ماهان شبکه ایرانیان

نقش روشنفکران و دانشگاهیان در انقلاب اسلامی

روشنفکران و دانشجویان ایرن در قرن حاضر رهبری بسیاری از جنبش های سیاسی و بسیاری از پرسنل گروههای مخالف را که از ماه ژوئن ۱۹۶۳ به بعد فعالیت داشته اند، تأمین کرده اند

روشنفکران و دانشجویان ایرن در قرن حاضر رهبری بسیاری از جنبش های سیاسی و بسیاری از پرسنل گروههای مخالف را که از ماه ژوئن 1963 به بعد فعالیت داشته اند، تأمین کرده اند . از میان 2101 نفر که در فاصله سال های 1963 و 1975 به جرائم سیاسی بازداشت شدند، تخمینا 90 درصد روشنفکر در این برآورد یعنی فارغ التحصیلان دانشگاهی و علماء مذهبی بوده اند . (1) از طرف دیگر در فرهنگ داشنجویان و روشنفکران یک عامل نیرومند بدبینی و فرد گرائی وجود دارد که در مواردی به رد کردن فعالیتهای سیاسی و در عوض توسل به انواع شخصی تر بیان مسائل و موارد دیگر به درک ماجراجویانه عمل سیاسی منجر شده است.

دانشجویان و روشنفکران در جامعه ایران از جهاتی وضع بسیار ناراحت و ناجوری دارند و ما ضمن توضیح ذیل که مسلما کامل نیست، به برخی از عوامل که این ناراحتی همراه با بدبینی را باعث شده، اشاره می کنیم. نخست آنکه فرهنگ رژیم پهلوی، فرهنگی بس قلابی و بیروح است . معدودند روشنفکرانی که «اساطیر» ملی جعلی رژیم را که با سر و صداهای نظامیگری و شوونیستی نیز آمیخته است، جدی تلقی کنند و از سوی دیگر فرهنگ بورژوازی رشد یابنده تهران نیز بهمان اندازه برای روشنفکران، پرتناقض و زننده است زیرا آن بخش از فرهنگ گذشته ایران را که میراث غنی و گرانبهای هنری و شعری آنرا شامل می شود، نفی می کند و طرفدار و پیرو جنبه های سطحی و مبتذل جوامع غربی است. روشنفکران ایرانی چه خود از خانواده های ثروتمند باشند یا به خانواده های معمولی دیگر تعلق داشته باشند، از عوامل نوکسیه و تازه بدوران رسیده و بی فرهنگ که سرگرم بهره وری از ثمرات رونق نفتی بوده اند، بتحقیر یاد می کنند. بسیاری از این روشنفکران احساس می کنند که در دام بزرگی گرفتار شده اند؛ آنان از یکسو از حدود واقعی تاریخ و فرهنگ ایران آگاهی دارند و از طرف دیگر از زاویه ناسیونالیستی و اخلاقی نسبت به شکل خاصی که فرهنگ صادراتی غرب در ایران پیدا کرده، احساس طغیان و تنفر می کنند . در گذشته، بعضی از اینها بازگشت مطلق به گذشته را انتخاب کرده اند که منظور از آن یا ارزشهای اسلامی است یا ارزشهای ماقبل اسلام که در مورد دوم با عقاید و افکار شوونیستی ضد غربی نیز همراه است. عده ای دیگر می کوشند که از روی موانع فرهنگی مصرفی غربی خیز بردارند و خود را با دیگر جنبه های زندگی و فلسفه اروپائی و امریکائی آشنا سازند ولی با توجه به شکاف عظیمی که میان فرهنگ اکثر دانشجویان ایرانی و این نوع فرهنگ وجود دارد، انجام این کار بسی دشوار است.

مشکل دومی که روشنفکران ایران با آن روبرو هستند، بسادگی این مسأله است که دیکتاتوری جائی برای آزادی بیان باقی نمی گذارد و بسیاری از رشته های تحقیق و اکتشاف علمی و در واقع هر چیزی که با تاریخ، جامعه، ملیت کوچکترین تماسی پیدا پیدا کند ممنوع است. مثلا در سال 1975 جلو فعالت یک گروه تئاتر سیار را گرتفند که نمایشنامه ای را بنام آموزگاران اجرا می کرد و نویسنده اش معلمی به نام سعید سلطانپور بود. در این نمایشنامه چندین معلم می کوشند که شاگردان خود را روشن کنند و پس از آنکه متوجه می شوند این کار ممکن نیست، به اقدامات سیاسی علنی تر متوسل می شوند. این گروه قبلا نیز به اجرای آثار گورکی و برشت دست زده بود که بعنوان انتقاد غیر مستقیم از خود دولت ایران تلقی شده بود. اعضای این گروه به دوره زندانهائی از 2 تا 11 سال محکوم شدند. فقط به آن نوع فعالیتهای فرهنگی اجازه داده می شود که رژیم آنها را حساس تلقی نکند یا آنکه حاوی غیر مستقیم ترین اشارات به مبارزه باشد و چنین محدودیتهایی مسلما بخش عمده هر موضوعی را که مردم بخواهند بیان کنند، شامل می شود.

عامل سوم که از لحاظ جوانان دیپلمه ایران اهمیت بسزا دارد آنست که وضع تحصیلات عالیه در ایران بسیار ناهنجار است ولی در عین حال گرفتن یک لیسانس یا درجه دانشگاهی شرط لازم برای استخدام و اشتغال از سطح معینی به بالاست. بنابر این رقابت شدیدی در زمینه ورود به دانشگاه مشاهده می شود. در سال 1963 ، فقط 7/14 درصد از داوطلبان ورود به دانشگاه پذیرفته شدند و این نسبت درسال 1969 کاهش یافت وبه 3/13 درصد رسید. درسال 1977 از مجموع 290000 داوطلب فقط 60000 نفر قبول شدند. (2) در واقع تعداد دانشجویان ایران در مقام مقایسه، از دیگر کشورهای خاورمیانه، بسیار کمتر است و اقدامات دولت در جهت افزایش تعداد دانشجویان در دانشگاهها غالبا به تنزل کیفیت تحصیلات منجر شده است. (3) از لحاظ بعضی از دانشجویان تنها راه حل سفر به کشورهای خارج است؛ تعداد دانشجویان ایرانی در کشورهای خارج از هر کشور دیگر در جهان بیشتر است و در آلمان غربی، بریتانیا و و امریکا مجموعا به 80 هزار نفر رسیده است. اما برای دانشجویانی که نمی توانند به خارج بروند، فشارهای مربوط به ورود به دانشگاه و پس از ورود، مسأله کیفیت آموزش و دسترسی به کتاب طاقت فرساست. بنابراین علاوه بر مشکلات مربوط به محدودیت های سیاسی، کسانی که دوره دبیرستان را به پایان می رسانند، تازه با مشکلات شدید تطبیق با محیط و فشارهای عظیم روانی مواجه می شوند. در محلی چون دانشگاه تهران که اکثریت دانشجویانش زمینه های روستائی و ولایتی دارند، دانشجویان باید با شرایط هرج و مرج زندگی در پایتخت نیز دست و پنجه نرم کنند .

شواهد و دلایل فراوانی درباره فشارهای روانی که دانشجویان و روشنفکران ایران متحمل می شوند، وجود دارد. نخستین نمونه آنست که 75 درصد از خودکشی ها در ایران بین سنین 15 تا 30 صورت می گیرد. اعتیاد به هروئین رو به افزایش است و گفته می شود که ایران بعد از امریکا در این زمینه مقام دوم را در دست دارد. هزاران نفر ازمتخصصین و کارشناسان ایرانی علی رغم امکانات فراوان و حقوق گزاف وطن خود را ترک کرده اند تا از این محیط فرهنگی و روشنفکری خفقان آور فرار کنند. نوعی احساس بدبینی و نومیدی که بازتاب این فشارهاست در سراسر ادبیات معاصر ایران مشاهده می شود: «در یک بررسی از 50 قطعه شعر... تأکید فوق العاده ای بر موضوعات و کلماتی چون «دیوار» ، «تنهائی» ، «تاریکی» ، «خستگی» و «پوچی» مشاهده شده است.» دراین اشعار از محیطی که روشنفکران ایران در آن زندگی می کنند، اظهار تأسف شده و سیستم اجتماعی سیاسی موجود که روشنفکر ایرانی را به زنجیر کشیده، بصورتی غیر مستقیم مورد انتقاد قرار گرفته و محکوم شده است. (4) و اگر کسی بخواهد مزه این احساس تلخ را بچشد، احتیاجی نیست که به راه دوری برود بلکه فقط کافی است که نخستین بند یکی از معروفترین داستانهای زبان فارسی یعنی بوف کور صادق هدایت را بخواند: «در زندگی زخمهائی هست که مثل خوره روح را آهسته در انزوا می خورد و می تراشد. این دردها را نمی شود به کسی اظهار کرد، چون عموما عادت دارند که این دردهای باور نکردنی را جزو اتفاقات و پیشامدهای نادر و عجیب بشمارند... بشر هنوز چاره و دوائی برایش پیدا نکرده و تنها داروی آن فراموشی بتوسط شراب و خواب مصنوعی بوسیله افیون و مواد مخدره است، ولی افسوس که تأثیر این گونه داروها موقت است و به جای تسکین پس از مدتی بر شدت درد می افزاید.» (5)

بعضی از نویسندگان کوشیده اند که در مسیر دیگری، یعنی مسیری نزدیک به سیاست حرکت کنند . در دوره بین سالهای 1941 و 1953 تعدادی از نویسندگان متأثر از مارکسیسم کوشیدند که آثار خود را با مشکلات اجتماعی و سیاسی ایران معاصر ربط دهند. از میان اینان می توان از بزرگ علوی نام برد که پدرش تاجر بود و خودش در زمان رضا خان زندانی شده بود. کودتای نظامی، این نوع نویسندگی را متوقف کرد و علوی هم از سال 1953 به بعد در آلمان شرقی در تبعید بسر برده است. اما در دهه 1960 در یک دوره کوتاه آزادی ادبی نسبی بین سالهای 1965 و 1970، تعدادی از نویسندگانی که بر مسائل اجتماعی حاد تأکید می کردند، به میدان آمدند و از آنجمله می توان از صمد بهرنگی، غلامحسین ساعدی و رضا براهنی نام برد، نویسندگان آذربایجانی الاصلی که مسائل بغرنج فرهنگی خاصی را که با آن دست بگریبانند تشریح کردند . غلامحسین ساعدی، در اثر خود به نام عزاداران بیل که بعدها یکی از داستانهای آن به نام گاو به فیلم مشهوری تبدیل شد، مسأله بی توجهی به روستاهای ایران را مطرح ساخت. اما بزرگترین مرکز مرتبط و منضبط مخالفت روشنفکری «کانون نویسندگان» بود که با شرکت تقریبا 80 روشنفکر تشکیل شده بود و علنا درخواست کرده بود که سانسور لغو شود؛ در سال 1970 رژیم فعالیتهای این کانون را متوقف کرد و سانسور بدتر و شدیدتری برقرار ساخت. بهرنگی و آل احمد هر دو در شرایط مشکوکی در گذشتند (به یادداشت شماره 1 مراجعه کنید) و ساعدی و براهنی هر یک مدتی زندانی شدند. درسال 1974 خسرو گلسرخی روشنفکر و نویسنده مشهور اعدام شد و همه می گفتند که اتهام او مبنی برتوطئه تیر اندازی به شاه ساختگی و قلابی بوده است.

از طرف دیگر، از سال 1953 به بعد دانشجویان ایرانی پیگیرترین و پرسر و صداترین بخش مخالفان رژیم شاه بوده اند. نخستین اقدام بزرگ مقاومت پس از کودتای 28 مرداد، برخوردی میان دانشجویان و نیرهای نظامی در تاریخ 7 دسامبر (16 آذر) 1953 بود که در جریان آن 3 دانشجو بقتل رسیدند و چندین نفر دیگر زخمی شدند. در فاصله سالهای 1960 و 1963 نیز بارها برخوردهای دانشجوئی شدیدی صورت گرفته و از آن زمان به بعد نیروهای پلیس در محل دانشگاهها مستقر شده اند . اگر چه دانشجویان نیز پس از وقایع سال 1963 تقریبا ساکت بودند ولی در سال 1969 بار دیگر مخالفت خود را علنا آشکار کردند و در جریان تظاهرات در مخالفت با افزایش نرخ کرایه اتوبوس شرکت جستند. از آن زمان به بعد در دانشکده های مختلف، تظاهرات و اعتصابات متعدد رخ داده است و دولت بارها این دانشکده ها را برای مدت های دراز تعطیل کرده است. در ماههای اکتبر و نوامبر سال 1977 هزاران دانشجو در تهران و شهرستانها بطرفداری از آزادیهای سیاسی دست به تظاهرات زدند و مورد حملات افراد پلیس که لباس شخصی پوشیده بودند، قرار گرفتند . اگر چه تعیین ماهیت ایدئولوژیک دقیق این اعتراضات دانشجوئی غیر ممکن است ولی تردیدی نیست که محیطهای دانشگاهی ایران همچنان یکی از بزرگترین مراکز مخالفت ها و مبارزات مداوم علیه رژیم ایران بوده است و در دهه 1970 نیز سازمانهای چریکی مخفی عمدتا از دانشگاهها سربازگیری کرده اند. دهها هزار دانشجوی ایرانی مقیم خارج نیز از اوائل دهه 1960 یک جنبش مخالف بسیار فعال اگر چه پر شکاف را پایه ریزی کردند. با توجه به ادامه فشارها و در حقیقت تشدید فشارهائی که بر دانشجویان وارد می آید، با احتمال زیاد دانشگاهها کماکان یکی از مراکز ادامه مقاومت و مبارزه در مقابل رژیم، بهر شکل و صورت ممکن، باقی خواهند ماند.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان