به گزارش خبرنگار مهر، آناتومی افسردگی دومین رمان محمد طلوعی است که کمی بیش از سه ماه پس از انتشار، به چاپ دوم رسیده است. مصطفی جمشیدی نویسنده و منتقد ادبی با ارسال یادداشتی برای خبرگزاری مهر به بررسی این رمان پرداخته است. این یادداشت را در ادامه میخوانیم:
روزگاری در جلوی دانشگاه، شاید مثل الان، سودای تجارت بر فضیلت و هنر میچرخید. ناشرها فهمیده بودند پول در کتابهای پزشکی است. باخودم میگفتم اگر روزگاری بخواهی در این هرج و مرج بازار کتاب نامی روی کتابت بگذاری بهترین راه این است که اسم کتابت آشنا باشد در اینهمه نام که پشت کتاب فروشی های ناشران کتب درسی و پزشکی و اینها میبینی.
اینطوری خیالت کمی راحت تر میشود از پشت ویترین گذاشتن کتابت توسط کتابفروشی راسته دانشگاه. اینها را گفتم اما اگر همین هوش نبود کار جهان سرنمیگرفت. همین نیوتن اگر مکاشفهای در سقوط سیب به او دست نمیداد جهان در صعود خودش به تمدن صنعتی تردید کمی نداشت.
«آناتومی افسردگی» ترکیب فیزیکال مهندسی طبابت روح است با روان جامعه و از این باب خودش نمره بالایی میگیرد که به ظرافت راه برده و طلوعی نثر و توصیف را با صبوری به خدمت گرفته است.
طبیعت هجوم به قاعده سنتی داستان مثل طبیعت هجوم به هدم ساختار و تمایل به آن معقول است و کسی که جوان و پر انرژی و خلاق است باید چنین کاری کند درست آدمی شکل طلوعی!
بگذریم... اما باید این را هم دانست که بدون دردمندی همه چیز صرفا باهوش حل نمیشود. هر. چند طلوعی بدلیل نگرههای اجتماعی هنر به حل این مشکل پرداخته است. این ها را برای ا نذار به داستاننویسان جوان میگویم و گرنه خود طلوعی استاد ساختار شکنی است.
اطلاعات موقعی خوب است که خاصیت و کارکردش را بلد باشیم درست مثل صرف اسپاگتی زیاد در مهمانی شلوغ! اگر کسی در اینکار افراط کند خوب معلوم است کارش به بیمارستان میکشد. باز باید بگویم برای خلاقیت طلوعی این اطلاعات ضروری است چه اگر همه داستانها خنثی و بی حال بودند دیگر ساختار شکنی روی نمیداد.! درست مثل توصیه به جوانی که اشتها دارد و ما او را از خوردن و هل من مبارز طلبیدن منع کنیم.
ظرفیتهای رمان عظیم است اما در ادبیات معاصر ما کمتر آدم ریسک پذیر پیدا میشود. آناتومی افسردگی مثل اکثر کارهای نخبه یا بقولی روشنفکرانه! به سمت هدم ساختار میل کرده است که نگاههای سینمایی بخوانید وسترن آن را نجات داده است.
رمان نو، مختص روزگار نو، آدمهای نو و کارکردهای روزآمد شده رفتارهای خرده بورژوازی طبقه مرفه متوسط شهری است. از این منظر آناتومی افسردگی بیشتر به آناتومی انزوا شبیه است در این بازار مکاره چون ایمان فروغی نگرفته لاجرم باید کمی آنارشیست مآب بود! و به انتحار دست داد. قرار و خانمان خیلی وقت است از جهان رخت بربسته زیرا خود چنین خواستهایم.
رفتار طلوعی و کلا هژمونی رمان به لحاظ آکادمیک به ما این تعریف را یادآور میشود که رمان اساسا ساحت آدم سرگشته پشت ویترین چرخان خیابان است. این را فیلسوفی به اسم لوکاچ گفته است. در این رفتار، آدم سرگشته نظارهگرِ پشت ویترین چرخانِ منزوی، فقط سعی دارد احوالات نامنظم خودش را متمرکز کند اما این در نامنظم بودن و آنارشیست بودن در این تهران بی رحم راه به جایی نمیبرد. اوج آن در صحنه ربودن موبایل مهران توسط فرد موتوری متجلی میشود.
در واقع شهر نمیتواند نفس بکشد زیرا قهرمان ما آدم فرو افتاده و منزوی است.
یکی از ایرادهای ادبیات پالایش نیافته این است که انسان را در سرازیری ها ول میکند و کاری به ایستادن او ندارد. حالا میگویند این دیگر چه اصطلاحی است: ادبیات پالایش نیافته! اما بنظرم قرار نیست نسل نوین نویسنده های این مملکت در ادامه یاس فلسفی ادبیات معاصر بخزند به جلو حتی باید روی لوکاچ را هم کم کنند.
محمد طلوعی جاهایی از رمانش که نخواسته به انباشتگی یادداشتهای حین نوشتن متکی باشد، موفق عمل کرده و برعکس در جاهایی به لحاظ شکلی، از قواره رنج میبرد به چگالی /آنچنانکه گفته شد /مومن و پایدار است.
گفتیم چگالی اما شاید در شلختگی نثر داستان امروز، محمد عزیز دچار سرگشتگی نشده. شخصا از رویارویی مهران با تاجر افغانی در قهوه خانه خیلی خوشم آمد. طلوعی. به شدت لایههای نثر را آموخته است. این اعتماد به نفس بزرگ را من نمیدانم این سید محمد از کجا ربوده است.
ما از محمد طلوعی انتظار داشتیم به جهان معناگریزی یا به جهنم آن آتش نریزد اما ناخواسته وارد شده که اقتضای کارش بوده است. لابد...این رفتار ناتورالیستی عادت خواننده های جدی این سامان است البته عقیده ای شخصی است که اعتقاد دارم رمان دارد به مصرف محدود خود بیشتر وفادار شده تا به رفتار توصیه شده در نگره ای استوار.
از این حرفها که بگذریم همت گماشتن به اعتلای زبان کار ساده ای نیست من شخصا از آن آدمهایی نیستم که بگذارم عقربههای زمان بیهوده مرا در وسواس اسیر کنند اما محمد طلوعی بیشک برای چنین کاری ساعتهای زیادی را سپری کرده که در نوع خود کم نظیر است.
آناتومی افسردگی داستان خلود و جاودانگی نیست هر لحظه در رمان زمین زیر پای قهرمانهای آن در حال ریزش است اما متاسفانه نمیریزند همچون تلویزیون که گاه به سطح سازی مخاطب همت گماشته است.
رمان طلوعی خاصیت نگاه به لایه های طلاق، عشق مندرس، حماسه ورشکسته نشده، شهر با اضلاع نامرتب، و حتی جنگ دارد...آدمها، شهری خجسته ساخته اند ...و قطاری که در کارهای طلوعی جایگاهی ویژه دارد و البته مولفه پدر!