سرویس جهان مشرق - نظرسنجی های صورت گرفته در دو سطح عمومی و ایالتی، منجر به تشدید نگرانی دموکراتها در انتخابات پنجم نوامبر شده است. در صورتی که هریس نتواند نتایج بایدن را در ایالات موسوم به خاکستری تکرار کند، شکست سنگینی در انتظار دموکراتها خواهد بود. در اردوگاه جمهوریخواهان نیز اوضاع چندان مساعد نیست!
لغزش ترامپ در روزها و لحظات آخر انتخابات (که موضوعی مسبوق به سابقه بوده است)، می تواند منجر به برتری اندک هریس بر او در ایالاتی مانند نوادا، پنسیلوانیا، میشیگان و ویسکانسین شود. این به معنای شکست ترامپ و حذف همیشگی وی از معادلات سیاسی و اجرایی آمریکا خواهد بود. ترامپ به وضوح می داند که در صورت شکست، با 5 پرونده کلان و حدود 40 عنوان اتهامی مواجه خواهد شد که فرجام روند دادرسی آنها، چیزی جز تحمل مجازات حبس نیست!
در چنین شرایطی دموکراتها و جمهوریخواهان به هر گونه ابزار و روشی جهت پیروزی در انتخابات ریاست جمهوری پیش رو استناد می کنند. اخلاقی بودن یا نبودن این روشها اساسا موضوعیتی برای دو حزب سنتی آمریکا ندارد. اگرچه سیاستمداران آمریکایی، وجود ساختار دو حزبی در کشورشان را نماد تثبیت قدرت دموکراتها و جمهوریخواهان و شفافیت گردش قدرت میان این دو قلمداد می کنند، اما اتفاقا آنچه در جریان رقابتهای انتخابات ریاست جمهوری آمریکا کمترین محلی از اعراب ندارد، همین تحزب است!
دونالد ترامپ رسما از قواعد و الگوهای درون حزبی جمهوریخواهان عدول کرده وحتی در رقابتهای دور مقدماتی آنها نیز شرکت نکرده است! یکی از انتقادات شدید جمهوریخواهان سنتی به ترامپ، همین انعطاف ناپذیری و عدم فرمانبرداری وی از الگوها و قواعد حزبی است. در حزب دموکرات نیز به جای آنکه حزب به کمک کامالا هریس بیاید، این چهره ها و سلبریتی ها هستند که درحال جمع آوری رای به سود نامزد انتخاباتی مورد علاقه خود هستند.
اختلافات میان بایدن-هریس نیز متعاقب برخی اظهارات رئیس جمهورکنونی آمریکا در خصوص"زباله"خواندن طرفداران ترامپ به نقطه اوج خود رسیده و معاون بایدن صراحتا در سخنرانی های انتخاباتی خود، در صدد غیریت سازی با رئیس جمهور مستقر درکاخ سفید برآمده است. بنابراین، آنچه تحت عنوان تحزب در آمریکا مطرح می شود، در اصلی ترین بزنگاه ممکن، یعنی انتخابات ریاست جمهوری موضوعیت و اصالت خود را از دست داده است.
تبلور لمپنیسم در انتخابات آمریکا
لمپنیسم، تبدیل به مولفه پررنگ و تاثیرگذاری در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا شده است. اساسا ترامپ شخصا نماد لمپنیسم بوده و کامالا هریس نیز علی رغم ظاهرسازی های خود، نتوانسته در کسوت یک نامزد انتخاباتی معقول و اخلاق مدار در انتخابات ریاست جمهوری پنجم نوامبر حضور پیدا کند.
گردهمایی طرفداران هریس و ترامپ نیز از این قاعده مستثنی نیست:در یک سوی میدان، نژادپرستان و گروههایی مانند پسران مغرور با استفاده از شعارهای زننده و مهاجرستیز حضور داشته و در آن سو، طرفداران گروههای منحرف جنسی که اکثرا طرفدار پیروزی دموکراتها در انتخابات و تثبیت الگوی انحرافی LGBT در سطح مناسبات کلان اجتماعی کشورشان هستند. هیچ یک از طرفین الگوی زیست اخلاقی و اجتماعی مدون و معقولی نداشته و در مقابل، معتقد به در نوردیدن مرزهای انسانی و اخلاقی(هر کدام از زاویه ای خاص) هستند.
ترامپ معتقد است هر قدر به مهاجرین توهین لفظی کند، بیشتر قادر به جذب آرای نژادپرستان در انتخابات خواهد بود و در مقابل، هریس نیز با زیر سوال بردن آی کیو و توان ذهنی ترامپ و حتی تشبیه وی به هیلتر و موسولینی در صدد گردش آرای مستقل به سود خود است.
پوپولیسم منهای واقعیت
قطعا پوپولیسم از دل دو مولفه استخراج می شود:یکی لمپنیسم و دیگری ایده آل گرایی کاذب! هر دوی این موارد در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا ظهور و بروز دارند.
وعده هایی که هریس و ترامپ در جریان رقابتهای انتخابات ریاست جمهوری پنجم نوامبر داده اند، مشمول همین قاعده است. هریس از ترسیم یک ساختاراقتصادی ویژه با هدف اصلاح موانع قانونی موجود در مسیر گردش سرمایه سخن می گوید و ترامپ، از وضع تعرفه های مهلک و آغاز دوباره جنگ تعرفه ها با چین و اتحادیه اروپا!
آنچه در این میان اساسا مورد بی توجهی قرار می گیرد، توان اجرایی ترامپ یا هریس در قبال وعده های انتخاباتی آنهاست. در این میان، عدم موافقت مجلس نمایندگان و سنا با برخی طرح های جنجالی، به صورت مطلق انکار می شود.
همچنین برخی قوانین وضع شده از سوی کاخ سفید، توسط دادگاههای ایالتی به چالش کشیده شده و به نوعی توسط فرمانداران وتو می شود. با این حال زرق و برق این وعده ها برای رای دهندگان آمریکایی به اندازه ایست که اساسا قدرت تعقل آنها در قبال اجرایی شدن یا نشدن آنها را سلب کرده است.
فردگرایی یا تحزب
با توجه به تبلور لمپنیسم و پوپولیسم در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا، بار دیگر به "فردگرایی"در این آوردگاه خواهیم رسید.
اساسا اکنون رقابت نه میان دو حزب دموکرات و جمهوریخواه، بلکه میان دو شخصیت سیاسی (ترامپ و هریس) شکل گرفته و به جای آنکه نامزدها تابع و متغیری وابسته به احزاب خود باشند، متغیرهای مستقلی هستند که احزاب ناچارند رفتار خود را با سخنان و مواضع آنها تنظیم کنند.
این موضوع در قبال ترامپ و جمهوریخواهان پررنگ تر است:جایی که این حزب حتی ناچار است مانیفست حزبی خود را تحت تاثیر تکروی ها و فردگرایی ترامپ به گوشه ای نهاده و در انتظار تبلور تصمیم و اراده خاص وی در قبال موضوعات مهم و تعیین کننده در عرصه اقتصاد و سیاست خارجی آمریکا باقی بماند. کافیست اراده نهادهای پشت پرده قدرت در آمریکا از جمله لابی های اسلحه سازی، لابی آیپک، لابی جی استریت، لابی خودروسازی در میشیگان و ...را نیز به این سیاهه اضافه کنیم تا متوجه شویم انتخابات آمریکا مصداق رقابت میان دو حزب سنتی نیست!
این رقابت، مصداق زور آزمایی لابی های اکثر پشت پرده و بعضا آشکار قدرت است که اراده خود را به سادگی بر ساختارهای تصنعی حزبی در آمریکا تحمیل می کنند. اساسا اکثر چهره های برجسته وظاهرا مستقل حزبی در آمریکا نیز تابعی از همین لابی های قدرت هستند که مرزبندی های فردی را بر تفاوتهای سیاسی و مبنایی ترجیح می دهند. درچنین شرایطی ادعای گردش واقعی قدرت میان دوحزب سنتی آمریکا نه تنها غیرواقعی، بلکه مضحکانه است. مرگ احزاب واقعی و مستقل در آمریکا مدتهاست فرا رسیده و دوگانه سازی میان دموکراتها و جمهوریخواهان نمی تواند مانع از افشای این حقیقت محض شود.