ماهان شبکه ایرانیان

زن و استقلال اجتماعی او از دیدگاه اسلام

دخترک،نگران و هراسان آمد نزد رسول اکرم:

زن و استقلال اجتماعی

دخترک،نگران و هراسان آمد نزد رسول اکرم:

-یا رسول الله،از دست این پدر...

-...مگر پدرت با تو چه کرده است؟

-برادر زاده ای دارد و بدون آنکه قبلا نظر مرا بخواهد،مرا به عقد او در آورده است.

-حالا که او کرده است،تو هم مخالفت نکن،صحه بگذار و زن پسر عمویت باش.

-یا رسول الله!من پسر عمویم را دوست ندارم.چگونه زن کسی بشوم که دوستش ندارم؟

-اگر او را دوست نداری،هیچ.اختیار با خودت،برو هر کس را خودت دوست داری به شوهری انتخاب کن.

-اتفاقا او را خیلی دوست دارم و جز او کسی دیگر را دوست ندارم و زن کسی غیر ازاو نخواهم شد.اما چون پدرم بدون آنکه نظر مرا بخواهد این کار را کرده است،عمداآمدم با شما سؤال و جواب کنم تا از شما این جمله را بشنوم و به همه زنان اعلام کنم ازاین پس پدران حق ندارند سر خود هر تصمیمی که می خواهند بگیرند و دختران را به هر کس که دل خودشان می خواهد شوهر دهند.

این روایت را فقها مانند شهید ثانی در مسالک و صاحب جواهر در جواهر الکلام از طرق عامه نقل کرده اند.در جاهلیت عرب،مانند جاهلیت غیر عرب،پدران خود رااختیاردار مطلق دختران و خواهران و احیانا مادران خود می دانستند و برای آنها درانتخاب شوهر اراده و اختیاری قائل نبودند;تصمیم گرفتن حق مطلق پدر یا برادر و درنبودن آنها حق مطلق عمو بود.

کار این اختیار داری به آنجا کشیده بود که پدران به خود حق می دادند دخترانی را که هنوز از مادر متولد نشده اند،پیش پیش به عقد مرد دیگری درآورند که هر وقت متولدشد و بزرگ شد آن مرد حق داشته باشد آن دختر را برای خود ببرد.

شوهر دادن قبل از تولد

در آخرین حجی که پیغمبر اکرم انجام داد،یک روز در حالی که سواره بود وتازیانه ای در دست داشت،مردی سر راه بر آن حضرت گرفت و گفت:

شکایتی دارم.

-بگو.

-در سالها پیش در دوران جاهلیت،من و طارق بن مرقع در یکی از جنگها شرکت کرده بودیم.طارق وسط کار احتیاج به نیزه ای پیدا کرد.فریاد برآورد:کیست که نیزه ای به من برساند و پاداش آن را از من بگیرد؟من جلو رفتم و گفتم:چه پاداش می دهی؟گفت:قول می دهم اولین دختری که پیدا کنم برای تو بزرگ کنم.من قبول کردم و نیزه خود را به او دادم. قضیه گذشت.سالها سپری شد.اخیرا به فکر افتادم واطلاع پیدا کردم او دختردار شده و دختر رسیده ای در خانه دارد. رفتم و قصه را به یاداو آوردم و دین خود را مطالبه کردم.اما او دبه درآورده و زیر قولش زده،می خواهدمجددا از من مهر بگیرد.اکنون آمده ام پیش تو ببینم آیا حق با من است یا با او؟

-دختر در چه سنی است؟

-دختر بزرگ شده.موی سپید هم در سرش پیدا شده.

-اگر از من می پرسی،حق نه با توست نه با طارق.برو دنبال کارت و دختر بیچاره رابه حال خود بگذار.

مردک غرق حیرت شد.مدتی به پیغمبر خیره شد و نگاه کرد.در اندیشه فرو رفته بود که این چه جور قضاوتی است.مگر پدر اختیاردار دختر خود نیست؟!چرا اگر مهرجدیدی هم به پدر دختر بپردازم و او به میل و رضای خود دخترش را تسلیم من کند، این کار نارواست؟

پیغمبر از نگاههای متحیرانه او به اندیشه مشوش او پی برد و فرمود:

مطمئن باش با این ترتیب که من گفتم،نه تو گنهکار می شوی و نه رفیقت طارق.

معاوضه دختران یا خواهران

نکاح «شغار»یکی دیگر از مظاهر اختیارداری مطلق پدران نسبت به دختران بود.

نکاح «شغار»یعنی معاوضه کردن دختران.دو نفر که دو دختر رسیده در خانه داشتند با یکدیگر معاوضه می کردند،به این ترتیب که هر یک از دو دختر مهر آن دیگربه شمار می رفت و به پدر او تعلق می گرفت.اسلام این رسم را نیز منسوخ کرد.

پیغمبر اکرم دخترش زهرا را در انتخاب شوهر آزاد می گذارد

پیغمبر اکرم خود چند دختر شوهر داد.هرگز اراده و اختیار آنها را از آنها سلب نکرد. هنگامی که علی بن ابیطالب علیه السلام برای خواستگاری زهرای مرضیه علیها السلام نزد پیغمبراکرم رفت،پیغمبر اکرم فرمود:تا کنون چند نفر دیگر نیز به خواستگاری زهرا آمده اند ومن شخصا با زهرا در میان گذاشته ام.اما او به علامت نارضایی چهره خود را برگردانده است. اکنون خواستگاری تو را به اطلاع او می رسانم.

پیغمبر رفت نزد زهرا و مطلب را با دختر عزیزش در میان گذاشت.ولی زهرابر خلاف نوبتهای دیگر چهره خود را برنگرداند،با سکوت خود رضایت خود رافهماند.پیغمبر اکرم تکبیر گویان از نزد زهرا بیرون آمد.

نهضت اسلامی زن،سفید بود

اسلام بزرگترین خدمتها را نسبت به جنس زن انجام داد.خدمت اسلام به زن تنها درناحیه سلب اختیارداری مطلق پدران نبود;به طور کلی به او حریت داد،شخصیت داد،استقلال فکر و نظر داد،حقوق طبیعی او را به رسمیت شناخت.اما گامی که اسلام درطریق حقوق زن برداشت،با آنچه در مغرب زمین می گذرد و دیگران از آنها تقلیدمی کنند دو تفاوت اساسی دارد:

اول در ناحیه روانشناسی زن و مرد.اسلام در این زمینه اعجاز کرده است.ما درضمن مقالات آینده در این باره حث خواهیم کرد و نمونه ها از آن به دست خواهیم داد.

تفاوت دوم در این است که اسلام در عین آنکه زنان را به حقوق انسانیشان آشنا کردو به آنها شخصیت و حریت و استقلال داد،هرگز آنها را به تمرد و عصیان و طغیان وبدبینی نسبت به جنس مرد وادار نکرد.

نهضت اسلامی زن،سفید بود،نه سیاه و نه قرمز و نه کبود و نه بنفش;احترام پدران رانزد دختران و احترام شوهران را نزد زنان از میان نبرد،اساس خانواده ها را متزلزل نکرد،زنان را به شوهرداری و مادری و تربیت فرزندان بدبین نکرد،برای مردان مجردو شکارچی اجتماع که دنبال شکار مفت می گردند وسیله درست نکرد،زنان را ازآغوش پاک شوهران و دختران را از دامن پر مهر پدران و مادران تحویل صاحبان پست اداری و پولداران نداد;کاری نکرد که از آن سوی اقیانوسها ناله به آسمان بلندشود که ای وای کانون مقدس خانواده متلاشی شد،اطمینان پدری از میان رفت،بااینهمه فساد چه کنیم؟با اینهمه بچه کشی و سقط جنین چه کنیم؟با چهل درصد نوزادزنا چه کنیم؟نوزادانی که پدران آنها معلوم نیست و مادران آنها چون آنها را در خانه پدری مهربان به دنیا نیاورده اند علاقه ای به آنها ندارند و همینکه آنها را به یک مؤسسه اجتماعی تحویل می دهند هیچ وقت به سراغ آنها نمی آیند.

در کشور ما نیازمندی به نهضت زن هست اما نهضت سفید اسلامی،نه نهضت سیاه وتیره اروپایی،نهضتی که دست جوانان شهوت پرست از شرکت و دخالت در آن کوتاه باشد،نهضتی که براستی از تعلیمات عالیه اسلامی سرچشمه بگیرد نه اینکه به نام تغییر قانون مدنی قوانین مسلم اسلامی دستخوش هوا و هوس قرار گیرد،نهضتی که دردرجه اول به یک بررسی عمیق و منطقی بپردازد تا روشن کند در اجتماعاتی که نام اسلام بر خود نهاده اند چه اندازه تعلیمات اسلامی اجرا می گردد.

اگر به یاری خدا توفیق ادامه این مقالات همراه باشد،پس از آن که در همه مسائل لازم بحث خود را به پایان رساندیم کارنامه نهضت اسلامی زن را منتشر خواهیم کرد. آن وقت زن ایرانی خواهد دید می تواند نهضتی بپا کند که هم نو و دنیا پسند و منطقی باشد و هم از فلسفه مستقل چهارده قرنی خودش سرچشمه گرفته باشد،بدون اینکه دست دریوزگی به طرف دنیای غرب دراز کرده باشد.

مساله اجازه پدر

مساله ای که از نظر ولایت پدران بر دختران مطرح است این است که آیا در عقددوشیزگان-که برای اولین بار شوهر می کنند-اجازه پدر نیز شرط است یا نه؟

از نظر اسلام چند چیز مسلم است:

پسر و دختر هر دو از نظر اقتصادی استقلال دارند.هر یک از دختر و پسر اگر بالغ وعاقل باشند و بعلاوه رشید باشند یعنی از نظر اجتماعی آن اندازه رشد فکری داشته باشند که بتوانند شخصا مال خود را حفظ و نگهداری کنند،ثروت آنها را باید دراختیار خودشان قرار داد.پدر یا مادر یا شوهر یا برادر و یا کس دیگر حق نظارت ودخالت ندارد.

مطلب مسلم دیگر مربوط به امر ازدواج است.پسران اگر به سن بلوغ برسند و واجدعقل و رشد باشند،خود اختیاردار خود هستند و کسی حق دخالت ندارد.اما دختران: دختر اگر یک بار شوهر کرده است و اکنون بیوه است،قطعا از لحاظ اینکه کسی حق دخالت در کار او ندارد مانند پسر است;و اگر دوشیزه است و اولین بار است که می خواهد با مردی پیمان زناشویی ببندد چطور؟

در اینکه پدر اختیاردار مطلق او نیست و نمی تواند بدون میل و رضای او،او را به هرکس که دلش می خواهد شوهر بدهد حرفی نیست.چنانکه دیدیم پیغمبر اکرم صریحادر جواب دختری که پدرش بدون اطلاع و نظر او،او را شوهر داده بود فرمود:اگر مایل نیستی می توانی با دیگری ازدواج کنی.اختلافی که میان فقها هست در این جهت است که آیا دوشیزگان حق ندارند بدون آنکه موافقت پدران را جلب کنند ازدواج کنند و یاموافقت پدران به هیچ وجه شرط صحت ازدواج آنها نیست؟

البته یک مطلب دیگر نیز مسلم و قطعی است که اگر پدران بدون جهت از موافقت باازدواج دختران خود امتناع کنند، حق آنها ساقط می شود و دختران در این صورت-به اتفاق همه فقهای اسلام-در انتخاب شوهر آزادی مطلق دارند.

راجع به اینکه آیا موافقت پدر شرط است یا نه،چنانکه گفتیم میان فقها اختلاف است و شاید اکثریت فقها خصوصا فقهای متاخر موافقت پدر را شرط نمی دانند ولی عده ای هم آن را شرط می دانند.قانون مدنی ما از دسته دوم- که فتوای آنها مطابق احتیاط است- پیروی کرده است.

چون مطلب یک مساله مسلم اسلامی نیست،از نظر اسلامی درباره آن بحث نمی کنیم ولی از نظر اجتماعی لازم می دانم در این باره بحث کنم.بعلاوه،نظر شخصی خودم این است که قانون مدنی از این جهت راه صوابی رفته است.

مرد بنده شهوت است و زن اسیر محبت

فلسفه اینکه دوشیزگان لازم است-یا لااقل خوب است-بدون موافقت پدران بامردی ازدواج نکنند،ناشی از این نیست که دختر قاصر شناخته شده و از لحاظ رشداجتماعی کمتر از مرد به حساب آمده است.اگر به این جهت بود،چه فرقی است میان بیوه و دوشیزه که بیوه شانزده ساله نیازی به موافقت پدر ندارد و دوشیزه هجده ساله طبق این قول نیاز دارد.بعلاوه، اگر دختر از نظر اسلام در اداره کار خودش قاصر است،چرا اسلام به دختر بالغ رشید استقلال اقتصادی داده است و معاملات چند صد میلیونی او را صحیح و مستغنی از موافقت پدر یا برادر یا شوهر می داند؟این مطلب فلسفه دیگری دارد که گذشته از جنبه ادله فقهی،از این فلسفه نمی توان چشم پوشید و به نویسندگان قانون مدنی باید آفرین گفت.

این مطلب به قصور و عدم رشد عقلی و فکری زن مربوط نیست،به گوشه ای ازروانشناسی زن و مرد مربوط است،مربوط است به حس شکارچی گری مرد از یک طرف و به خوش باوری زن نسبت به وفا و صداقت مرد از طرف دیگر.

مرد بنده شهوت است و زن اسیر محبت.آنچه مرد را می لغزاند و از پا درمی آوردشهوت است،و زن به اعتراف روانشناسان صبر و استقامتش در مقابل شهوت از مردبیشتر است.اما آن چیزی که زن را از پا در می آورد و اسیر می کند این است که نغمه محبت و صفا و وفا و عشق از دهان مردی بشنود.خوش باوری زن در همین جاست. زن مادامی که دوشیزه است و هنوز صابون مردان به جامه اش نخورده است،زمزمه های محبت مردان را به سهولت باور می کند.

نمی دانم نظریات پروفسور ریک روانشناس امریکایی را تحت عنوان «دنیا برای مرد و زن یک جور نیست »در شماره 90 مجله زن روز خواندید یا نخواندید.اومی گوید:

«بهترین جمله ای که یک مرد می تواند به زنی بگوید،اصطلاح «عزیزم تو را دوست دارم »است.»

هم او می گوید:

«خوشبختی برای یک زن یعنی به دست آوردن قلب یک مرد و نگهداری او برای تمام عمر.»

رسول اکرم،آن روانشناس خدایی،این حقیقت را چهارده قرن پیش به وضوح بیان کرده است.می فرماید:

«سخن مرد به زن:«تو را دوست دارم »هرگز از دل زن بیرون نمی رود.»

مردان شکارچی از این احساس زن همواره استفاده می کنند.دام «عزیزم از عشق تومی میرم »برای شکار دخترانی که درباره مردان تجربه ای ندارند بهترین دامهاست.

در این روزها داستان زنی به نام افسر که می خواست خودکشی کند و مردی به نام جواد که او را اغفال کرده بود،سر زبانها بود و کارشان به دادسرا کشید.آن مرد برای اغفال افسر از فرمول فوق استفاده می کند و افسر طبق نقل مجله زن روز چنین می گوید:

«اگر چه با او حرف نمی زدم اما دلم می خواست هر روز و هر ساعت او را ببینم. عاشقش نشده بودم اما به عشقی که ابراز می داشت نیاز روحی داشتم.همه زنهاهمین طورند;قبل از آن که عشق را دوست داشته باشند عاشق را دوست دارند وهمیشه برای دختران و زنان پس از پیدا شدن عاشق،عشق به وجود می آید.من نیزاز این قاعده مستثنی نبودم.»

تازه این یک زن بیوه و تجربه دیده است.وای به حال دختران ناآزموده!

اینجاست که لازم است دختر مرد ناآزموده،با پدرش-که از احساسات مردان بهترآگاه است و پدران جز در شرایط استثنایی برای دختران خیر و سعادت می خواهندمشورت کند و لزوما موافقت او را جلب کند.

در اینجا قانون به هیچ وجه زن را تحقیر نکرده است،بلکه دست حمایت خود را روی شانه او گذاشته است.اگر پسران ادعا کنند که چرا قانون ما را ملزم به جلب موافقت پدران یا مادران نکرده است،آنقدر دور از منطق نیست که کسی به نام دختران به لزوم جلب موافقت پدران اعتراض کند.

من تعجب می کنم از کسانی که هر روز با داستانهایی از قبیل داستان بیوک و زهره وعادل و نسرین مواجه هستند و می بینند و می شنوند و باز هم دختران را به تمرد وبی اعتنایی نسبت به اولیایشان توصیه می کنند.

این کارها از نظر من نوعی تبانی است میان افرادی که مدعی دلسوزی نسبت به زن هستند و میان صیادان و شکارچیان زن در عصر امروز;اینها برای آنها طعمه درست می کنند،تیرآوری می نمایند و شکارها را به سوی آنها رم می دهند.

نویسنده «چهل پیشنهاد»در شماره 88 مجله زن روز می گوید:

«ماده 1043 مخالف و ناقض همه مواد قانونی مربوط به بلوغ و رشد است،و نیزمخالف اصل آزادی انسانها و منشور ملل متحد است...»

مثل اینکه نویسنده چنین تصور کرده است که مفاد ماده مزبور این است که پدران حق دارند از پیش خود دختران را به هر کس که بخواهند شوهر دهند یا حق دارندبی جهت مانع ازدواج دختران خود بشوند.

اگر اختیار ازدواج به دست خود دختران باشد و موافقت پدر را شرط صحت ازدواج بدانیم،آنهم به شرط اینکه پدر سوء یت یا کج سلیقگی خاصی که مانع ازدواج دختربشود نداشته باشد،چه عیبی دارد و چه منافاتی با اصل آزادی انسانها دارد؟ این یک احتیاط و مراقبتی است که قانون برای حفظ زن تجربه نکرده است و ناشی ازنوعی سوء ظن به طبیعت مرد است.

نویسنده مزبور می گوید:

«قانونگذار ما دختر را در سن سیزده سالگی،پیش از آن که رشد فکری پیدا کند واصولا معنی ازدواج و همسر بودن و همسر داشتن را به درستی درک کند،صالح برای ازدواج می داند و اجازه می دهد یک چنین موجودی که هنوز برای خرید و فروش چند کیلو سبزی صلاحیت ندارد،ازدواج کند و برای خودش شریک زندگی مادام العمر انتخاب نماید اما به دختری که بیست و پنج یا چهل سال دارد ودرس خوانده و دانشگاه دیده است و به مقام عالی از دانش رسیده است اجازه نمی دهد بدون اجازه و تصویب پدر یا جد پدری عوام و بی سواد خود ازدواج کند...»

اولا از کجای قانون استفاده می شود که دختر سیزده ساله می تواند بدون اجازه پدرازدواج کند و دختر بیست و پنج یا چهل ساله دانشگاه دیده نمی تواند؟ثانیا شرطیت اجازه پدر در حدودی است که از عاطفه پدری و درک احساسات مرد نسبت به زنان سرچشمه می گیرد و اگر شکل مانع تراشی به خود بگیرد اعتبار ندارد.

ثالثا گمان نمی کنم یک نفر قاضی تا کنون پیدا شده باشد و مدعی شده باشد که از نظرقانون مدنی رشد عقلی و فکری در ازدواج شرط نیست و یک دختر سیزده ساله که به قول نویسنده معنی ازدواج و انتخاب همسر را نمی فهمد،می تواند ازدواج کند.قانون مدنی در ماده 211 چنین می گوید:«برای اینکه متعاملین اهل محسوب شوند باید بالغ و عاقل و رشید باشند».هر چند در این جمله کلمه «متعاملین »به کار رفته و باب نکاح باب معامله نیست اما چون دنباله یک عنوان کلی است(عقود،معاملات و الزامات)که از ماده 181 آغاز می شود،کارشناسان قانون مدنی ماده 211 را به عنوان «اهلیت عام » تلقی کرده اند که در همه عقود لازم است.

در تمام قباله های قدیم،نام مرد را پس از«البالغ العاقل الرشید»و نام زن را پس از«البالغة العاقلة الرشیدة »ذکر می کردند. چگونه ممکن است نویسندگان قانون مدنی ازاین نکته غافل مانده باشند؟!

نویسندگان قانون مدنی باور نمی کرده اند که کار انحطاط فکری به اینجا بکشد که باآنکه اهلیت عام را ذکر کرده اند،لازم باشد که مجددا ماده ای در باب نکاح به بلوغ وعقل و رشد اختصاص دهند.

یکی از شارحین قانون مدنی(آقای دکتر سید علی شایگان)ماده 1064 را که می گوید:«عاقد باید بالغ و عاقل و قاصد باشد»به خیال اینکه مربوط به زوجین است و اهلیت آنها را برای نکاح بیان می کند و شرط رشد را ذکر نکرده است،با ماده 211 که اهلیت عام را ذکر کرده است منافی دانسته و سپس در مقام توجیه برآمده است،در صورتی که ماده 1064 مربوط به عاقد است و لازم نیست عاقد رشید باشد.

آنچه در این مورد قابل اعتراض است عمل مردم ایرانی است،نه قانون مدنی و نه قانون اسلام.در میان مردم ما غالب پدران هنوز مانند دوران جاهلیت،خود رااختیاردار مطلق می دانند و اظهار نظر دختر را در امر انتخاب همسر و شریک زندگی وپدر فرزندان آینده اش بی حیایی و خارج از نزاکت می دانند و به رشد فکری دختر-که لزوم آن از مسلمات اسلام است-توجهی نمی کنند.چه بسیار است عقدهایی که قبل ازرشد دختران صورت می گیرد و شرعا باطل و بلااثر است.

عاقدها از رشد دختر تحقیق و جستجو نمی کنند،بلوغ دختر را کافی می دانند،درصورتی که می دانیم چه داستانها از علمای بزرگ در زمینه آزمایش رشد عقلی وفکری دختران در دست است.بعضی از علما رشد دینی دختر را شرط می دانسته اند; تنها به عقد بستن دختری تن می دادند که در اصول دین بتواند استدلال کند،و متاسفانه غالب اولیاء اطفال و عاقدها این مراعاتها را نمی کنند.

اما مثل اینکه بنا نیست عمل این مردم انتقاد شود;باید همه کاسه ها و کوزه ها را سرقانون مدنی شکست و افکار مردم را متوجه معایب قانون مدنی- که زاییده قوانین اسلامی است- کرد.

ایرادی که به نظر من بر قانون مدنی وارد است مربوط به ماده 1042 است.این ماده می گوید:

«بعد از رسیدن به سن پانزده سال تمام نیز اناث نمی توانند مادام که به سن هجده سال تمام نرسیده اند بدون اجازه ولی خود شوهر کنند.»

طبق این ماده،دختر میان پانزده و هجده(هر چند بیوه باشد)بدون اجازه ولی نمی تواند شوهر کند،در صورتی که نه از نظر فقه شیعه و نه از نظر اعتبار عقلی اگر زنی واجد شرایط بلوغ و رشد باشد و یک بار هم شوهر کرده است لزومی ندارد که موافقت پدر را جلب کند.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان