زن نیز مانند مرد انسان است، وهرانسانی چه مرد و چه زن فردی است از انسان که در ماده و عنصر پیدایش او دو نفر انسان نر وماده شرکت ودخالت داشته اند، و هیچ یک از این دو نفر بر دیگری برتری ندارد، مگر به تقوا، همچنانکه کتاب آسمانی خود می فرماید: یا ایها الناس انا خلقناکم من ذکر و انثی، وجعلناکم شعوبا و قبائل لتعارفوا، ان اکرمکم عند الله اتقیکم. (1) بطوری که ملاحظه می کنیدقرآن کریم هر انسانی را موجودی گرفته شده و تالیف یافته از دو نفر انسان نر و ماده می داند، که هر دو بطورمتساوی ماده وجود و تکون او هستند، و انسان پدید آمده(چه مرد باشد و چه زن)مجموع ماده ای است که از آن دو فرد گرفته شده است.

قرآن کریم در معرفی زن مانند آن شاعر نفرمود: و انما امهات الناس اوعیة (2) ، و مانندآن دیگری نفرمود: بنونا بنوا ابناءنا و بناتناثبنوهن ابناء الرجال الاباعد(3) بلکه هر فرد از انسان(چه دختر و چه پسر)را مخلوقی تالیف یافته از زن و مرد معرفی کرد، در نتیجه تمامی افراد بشر امثال یکدیگرند، و بیانی تمام تر و رساتر از این بیان نیست، وبعد از بیان این عدم تفاوت، تنها ملاک برتری را تقوا قرار داد.

و نیز در جای دیگر فرمود:انی لا اضیع عمل عامل منکم من ذکر او انثی، بعضکم من بعض (4) ، در این آیه تصریح فرموده که کوشش و عمل هیچکس نزد خدا ضایع نمی شود، و

............................................ (1)هان ای مردم، ما یک یک شما را از نر و ماده آفریدیم،و شما را شعبه و قبیله ها قرار دادیم تایکدیگر را بشناسید، و بدانید که گرامی ترین شما نزد خدا باتقواترین شما است.سوره حجرات، آیه 13 (2)مادران تنها و تنها صدف و ظرف پیدایش انسانها هستند. (3)فرزندان پسران ما، فرزندان خودمان هستند و اما فرزندان دختران ما، فرزند مردمی بیگانه اند. (4)من عمل هیچ عامل را ضایع و بی نتیجه نمی کنم چه مرد و چه زن، بعضی از شما از بعضی دیگر هستید.سوره آل

لیکن همه این اقوام، در حقیقت قوانین خود را، خودشان نقض کردند، برای اینکه اگربرای زن استقلالی قائل نبودند، باید همه جا قائل نباشند، یعنی همانطوری که یک کودک نه در منافعش مستقل است و نه در جرائمش، باید در مورد زنان نیز اینطور حکم می کردند که اگردر اراده و اعمالشان آنجا که مثلا می خواهند چیزی بخرند و یا بفروشند مستقل نیستند، درجرائمشان هم مستقل نباشند، یعنی اگر کار خلافی کردند، نباید خودشان جریمه شوند، و یاشکنجه گردند، بلکه باید ولی و سرپرستشان جریمه بپردازد.

ولی همانطور که گفتیم، این اقوام، طفیلی بودن زن را فقط در طرف منافعشان حکم می کردند، اگر کار نیکی می کردند پاداش آنها به کیسه سرپرست آنها می رفت و اما اگر کاربدی می کردند، خودشان شکنجه می شدند.

واین خود عینا یکی از شواهد و بلکه از دلایلی است که دلالت می کندبر اینکه درتمامی این قوانین زن را به این نظر که موجودی است ضعیف و جزئی است از اجتماع، اماجزئی ناتوان و محتاج به قیم، مورد توجه قرار ندادند، بلکه به این دید به او نگاه کرده اند که موجودی است مضر، و مانند میکروبی است که مزاج اجتماع را تباه می کند، و صحت آن را

صفحه : 401

سلب می نماید، چیزی که هست می دیدند که اجتماع حاجت حیاتی و ضروری به این میکروب دارد، زیرا اگر زن نباشد نسل بشر باقی نمی ماند، لذا می گفتند: چاره ای نیست جزاینکه باید به شان وی اعتنا کنیم و وبال امر او را به عهده بگیریم.

پس اگر جرمی و خیانتی کرد باید خودش عذاب آن رابچشد، و اما اگر کار نیکی کردو سودی رسانید مردان از آن بهره مند شوند، و برای ایمنی از شرش نبایدهیچگاه آزادش گذاشت، که هر کاری خواست بکند، عینا مانند یک دشمن نیرومندی که در جنگ شکست خورده باشدو او را اسیر گرفته باشند، مادام که زنده است باید مقهور و زیر دست باشد، اگر کاربدی کند شکنجه می شود، و اگر کار نیکی کند تشکر و تقدیر از او به عمل نمی آید.

و همینکه دیدید می گفتند که قوام اجتماع به وجود مردان است، باعث شد که معتقدشوند به اینکه اولاد حقیقی انسان، فرزندان پسر می باشند، و بقای نسل به بقای پسران است، (و اگر کسی فرزند پسر نداشته باشد و همه فرزندانش دختر باشند، در حقیقت بلا عقب و اجاق کور است)،و همین اعتقاد منشا پیدایش عمل تبنی(فرزندگیری)شد، یعنی باعث آن شد که اشخاص بی پسر، پسر دیگری را فرزند خودبخوانند و ملحق به خود کنند، و تمامی آثار فرزندواقعی را در مورد او هم مترتب سازند، برای اینکه می گفتند خانه ای که در آن فرزند پسر نیست محکوم به ویرانی و نسل صاحب خانه محکوم به انقراض است، لذا ناچار می شدند بچه های پسردیگران را فرزند خود بخوانند، تا به خیال خودشان نسلشان منقرض نشود، و با اینکه می دانستنداین فرزند خوانده،فرزند دیگران است و از نسل دیگران آمده، مع ذلک فرزند قانونی خود به حساب می آوردند، و به او ارث می دادندو از او ارث می بردند، و تمامی آثار فرزند صلبی رادر مورد او مترتب و جاری می کردند.

و وقتی مردی از این اقوام یقین می کرد که عقیم است و هرگز بچه دار نمی شود، دست به دامن یکی از نزدیکان خود از قبیل: برادر و برادر زاده می شد، و او را به بستر همسر خود می برد تا با او جماع کند، و از این جماع فرزندی حاصل شده، و او آن فرزند را فرزند خود بخواندو خاندان او باقی بماند.

مساله ازدواج و طلاق نیز در یونان و روم نزدیک به هم بود،در هر دو قوم تعدد زوجات جائز بود، اما در یونان اگر زن از یکی بیشترمی شد یکی از آن زنان، زن قانونی و رسمی بود وبقیه غیر رسمی.

...

صفحه : 402

وضع زن در عرب و محیط زندگی عرب، (آن محیطی که قرآن در آن نازل شد)

عرب از همان زمانهای قدیم در شبه جزیره عربستان زندگی می کرد، سرزمینی بی آب و علف و خشک و سوزان، و بیشتر سکنه این سرزمین، از قبائل صحرانشین و دوراز تمدن بودند، و زندگیشان با غارت و شبیخون، اداره می شد، عرب از یک سو، یعنی از طرف شمال شرقی به ایران واز طرف شمال به روم و از ناحیه جنوب به شهرهای حبشه و از طرف غرب به مصر وسودان متصل بودند، و به همین جهت عمده رسومشان رسوم توحش بود، که در بین آن رسوم، احیانا اثری از عادات روم و ایران و هند و مصر قدیم هم دیده می شد.

عرب برای زن نه استقلالی در زندگی قائل بود و نه حرمت و شرافتی، بله حرمتی که قائل بود برای بیت و خاندان بود، زنان در عرب ارث نمی بردند، و تعدد زوجات آن هم بدون حدی معین، جائز بود، همچنانکه در یهود نیز چنین است، و همچنین در مساله طلاق برای زن اختیاری قائل نبود،و دختران را زنده به گور می کرد، اولین قبیله ای که دست به چنین جنایتی زد، قبیله بنو تمیم بود، و به خاطر پیشامدی بود که در آن قبیله رخ داد، و آن این بود که با نعمان بن منذر جنگ کردند، و عده ای از دخترانشان اسیرشدند که داستانشان معروف است، و ازشدت خشم تصمیم گرفتند دختران خود را خود به قتل برسانند، و زنده دفن کنند و این رسم ناپسندبه تدریج در قبائل دیگر عرب نیز معمول گردید، و عرب هر گاه دختری برایش متولدمی شد به فال بد گرفته و داشتن چنین فرزندی را ننگ می دانست بطوری که قرآن می فرماید: یتواری من القوم من سوء ما بشر به(1) ، یعنی پدر دختر از شنیدن خبر ولادت دخترش خود رااز مردم پنهان می کرد و بر عکس هر چه بیشتر دارای پسر می شد(هرچند پسر خوانده)خوشحال تر می گردید، و حتی بچه زن شوهرداری را که با او زنا کرده بود، به خود ملحق می کرد و چه بسا اتفاق می افتاد که سران قوم و زورمندان، بر سر یک پسری که با مادرش زناکرده بودند نزاع می کردند، و هر یک آن پسر را برای خود ادعا می نمودند.

البته از بعضی خانواده های عرب این رفتار هم سرزده، که به زنان و مخصوصا دختران

............................................ (1)سوره نحل آیه 59

صفحه : 403

خود در امر ازدواج استقلال داده، و رعایت رضایت و انتخاب خود او را کرده باشند، که این رفتار از عرب، شبیه همان عادتی است که گفتیم در اشراف ایرانیان معمول بود، و خود یکی ازآثار امتیاز طبقاتی در جامعه است.

و به هر حال رفتاری که عرب با زنان داشت، ترکیبی بود از رفتاراقوام متمدن و رفتاراقوام متوحش، ندادن استقلال به زنان در حقوق، و شرکت ندادن آنان در امور اجتماعی از قبیل حکومت و جنگ و مساله ازدواج و اختیار دادن امر ازدواج به زنان اشراف را از ایران و روم گرفته بودند،و کشتن آنان و زنده به گور کردن و شکنجه دادن را از اقوام بربری و وحشی اقتباس کرده بودند، پس محرومیت زنان عرب از مزایای زندگی مستند به تقدیس و پرستش رئیس خانه نبود، بلکه از باب غلبه قوی و استخدام ضعیف بود.

و اما مسالهپرستشدر بین عرب اینچنین بود که همه اقوام عرب(چه مردان و چه زنان)بت می پرستیدند، و عقائدی که در باره بت داشتند شبیه همان عقائدی است که صابئین در باره ستاره و ارباب انواع داشتند، چیزی که هست بت های عرب بر حسب اختلافی که قبائل درهواها و خواسته ها داشتند مختلف می شد، ستارگان و ملائکه(که به زعم ایشان دختران خدا هستند)را می پرستیدند واز ملائکه و ستاره صورت هایی در ذهن ترسیم نموده و برطبق آن صورتها، مجسمه هائی می ساختند، که یا از سنگ بود و یا ازچوب، و هواها و افکارمختلفشان به آنجا رسید که قبیله بنی حنیفه بطوری که ازایشان نقل شده بتی ازخرما، کشک، روغن،آردو...درست کرده و سالها آن را می پرستیدند و آنگاه دچارقحطی شده و خدای خود را خوردند!.شاعری در این زمینه چنین گفت: اکلت حنیفة ربهاثزمن التقحم و المجاعة لم یحذروامن ربهم ثسوء العواقب و التباعة قبیله بنی حنیفه در قحطی و از گرسنگی پروردگار خود را خوردند و نه از پروردگارخودحذر کردند، و نه از سوء عاقبت این کار پروا نمودند!!و بسا می شد که مدتی سنگی را می پرستیدند، اما آنگاه که به سنگ زیبائی می رسیدند سنگ اول را دور انداخته و دومی را برای خدائی بر می گزیدند، و اگر چیزی پیدانمی کردندبرای پرستش مقداری خاک جمع نموده و گوسفند شیردهی می آوردند و شیرش راروی آن خاک می دوشیدند، و از آن گل بتی می ساختند و بلا فاصله به دور همان بت، طواف می کردند!و زنان محرومیت و تیره بختی هائی که در این جوامع داشتند در دل و فکر آنان ضعفی

صفحه : 404

ایجاد کرد، و این ضعف فکری اوهام و خرافات عجیب و غریبی در مورد حوادث و وقایع مختلف در آنان پدید آورد، که کتب تاریخی این خرافات و اوهام را ضبط کرده است.واین بود خلاصه ای از احوال زن در مجتمع انسانی در ادوار مختلف قبل از اسلام، و درعصر ظهور اسلام.

همانطور که در اول بحث وعده داده بودیم، تمامی سعی خودرا در اختصار گوئی بکاربردیم، و از همه آنچه که گفتیم، چند نتیجه به دست می آید:

نتایجی که از آنچه گفته شد به دست می آید

اول اینکه: بشر در آن دوران در باره زن دو طرز تفکر داشت،یکی اینکه زن را انسانی در سطح حیوانات بی زبان می دانست، و دیگر اینکه او را انسانی پست و ضعیف در انسانیت می پنداشت، انسانی که مردان، یعنی انسان های کامل در صورت آزادی او از شر و فسادش ایمن نیستند، و به همین جهت باید همیشه در قید تبعیت مردان بماند، و مردان اجازه ندهند که زنان آزادی و حریتی در زندگی خود کسب کنند،نظریه اول با سیره اقوام وحشی و نظریه دوم با روش اقوام متمدن آن روز مناسب تر است.

دوم اینکه: بشر قبل از اسلام نسبت به زن از نظر وضع اجتماعی نیز دو نوع طرز تفکرداشت، بعضی از جوامع زن را خارج از افراد اجتماع انسانی می دانستند، و معتقد بودندزن جزءاین هیکل ترکیب یافته از افراد نیست، بلکه از شرایط زندگی او است، شرایطی که بشر بی نیازاز آن نمی باشد،مانند خانه که از داشتن و پناه بردن در آن چاره ای ندارد، و بعضی دیگر معتقدبودند زن مانند اسیری است که به بردگی گرفته می شود، و از پیروان اجتماع غالب است، واجتماعی که او را اسیر کرده، ازنیروی کار او استفاده می کند، و از ضربه زدنش هم جلوگیری می نماید.

سوم اینکه: محرومیت زن در این جوامع همه جانبه بود، وزن را از تمامی حقوقی که ممکن بود از آن بهره مند شود، محروم می دانستند، مگر به آن مقداری که بهره مندی زن درحقیقت به سود مردان بود، که قیم زنان بودند.

چهارم اینکه: اساس رفتار مردان با زنان عبارت بود از غلبه قوی بر ضعیف و به عبارت دیگر هر معامله ای که با زنان می کردند بر اساس قریحه استخدام و بهره کشی بود، این روش امت های غیر متمدن بود، و اما امت های متمدن علاوه بر آنچه که گفته شد این طرز تفکر راهم داشتند که زن انسانی است ضعیف الخلقه، که توانائی آن را ندارد که در امور خود مستقل باشد، و نیز موجودی است خطرناک که بشر از شر و فساد او ایمن نیست و چه بسا که این طرزتفکرها در اثر اختلاط امت ها و زمان ها در یکدیگر اثر گذاشته باشند.

صفحه : 405

اسلام چه تحولی در امر زن پدید آورد؟

سراسر دنیا عقائدی را که شرح دادیم، همچنان در باره زن داشت، و رفتارهائی که گفتیم معمول می داشت، و زن را در شکنجه گاه ذلت و پستی زندانی کرده بود، بطوری که ضعف و ذلت، یک طبیعت ثانوی برای زن شده و گوشت و استخوانش با این طبیعت می روئید، و با این طبیعت به دنیا می آمد و می مرد، و کلمات زن و ضعف و خواری و پستی نه تنها در نظرمردان، بلکه در نظر خود زنان نیزمثل واژه های مترادف و چون انسان و بشر شده بود، با اینکه درمعانی متفاوتی وضع شده بودند، و این خود امری عجیب است، که چگونه در اثر تلقین وشستشوی مغزی فهم آدمی واژگونه و معکوس می گردد، و تو خواننده عزیز اگر به فرهنگ محلی امت ها مراجعه کنی، هیچ امتی را نخواهی یافت، نه امتهای وحشی و نه امتهای متمدن که مثل هائی ساری و جاری در باره ضعف زنان و خواری آنان، در آن فرهنگ وجود نداشته باشد، بلکه به هر یک از این فرهنگ ها مراجعه کنی، خواهی دید که با همه اختلافاتی که در اصل زبان و سیاق ها و لحن های آن هست، انواعی از استفاده و کنایه و تشبیه مربوط به کلمهزنخواهی یافت، و خواهی دید که مرد ترسو و یا ضعیف و یا بی عرضه و یا خواری طلب ویا ذلت پذیر و یا تن به ذلت ده را زن می نامند، مثل این شعر عرب که می گوید: و ما ادری و لیت اخال ادری ثاقوم آل حصن ام نساءنمی دانم و ایکاش می دانستم که آل حصن مردانند و یا زنان، و صدها هزار از اینگونه مثلهای شعری و نثری را در هر لغتی خواهی یافت.

و این به تنهائی برای اهل تحقیق کافی است که بفهمدجامعه بشری قبل از اسلام چه طرز تفکری در باره زن داشته است، و دیگر حاجت ندارد به اینکه سیره نویسان و کتب تاریخی فصل جداگانه و یا کتابی مختص به دادن آماری از عقائد امتها و ملتها در مورد زنان نوشته باشند، برای اینکه خصال روحی و جهات وجودی هر امت و ملتی در لغت و آداب آن امت وملت تجلی می کند.

و در هیچ تاریخ و نوشته ای قدیمی چیزی که حکایت از احترام و اعتنا بشان زن کند، نخواهی یافت، مگر مختصری در تورات و در وصایای عیسی بن مریم ع که باید به زنان مهربانی کرد و تسهیلاتی برای آنان فراهم نمود.

و اما اسلام یعنی آن دینی که قرآن برای تاسیس آن نازل گردیده، در حق زن نظریه ای

صفحه : 406

ابداع کرده که از روزی که جنس بشر پا به عرضه دنیاگذاشت تا آن روز چنین طرز تفکری درمورد زن نداشت، اسلام در این نظریه خود، با تمام مردم جهان در افتاد، وزن را آنطور که هست و بر آن اساسی که آفریده شده، به جهان معرفی کرد، اساسی که به دست بشر منهدم شده وآثارش نیز محو گشته بود.

اسلام عقائد و آرائی که مردم در باره زن داشتند و رفتاری که عملابا زن می کردند رابی اعتبار نموده و خط بطلان بر آنها کشید.

عمران، آیه 195

صفحه : 407

لیکن همه این اقوام، در حقیقت قوانین خود را، خودشان نقض کردند، برای اینکه اگربرای زن استقلالی قائل نبودند، باید همه جا قائل نباشند، یعنی همانطوری که یک کودک نه در منافعش مستقل است و نه در جرائمش، باید در مورد زنان نیز اینطور حکم می کردند که اگردر اراده و اعمالشان آنجا که مثلا می خواهند چیزی بخرند و یا بفروشند مستقل نیستند، درجرائمشان هم مستقل نباشند، یعنی اگر کار خلافی کردند، نباید خودشان جریمه شوند، و یاشکنجه گردند، بلکه باید ولی و سرپرستشان جریمه بپردازد.

ولی همانطور که گفتیم، این اقوام، طفیلی بودن زن را فقط در طرف منافعشان حکم می کردند، اگر کار نیکی می کردند پاداش آنها به کیسه سرپرست آنها می رفت و اما اگر کاربدی می کردند، خودشان شکنجه می شدند.

واین خود عینا یکی از شواهد و بلکه از دلایلی است که دلالت می کندبر اینکه درتمامی این قوانین زن را به این نظر که موجودی است ضعیف و جزئی است از اجتماع، اماجزئی ناتوان و محتاج به قیم، مورد توجه قرار ندادند، بلکه به این دید به او نگاه کرده اند که موجودی است مضر، و مانند میکروبی است که مزاج اجتماع را تباه می کند، و صحت آن را

صفحه : 408

و نیزآیه زیر است که می فرماید: و من یعمل من الصالحات من ذکر او انثی و هومؤمن فاولئک یدخلون الجنة، و لا یظلمون نقیرا (1) علاوه بر این آیات که صریحا تساوی بین زن و مرد را اعلام می کند، آیات دیگری هست که صریحا بی اعتنائی به امر زنان را نکوهش نموده، از آن جمله می فرماید: و اذا بشراحدهم بالانثی ظل وجهه مسودا و هو کظیم، یتواری من القوم من سوء ما بشر به، ا یمسکه علی هون ام یدسه فی التراب، الا ساء ما یحکمون (2).

و اینکه می فرماید خود را از شرمساری از مردم پنهان می کند، برای این است که ولادت دختر را برای پدر ننگ می دانستند، و منشا عمده این طرز تفکر این بودکه مردان درچنین مواقعی تصور می کردند که این دختر به زودی بزرگ خواهد شد، و ملعبه و بازیچه جوانان قرار خواهدگرفت، و این خود نوعی غلبه مرد بر زن است، آن هم در یک امر جنسی که به زبان آوردن آن مستهجن و زشت است، در نتیجه، ننگ زبان زد شدنش به ریش پدر و خاندان او می چسبد.

همین طرز تفکر، عرب جاهلیت را واداشت تا دختران بی گناه خود را زنده زنده دفن کنند.سبب دیگر قضیه را که علت اولی این انحراف فکری بود در گذشته خواندید، و خدای تعالی در نکوهش از این عمل نکوهیده، تاکید کرده و فرمود: و اذاالموؤدة سئلت، بای ذنب قتلت. (3) از بقایای اینگونه خرافات بعد از ظهور اسلام نیز در بین مسلمانان ماند، و نسل به نسل ازیکدیگر ارث بردند، و تاکنون نتوانسته اند لکه ننگ این خرافات را از صفحه دل بشویند، به شهادت اینکه می بینیم اگر زن و مردی با یکدیگر زنا کنند، ننگ زنادر دامن زن تا ابدمی ماند، هر چند که توبه هم کرده باشد، ولی دامن مرد ننگین نمی شود، هر چند که توبه هم

............................................ (1)و کسی که عملی را از اعمال صالحه انجام دهد، چه مرد باشد و چه زن، البته به شرط آنکه دارای ایمان باشد، چنین کسانی داخل بهشت می شوند و به اندازه خردلی ستم نمی شوند.سوره نساء، آیه 124 (2)و هر گاه یکی از آنان اطلاع حاصل می کندکه خداوند دختری به او داده، صورتش شروع به سیاه شدن می کند و این در حالی است که مالامال از خشم است و خود را ازشرمساری، از مردم پنهان نموده، فکر می کند، آیا پیه و روغن این ذلت را بر خود بمالد و دخترش را نگهدارد و یا برای رهائی از این ننگ، او را زنده زنده در خاک کند، آگاه باشید که در این طرز تفکر سخت خطا کرده اند.سوره نحل، آیه 59 (3)روزی که از دختر زنده به گور شده می پرسند به چه گناهی کشته شد.سوره تکویر، آیه 9

صفحه : 409

نکرده باشد، با این که اسلام این عمل نکوهیده را هم برای زن ننگ می داند، و هم برای مرد، هم او را مستحق حد و عقوبت می داند و هم این را، هم به او صد تازیانه می زند و هم به این.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان