منبع: واشنگتنپست
تاریخ انتشار: 11 اکتبر 2024
نویسنده: فرید زکریا
➖➖➖➖➖➖➖➖➖
عصر ایران؛ لیلا احمدی: «فرید زکریا»، روزنامهنگارِ تراز اول، مفسر سیاسی و نویسندۀ هندیآمریکایی است. او مجری شبکۀ سیانان و میزبانِ برنامۀ "فرید زکریا جیپیاس" است و در واشنگتن پست، ستون هفتگیِ ثابت دارد.
زکریا حضوری چشمگیر و پرتکرار در رسانههای معتبر جهان دارد. اولینبار او بود که اصطلاحِ "دموکراسیِ غیرلیبرال" را به کار گرفت. از تألیفات او میتوان به "آیندۀ آزادی"، "جهانِ پس از آمریکا"، "از ثروت به قدرت" و "دَه آموزه برای جهانِ پساپاندمی" اشاره کرد. او در این مقاله با نگاهی به تنشهای جدید و بحرانهای آسیایی، به تهدیدات عمدۀ این منطقه برای جهان غرب اشاره کرده و عصر کنونی را عصر جدالِ رویژنیستهای آسیایی، عصر جنگهای نظامی و مخاطرهآمیزترین برهه از جنگ سرد تاکنون قلمداد کرده است. نویسنده بر این باور است که نشانههای فزایندهای وجود دارد مبنی بر این که ائتلافِ قدرت های رویژنیست (تجدیدنظرطلب) بیش از همیشه در اتحاد و همکاری با یکدیگراند تا چهارگانۀ پرآشوبِ چین، ایران، کرۀ شمالی و روسیه در مداری واحد قرار گیرد. این دولتها که پیوسته به تبادل تسلیحات، تدارکات و دانش فنی میپردازند، از خصایصی برخوردارند که میتواند جهان را دستخوش تغییر قرار دهد.
شایان ذکر است که مقالات ترجمهشده در این بخش، صرفاً بازتاب دیدگاه نویسنده و در راستای بررسی مطبوعات جهان است.
➖➖➖➖➖➖➖➖➖
فرید زکریا: با بالاگرفتنِ تنشها در خاورمیانه، نباید از یاد برد که بحران خاورمیانه صرفاً یکی از سه بحران مهمی است که با تلاش «رویژنیستها» برای برهمزدن نظم بینالمللی پدیدار شده است. جنگ در اروپا همچنان ادامه دارد و در آسیا نیز تحرکات جدید و مهیبی رخ داده است. رویهمرفته میتوان گفت که این بحرانها، به مخاطرهآمیزترین برهه از پایان جنگ سرد تاکنون منجر شدهاند
[م. رویژنیسم به معنای بازاندیشیگرایی است و به سعیِ نظری «ادوارد برنشتاین» در اواخر قرن نوزده برای تجدیدنظر در دکترین مارکسیستی اشاره دارد. برنشتاین با رد نظریۀ کارِ مبتنی بر ارزش و جبر اقتصادی بر اهمیت مبارزۀ طبقاتی تأکید داشت و استدلال میکرد که وضعیت آلمانِ قرن نوزده با شماری از پیشبینیهای مهم مارکس مغایرت دارد؛ درنتیجه سرمایهداری را در آستانۀ فروپاشی نمیدانست، معتقد بود که سرمایه انباشت نمیشود، طبقۀ متوسط از بین نمیرود و طبقۀ کارگر هم متأثر از «فقر و شوربختیِ فزاینده» نیست. رویژنیسمِ برنشتاین، جنجال بزرگی در میان سوسیالدموکراتهای آلمانی برانگیخت و منتقدان به رهبری «کارل کائوتسکی» (مشهورترین تئوریسینِ انترناسیونال دوم و مفسر اصلیِ آثار مارکس) به رد و انکار این نظریه پرداختند، بااینحال رویژنیسم تأثیر زیادی بر سیاستهای عملیِ حزب مارکسیسم داشت. پس از انقلابِ بلشویکی، واژۀ رویژنیست ازسوی کمونیستها برچسبی شد برای انحراف از اصول مارکسیستیِ تثبیتشده. اینگونه بود که بهعنوان مثال، منتقدان کمونیسم شوروی به ایدهها و سیاستهای مستقلِ کمونیستهای یوگسلاوی در قالب «رویژنیسم مدرن» تاختند و جالب است که کمونیستهای شوروی هم از سوی کمونیستهای چینی به عقاید رویژنیستی متهم شدند. (منبع: بریتانیکا، سرفصل رویژنیسم)]
تنشهای کنونی در خاورمیانه [به ادعای نویسنده]، ریشه در کشمکشِ ایران و متحدان آمریکا، اسرائیل و برخی کشورهای حاشیۀ خلیج فارس دارد. ایران با ابزارهای نامتقارنی متشکل از سلسلۀ شبهنظامیانِ متحد در صحنه حضور دارد. پیش از حملۀ هفت اکتبرِ حماس در سال گذشته، این گروهها جریان ثابتی از حملات خُرد را تشکیل میدادند تا به اسرائیل و گاهی نیز به پادشاهیهای خلیجفارس حملهور شوند؛ بااینحال، تأثیر حملات نامتقارن بسیار قابلتوجه است و به کنترل اسرائیل و اعراب خلیج فارس و به حاشیهراندنِ منطقه منجر شده است.
شدت تنشها از اکتبر سال گذشته، تجارت منطقه را با مشکل مواجه ساخته است. با تشدید تنش، 70 درصدِ تردد کشتیها تا ماه ژوئن از دریای سرخ منحرف شد و بسیاری از خطوط هوایی، پرواز به اسرائیل را متوقف کردند. شرکت هواپیمایی امارات (واقع در دبی)، اخیراً پروازهای خود به ایران و عراق را لغو کرده و حملۀ حوثیها به تاسیسات نفتیِ عربستان، افزایش سرسامآورِ قیمت نفت را در پی خواهد داشت.
اگر نظم خاورمیانه از بین برود، اروپا نیز در بحران قرار میگیرد. تهاجم روسیه به اوکراین، مصداق جنگی سنتی و تجاوزکارانه است که از قدرت نظامیِ روسیه حاصل میشود. این جنگ درعینحال تلاش برای تخریبِ سیستم امنیتی اروپا به رهبری ایالات متحده است.
اگر روسیه پیروز میدان شود، ساختار ثباتِ اروپا که پس از سال 1945 ایجاد شده، پس از سال 1989 بسط یافته و دامنۀ آن به کشورهای بالتیک و لهستان هم کشیده شده، از بین خواهد رفت.
[م. منطقۀ بالتیک در گذشته به کشورهای دانمارک، استونی، لتونی، فنلاند، آلمان، لیتوانی، لهستان، روسیه و سوئد اطلاق میشد، اما اکنون فقط با کشورهای استونی، لتونی و لیتوانی شناخته میشود. کشورهای بالتیک، کشورهای حوزۀ دریای بالتیک در شمالشرق اروپا هستند. 12 کشور از 15 کشورِ پساشوروی، در سالهای آغازینِ پساجنگسرد، کشورهای مستقلی شدند و به سازمان پیمان امنیت جمعی (CSTO) پیوستند، ولی کشورهای بالتیک به عضویت در اتحادیۀ اروپا و ناتو روی آوردند. (منبع:بالتیکاِستادیزجورنال)]
آسیا جهان را با تهدید بزرگ دیگری نیز مواجه کرده که چندان مورد توجه قرار نگرفته است. «رابرت منینگ» (دیپلمات کهنهکار آمریکایی) میگوید: «من در سه دهۀ گذشته بر بحران هستهای کره در داخل و خارج از دولت متمرکز بودهام و بر این باورم که این شبهجزیره درحالحاضر خطرناکتر و بی ثباتتر از هر زمان به نظر میرسد».
از زمان اجلاس ناموفق سال 2019 بین دونالد ترامپ و کیمجونگاون، دولت کره، سیاست جنگطلبانهاش را شدت داد. کیم در سال 2021 از گسترش و نوسازیِ زرادخانۀ هستهایاش خبر داد.
منینگ اشاره میکند که او در ماه ژانویه، پایان هدفِ 70 سالۀ اتحاد مجدد با کرۀ جنوبی را اعلام کرد و به این پرداخت که کرۀ جنوبی همیشه محدودیتهایی برای اقدامات نظامی کرۀ شمالی ایجاد کرده است.
کیم، کرۀ جنوبی را دشمن اصلیِ کشور قلمداد کرد، دستور تخریب بنای یادبود اتحاد مجدد را (که به فرمان پدرش ساخته شده بود) صادر کرد و آژانسهایی را که برای پیشبرد برنامۀ اتحاد مجدد فعالیت میکردند، تعطیل کرد. این رویکرد میتواند حاکی از تمایل فزایندۀ این کشور به جنگ باشد. فعالیت هستهای کرۀ شمالی در قالب بحرانی پیوسته از جنگ سرد تاکنون ادامه دارد.
با دستیابی کرۀ شمالی به موشکهای بالستیک و قارهپیما، بحران از شرق آسیا فراتر رفته و به تنش و ناامنی در نظام بینالمللی منجر شده است. ایالات متحده برنامۀ هستهایزداییِ این کشور را در دستور کار سیاست خارجی خود قرار داد و با رویکارآمدنِ دونالد ترامپ، سیاستهای مصرانهتری را از تهدید و تحریم تا مذاکره و توافق جهت خلع سلاح هستهای کرۀ شمالی به کار گرفت.
چین هم در آسیا فشارهای دامنهدارِ عمدتاً اقتصادی اعمال میکند که او را رقیب یا حتی بدیلِ آمریکا بهعنوان قدرت مسلط مینمایاند. ظهور چین و برخی کشورهای شرق آسیا در عرصۀ صنعت و اقتصاد جهانی باعث شده تا کشورهای دیگر از «نردبان توسعه» به پایین رانده شوند.
تجارت جهانیِ عصر جدید با ظرفیت صنعتیِ گستردۀ چین مواجه است که با ورود محصولات ارزانقیمت و عمدتاً بیکیفیت به کشورهای اتحادیۀ اروپا و آمریکا، موج نگرانی فزایندهای در کشورهای غربی ایجاد کرده و جبهۀ جدیدی در جنگ تجاری غرب با چین پدید آورده است.
تنش نظامی بیشتر معطوف به تایوان است اما در چندین مرکز از فیلیپین تا دریای چین جنوبی نیز احساس میشود. پکن قاطعانه به دولت تایوان اعلام کرده که با خرید تسلیحات از ایالات متحده، نمیتواند امنیت بخرد، بلکه احتمالِ اقدام نظامی در تایوان را افزایش میدهد. چین هشدار داده که اقدامات جداییطلبانۀ حامیان استقلال تایوان و مداخلۀ خارجی نمیتواند یکپارچگیِ جزیرۀ تایوان و چین را مخدوش کند.
[م. رابرت منینگ از سیاستمداران باسابقۀ آمریکایی است. او در گزارش مشهوری با عنوان «سه آیندۀ احتمالی برای ریاستجمهوری بایدن» به این موضوع پرداخته بود که دولت جو بایدن با رکود جهانیِ قریبالوقوعی ناشی از افزایش تنش و بحران با چین، ایران و اتحادیۀ اروپا مواجه شده است. در این بین، دموکراتها نیز کنترل خود را بر مجلس سنا و نمایندگان از دست دادهاند که باعث میشود استراتژیهای بایدن برای بازسازی آمریکا، راه به جایی نبرد. (منبع: مرکز مطالعات آمریکا)]
حتی اگر همۀ اینها بهکفایت نگرانکننده نباشند، نشانههای فزایندهای وجود دارد که ائتلاف قدرتهای رویژنیست در اتحاد و همکاری با یکدیگراند. اکونومیست خاطرنشان میکند که «چهارگانۀ مرگبار» چین، ایران، کرۀ شمالی و روسیه، فعالانه در حال تبادل تسلیحات، تدارکات و مهمتر از همه، دانش فنی است[...]
ایالات متحده و متحدانش باید بکوشند با هماهنگی این تلاشها را خنثی کنند. چنین هدفی مستلزم اتحاد است. دولتهای متحد باید بکوشند بین این کشورها که ید طولایی در سوءظن و تنشِ فیمابین دارند، شکاف ایجاد کنند. بهویژه باید بر چین متمرکز شد که تاحدودی با سه کشور دیگر متفاوت است. این رژیمهای سرکش، مصرانه بر طبل بیثباتی میکوبند، عمدتاً به این دلیل که نظم و نظامی برای فروپاشی ندارند. چین از تجارت و وابستگیِ متقابل با هر دو ائتلاف سود میبرد و این در حالی است که به لطف جهانیشدن و صلح که سازوکاری دموکراتیک دارد و در سیستم بینالمللیِ کنونی تضمین شده، به قدرت رسیده است.
کمکِ چین به روسیه نشان میدهد پکن هم مایل است نظم جهانی را برهم بزند، اما چنین تلاشی لزوماً به نتیجه نمیرسد. آخرین باری که ایالات متحده با اتحادی از قدرتهای متخاصم روبرو شد، به جنگ سرد برمیگردد که در جهان کمونیست، اختلاف ایجاد کرد و توانست روابط خوبی با کشورهایی مانند یوگسلاوی و رومانی برقرار کند. مهمتر از همه این که سبب شد چین از اتحاد جماهیر شوروی بگسلد. باید دید سیاست واشنگتن که این روزها دنیا را سیاه و سفید میبیند، چه راهی در پیش خواهد گرفت؟ آیا از مهارت دیپلماتیک و فراست کافی برای پیشبرد چنین استراتژیِ پیچیدهای برخورداریم؟